ورود کاربران

دهم جمادی الاول

 



 1-وقوع جنگ جمل

در سال 36 ه در چنین روزی ، جنگ جمل اتفاق افتاد (1) و در 15 این ماه بصره فتح شد و نزول نصر از خداوند کریم بر امیرالمومنین علیه السلام واقع شد (2) . بنابر قولی در پنجم این ماه واقع شده است (3). و قول دیگر نوزدهم این ماه است (4) .

ابتدای این واقعه از آنجا شروع شد که بعد از بیعت مردم با امیرالمومنین علیه السلام ، طلحه و زبیر به بهانه عمره از مدینه خارج شدند و به عایشه پیوستند . عبدالله بن عامر که قبلاً عامل عثمان در بصره بود و از طرف امیرالمومنین عزل شده بود ، به مکه آمد  و شتری که دویست دینار خریده بود برای عایشه آورد و به طرف بصره حرکت کردند تا به این شهر رسیدند . پس از ورود  به خانه عثمان بن حنیف عامل امیرالمومنین علیه السلام ریختند و او را اسیر کردند و بسیار کتک زدند و موی ریش و سر و دو ابروی او را کندند .

 

امیرالمومنین برای مقابله با آنها به طرف بصره حرکت فرمودند . در این جنگ همراه امیرالمومنین علیه السلام امام حسن و امام حسین علیهما السلام و همچنین محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر و اولاد عقیل و عده ای از جوانان بنی هاشم همراه با عمار و ابوایوب انصاری و عده ای از مهاجر و انصار بودند . 80 نفر از اصحاب بدر ، 250 نفر از کسانی که با پیامبر صلی الله علیه و آله در بیعت شجره شرکت کرده بودند و 1500 نفر از سایر اصحاب پیامبر شرکت کردند (5) .

مسلم مجاشعی را همراه قرآنی فرستادند که بصریان را به حکم قرآن بخواند . ولی آنان مسلم را هدف تیر قرار دادند و شهید کردند . بعد از موعظه های عمار و فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام ، در دهم جمادی الاول جنگی را که عایشه شروع کرده بود ادامه دادند و امیرالمومنین علیه السلام در مقام مقابله با آنان بر آمد . در این جنگ از لشکر امیرالمومنین علیه السلام که 20 هزار مرد جنگی بودند پنج هزار نفر شهید شدند و از لشگر عایشه که 30 هزار نفر بودند 13000 نفر کشته شدند (6)

 اخرالامر که پیروزی نصیب لشکر امیرالمومنین علیه السلام شد ، حضرت کنار هودج عایشه آمدند و فرمودند : (( ای حمیرا پیامبر تو را امر کرده بود که به جنگ من بیرون آیی ؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه خود بنشینی و بیرون نیایی ؟ بخدا سوگند ، انصاف ندادند آنان که زن های خود را پشت پرده پنهان داشتند و تو را بیرون آوردند )) .

محمد بن ابی بکر رحمة الله علیه خواهرش را راز هودج بیرون کشید . امیرالمومنین دستور داد او را به خانه صفیه حارث بن ابی طلحه ببرند و بعد او را به مکه و از مکه به مدینه فرستاد . در این جنگ زید بن صوحان که از بزرگان لشگر و شیعیان امیرالمومنین بود نیز شهید شد و آن حضرت بالای سرش آمده فرمودند : (( ای زید ، خدا رحمتت کند که تعلقات دنیوی تو اندک بود و امداد تو در دین بسیار بود )).

 

منابع :1- مناقب آل ابی طالب :ج3ص181 . بحارالانوار : ج32ص172 . تتمة المنتهی : ص17 . فیض العلام : 239 . التنبیه و الاشراف : ص256 . تقویم شیعه : ص152

2-مسارالشیعة : ص31 . بحارالانوار : ج97ص384 . مصباح کفعمی : ج2ص597 . العدد القویة : ص53 . مصباح المجتهد : ص733 . تقویم المحسنین : ص16 . اختیارات :ص35 . تذکرة الخواص :ص71 . تقویم شیعه : ص152

