ورود کاربران

عشق اگر عشق است سرگردان راه زينب است

عشق اگر عشق است سرگردان راه زينب است
ناز و مهر مهر ورزان از نگاه زينب است
زن مگو مردان عالم مانده در مردانگي اش
تابش خورشيد غيرت از پگاه زينب است
يك زن و اين قدر قدر و منزلت نزد خدا
برترين سوگند مهدي هم به جاه زينب است
گاه و بيگاه از دو چشمم اشك مي بارد بر او
اين بلا تكليفي چشم از نگاه زينب است
هاي هايش هو هوي باد است در گيسوي بيد
شيون باد خزان از آه آه زينب است
حق به عشق او حجاب كعبه را انداخته
رنگ رخت كعبه از رخت سياه زينب است
يك طرف خورشيد اميدش به روي نيزه ها
در كنار نيزه خورشيد ماه زينب است
اشك و آه و ناله ي ايتام سربازان او
دختري كوچك علمدار سپاه زينب است

در دل دردي كشم حال و هواي زينب است

در دل دردي كشم حال و هواي زينب است
مذهب من دين و ايمانم ولاي زينب است
تربت كرببلا دارالشفاي دردهاست
هر وجب خاكش عجين با گريه هاي زينب است
زاهدا با ما چه مي گويي ز فردوس برين
جنت و فردوس ما صحن و سراي زينب است
قبله ي اهل سماء در سجده سيماي علي است
سبحه ي حور و ملك از خاك پاي زينب است
اين ندا آمد به ابراهيم در ذبح عظيم
اي خليل ما همه عالم فداي زينب است
از سيوال قبر و روز رستخيزم ترس نيست
چون وجودم ذره ذره مبتلاي زينب است
هيچ اندوهي ندارم از عبور از صراط
در كفم چون چادر لطف و عطاي زينب است
عالم و آدم همه مرهون يك لطف حسين
خود حسين بن علي مست دعاي زينب است

دو طشتي را كه زينب ديده تر ديد

دو طشتي را كه زينب ديده تر ديد
نديده كس ولي او در صفر ديد
يكي را نيمه شب از زهر كينه
به سوز دل پر از لخت جگر ديد
به چشم اشكبار آن داغديده
سري ببريده در طشت دگر ديد
به گرد آن يكي پور علي را
چنان پروانه اي بي بال و پر ديد
به پيش ديده ي طفل سه ساله
سر خون خدا در طشت زر ديد
همين زينب به طفلي مادرش را
شكسته پهلو از ديوار و در ديد
همين زينب ز تيغ ابن ملجم
سر پاك پدر شق القمر ديد
همين زينب تن آب آورش را
چو ماهي در يم خون غوطه ور ديد
همين زينب به زير سم اسبان
تن قاسم به صد خون جگر ديد
همين زينب بسان لاله پرپر
بخون آغشته جسم دو پسر ديد
همين زينب علي اكبرش را
شكسته سر بدامان پدر ديد
همين زينب دريده حلق اصغر
ز تير دشمن بيداد گر ديد
همين زينب سر فرزند زهرا
به روي نيزه با خود همسفر ديد