ورود کاربران

حقيقت توبه چيست و توبه نصوح به چه توبه اي گفته مي شود؟


معناي توبه چيست؟

در كتاب قاموس در معناي كلمه ی توبه اينطور آمده است : «به معني رجوع و برگشتن است در قاموس و صحاح و اقرب الموارد قيد معصيت را اضافه كرده و گفته اند: رجوع از معصيت ولي رجوع مطلق صحيح است زيرا اين كلمه درباره ي خداي تعالي نيز بكار رفته و در او رجوع از معصيت معني ندارد مثل لَقَدْ تابَ‏ اللَّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ »


بنابراين معنای لغوی توبه بازگشت و رجوع است، يعني وقتی گفته می شود فلان شخص از کرده خود توبه نموده است به این معنی است که از آن روش و راهی که پیش گرفته بوده است بازگشت نموده است و دیگر به آن راه و روش ادامه نمی دهد و مرتکب آن عمل نمی شود؛ و وقتی گفته می شود خداوند نسبت به بنده خود توبه نمود یعنی اینکه خداوند پس از اینکه نظر لطف و رحمتش را از بنده خود به واسطه معصیت او برداشته بود بار دیگر به رحمت و لطف به سوی او رجوع و بازگشت نموده است و رحمت خود را شامل حال او نموده است.

توبه واجب فوري است

 

خداوند متعال در چندين آيه از قرآن كريم مؤمنين را امر به توبه مي كند و توبه را يك امر ضروري و واجب براي تمام آنها به حساب مي آورد. به طوري كه ترك توبه خود يكي از گناهان بزرگ به حساب مي آيد؛ و حتي در نهايت تمام معاصي و گناهان در صورتي در نامه اعمال شخص ثبت مي شوند كه انسان از آنها توبه ننمايد.

در اينجا ما به عنوان نمونه تعدادي از اين آيات را ذكر مي كنيم :
« َوَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحيمٌ وَدُودٌ» سوره هود آيه - 90
(از پروردگارتان آمرزش بخواهيد. به درگاهش توبه كنيد، كه پروردگار من مهربان و دوست‏دارنده است.)

حدیث شریف عنوان بصری

 

به نام خدا

حدیث شریف عنوان بصری با ترجمه

 اين‌ روايت‌ از حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السّلام‌ منقول‌ است‌، و مجلسي‌ در كتاب‌ «بحار الانوار» ذكر نموده‌ است‌؛ و چون‌ دستورالعمل‌ جامعي‌ است‌ كه‌ از ناحية‌ آن‌ إمام‌ هُمام‌ نقل‌ شده‌ است‌، ما در اينجا عين‌ الفاظ‌ و عبارات‌ روايت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ ترجمه‌اش‌ را بدون‌ اندك‌ تصرّف‌ ذكر مي‌نمائيم‌ تا محبّين‌ و عاشقين‌ سلوك‌ إلي‌ الله‌ از آن‌ متمتّع‌ گردند:

 أَقُولُ: وَجَدْتُ بِخَطِّ شَيْخِنَا الْبَهَآئِيِّ قَدَّسَ اللَهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ:

 قَالَ الشَّيْخُ شَمْسُ الدِّينِ مُحَمَّدُ بْنُ مَكِّيٍّ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّيْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِيِّ رَحِمَهُ اللَهُ، عَنْ عُِنْوَانِ الْبَصْرِيِّ؛

وَ كَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ أَتَي  عَلَيْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً.

اهمیت و جایگاه علم اخلاق

بسم الله الرحمن الرحیم

والشّمس و ضحاها . والقمر اذا تلاها . والنّهار اذا جلّاها . و اللّیل اذا یغشاها . والسّماء و ما بناها . و الأرض و ما طحاها . و نفس و ما سوّاها . فألهمها فجورها و تقواها . قد أفلح من زکّاها  (آیات 1 الی 9 سوره مبارکه شمس)

شکی نیست که تمام انسانها در حیات خود به دنبال سعادت می گردند و تمام فعالیتها و تلاشهایی که انجام میدهند برای رسیدن به این سعادت است.
یعنی تمام این سختی هایی را که انسانها به خود تحمیل مینمایند برای رسیدن به یک آرامش و سکونی است که در نظر دارند، اما با توجه به محدود بودن تفکر و اندیشه انسان و عدم قدرت او برای در نظر گرفتن تمام جوانب مختلف مسائل به خصوص جوانب معنوی آنها، مشاهده می کنیم که غالباً انسانها به سعادتی که مد نظر دارند نمی رسند و یا وقتی به خواسته خود می رسند متوجه می شوند که حقیقت این مقصدی که آن را قصد کرده بودند بسیار متفاوت است و سعادت آنها را تأمین نمی کند.