3-العدد القویة :ص54 . بحارالانوار :ج32ص211 . ج95ص192 . تقویم شیعه : ص152

4- منتخب التواریخ :ص160 . تقویم شیعه : ص152

5-مناقب آل ابی طالب :ج3ص190 . بحارالانوار :ج32ص183،196 . امالی طوسی :ص726 . تقویم شیعه : ص152

6-بحارالانوار :ج32ص174 . 211  .  منتخب التواریخ :ص159.161 . تعداد شهدای لشکر امیرالمومنین را هزارو هفتصد نفر و به قولی چهار هزار نفر هم گفته اند . تقویم شیعه : ص152

 

 

... ودر وقایع الایام محدث کبیر شیخ عباس قمی رحمة الله علیه به کوشش صادق برزگر  چنین می آورد :

و در این روز (سنه 36ه) واقعه جمل اتفاق افتاد و از اصحاب جمل سیزده هزار و از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام پنج هزار نفر کشته شد و شایسته است که مجمل آن واقعه ، در این مختصر ذکر شود :

بدان که به دو حرب جمل از طلحه و زبیر شد که نکث بیعت کردند و به عنوان عمره از مدینه بیرون شدند  و به جانب مکه شدند و ((حمیرا)) یعنی عایشه در آن وقت در مکه بود . عبدالله بن عامر که عامل بصره بود ، از قبل عثمان او نیز پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امیرالمومنین علیه السلام و قرار دادن آن حضرت ، عثمان بن حنیف عامل بصره از بصره فرار کرد و به مکه شتافت و مدد کرد طلحه و زبیر و حمیرا را .

او جمل عسکر نام را که در یمن به دویست دینار خریده شده بود ، برای حمیرا  آورد و ایشان را به جانب بصره حرکت داد . چون به ((حوأب)) رسیدند ، سگ های حوأب نباح کردند و بر شتر حمیرا حمله آوردند . آن زن اسم آن موضع را پرسید . سائق جمل او گفت : حوأب است . حمیرا استرجاع گفت و یا فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم افتاد که از این مطلب خبر داده بود و او را تحذیر فرموده بود . گفت : مرا به مدینه برگردانید . ابن زبیر و طلحه با پنجاه نفر شهادت دادند که اینجا حودب نیست و این مرد غلط کرده در نام این موضع ، پس از آنجا حرکت کرده به بصره رفتند (1) .

قال الجاهظ :

جائت مع الاشقین فی هودج           تزجی الی البصرة أجنادها

کأنها فی فعلها هره                      ترید أن تأکل و ألادها(2)

چون وارد بصره شدند ، در یک شب به خانه عثمان بن حنیف عامل علی علیه السلام ریختند و او را اسیر کردند و بسیار زدند و ریش او را از جا کندند . پس قصد بیت المال کردند ، خزان و موکلین مانع شدند . ایشان جمعی را مجروح و خسته کردند و هفتاد نفر از ایشان بکشتند که پنجاه تن از ایشان صبرا مقتول شدند و هم حکیم بن جبله عبدی را که از سادات عبدالقیس بود ، مظلوم بکشتند (3) .

چون چهار ماه از واقعه خروج طلحه و زبیر بگذشت ، حضرت علی علیه السلام با هفتصد سوار که جمله ای از ایشان از اهل بدر و از طایفه انصار بودند ، به جهت دفع ایشان از مدینه حرکت فرمودند و پیوسته به جهت یاری آن حضرت از مدینه و طی لشکر آمد و ملحق شد .

چون آن حضرت به ((ربذه)) رسید ، کاغذی به ابوموسی اشعری نوشت که در آن وقت عامل کوفه بود که مردم را به جهاد حرکت دهد . ابوموسی مردم را از جهاد قاعد نمود .

چون این خبر به حضرت رسید ، قرظة بن کعب انصاری را عامل کوفه کرد و به ابوموسی نوشت که : از حکومت کوفه تو را عزل کردم یابن الحائک !!! (4)این اولین اذیت تو به ما نیست ، بلکه باید ما از تو مصیبت ها ببینیم و این اشاره بود ظاهراً به آنچه که از ابوموسی ظاهر شد در زمان نصب حکمین که او و عمروعاص باشند و چون امیرالمومنین علیه السلام به ((ذی قار)) رسیدند ، امام حسن علیه السلام و عمار یاسر را به کوفه فرستاد که مردم آنجا را به جهاد بصریین کوچ دهند . پس ایشان به کوفه شدند و قریب هفتاد هزار کوفی را به جهت یاری امیرالمومنین علیه السلام کوچ داده و به آن جناب ملحق شدند و آن حضرت با جنود مسعود داخل بصره شد و با آن حضرت بود ابوایوب انصاری ، خزیمة بن ثابت ذی الشهادتین ، ابوقتادة ، عمار یاسر ، قیس بن سعد بن عباده ، عبدالله و قثم پسران عباس ، حسنین علیهما السلام و محمد حنفیه و عبدالله جعفر و اولاد عقیل و جمله ای از فتیان بنی هاشم و مشایخ بدر ، از مهاجر و انصار .

چون مصاف جنگ آماده شد ، امیرالمومنین مسلم مجاشعی را با قرآنی فرستاد به میدان که بصریان را به حکم قرآن بخواند . بصریان مسلم را هدف تیر قرار دادند و شهیدش کردند . پس جنازه او را به خدمت آن حضرت بردند ، مادرش در آن واقعه حاضر بود و در مرثیه فرزند خود این اشعار بگفت :

یا رب ان مسلما ائاهم          بمصحف و أسله مولاهم

للعدل و الایمان قدد عاهم        یتلوکتاب الله لایخشاهم

فخضبوا من دمه ظباهم      و أمهم واقفة تراهم (5)

امیرالمومنین علیه السلام فرمان داد که هیچ کس از شما ابتدا به قتال نکند و تیر و نیزه به کار نبرد ، لاجرم اصحاب آن حضرت منتظر بودند تا چه شود که ناگاه عبدالله بن بدیل ابن ورقاء خزاعی از میمنه ، جنازه برادرش را آورد که بریان او را کشته بودند و از میسره نیز مردی را آوردند که به تیر بصریان کشته شده بود و هم عمار یاسر مابین دو صف رفت و مردم را موعظتی کرد تا شاید از گمراهی روی برتابدند . او را نیز تیر باران کردند . عمار یاسر برگشت و عرض کرد : یاعلی ! چه انتظار می برید ، این لشکر جز مقاتلت و جنگ چیز دیگر مقصدی ندارند .

علی علیه السلام بدون سلاح از میان صف بیرون شد و در آن وقت بر استر رسول خدا صلی الله علیه و آله سوار بود ، زبیر را ندا در داد . زبیر شاکی السلاح به نزد آن حضرت آمد  ، حمیرا از رفتن زبیر به نزد آن حضرت وحشتناک شد و گفت : اسماء ! خواهرم بیوه گشت . به او گفتند مترس ! امیرالمومنین بی سلاح است . حمیرا آن وقت مطمئن شد و چون زبیر مقابل حضرت امیرالمومنین رسید ، آن جناب فرمود : برای چه به جنگ من بیرون شدی ؟ گفت : به جهت مطالبه خون عثمان . فرمود : خدا بکشد هر کدام از مارا که در خون عثمان مداخله کرده باشیم . هان ای زبیر ! یاد می آوری آن روزی را که رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم را ملاقات کردی و آن جناب سوار بر حماری بود ، چون مرا دید سلام کرد و تبسم نمود ، تو نیز خنده کردی و گفتی : یا رسول الله ! علی دست از تکبر خویش بر نمی دارد . فرمود که علی تکبر ندارد . آیا دوست می داری او را ؟ گفتی : به خدا قسم که او را دوست می دارم . فرمود : والله ! به جنگ او خواهی شد از روی ظلم . زبیر چون این بشنید گفت : استغفرالله ! من این حدیث را فراموش کرده بودم و اگر یاد می داشتم به جنگ تو بیرون نمی شدم . الحال چه کنم که کار گذشته و دو لشکر به مصاف هم در آمده اند و بیرون رفتن من از جنگ برای من عار است . حضرت فرمودند : عار بهتر از نار است (6) .

 پس زبیر برگشت و با پسر مشئوم خود عبدالله گفت که علی یاد من آورد مطلبی را که من فراموش کرده بودم ، لاجرم دست از جنگ او برداشتم . پسر گفت نه به خدا قسم ! از شمشیر های بنی عبدالمطلب ترسیدی و حق داری : (( انها طوال حداد تحملها سواعد أنجاد)) (7) .

گفت چنین نیست به خدا قسم ! ترس مرا فرو نگرفته ، بلکه من عار را بر نار اختیار کردم . آنگاه گفت : ای پسر ! مرا به ترس سرزنش می کنی ، اینک بین جلادت مرا ، پس نیزه خود حرکت داد و بر میمنه لشکر امیرالمومنین علیه السلام حمله کرد .

حضرت فرمودند : زبیر را کاری نداشته باشید و از برای او کوچه دهید که بنایش بر جنگ نیست . و زبیر چون از میمنه کرت کرد و به میسره تاخت ، پس از آن بر قلب لشکر زد ، آن گاه به سوی عبدالله برگشت و گفت : ای پسر ! شخص ترسان می تواند چنین کاری کند که من کردم ؟

پس در همان وقت روی از جنگ برتافت و به وادی السباع تاخت و در آن وادی احنف بن قیس با طایفه بنی تمیم اعتزال جسته بود . شخصی به او گفت که این زبیر است . گفت : مرا با زبیر چه کار ؟ و حال آنکه دو طایفه عظیمه را به هم انداخته و خود راه سلامت جسته .

پس جمعی از بنی تمیم به زبیر ملحق شدند و عمرو بن جرموز بر ایشان پیشی گرفت به نزد زبیر رفت ، دید می خواهد نماز بخواند چون زبیر مشغول نماز شد ، عمرو او را ضربتی زد و بکشت ، آنگاه شمشیر و خاتم او را برداشت و به قولی سر او را نیز حمل کرد و به نزد امیرالمومنین علیه السلام آورد .

حضرت شمشیر زبیر را بر دست گرفتند و فرمودند : ((سیف طالما جلی به الکرب عن وجه رسول الله (8)

این شمشیری است که غصه ها از روی پیغمبر برطرف کرده ، همانا زبیر شخصی ضعیف نبود ((ولکنه الحین و مصارع السوء (9) و بشّر قاتل ابن صفیّة بالانّار(10)

نقل است که چون عمرو بن جرموز بشارت نار شنید ، این اشعار بگفت :

لیت علیا براس الزبیر          و قد کنت ارحوبة الزلفة

فبشر بالنار قبل العیان         و بئس بشارة ذی التحفة (11)

زبیر به سن 75 به قتل رسید و قبرش در وادی السباع است (12) و طلحه را مروان بن حکم تیری بر اکحلش زد و چنان خون از او آمد تا بمرد و در بصره مدفون گشت (13) .

و بالجمله رایت لشکر امیرالمومنین علیه السلام در جنگ جمل با فرزندش محمد بود . محمد را فرمان داد که حمله کن بر لشکر ، چون مقابل محمد بصریان تیر می انداختند ، محمد توانی کرد و منتظر بود که تیر ها کمتر شود ، آن وقت حمله کند . حضرت به محمد فرمودند : ((احمل بین الاسنة فان للموت علیک جنة))(14) . پس محمد حمله کرد و مابین تیر ها و نیزه ها توقف کرد . حضرت به نزد او آمد ((فضربه بقائم سیفه و قال ادرکک عرق من امک))

پس علم را از محمد گرفت و حمله سختی نمود . لشکر آن حضرت نیز حمله عظیمی نمودند و مثل باد عاصف که خاکستر را ببرد ، لشکر بصره را از جلو می راندند (15) و کعب بن سور قاضی در آن روز قرآنی حمایل کرده بود و باطایفه بنوضبه دور شتر حمیرا را گرفته بود و بنوضبه این رجز می خواندند :

نحن بنوضبه اصحاب الجمل

تنازع الموت اذاالموت نزل            والموت احلی عندنا من العسل(16)

هفتاد دست از بنوضبه در آن واقعه به جهت زمام جمل قطع شد و هر یک از ایشان که دستش بریده می گشت و زمام را رها می کرد ، دیگری مهار او را می گرفت و هرچه آن شتر را پی می کردند باز به جای خود ایستاده بود تا آخرالامر اعضای او را قطعه قطعه کردند و شمشیر ها بر او زدند تا از پا در آمد ، آن وقت بصریان هزیمت کردند و جنگ برطرف شد .(17)

امیرالمومنین بیامد و قضیبی  به هودج حمیرا زد و فرمود :باحمیرا! پیغمبر تو را امر کرده بود که به جنگ بیرون شوی ؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه خود بنشینی و بیرون نشوی ؟ سوگند به خدا ! که انصاف ندادند آنان که زن های خود را پشت پرده مستور داشتند و تو را بیروت آوردند .

پس محمد بن ابی بکر خواهر را از هودج بیرون کشید . امیرالمومنین علیه السلام فرمود تا او را در خانه صفیه بنت الحارث بن ابی طلحه بردند و این واقعه در روز پنج شنبه دهم این ماه (سنه 36 ه ) واقع شد ، در موضع معروف به ((حریبة)) در بصره .

زید بن صوحان با دو برادر خود سبحان خطیب و صعصعه در لشکر امیرالمومنین بودند و رایت آن حضرت در دست سبحان بود ، چون سبحان شهید شد ، علم را زید گرفت ، چون زید شهید شد ، صعصعه علم را گرفت ، و او زنده بود تا ایام معاویه که در کوفه وفات کرد و زید از ابدال به شمار می رفت و چون بر زمین افتاد . حضرت علی علیه السلام بالای سرش آمد و فرمود : ((رحمک الله یا زیدا کنت خفیف المونة عظیم المعونة))(18)

یعنی : ای زید ! خدای رحمت کند تو را که موونت تعلقات دنیوی تو را اندک بود و معاونت و امداد تو در دین بسار .

پس حضرت داخل بصره شد و خطبه ای خواند که از کلمات آن خطبه است :

((کنتم جند المراة و اتباع البهیمة رغا فاجبتم و عقر فهربتم اخلاقکم دقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاق و مائکم زعاق))(19)

آن حضرت در خطبه دیگری نیز مکرر ذم بصره فرمود .

و بالجمله آن حضرت بعد از فراغ از حرب ، پا در طریق عفو و صفح گذاشت . عبدالله بن زبیر و ولید بن عقبه و اولاد عثمان و سایر بنی امیه را عفو فرمود و از ایشان در گذشت و حسنین علیهما السلام شفاعت از مروان حکم کردند ، حضرت او را نیز درگذشت و ایشان را از کشتن ایمن فرمود و حمیرا را به طریق خوشی به مدینه فرستاد و از کلمات عمرو عاص است که به عایشه گفت : ای عایشه ! دوست داشتم که در جنگ جمل کشته می شدی ، گفت : برای چه ؟ عمرو گفت : از برای آنکه به اجل خود مرده بودی و داخل می شدی بهشت را و ما آن را بزرگتر شناعتی می گرفتیم بر علی علیه السلام (20)

منابع :

 1-رسائل المرتضی : ج4ص633.64 . با اندکی تفاوت . وقایع الایام : ص306

2-مناقب :ج3ص148 . وقایع الایام :ص307

3-الجمل :ج1ص107.123. با اندکی تفاوت . وقایع الایام :ص307

4-بدان که چون در اهل یمن بردبافی شایع است ، لهذا ایشان را سرزنش و تعبیر می کنند به حاک : چنان چه خالد بن صفوان در حق ایشان گفته : ((ما اقول فی قوم لیس فیهم الاحائک برد او دابغ او سائس قرد ملکتهم امرائه اغرقتهم فارة)) و به همین جهت امیرالمومنین به اشعث بن قیس ملعون فرمود : چنان چه در نهج البلاغه است ((حائک بین حائک )) منافق بر کافر و چون ابوموسی نیز از اهل یمن است و به همین ملاحظه که همشهری اشعث بود ، اشعث در وقعه تحکیم ، او را انتخاب کرد ، امیرالمومنین نیز به ابوموسی نوشت :((یابن الحائک))

5-شرح نهج البلاغه :ج9ص112 . وقایع الایام :ص308

6-شرح نهج البلاغه :ج1ص234.236 . وقایع الایام :ص309

7-بحارالانوار :ج32ص174 . وقایع الایام :ص309

8-شرح نهج البلاغه : ج1ص234 . وقایع الایام :ص310

9- الجمل :ص388 . وقایع الایام :ص310

10- بحارالانوار :ج10ص386 . وقایع الایام :ص310

11-شرح نهج البلاغه :ج1ص234.236 بااندکی تفاوت . وقایع الایام :ص310

12-الجمل :ص389  . وقایع الایام :ص310

13-همان :ص383 . وقایع الایام :ص310

14-دیوان امام علی علیه اسلام :ص470 . وقایع الایام :ص311

15-شرح نهج البلاغه :ج1ص243.244 . بااندکی تفاوت . وقایع الایام :ص311

16-همان :ص254 . وقایع الایام :ص311

17-الجمل :ص360. بااندکی تفاوت . وقایع الایام :ص311

18-رجال علامه حلی : ص73 . وقایع الایام :ص312

19-نهج البلاغه :ص55 . وقایع الایام :ص312

20-الاحتجاج :ج1ص241

 


 

 

 

 

 

2-تحویل پیراهن امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها

در این روز حضرت  زهرا سلام الله علیها پیراهن ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام را به زینب کبری سلام الله علیها دادند و فرمودند : (( هنگامی که برادرت حسین این پیراهن را از تو خواست ، بدانکه ساعتی بیشتر مهمان تو نیست ، و سپس به بدترین حالات به دست اولاد زنا کشته می شود )) . این برنامه سه روز قبل از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود . (1) .

این پیراهن را خداوند  در بهشت خلق فرمود و آن را نزد حضرت آدم علیه السلام به امانت سپرد و بعد از او انبیاء علیهم السلام این امانت را حفظ می کردند و در مشکلات با آن به درگاه الهی توسل می جستند ، تا به دست پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله وسلم رسید و بعد از آن حضرت نزد بانوی دو عالم فاطمة الزهرا سلام الله علیها بود که آن حضرت سه روز قبل از شهادت آن را به حضرت زینب سلام الله علیها سپرد ، تا در ساعت آخر روز عاشورا آن را به امام حسین علیه السلام تحویل دهد .

 منبع : 1- وقایع الشور :ص95 . بحر المصائب :ج3ص45.46. تقویم شیعه :ص153    

 


 

 

 

 

 

 

 

3-دعوت مردم به بیعت با محمد بن ابراهیم طباطبا توسط ابوالسریا

در این روز (سنه 199 ه ) ابوالسریا در کوفه خروج کرد و مردم را با بیعت محمد بن ابراهیم طباطبا دعوت کرد . به تفضیلی که در کتاب تاریخ خلفا ذکر شده است . (1)

منبع : 1- کافی :ج8ص257 . وقایع الایام :ص305


 

 

 

 

 

 

 

4-وفات محمد بن القاسم معروف به ابوالعیناء

 در این روز (سنه 282 ه) محمد بن القاسم معروف به ((ابوالعیناء)) در بصره وفات کرد . و این بعد از آن بود که از بغداد بر زورقی نشسته بود با هشتاد نفر دیگر به بصره آیند و آن زورق غرق شد و آن جماعت هلاک شدند جز ابوالعیناء با آنکه کور و نابینا بود ، خود را با تخته پاره ای چسبانیده و نجات یافت و چون داخل بصره شد وفات یافت  

و او مردی خوش مشرب و ظریف و حفوظ و فصیح السان و عذب البیان بوده و نوادر حکایات و مکالمات او در مجلس متوکل و غیره معروف است  .

منبع : وقایع الایام :ص306


 

 

 

 

 

 

 

5-وفات احمد بن الحسین معروف به امام بیهقی شافعی

در این روز (سنه 458 ه) وفات کرد احمد بن الحسین معروف به ((امام بیهقی)) شافعی ، صاحب سنن و غیره و بیهق نزدیک نیشابور به مسافت بیست فرسخ است (1)

منبع : جامع الخلافو الوفاق :ج1ص624  . وقایع الایام :ص306

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید