ورود کاربران

مناظره ابوالحسن علی بن میثم

ابوالحسن علی بن میثم از متکلمین امامیه نسبش منتهی به میثم تمار میشود . در زمان مأمون و معتصم است . مناظراتی با ملاحده دارد.

از جمله مناظرات او،مناظره ای است که شیخ مفید علیه الرحمة نقل فرموده است که روزی علی بن میثم وارد شد بر حسن بن سهل در حالی که یکی از ملاحده در پهلوی حسن نشسته بود و مردم از او عظمت و احتشام عظیم داشتند . علی بن میثم گفت : امروز چیز عجیبی دیدم ! به او گفتند: چه دیدی ؟ گفت : یک کشتی دیدم که بدون ملاح مردم را از جانب دجله به جانب دیگر می برد و هیچ نا خدا و کشتی بانی با او نبود .

آن مرد ملحد با حسن بن سهل گفت : اصلحک الله ! گوش به حرف این مرد مده که دیوانه است . گفت : برای چه ؟ گفت : برای اینکه خبر می هد که کشتی که چوب و جماد است و ابداً شعور و عقل ندارد و قوت و حیله ندارد مردم را به خودی خود بدون انسان از آب عبور میدهد .

 ابوالحسن علی بن میثم گفت:این مطلب عجیب تر است یا آبی که از آسمان می بارد بدون اینکه مدبری و خالقی آن را بفرستد و هم چنین روئیدن گیاه و درخت چگونه منکر می شوی که کشتی بدون ملاح حرکت می کند اما این عجائب آسمان و زمین را بدون خالق و صانع اعتقاد می کنی . آن ملحد مجاب و مفحم شد .

جامع درر فاطمی /ج1/ص 403 

 

آسمان و زمین در چیزی کوچکتر از تخم مرغ

علامه مجلسی به روایت بزنطی آورده است : مردی به نزد امام رضا علیه السلام آمد و گفت : آیا پروردگار تو می تواند آسمانها و زمین و آنچه را -از موجودات - بین آسمان و زمین است ، همه را در تخم مرغی قرار دهد؟ امام فرمود: آری ! و در چیزی کوچکتر از تخم مرغ هم می تواند .

مگر نه این است که آنها را در چشم تو که کوچکتر از تخم مرغ است ، قرار داده و هرگاه چشمانت را باز می کنی ، آسمان و زمین و آنچه را که بین آنها است ، می بینی و اگرخدا بخواهد ، چشمانت را از دیدن آنها کور و نابینا می کند ؟

(بحار الانوار ، ج4 ، ص 143 ، به نقل از توحید صدوق )

 

حضرت علي عليه السلام خدا را ديد!!!

خطبه أمير المؤمنين عليه السّلام در معرّفى خداوند در پاسخ ذعلب‏

شيخ صدوق با سند متّصل خود روايت كرده است از عبد الله بن يونس از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام كه گفت:

بَيْنَا أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَخْطُبُ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ، إذْ قَامَ إلَيهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: ذِعْلَبٌ، ذَرِبُ اللِسَانِ بَلِيغٌ فِى الْخِطَابِ شُجَاعُ الْقَلْبِ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟!

فَقَالَ: وَيْلَكَ يَا ذِعْلَبُ! مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبًّا لَمْ أَرَهُ!

قَالَ: يَا أَميِرَالْمُؤْمِنِينَ! كَيْفَ رَأَيْتَهُ؟!

هنگاميكه حضرت امام أمير المؤمنين عليه السّلام بر فراز منبر مسجد كوفه مشغول ايراد خطبه بودند، مردى به نزد او برخاست كه به وى ذعلب‏

مى گفتند. وى مردى تيز زبان و در خطاب رسا و بليغ و در قدرتِ دل شجاع بود، و گفت: اى أمير المؤمنين! آيا پروردگارت را ديده‏اى؟!

حضرت فرمود: اى واى بر تو! اى ذعلب! من اينطور نيستم كه پرستش كنم پروردگارى را كه وى را نديده باشم!

ذعلب گفت: يا أمير المؤمنين! تو او را به چه كيفيّتى ديده‏اى؟!

آیادو قلب در یک سینه میشود؟

قال الله تبارک وتعالی :

«مَا جَعَلَ الله لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فِی جَوفِهِ» (سوره احزاب آیه 4)

« خدا برای یک نفر دو قلب در جوفش ننهاده »

 در تفسیر شریف و گرانقدر المیزان ،حضرت علامه آیة الـله طباطبائی (رحمة الـله علیه) پیرامون این قسمت از آیه می فرمایند:

{قوله تعالی : ( ما جعل الـله لرجل من قلبین فی جوفه )

کنایة عن امتناع الجمع بین المتنا فیین فی الاعتقاد فإن القلب الواحد أی النفس الواحدة لا یسع اعتقادین متنافیین و رأیین متناقضین فإن کان هناک متنافیان فهما لقلبین و ما جعل الـله لرجل من قلبین فی جوفه فالرجل الواحدلایسعه أن یعتقد المتنافیین و قوله : ( فی جوفه ) یفید زیادة التقریر کقوله : ( ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور ).

«این جمله کنایه است از اینکه جمع بین دو اعتقاد متنافی ممتنع است پس بدرستی که یک قلب واحد یا به عبارتی یک نفس واحدة گنجایش برای دو اعتقاد متنافی و دو رأی متناقض را ندارد لذا اگر در جایی دو اعتقاد متنافی وجود داشت کشف می کنیم که آن دو اعتقاد مربوط به دو قلب جدا جدا است و خدا در جوف کسی دو قلب ننهاده پس یک نفر نمی تواند به دو رأی متنافی معتقد شود.

مراحل عصمت انبياء

عصمت انبياء در سه مرحله‏

عصمت مورد كلام در سه موضوع است.

اول در موضوع تلقّى وحى يعنى قلب پيغمبر بايد طورى باشد كه در حال نزول وحى خطا نكند و وحى را همانطور كه وارد است به خود بگيرد، و در تلقّى كم و زياد ننمايد؛ و قلب پيغمبر، وحى را در خود به صورت ديگر غير از حقيقت واقعيّه خود جلوه ندهد.

دوّم در موضوع تبليغ و رساندن وحى است؛ يعنى پيغمبر همانطور كه وحى را گرفته است همانطور بايد برساند، در اداء و رساندن نبايد دچار خطا و اشتباه گردد؛ نبايد وحى را فراموش كند يا در اداء آن كم و زياد نموده غير از صورت واقعى خود آن را به امّت خود تبليغ نمايد.