در این بین دین مبین اسلام از سرچشمه وحی و مقام قدس خداوند سبحان، یگانه راه سعادت و کمال انسان را تزکیه نفس بیان می نماید. و در سوره مبارکه شمس پس از یازده سوگند می فرماید : به راستی هرکس نفس خود را تزکیه کند به سعادت و رستگاری می رسد. و به خوبی انسان متوجه می شود که این مسئله تزکیه نفس چقدر مهم است که خداوند برای بیان این مسأله ابتدا یازده سوگند یاد می کند و سپس بعد از تأکیدات فراوان به ذکر این مسئله می پردازد.

و تزکیه نفس در لسان ائمه طاهرین و علما تفسیر به همان زدودن بدی ها و زشتی های خُلق انسان و زینت کردن نفس به مکارم اخلاق می باشد.

شكر

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين

قال الله تبارك و تعالي : لَئن شَكَرْتُمْ لَازِيدَنَّكُمْ وَ لَئن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيد. (آیه 7 سوره ابراهیم)

«و سوگند به خدا اگر در مقام شكر و سپاس برآئيد من نعمتم را بر شما زياد ميكنم؛ و اگر كفران نعمت كنيد بدانيد كه انتقام و پاداش من عذابى بس سخت و شديد خواهد بود.»

_  تعريف شكر : قدرداني نعمتهاي منعم است

_ اركان شكر :

 1-  معرفت منعم و صفات لايقه به او  و معرفت نعمت

 2-  حالي كه ثمره اين معرفت است و آن خضوع و تواضع و سرور به نعم است از جهت آن كه دال بر عنايت منعم است.

 3 –  عمل است كه ثمره اين حال است.

_  خود عمل بر سه قسم است :

1- قلبي

2- لساني

3- جوارحي[1]                                          

                                                                                                                                                 

_ يكي از مصاديق خوب ؛سجده شکراست كه  ميتواند هر سه قسم را در بر گيرد :      

إنَّ الْعَبْدَ إذَا صَلَّى وَ سَجَدَ سَجْدَةَ الشُّكْرِ فَتَحَ الرَّبُّ تَعَالَى الْحِجَابَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْمَلَآئِكَة، فَيَقُولُ: يَا مَلَآئِكَتِى! انْظُرُوا إلَى عَبْدِى؛ أَدَّى فَرْضِى وَ أَتَمَّ عَهْدِى ثُمَّ سَجَدَ لِى شُكْرًا عَلَى مَا أَنْعَمْتُ بِهِ عَلَيْهِ!

مَلَآئِكَتِى! مَا ذَا لَهُ؟!

فَيَقُولُ الْمَلَآئِكَة: يَا رَبَّنَا رَحْمَتُكَ! ثُمَّ يَقُولُ الرَّبُّ تَعَالَى: ثُمَّ مَاذَا؟!

فَيَقُولُ الْمَلَآئِكَة: يَا رَبَّنَا كِفَايَةُ مُهِمِّهِ! فَيَقُولُ الرَّبُّ: ثُمَّ مَاذَا؟! فَلَا يَبْقَى شَىْ‏ءٌ مِنَ الْخَيْرِ إلَّا قَالَتْهُ الْمَلَآئِكَة. فَيَقُولُ اللَهُ تَعَالَى: يَا مَلئِكَتِى! ثُمَّ مَاذَا!

فَيَقُولُ الْمَلَآئِكَة: يَا رَبَّنَا لَا عِلْمَ لَنَا!

فَيَقُولُ اللَهُ تَعَالَى: لَاشْكُرَنَّهُ كَمَا شَكَرَنِى، وَ أُقْبِلُ عَلَيْهِ بِفَضْلِى، وَ أُرِيهِ وَجْهِى! [2]                                                                           

 «بنده خدا هنگاميكه نماز بگزارد و سجده شكر بجا آورد، خداوند حجاب ما بين وى و فرشتگان را بر مى‏دارد، و مى‏فرمايد: اى فرشتگان من! نظر كنيد به بنده من كه فريضه مرا ادا كرده است و عهد مرا تمام نموده است و سپس براى من سجده شكر در برابر آن نعمتى كه به وى داده‏ام بجا آورده است.

اى فرشتگان من! پاداش وى چه چيز مى‏باشد؟!

فرشتگان مى‏گويند: اى پروردگار ما! رحمت تو! سپس پروردگار مى‏گويد: از اين گذشته چه چيز است؟!

فرشتگان مى‏گويند: اى پروردگار ما! كفايت مهمّات وى! پروردگار

مى فرمايد: از اين گذشته چيست؟! در اينحال هيچيك از اقسام خير را فرشتگان بجاى نمى‏گذارند مگر اينكه مى‏شمرند.

خداوند تعالى مى‏فرمايد: اى فرشتگان من! از اين كه بگذريم چه چيز مى‏باشد؟!

فرشتگان مى‏گويند: اى پروردگار ما! ما بدان علم نداريم.

خداوند مى‏فرمايد: من سپاس وى را بجا مى‏آورم همانگونه كه او سپاس مرا بجا آورده است، و من اقبال مى‏نمايم و رو مى‏آورم بر او به فضل خودم، و نشان مى‏دهم به او وجه و سيماى خودم را!»

چنين شخصي ديگر گناه نميكند ولي  حال اكثر مردم مثل مردي است كه خدمت امام مجتبي عليه السلام رسيد.

 در كتاب «معانى الاخبار» شيخ صدوق روايت مى‏كند از محمّد ابن إبراهيم از أحمد بن يونس معاذى از أحمد بن محمّد بن سعيد كوفى از محمّد بن محمّد بن أشعث از موسى بن إسمعيل از پدرش از جدّش از حضرت إمام جعفر صادق عليه السّلام كه: حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام دوستى داشتند كه شوخ و مزّاح بود و چند مدّتى بود كه خدمت آن حضرت نرسيده بود، روزى به محضر آن حضرت مشرّف شد.

حضرت فرمودند: حالت چطور است؟

عرض كرد: يا بن رسول الله! روزگار خود را مى‏گذرانم به خلاف آنچه خودم مى‏خواهم و به خلاف آنچه خدا مى‏خواهد و به خلاف آنچه شيطان مى‏خواهد!

حضرت امام حسن عليه السّلام خنديدند و فرمودند: چگونه است اين حال؟

عرض كرد: به جهت آن كه خداوند عزّ و جلّ دوست دارد كه اطاعتش بنمايم و ابداً معصيتش را بجا نياورم و من اينطور نيستم. و شيطان دوست دارد كه معصيت خداى را بجاى آورم و ابداً اطاعتش نكنم و من اينطور نيستم. و من خودم دوست دارم كه هرگز نميرم و اينطور نيستم.

در اين حال مردى برخاست و عرض كرد: يا بن رسول الله! مَا بَالُنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ لَا نُحِبُّهُ؟ «چرا مرگ براى ما ناخوشايند است و ما آن را دوست نداريم؟»

حضرت امام حسن عليه السّلام فرمودند: لِانَّكُمْ أَخْرَبْتُمْ ءَاخِرَتَكُمْ وَ عَمَّرْتُمْ دُنْيَاكُمْ، وَ أَنْتُمْ تَكْرَهُونَ النَّقْلَةَ مِنَ الْعُمْرَانِ إلَى الْخَرَابِ. «به علّت آنكه شما آخرت خود را خراب و دنياى خود را آباد كرديد، بنابراين ناگوار داريد كه از عمران و آبادى به خرابى منتقل شويد.» [3]   

و قال (حسن بن علی المجتبی )علیه السلام:

_الخیرُ الذی لا شرَّ فیه :الشُکرُ مع النّعمةِ و الصّبرُ علی النّازلَةِ [4]   

ملا صالح مازندرانى دانشمندى نامدار است . وى در آغاز تحصيل بسيار تهيدست بود. با وضعى رقّت بار به تحصيل پرداخت . حتى قادر نبود چراغى براى مطالعه خويش بخرد. پدرش هم به علت فقر و تنگدستى او را از خود رانده بود.

ملا صالح به اصفهان آمد و در سايه كوشش و پشت كار زائدالوصف خود، دروس مقدماتى را به پايان آورد. شور و شوق آن محصّل جوان علوم دينى چنان او را به كمال رسانيد كه توانست در حوزه درس ملا محمدتقى مجلسى دانشمند بزرگ عهد صفوى حضور بهمرساند، و در اندك زمانى مورد توجه خاص استاد نامور خود واقع شود و بر تمام شاگردان وى فائق آيد.

ملا محمدتقى مجلسى ، پدر دانشمند عاليمقام شيعه ملا محمد باقر علامه مجلسى مؤ لف دائرة المعارف بحارالانوار و ساير كتابهاى معروف است كه هم اكنون نيز در دسترس عموم شيعيان جهان قرار دارد و مورد استفاده همگان است .

ملا صالح سنين جوانى را پشت سر مى گذاشت و همچنان مجرد مى زيست . استادش علامه مجلسى اول متوجه شد اين دانشمند نابغه كه از مفاخر شاگردان اوست ، شايسته نيست مجرد باشد.

خاصه كه مورد تفقد و اعتماد كامل استاد هم قرار داشت .

روزى بعد از پايان تدريس ، علامه مجلسى به وى گفت : اگر اجازه مى دهى دخترى را براى شما عقد كنم كه با ازدواج با وى بتوانى تشكيل خانه و خانواده بدهى و از رنج زيستن آسوده شوى ؟ ملا صالح سر به زير انداخت و با زبان حال آمادگى خود را اعلام داشت .

علامه مجلسى رفت به اندرون خانه خود و دختر دانشمندش آمنه بيگم  را كه در علوم دينى و ادبى به سر حد كمال رسيده بود طلبيد و به وى گفت : دخترم ! شوهرى برايت پيدا كرده ام كه در نهايت فقر و تنگدستى و منتهاى فضل و صلاح و كمال است ، ولى منوط به اجازه تو است ، و منتظرم نظر خود را اعلام كنى .

آمنه بيگم آن دختر دانشمند و پاك سرشت در پاسخ پدرش گفت : پدر! فقر و تنگدستى عيب مردان نيست ! و بدين گونه قبولى خود را براى ازدواج با داماد مستمند ولى دانشمند اعلام داشت .

عقد آن دو در ساعتى سعد بسته شد و عروس را آرايش نموده به حجله عروسى بردند. هنگامى كه داماد روى عروس را گشود و رخسار زيباى او را ديد، خدا را شكر نمود و به گوشه اى رفت و مشغول مطالعه شد.

اتفاقا مسئله علمى بسيار مشكلى براى داماد پيش آمده بود كه هر چه فكر و مطالعه مى نمود حل نمى گرديد. عروس با فراست و كنجكاوى مخصوص پى برد كه مسئله چيست و در چه كتابى است !

داماد بدون اينكه تماس با عروس حاصل كند، فردا صبح براى تدريس از منزل خارج شد. با رفتن داماد عروس برخاست و مسئله را پيدا كرد و آنرا به قلم خود حل كرد و لاى كتاب نهاد.

شب دوم داماد مجددا سرگرم مطالعه شد و در ضمن به نوشته همسرش ‍ برخورد كه به خط خود مسئله علمى را حل كرده و براى اطلاع او در جاى خود نهاده است . كه زياد رنج مطالعه و تفكر به خود ندهد. پس از مطالعه ديد كه عقده لاينحل با سرانگشت آن فاضله حل شده است .

بلادرنگ پيشانى بر خاك نهاد و خداوند متعال را شكر گزارد كه چنين همسر دانشمندى به وى ارزانى داشته است . به همين جهت از سر شب تا بامداد فردا مشغول عبادت و شكرگزاري بود، و مقدمات عروسى تا سه روز به تأخير افتاد!

چون مرحوم مجلسى از ماجرا آگاهى يافت . داماد را خواست و به وى گفت : اگر اين دختر با تو هم آهنگ نيست صريحا بگو تا ديگرى را برايت عقد كنم ؟

ملا صالح گفت : نه ! علت اين نيست كه دختر دانشمند شما باب ميل من نمى باشد، بلكه تأخير كار فقط به ملاحظه اينست كه خواستم شكر خدا را به مقدارى كه مى توانم بجا آورم كه چنين همسرى به من موهبت كرده است .

من مى دانم كه هر چه كوشش به عمل آورم نمى توانم چنانكه مى بايد شكر نعمت خدا را ادا نمايم . وقتى علامه مجلسى اين سخن را از داماد و شاگرد دانشمندش شنيد، گفت : آرى اعتراف به نداشتن - قدرت براى شكرگزاري ، خود دليل بر نهايت شكر بندگان است. سپس عروسى سر گرفت و زوج دانشمند نيكبخت زندگى سعادتمندانه خود را آغاز كردند.

آمنه بيگم زنى پرهيزكار و مجتهد بوده ، و كتابى هم در فقه و احكام دينى تأليف كرده است . بعلاوه وى در جمع آورى اخبار برخى از مجلدات بحارالانوار به برادرش علامه مجلسى دوم كمك مى كرده است ، و حتى شوهرش ملا صالح بعضى از عبارات كتاب قواعد علامه حلى را از وى سئوال مى كرده و از همسر خود استفاده مى نموده است .

ترجمه و شرح كتاب كافى كه بهترين شرح كتاب كافى  شيخ كلينى است ، شرح من لايحضره الفقيه ، شرح معالم الاصول نيز از آثار فكرى و قلمى ملا صالح مازندرانى است . بسيارى از مفاخر دانشمند و مراجع عاليقدر شيعه ، فرزندان و نوادگان دخترى ملا صالح مازندرانى و آمنه بيگم بانوى دانشمند و دختر بزرگوار علامه مجلسى اول مى باشند.

مانند استاد كل وحيد بهبهانى سرآمد دانشمندان شيعه در سده دوازدهم هجرى ، سيد على طباطبائى صاحب رياض ، علامه بحرالعلوم و مرجع فقيد شيعيان جهان مرحوم آيت الله بروجردى ؛آري لَئن شَكَرْتُمْ لَازِيدَنَّكُمْ

وسعدي مينويسد :

 منت خداي را عزو جل كه طاعتش موجب قربست و بشكر اندرش مزيد نعمت ، هر نفسي كه فرو ميرود ممد حيات است  و چون بر مي آيد مفرح ذات پس در هر نفسي دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شكري واجب.

از دست و زبان كه بر آيد                                            كز عهده شكرش بدر آيد

.....

بنده همان به كه ز تقصير خويش                                      عذر بدر گاه خدا آورد

ور نه سزاوار خداونديش                                               كس نتواند كه بجا آورد

......

اي كريمي كه از خزانه غيب                                 گبر و ترسا وظيفه خور داري

دوستان را كجا كني محروم                                    تو كه با دشمنان نظر داري

 

و زيبا تر از اين را امام سجاد عليه السلام در مناجات خمسة عشرة مي فرمايد:

فَكيفَ لي بتَحصيل الشكرِ و شكري اياكَ يَفتَقِرُ الي شكرٍ ، فكلّمَا قُلتُ لك الحمد  وَجَبَ عليَّ لذلك أن أقول لك الحمد

_ البته اينها به معني دست برداشتن از شكر نيست چرا كه:

 قال (حسن بن علی المجتبی )علیه السلام:

 اللّؤمُ أن لا تشکُرَ النّعمَةَ  [5]                                                                                                                                 

و قال اميرالمؤمنين عليه السلام :

_ ما كان اللهُ ليفتَحَ علي عبدٍ بابَ الشّكرِ و يُغلِقَ  عليه بابَ الزّيادةِ   [6]                 

 ___________________________________________________________________

[1]    (شرح حديث جنود عقل و جهل / تأليف آية الله سيد روح الله موسوي خميني رضوان الله تعالي عليه)

[2]    (من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 283 باب سجدة الشکر )

[3]    معاد شناسى، ج‏1، ص: 111

[4]    تحف العقول  ج 1 ص  415   

[5]    تحف العقول  ج 1 ص 414

[6]    سيد رضي ص 758 ش 420

زیر مجموعه ها