ورود کاربران

دو مادر و یک فرزند

در زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکی نزاع میکردن و هر کدام اورا فرزند خود میخواند

نزاع را نزد عمر بردند عمر نتوانست این مشکل را حل کند از این رو دست به دامان امیرالمومنین(ع) گردید.

علی (ع) ابتدا دو زن را پیش خود خوانده و آنهارا موعظه و نصیحت فرمود لکن سودی نبخشید و ایشان همچنان به مشاجره ادامه میدادند.

 

امیرالمومنین چون این را بدبد دستور داد اره ای اورند. در این وقت آن دو زن گفتندیا امیرالمومنین میخواهی چکار کنی؟

فرمود:

میخواهم فرزند را دو نصف کنم و برای هرکدام نصفی!

از شنیدن این سخن یک از آن دو ساکت ماند و دیگری فریاد بر آورد((خدایا خدایا))یاابالحسن اگر حکم کودک این است که حتما باید دونیم شود من از حق خود صرف نظر کردم و راضی نمیشم عزیزم کشته شود آنگاه امیرالمومنین(ع) فرمود الله اکبر این کودک پسر توست و اگر پسر ان دیگری بود او نیز به حالش رحم میکرد و بدین عمل راضی نمیشد.در این موقع آن زن هم اقرار به حق نمود و به کذب خود اعتراف کرد و به واسطه قضاوت علی (ع) حزن و اندوه از عمر بر طرف گردید و برای آن حضرت دعای خیر نمود.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید