ورود کاربران

پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين عليه السّلام‏ - پيام و نامه امير المؤمنين عليه السّلام به معاويه

 

 

 

 پيام و نامه امير المؤمنين عليه السّلام به معاويه‏

 وقتى امير المؤمنين عليه السّلام نامه معاويه را خواند، و ابو درداء و ابو هريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابو درداء فرمود: آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همان طور كه از قول او به من رسانديد.

به معاويه بگوئيد: عثمان بن عفان از اين دو فرض خارج نيست: يا امام هدايتى است كه ريختن خون او حرام و كمك او واجب است و سرپيچى از فرمان او حلال نيست و امت حقّ خواركردن او را ندارند، و يا اينكه امام گمراهى است كه ريختن خون او حلال است و ولايت و يارى او جايز نيست. بنا بر اين از اين دو حالت خارج نيست.

 آنچه در حكم خدا و حكم اسلام بر مسلمين واجب است بعد از آنكه امامشان مرد يا كشته شد- چه گمراه باشد و چه هدايت شده، چه مظلوم باشد و چه ظالم، چه ريختن خونش حلال باشد و چه حرام- اين استكه؛

هيچ عملى انجام ندهند و كار جديدى بپا نكنند و دست از پا خطا نكنند و كارى را شروع نكنند قبل از آنكه براى خود امامى عفيف و عالم و با تقوى و عارف به قضاوت و به سنت برگزينند،

تا امور آنان را جمع نمايد و در بين آنان حكم نمايد،

و براى مظلوم از ظالم حقّش را بگيرد و مرزهاى آنان را حفظ نمايد،

و غنائم و حقوق مالى آنان را جمع آورى كند ،

و حجّ و نماز جمعه آنان را بپا دارد و صدقات آنان را جمع نمايد.

سپس در باره امامشان كه به ظلم كشته شده نزد او براى حكم بروند و قاتلين او را براى محاكمه نزد او ببرند تا بين آنان به حق حكم نمايد: اگر امامشان‏مظلوم كشته شده به نفع اولياء او خونش را ثابت كند، و اگر ظالم كشته شده نظر دهد كه حكم آن چيست.

 اگر اختيار در امامت بدست مردم باشد اين اوّل كارى است كه بايد انجام دهند، و امامى انتخاب كنند تا امور آنان را منظّم نمايد و تابع او شوند و او را اطاعت نمايند.

ولى اگر اختيار بدست خداوند و پيامبرش است، خدا مردم را از نظر دادن در اين مسأله و انتخاب آن كفايت كرده است، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى آنان امامى را پسنديده و آنان را به اطاعت و تابعيت او مأمور كرده است.

 مردم بعد از قتل عثمان با من بيعت كردند و مهاجرين و انصار پس از سه روز مشورت در باره‏ام با من بيعت نمودند، و هم آنان بودند كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند و امامت آنان را منعقد كردند. اين مسأله را اهل بدر و سابقه داران از مهاجرين و انصار بر عهده گرفتند، با اين تفاوت كه با افراد قبل از من بدون مشورت عموم مردم بيعت كردند ولى بيعت من با مشورت عموم مردم بود.

‏بنا بر اين اگر خداوند جلّ اسمه اختيار را بدست امّت سپرده است و اين امت است كه بايد براى خود انتخاب كنند و نظر دهند، و انتخاب و نظرشان بهتر از انتخاب خدا و رسولش براى آنان است، و هر كس را امّت انتخاب كنند و با او بيعت نمايند بيعت او بيعت هدايت است و امامى مى‏شود كه اطاعت او و ياريش بر مردم واجب است، اگر چنين است در باره من نيز مشورت كردند و مرا به اجماع و اتفاق امّت انتخاب كردند.

 

و اگر خداوند عزّ و جلّ است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امّت انتخاب كرده است و بعنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب منزل خود و در سنّت پيامبرش‏ مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجّت مرا قوى‏تر و حقّ مرا واجب‏تر مى‏نمايد.

 اگر عثمان در زمان ابو بكر و عمر كشته شده بود، آيا معاويه حق داشت بعنوان خونخواهى عثمان به جنگ آنان و قيام بر عليه آنان اقدام كند؟

ابو هريرة و ابو درداء گفتند: نه.

 حضرت فرمود: من نيز همين طور! اگر معاويه بگويد: «آرى»، به او بگوييد: در اين صورت براى هر كسى كه به او ظلمى شده يا كسى از نزديكانش كشته شده جايز مى‏شود عصاى مسلمين را بشكند و جماعت آنان را متفرق كند و مردم را بسوى خويش فراخواند!! اضافه بر اينكه فرزندان عثمان براى طلب خون پدرشان سزاوارتر از معاويه‏اند.

 سليم مى‏گويد: ابو درداء و ابو هريره ساكت شدند و گفتند: نسبت به خودت به انصاف سخن گفتى!

حضرت فرمود: بجان خودم قسم، معاويه هم اگر بر سخن خود و آنچه به من حق داده ثابت باشد نسبت به من انصاف داده است.

اينان پسران عثمان‏اند كه مرد شده‏اند و به سنّ بلوغ رسيده‏اند و كودك نيستند و كسى صاحب اختيار آنان نيست. بيايند تا بين آنان و قاتلين پدرشان جمع نمايم. اگر از استدلال در مقابل آنان عاجز ماندند براى معاويه شهادت دهند كه صاحب اختيار و وكيل آنان و نائب و طرف دعواى آنان در خصومتشان است.

 آنگاه آنان و خصم‏هايشان در مقابل من مانند خصمهايى كه نزد امام و والى با اقرار به حكم او و اجراى قضاوت او مى‏نشينند حاضر شوند، و من در دليل آنان و دليل خصمهايشان نظر دهم. اگر پدرشان ظالم كشته شده بود و ريختن خونش حلال بود خون او را باطل اعلام كنم، و اگر مظلوم بود و ريختن خونش حرام، نسبت به قاتل پدرشان‏حكم به قصاص كنم. اگر بخواهند او را بكشند و اگر بخواهند عفو كنند و اگر بخواهند ديه قبول كنند.

 اين قاتلان عثمان در لشكر من‏اند كه به قتل او اقرار دارند و به حكم من به نفع آنان يا بر عليه خود راضى‏اند. فرزندان عثمان و يا معاويه- اگر صاحب اختيار و وكيل آنان است- نزد من بيايند و قاتلين او را مورد مخاصمه قرار دهند و آنان را به محاكمه بكشند تا بين آنان طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش حكم نمايم.

 و اگر معاويه مى‏خواهد گناهى كه نكرده‏ايم به ما نسبت دهد و در پى بهانه و اباطيل است، پس هر نسبتى مى‏خواهد بدهد كه خداوند بزودى بر عليه او يارى خواهد كرد.

 ابو درداء و ابو هريره گفتند: بخدا قسم، نسبت به خود به انصاف سخن گفتى و از انصاف هم فراتر رفتى، و بهانه او را از بين بردى و دليل او را باطل كردى و دليل قوى و درستى آوردى كه اشكالى در آن نيست‏ .

 ابو هريره و ابو درداء بيرون آمدند. ناگهان بيست هزار نفر را با پوششهاى آهنين ديدند كه مى‏گفتند: «ما قاتلين عثمان هستيم و به حكم على عليه السّلام بر ضرر خود يا به نفعمان اقرار مى‏كنيم و راضى هستيم. اولياء عثمان بيايند و ما را در مورد خون پدرشان نزد امير المؤمنين عليه السّلام به محاكمه بكشند، اگر قصاص يا ديه بر ما لازم شد در مقابل حكم او صبر مى‏كنيم و تسليم مى‏شويم».

 ابو درداء و ابو هريره گفتند: به انصاف سخن گفتيد، و براى على هم جايز نيست شما را به معاويه تحويل دهد و نه اينكه شما را بكشد تا آنكه شما را نزد او به محاكمه بكشد و بين شما و خصمتان طبق كتاب خدا و سنّت پيامبرش حكم نمايد.

 

أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم  اندکی تصرف درپاورقیها    ص : 421تا ص: 424

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید