اباعبدالله الحسین علیه السلام :
قَالَ : أُنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالُوا : اللَّهُمَّ نَعَم‏
--------------------------------
من با سوگند به خدا از شما می پرسم : آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او (امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب پدرم) را در روز غدیر خمّ نصب نمود و ندای ولایت او را در داد و گفت : واجب است که حضّار ، این مطالب را برای غائبین بازگو کنند؟ گفتند : بار پروردگارا ! آری !
    • اسلام شناسی (2)

        أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی سیدنا محمد و آله...

    • اسلام شناسی (1)

      أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی سیدنا محمد و آله...

    • چرا اسلام؟ (2)

      چرا اسلام؟ سؤال بعدی که در مقاله قبل به آن اشاره شد، معنای ناسخيّت اسلام و عدم قبول تمسّک به ديگر...

    • چرا اسلام؟ (1)

      چرا اسلام در مقاله قبل به ضرورت دين در زندگی انسان اشاره کرديم و بيان شد که دين به عنوان تعيين کننده...

    • رابطه ي اسلام و ايمان

      سماعة بن مهران : از امام عليه السلام دربارۀ اسلام و ايمان سؤال كردم حضرت فرمود : مثلش را...

    • اجمالى از تاريخ اديان‏ و دین اسلام...

      اجمالى از تاريخ اديان‏ مطمئن‏ترين راه در تحقيق اجمالى تاريخ پيدايش اديان كه از نظر دينى مى‏توان به‏ آن...

    • پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين عليه...

      پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين عليه السّلام‏ سليم مى‏گويد: در حالى كه ما همراه امير...

    • عبرت از گذشتگان

         از آنچه به گردنكشان پيش از شما از عذاب خدا و دشواريها و حوادث و كيفرهاى او رسيد عبرت...

    • قبر تو مستور ماند

      قبر تو مستور ماند! اي حرم خاص خداوندگار دست خداوند، ترا پرده‏ دار اُمِّ اَب و، بضعه ‏ي خير الانام مادر دو رهبر صلح...

    • مادر نمي ‏ماند

          مادر نمي ‏ماند! چرا مادر نماز خويش را بنشسته مي‏خواند؟! ز فضه راز آن پرسيدم و، گويا نمي‏داند! نفَس از سينه‏اش آيد به سختي، گشته...

    • طلب مرگ(حضرت زهرا)

        طلب مرگ! آنکه قدش، فلک از غصه دو تا کرد، منم آنکه با قامت خم، ناله به پا کرد، منم آنکه بين در و ديوار، ز بي‏ياري...

    • پرستار و بيمار(حضرت زهرا)...

        پرستار و بيمار! به بستر، فاطمه افتاده و مولا پرستارش ببين حال پرستار و مپرس احوال بيمارش کسي از آشنايان هم به ديدارش...

ورود کاربران

احتجاج امام کاظم علیه السلام با هارون

احتجاج و مناظره امام کاظم علیه السلام با هارون

عيون اخبار الرضا- ج 1 ص 81- موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود: وقتى مرا پيش هارون بردند، سلام كردم جواب داده گفت: موسى بن جعفر! دو خليفه در يك مملكت براى هر دو خراج ببرند.

گفتم: ترا به خدا مي سپارم از اينكه من و خود را گناهكار كنى و سخن بيهوده دشمنان ما را در مورد ما بپذيرى تو خود ميدانى از وقتى كه پيامبر از دنيا رفت خيلى دروغ بر ما بستند. اگر صلاح بدانى با اين خويشاوندى كه نسبت به پيامبر اكرم دارى اجازه بدهى حديثى كه پدرم از آباء خود از جدم پيامبر اكرم نقل كرده برايت نقل كنم، گفت اجازه دادم.

گفتم: پدرم از آباء كرام خود از جدم پيامبر اكرم نقل كرد كه : خويشاوند وقتى به خويشاوند برسد و دست در دست يك ديگر گذارند علاقه خويشاوندى بهيجان‏ در مى‏آيد اكنون دست خود را بمن بده فدايت شوم، هارون گفت جلو بيا.
من نزديك رفتم دست مرا گرفت و مرا پيش كشيد و مدتى در آغوش داشت بعد رها كرد گفت: موسى بنشين ديگر ناراحت نباش بتو كارى ندارم، ديدم اشك از چشمانش ميريزد سر بزير انداختم.

گفت: راست گفتى و جدت نيز راست گفته است خونم به جوش آمد و هيجانى در من پيدا شد كه دلم شكست و اشكم جارى گرديد حالا ميخواهم از تو چند سؤال بكنم كه مدتها است در دلم بوده از هيچ كس نپرسيده‏ام، اگر جواب دادى رهايت مى‏كنم و سخن ديگرى را در باره‏ات نمى‏پذيرم، شنيده‏ام تو هرگز دروغ نگفته‏اى پس آنچه سؤال مى‏كنم واقع مطلب را برايم توضيح بده گفتم هر چه را بدانم توضيح ميدهم اگر بمن امان بدهى.

گفت: بتو امان دادم در صورتى كه راست بگوئى و آن تقيه‏اى كه بين شما فرزندان فاطمه معمول است روا ندارى.

گفتم: هر چه مايل است امير المؤمنين سؤال كند.
گفت: بگو ببينم چرا شما خود را از ما برتر ميدانيد با اينكه هر دو از يك درخت هستيم، همه‏ى ما فرزندان عبد المطلب هستيم ما فرزندان عباس و شما فرزندان ابو طالب هر دوى آنها عموى پيامبرند و به يك نسبت مساوى با پيغمبر خويشاوندى دارند.

گفتم: ما نزديك‏تر به پيغمبريم گفت: چطور؟  گفتم زيرا عبد اللَّه و ابو طالب از يك پدر و مادرند و جد شما عباس از مادر عبد اللَّه و ابو طالب نبود- گفت پس چرا شما ادعا ميكنيد از پيامبر اكرم ارث ميبريد با اينكه عمو مانع ارث بردن پسر عمو است. وقتى پيامبر از دنيا رفت ابو طالب قبل از او مرده بود ولى عمويش عباس حيات داشت. گفتم: اگر امير المؤمنين مرا از جواب اين سؤال معذور دارد خوب است هر سؤال ديگرى دارد بفرمايد گفت غير ممكن است بايد جواب بدهى. گفتم: مرا امان بده. گفت: من قبلا بتو امان دادم.

گفتم: على بن ابى طالب مي فرمايد: با بودن فرزند بهيچ كس ارث نمى‏رسد جز پدر و مادر و زن و شوهر، با بودن فرزند براى عمو ارثى ثابت نشده و قرآن گواه چنين ارثى نيست جز اينكه ابا بكر و عمر و بنى اميه از پيش خود گفته‏اند عمو بمنزله پدر است اين گفته آنها دليلى ندارد و از پيامبر نيز حديثى نرسيده.

كسانى كه از علماء معتقد به قول حضرت على هستند حكومت آنها بر خلاف حكومت ساير علماى عامه است، اكنون نوح بن دراج هست كه در اين مسأله بقول على عليه السّلام عمل ميكند و فتوى نيز داده كه امير المؤمنين او را فرماندار دو شهر كوفه و بصره نموده دستور داد نوح بن دراج و ساير علماء كه بر خلاف نظر او فتوى ميدهند از قبيل سفيان ثورى و ابراهيم مدنى و فضيل بن عياض را حاضر كنند همه آنها گفتند: اين نظر حضرت على است در اين مسأله.

به آنها گفت بطورى كه شنيده‏ام شما چرا در اين مسأله مطابق دستور حضرت على فتوى نميدهيد! گفتند نوح بن دراج جرات نموده ولى ما ترسيديم با اينكه فتواى حضرت على را پيغمبر  امضاء نموده بدليل گفتار علماى گذشته كه از پيامبر اكرم نقل كرده‏اند در باره على بن ابى طالب فرموده است از همه شما واردتر بعلم قضاوت على است عمر نيز تصديق كرده كه على از همه ما بهتر بقضاوت وارد است و اين لفظ قضاوت لفظ جامعى است كه هر چه پيامبر اصحاب خود را مدح نموده در مورد قرائت و فرائض و علم همه را اين لفظ قضاوت شامل مى‏شود.

هارون گفت: بيش از اين توضيح بده موسى! گفتم محافل و مجالس بامانت باشخاص سپرده مى‏شود مخصوصا مجلس شما گفت: هيچ باك نداشته باش گفتم پيامبر اكرم كسى را كه مهاجرت نكرده ارث نميداد و براى او دوستى قائل نبود مگر بعد از مهاجرت گفت: چه دليل بر اين مطلب دارى؟ گفتم: اين آيه: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا عمويم عباس مهاجرت نكرد.

هارون گفت: از تو تقاضا دارم بگوئى كه در اين مورد هيچ با كسى از دشمنان ما صحبت كرده‏اى، يا بيكى از فقهاء در اين مورد اطلاعى داده‏اى؟ گفتم: خدا شاهد است نه، جز امير المؤمنين كسى از من نپرسيده.
گفت: چرا بهمه مردم اجازه ميدهيد شما را نسبت به پيغمبر بدهند و بشما بگويند: يا ابن رسول اللَّه با اينكه فرزند على هستيد، شخص را به پدرش نسبت ميدهند فاطمه چون ظرفى است و پيامبر جد مادرى شما است.

گفتم: يا امير المؤمنين اگر پيامبر زنده شود و دختر ترا خواستگارى كند باو ميدهى؟ گفت: سبحان اللَّه چرا ندهم؟ افتخار بر عرب و عجم و قريش ميكنم با اين كار گفتم: ولى او از من خواستگارى نميكند و نه من دخترم را بازدواج او در مى‏آورم گفت: چرا؟ گفتم: چون او پدر بزرگ من است ولى پدر بزرگ تو نيست گفت: احسن! موسى! سپس گفت: چگونه خود را فرزند پيامبر ميدانيد با اينكه پيغمبر فرزند پسر نداشت؟ و نسل از پسر است نه از دختر، شما فرزند دختر هستيد كه فرزندان دختر نسل حساب نميشوند. گفتم: ترا بحق خويشاوندى و قبر پيامبر و كسى كه در آن مدفون است، قسم ميدهم مرا از جواب اين سؤال معذور دارى گفت: غير ممكن است بايد دليل خود را در مورد شما فرزندان على بياوريد اكنون تو رهبر آنها و امام زمان ايشانى بطورى كه من شنيده‏ام، ترا معذور نمى‏دارم در مورد هر چه سؤال كنم تا دليلى از قرآن بياورى شما فرزندان على ادعا ميكنيد هيچ مطلبى از قرآن برايتان پوشيده نيست نه الف و نه واوى، تأويل تمام آن را ميدانيد و به اين آيه استدلال ميكنيد:

ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ به همين دليل خود را بى‏نياز از نظر علماء و دليلهاى آنها ميدانيد.

گفتم: اجازه ميدهى جواب اين سؤال را بدهم؟ گفت بگو. گفتم: اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى‏ وَ عِيسى‏

پرسيدم پدر عيسى كيست؟
گفت: عيسى پدر نداشت گفتم: در اين آيه خداوند او را ملحق بفرزندان پيامبران‏ مى‏كند از طرف مادرش مريم، همين طور ما ملحق بفرزندان پيغمبر اكرم هستيم از طرف مادرمان فاطمه عليها السّلام.
گفتم: بيش از اين دليل بياورم؟ گفت: بياور گفتم: اين آيه: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ «سوره آل عمران آيه 61».

كسى ادعا نكرده كه پيغمبر اكرم موقع مباهله با نصارى جز على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و حسين را داخل كساء نموده باشد تأويل فرزندان حسن و حسين است و زنان فاطمه و انفس على بن ابى طالب.
علماء اتفاق دارند بر اينكه جبرئيل در جنگ احد گفت: يا محمّد اين برابرى واقعى است از على فرمود: چون او از من و من از او هستم جبرئيل گفت من نيز از شما دو نفرم يا رسول اللَّه! سپس جبرئيل گفت:
«لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»
شبيه مدح و ستايشى شد كه خداوند در اين آيه از ابراهيم خليل مينمايد فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ ما پسر عموهاى شما افتخار ميكنيم بسخن جبرئيل كه او از ما است.
گفت: احسن موسى حاجات خود را بگو گفتم: اولين حاجتم اينست كه به پسر عمويت اجازه دهى برگردد بمدينه جدش پيش زن و فرزند خود، گفت: در اين مورد تصميم خواهيم گرفت ان شاء اللَّه.

زندگانى حضرت امام موسى كاظم(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:109 الی 113

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

×

خطا

There was a problem loading image 02321125683337553964.jpgin mod_featcats
There was a problem loading image favaede%20copy.jpgin mod_featcats

احتجاج امام کاظم علیه السلام با هارون

احتجاج و مناظره امام کاظم علیه السلام با هارون

عيون اخبار الرضا- ج 1 ص 81- موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود: وقتى مرا پيش هارون بردند، سلام كردم جواب داده گفت: موسى بن جعفر! دو خليفه در يك مملكت براى هر دو خراج ببرند.

گفتم: ترا به خدا مي سپارم از اينكه من و خود را گناهكار كنى و سخن بيهوده دشمنان ما را در مورد ما بپذيرى تو خود ميدانى از وقتى كه پيامبر از دنيا رفت خيلى دروغ بر ما بستند. اگر صلاح بدانى با اين خويشاوندى كه نسبت به پيامبر اكرم دارى اجازه بدهى حديثى كه پدرم از آباء خود از جدم پيامبر اكرم نقل كرده برايت نقل كنم، گفت اجازه دادم.

گفتم: پدرم از آباء كرام خود از جدم پيامبر اكرم نقل كرد كه : خويشاوند وقتى به خويشاوند برسد و دست در دست يك ديگر گذارند علاقه خويشاوندى بهيجان‏ در مى‏آيد اكنون دست خود را بمن بده فدايت شوم، هارون گفت جلو بيا.
من نزديك رفتم دست مرا گرفت و مرا پيش كشيد و مدتى در آغوش داشت بعد رها كرد گفت: موسى بنشين ديگر ناراحت نباش بتو كارى ندارم، ديدم اشك از چشمانش ميريزد سر بزير انداختم.

گفت: راست گفتى و جدت نيز راست گفته است خونم به جوش آمد و هيجانى در من پيدا شد كه دلم شكست و اشكم جارى گرديد حالا ميخواهم از تو چند سؤال بكنم كه مدتها است در دلم بوده از هيچ كس نپرسيده‏ام، اگر جواب دادى رهايت مى‏كنم و سخن ديگرى را در باره‏ات نمى‏پذيرم، شنيده‏ام تو هرگز دروغ نگفته‏اى پس آنچه سؤال مى‏كنم واقع مطلب را برايم توضيح بده گفتم هر چه را بدانم توضيح ميدهم اگر بمن امان بدهى.

گفت: بتو امان دادم در صورتى كه راست بگوئى و آن تقيه‏اى كه بين شما فرزندان فاطمه معمول است روا ندارى.

گفتم: هر چه مايل است امير المؤمنين سؤال كند.
گفت: بگو ببينم چرا شما خود را از ما برتر ميدانيد با اينكه هر دو از يك درخت هستيم، همه‏ى ما فرزندان عبد المطلب هستيم ما فرزندان عباس و شما فرزندان ابو طالب هر دوى آنها عموى پيامبرند و به يك نسبت مساوى با پيغمبر خويشاوندى دارند.

گفتم: ما نزديك‏تر به پيغمبريم گفت: چطور؟  گفتم زيرا عبد اللَّه و ابو طالب از يك پدر و مادرند و جد شما عباس از مادر عبد اللَّه و ابو طالب نبود- گفت پس چرا شما ادعا ميكنيد از پيامبر اكرم ارث ميبريد با اينكه عمو مانع ارث بردن پسر عمو است. وقتى پيامبر از دنيا رفت ابو طالب قبل از او مرده بود ولى عمويش عباس حيات داشت. گفتم: اگر امير المؤمنين مرا از جواب اين سؤال معذور دارد خوب است هر سؤال ديگرى دارد بفرمايد گفت غير ممكن است بايد جواب بدهى. گفتم: مرا امان بده. گفت: من قبلا بتو امان دادم.

گفتم: على بن ابى طالب مي فرمايد: با بودن فرزند بهيچ كس ارث نمى‏رسد جز پدر و مادر و زن و شوهر، با بودن فرزند براى عمو ارثى ثابت نشده و قرآن گواه چنين ارثى نيست جز اينكه ابا بكر و عمر و بنى اميه از پيش خود گفته‏اند عمو بمنزله پدر است اين گفته آنها دليلى ندارد و از پيامبر نيز حديثى نرسيده.

كسانى كه از علماء معتقد به قول حضرت على هستند حكومت آنها بر خلاف حكومت ساير علماى عامه است، اكنون نوح بن دراج هست كه در اين مسأله بقول على عليه السّلام عمل ميكند و فتوى نيز داده كه امير المؤمنين او را فرماندار دو شهر كوفه و بصره نموده دستور داد نوح بن دراج و ساير علماء كه بر خلاف نظر او فتوى ميدهند از قبيل سفيان ثورى و ابراهيم مدنى و فضيل بن عياض را حاضر كنند همه آنها گفتند: اين نظر حضرت على است در اين مسأله.

به آنها گفت بطورى كه شنيده‏ام شما چرا در اين مسأله مطابق دستور حضرت على فتوى نميدهيد! گفتند نوح بن دراج جرات نموده ولى ما ترسيديم با اينكه فتواى حضرت على را پيغمبر  امضاء نموده بدليل گفتار علماى گذشته كه از پيامبر اكرم نقل كرده‏اند در باره على بن ابى طالب فرموده است از همه شما واردتر بعلم قضاوت على است عمر نيز تصديق كرده كه على از همه ما بهتر بقضاوت وارد است و اين لفظ قضاوت لفظ جامعى است كه هر چه پيامبر اصحاب خود را مدح نموده در مورد قرائت و فرائض و علم همه را اين لفظ قضاوت شامل مى‏شود.

هارون گفت: بيش از اين توضيح بده موسى! گفتم محافل و مجالس بامانت باشخاص سپرده مى‏شود مخصوصا مجلس شما گفت: هيچ باك نداشته باش گفتم پيامبر اكرم كسى را كه مهاجرت نكرده ارث نميداد و براى او دوستى قائل نبود مگر بعد از مهاجرت گفت: چه دليل بر اين مطلب دارى؟ گفتم: اين آيه: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا عمويم عباس مهاجرت نكرد.

هارون گفت: از تو تقاضا دارم بگوئى كه در اين مورد هيچ با كسى از دشمنان ما صحبت كرده‏اى، يا بيكى از فقهاء در اين مورد اطلاعى داده‏اى؟ گفتم: خدا شاهد است نه، جز امير المؤمنين كسى از من نپرسيده.
گفت: چرا بهمه مردم اجازه ميدهيد شما را نسبت به پيغمبر بدهند و بشما بگويند: يا ابن رسول اللَّه با اينكه فرزند على هستيد، شخص را به پدرش نسبت ميدهند فاطمه چون ظرفى است و پيامبر جد مادرى شما است.

گفتم: يا امير المؤمنين اگر پيامبر زنده شود و دختر ترا خواستگارى كند باو ميدهى؟ گفت: سبحان اللَّه چرا ندهم؟ افتخار بر عرب و عجم و قريش ميكنم با اين كار گفتم: ولى او از من خواستگارى نميكند و نه من دخترم را بازدواج او در مى‏آورم گفت: چرا؟ گفتم: چون او پدر بزرگ من است ولى پدر بزرگ تو نيست گفت: احسن! موسى! سپس گفت: چگونه خود را فرزند پيامبر ميدانيد با اينكه پيغمبر فرزند پسر نداشت؟ و نسل از پسر است نه از دختر، شما فرزند دختر هستيد كه فرزندان دختر نسل حساب نميشوند. گفتم: ترا بحق خويشاوندى و قبر پيامبر و كسى كه در آن مدفون است، قسم ميدهم مرا از جواب اين سؤال معذور دارى گفت: غير ممكن است بايد دليل خود را در مورد شما فرزندان على بياوريد اكنون تو رهبر آنها و امام زمان ايشانى بطورى كه من شنيده‏ام، ترا معذور نمى‏دارم در مورد هر چه سؤال كنم تا دليلى از قرآن بياورى شما فرزندان على ادعا ميكنيد هيچ مطلبى از قرآن برايتان پوشيده نيست نه الف و نه واوى، تأويل تمام آن را ميدانيد و به اين آيه استدلال ميكنيد:

ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ به همين دليل خود را بى‏نياز از نظر علماء و دليلهاى آنها ميدانيد.

گفتم: اجازه ميدهى جواب اين سؤال را بدهم؟ گفت بگو. گفتم: اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى‏ وَ عِيسى‏

پرسيدم پدر عيسى كيست؟
گفت: عيسى پدر نداشت گفتم: در اين آيه خداوند او را ملحق بفرزندان پيامبران‏ مى‏كند از طرف مادرش مريم، همين طور ما ملحق بفرزندان پيغمبر اكرم هستيم از طرف مادرمان فاطمه عليها السّلام.
گفتم: بيش از اين دليل بياورم؟ گفت: بياور گفتم: اين آيه: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ «سوره آل عمران آيه 61».

كسى ادعا نكرده كه پيغمبر اكرم موقع مباهله با نصارى جز على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و حسين را داخل كساء نموده باشد تأويل فرزندان حسن و حسين است و زنان فاطمه و انفس على بن ابى طالب.
علماء اتفاق دارند بر اينكه جبرئيل در جنگ احد گفت: يا محمّد اين برابرى واقعى است از على فرمود: چون او از من و من از او هستم جبرئيل گفت من نيز از شما دو نفرم يا رسول اللَّه! سپس جبرئيل گفت:
«لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»
شبيه مدح و ستايشى شد كه خداوند در اين آيه از ابراهيم خليل مينمايد فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ ما پسر عموهاى شما افتخار ميكنيم بسخن جبرئيل كه او از ما است.
گفت: احسن موسى حاجات خود را بگو گفتم: اولين حاجتم اينست كه به پسر عمويت اجازه دهى برگردد بمدينه جدش پيش زن و فرزند خود، گفت: در اين مورد تصميم خواهيم گرفت ان شاء اللَّه.

زندگانى حضرت امام موسى كاظم(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:109 الی 113

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید