ورود کاربران

گريه تمام موجودات در عزای سيد الشهداء

یا حسین

گريه تمام موجودات در سوگ شهادت سيد الشهداء

شيخ صدوق رضوان الله عليه روايت مى‏كند در كتاب علل الشرايع و امالى‏ با سند واحد خود از جبلّه مكيّه، كه او گفت:
از ميثم تمّار شنيدم كه ميگفت: سوگند بخدا كه اين امّت، فرزند پيغمبر خود را در روز دهم محرّم مى‏كشند و دشمنان خدا آنروز را روز بركت قرار مى‏دهند؛ و اين امريست كه از علم خدا گذشته و از قضاى محتوم بوده و بر اساس عهدى كه أمير المؤمنين عليه السلام با من نموده است، من از آن آگاهى يافته‏ام.

أمير المؤمنين بمن خبر داد كه تمام موجودات بر فرزند پيغمبر گريه مى‏كنند حتّى درندگان در بيابانها و ماهيان درياها و مرغان بر فراز آسمان.
و گريه مى‏كنند بر او خورشيد، و ماه، و ستارگان، و آسمان، و زمين، و مؤمنان از انس و جن، و تمام فرشتگان آسمانها، و رضوان: خازن بهشت، و مالك: پاسبان دوزخ، و فرشتگان پاسبانان، و نگاهدارندگان عرش، و آسمان.
و در آن هنگام، خون و خاكستر ببارد.

سپس ميثم گفت: واجب است لعنت خدا بر قاتلان حسين عليه السلام، همانطور كه بر مشركينى كه با خدا خداى دگرى را شريك قرار مى‏دهند، واجب شده است و همانطور كه واجب است بر يهود و نصارى و مجوس.

 

جبلّه مى‏گويد: گفتم: اى ميثم! چگونه مردم روز قتل حسين را روز بركت قرار مى‏دهند؟
در آن هنگام ميثم گريست و گفت: طبق حديثى مجعول كه خود آنها وضع نموده‏اند، گمان مى‏كنند كه عاشورا روزيست كه در آن خداوند توبه آدم را قبول نمود در صورتيكه خداوند توبه آدم را در شهر ذى الحجّه قبول نمود.
و گمان مى‏كنند كه در آن خداوند توبه داود را قبول نمود، در صورتيكه توبه داود در شهر ذى الحجه پذيرفته شد.
و گمان مى‏كنند كه در آن خداوند يونس را از شكم ماهى خلاصى داد، در صورتيكه خداوند او را در ذى القعده از شكم ماهى بيرون آورد.
و گمان مى‏كنند كه در آن روز كشتى نوح به ساحل نجات نشست، در حاليكه آن كشتى در روز هجدهم از ذى الحجّه به ساحل نشست.
و گمان مى‏كنند كه در آن روز خداوند آب دريا را براى نجات بنى اسرائيل شكافت، در صورتيكه اين واقعه در شهر ربيع الاول بوقوع پيوست.
سپس ميثم گفت: اى جبلّة! بدان كه براى حسين بن على: سيد الشهداء و اصحابش در روز قيامت بر ساير شهداء فضيلتى است.
اى جبلة! زمانيكه ديدى خورشيد مانند خون تازه سرخ شد، بدانكه آقاى تو و مولاى تو حسين را كشتند.
جبلة مى‏گويد: روزى از منزل خارج شدم، چون نظر بر ديوارها افكندم، ديدم مانند ملحفه‏هاى رنگين شده به عُصفُر (گياهى است سرخ رنگ) برنگ خون درآمده است.
پس ناگهان صيحه زدم و گريستم و گفتم: بخدا سوگند كه آقاى ما حسين بن على را كشتند [1]

[1] «امالى» صدوق ص 77 و «علل الشرايع» ص 228 و در «بحار الانوار» ج 10 ص 224 اين داستان را از صدوق نقل مى‏كند

امام شناسى، ج‏1، ص: 16الی18

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید