ورود کاربران

مادر نمي ‏ماند

 

 

مادر نمي ‏ماند!

چرا مادر نماز خويش را بنشسته مي‏خواند؟!

ز فضه راز آن پرسيدم و، گويا نمي‏داند!

نفَس از سينه‏اش آيد به سختي، گشته معلومم

که بيش از چند روزي پيش ما، مادر نمي‏ماند!

 

بجان من، تو لب بگشا مرا پاسخ بده فضه!

که ديده مادري از دختر خود رو بپوشاند؟!

الهي! مادرم بهر علي جان داد، لطفي کن

که جاي او، اجل جان مرا يکباره بستاند!

به چشم نيم باز خود، نگاهم مي‏کند گاهي

کند از چهره تا اشک غمم را پاک و، نتواند!

دلم سوزد بر او، اما نمي‏گريم کنار او

مبادا گريه‏ي من، بيشتر او را بگرياند!

کنار بسترش تا صبحدم او را دعا کردم

که بنشيند، مرا هم در کنار خويش بنشاند

بسي آزار از همسايگانش ديد و، مي‏بينم

دعا درباره‏ي همسايگانش بر زبان راند!

چه در برزخ، چه در محضر، چه در جنت، چه در دوزخ

به غير از وصف او، (ميثم) نمي‏گويد، نمي‏خواند

غلامرضا سازگار (ميثم)

یاس کبود:زهرا در بستر شهادتص130

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید