ورود کاربران

در غیبت کبراست بانو مدفن تو...

 

در غیبت کبراست بانو مدفن تو 

جانم فدای مخفیانه رفتن تو

ای ماجرای سیب ای باغ بهشتی!

بوی خدا می آید از پیراهن تو

جبریل می آید برای دست بوسی

هر روز وقت آسیا چرخاندن تو

رنگت اگر مانند گل های بنفشه است

این هم بود یک جلوه ای از گلشن تو

سرتا به پای جا نمازت لاله خیز است

آلاله میریزد مگر از دامن تو

هر چند بیزارم ولی باید ببینم

دنیا چه رنگی میشود با رفتن تو...

 

 

علی اکبر لطیفیان

 

سلام من به بقيع و كبوتران بقيع

سلام من به مدينه به غربت صادق
سلام من به بقيع و به تربت صادق
سلام من به مدينه به آستان بقيع
سلام من به بقيع و كبوتران بقيع
سلام من به مزار معطر صادق
كه مثل ماه درخشد به آسمان بقيع
سلام من به شب ماه فاطمي بقيع
سلام من به گل ياس هاشمي بقيع
ز غربتش چه بگويم كه سينه ها خون است
براي صادق زهرا مدينه محزون است

بر گشا مهر خاموشي از زبانت اي بقيع!

بر گشا مهر خاموشي از زبانت اي بقيع!
جاي زهرا را بگو با زايرانت اي بقيع!
ديده‌ي گريان ما را بنگر و با ما بگو
در كجا خوابيده آن آرام جانت اي بقيع!
لطف كن، گم‌كرده ئ ما را نشان ما بده
بشكن اين مهر خموشي از زبانت اي بقيع!
گر دهي بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
بر ندارم سر ز خاك آستانت اي بقيع!
گفت مولا راز اين مطلب مگو با هيچ كس
خوب بيرون آمدي از امتحانت اي بقيع!
گر نداري اذن از مولا كه سازي بر ملا
لااقل با ما بگو از داستانت اي بقيع!
فاطمه با پهلوي بشكسته شد مهمان تو
ده خبر ما را ز حال ميهمانت اي بقيع!
آرزو دارد به دل خسرو كه تا صاحب زمان
بر ملا سازد مگر راز نهانت اي بقيع!
***محمد خسرو نژاد***

جواز ساختن قبور أئمّه عليهم السّلام؛ و اهدآءِ فرش و چراغ!

جواز ساختن قبور أئمّه عليهم السّلام؛ و اهدآءِ فرش و چراغ!

بوسيدن قبر إمام همانند بوسيدن قرآن و دست عالِم، بوسيدنِ روح إمام است. و تواضع به عظمت مقام او.[1]  نماز خواندن بر سر قبر إمامان بالأخصّ، نه تنها جايز است؛ بلكه ثواب دارد؛ آن هم ثوابى كه هيچ ثوابى به پاى آن نمى‏رسد. اين گنبدهاى طلا، و درهاى نفيس، همانند جواهرات كعبه، نه از مال مسلمين است كه به ورّاث برسد؛ نه از خمس[2] است كه در مصارف خود خرج شود، نه از زكوات و صَدَقات است كه بايد به مصارف معين و موارد هشتگانه[3] برسد، و نه غنائم جنگى و فيْئ است كه مصرفش مشخّص شده است؛ مِلْك طِلْقِ أفرادى بوده كه براى كعبه و إمام و إمامزاده وقف كرده‏اند. وقف را شرع مقدّس، صحيح شمرده و امضاء كرده است و هديه را قبول نموده است. در اين صورت شخصى كه با عشق خود در مدّت عمر رنج برده، و قاليچه‏اى بافته، و يا فلان زن اصفهانى، و يا يزدى، و يا كاشانى، و غيرهنّ، عمرى را زحمت كشيده، و براى روى مرقد مطهّر، يك روپوش چشمه دوزى، و يا مليله كارى، و يا ساير أقسام سوزن كارى، و كارهاى دستى نموده؛ آيات قرآن كه در شأن أهل بيت عليهم السّلام نازل شده، و أشعار عربى و فارسى را به روى آن با شيواترين خطّى مشبّك نموده است- و اين حاصل عمر را كه در هر يك از نمايشگاههاى جهان بگذارند؛ چشمها را خيره مى‏كند؛ و بَه بَه و آفرين مى‏گويند؛ و راضى هستند به قيمت‏هاى گزاف بخرند- براى عالى‏ترين معشوق روحانى و معنوى، يعنى به إمام خود هديه مى‏كند؛ و چون دستش به او نمى‏رسد؛ بر مرقدش پهن مى‏كند.

شما مى‏گوئيد: هديه نكند. چه كند!! يا به فلان شاه و رئيس جمهور پيشكش كند، و يا بفروشد، و يا به خائنينى أمثال شما بدهد. شماها به اين راضى هستيد؛ و به آن راضى نيستيد؟!

مراقد أئمّه طاهرين، مأمن و ملجأ مردم است. همانطور كه در مشكلات زندگى و مصائب روزگار بدان روى مى‏آورند؛ دوست دارند بهترين و پاكترين ثمره خود را هديه كنند. لهذا طلاث خود را مى‏دهند؛ كتب نفيس خود را مى‏دهند؛ عصا و شمشير خود را مى‏دهند.

از طرفى اين أشياء خواهى نخواهى مور استفاده تمام زائرين؛ بلكه مؤمنين قرار خواهد گرفت؛ و از طرفى ديگر محفوظ مى‏ماند؛ و از دستبرد گرگانى همچون شما در لباس ميش، حفظ مى‏شود؛ و ديگر نمى‏توانيد به خارج بفرستيد؛ و زينت‏موزه‏ها و كتابخانه‏هاى كشورهاى كفر بنمائيد!

و على كلّ تقديرٍ چون تصرّفش حرام است؛ بايد به همين منوال باقى باشد؛ و كسى حقّ تصرّف در آنها را ندارد. و اگر تصرّف كند؛ دزدى است؛ مثل آنكه پرده دَرِ حرم را بدزدد؛ و يا آجر و كاشى منصوب بر ديوار را بردارد؛ زينت كردن مساجد جائز نيست؛ نه مراقد أئمّه عليهم السّلام. مسجدى هم كه در جنب مرقد است؛ اگر شرعاً صيغه مسجد بر آن خوانده باشند؛ بايد ساده باشد. آيات قرآن را با خطوط غير طلا، اگر در مساجد هم بنويسند ضررى ندارد؛ و زينت شمرده نمى‏شود.

نماز خواند در قبرستان و در بين قبور كراهت دارد؛ مگر از هر طرف قبر تا ده ذراع (تقريباً پنج متر) فاصله باشد. و سجده كردن بر قبر حرام است. ولى قبور أئمّه معصومين صلوات الله عليهم أجمعين از اين قاعده عمومى، مستثنى است؛ البتّه سجده بر قبر إمام هم جايز نيست؛ ولى گونه راست را گذاردن مستحبّ است. و نماز خواندن در كنار قبر إمام از أفضل طاعات است، بالأخص در بالاى سر متّصل به قبر؛ و در پائين پا و پشت سر هم خوب است. امّا در جلوى قبر به طوريكه در حال نماز؛ قبر پشت سر نمازگزار قرار گيرد؛ خلاف ادب است. اينها تمام مسائل فقهى است كه در روايات وارد است.

 

امام شناسى، ج‏11، ص:253 و 254



[1]          گر ميسّر نشود بوسه زنم پايش را             هر كجا پاى نهد بوسه زنم جايش را

             بر زمينى كه نشان كف پاى تو بود             سالها بوسه گه اهل نظر خواهد بود

[2] نيمه أوّل از «آيه 41، از سوره 8: أنفال»: وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِن شَى‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسُهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ الْيتَامَى وَ الْمَسَاكينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ إِنْ كنتُمْ أمَنْتُم «و بدانيد آنچه را كه شما بهره مى‏بريد و منفعت مى‏نمائيد از هر چيز كه باشد؛ خمس آن براى خداست و براى رسول خدا و ذوى القرباى رسول خدا و يتيمان و مسكينان و در راه واماندگان اگر شما به خدا ايمان آورده‏ايد.»

[3] آيه 60، از سوره 9: توبه»: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكينَ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيهَا وَ الْمُؤلّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِينَ وَ فِى سَبِيلِ اللَهِ وَ ابْنَ السَّبِيلَ فَرِيضَهً مِنَ اللَهِ وَ اللَهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ. «مصرف صدقات، براى فقراء، و بيچارگان درمانده، و متصدّيان جمع آورى و مصرف صدقات، و براى متمايل نمودن دشمنان و كافران به إسلام، و براى آزاد كردن بندگان، و براى قرض داران، و آنچه در راه خدا باشد، و براى در راه واماندگان است. اين حكم واجب است از جانب خدا، و خدا دانا و كارهايش از روى اتقان و استحكام و مصالح عاليه است.»

احتجاجات و استشهاد امام حسن عليه السلام به آيه تطهير

استشهاد حضرت امام حسن عليه السلام به آيه تطهير

اوّل- هنگام رحلت امير المؤمنين عليه السّلام پس از فراغت از دفن آن حضرت به مسجد كوفه در آمده و در حالى كه انبوه جمعيّت مسجد را فرا گرفته بود حضرت امام حسن عليه السّلام خطبه مى‏خوانند و قدرى از حالات امير المؤمنين را شرح مى‏دهند و پس از خطبه تمام افراد جمعيّت با آن حضرت به خلافت بيعت مى‏كنند. از جمله فرمايشات آن حضرت در اين خطبه استشهاد به آيه تطهير است درباره خود.

محمّد بن عبّاس ابن ماهيار كه در نزد شيعه از موثّقين است در تفسير قرآن كه راجع به آيات نازله در حقّ اهل بيت نوشته است با سند متّصل خود از عمر بن علىّ بن أبى طالب روايت كند قال: خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلىٍّ عليهما السّلام النّاسَ حَينَ قُتِلَ عَلٌّى عليّه السّلام فَقال: قُبِضَ فى هذِهِ اللَّيْلَة رَجُلٌ لَمْ يَسْبِقْهُ الْاوَّلُونَ وَ لا يُدْركُهُ الْآخِرُونَ، ما تَرَكَ عَلى‏ ظَهْرِ الْارْضِ صَفْرآءَ وَ لا بَيْضآءَ الَّا سَبْعَمِائَة دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطائِهِ ارادَ انْ يَبْتاعَ بِها خادِماً لِأَهْلِهِ، ثُمَّ قالَ: ايُّهَا النّاسُ مَنْ عَرَفَنى فَقَدْ عَرَفَنى وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنى فَانَا الْحَسَنْ بْنُ عَلِىٍّ وَ انَا ابْنُ الْبَشيرِ النَّذيرِ وَ الدّاعى الَى اللهِ بِاذْنِهِ وَ السَّراجِ الْمُنيرِ، انَا مِنْ أهْلِ الْبَيْتِ الَّذِى كانَ يَنْزِلُ فيهِ جَبْرائيلُ وَ يَصْعَدُ، وَ انَا مِنْ أهْلِ الْبَيْتِ الَّذينَ أذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرَّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهيراً [1]

عمر بن على كه برادر حضرت امام حسن عليه السّلام است گويد: «چون پدرم كشته شد حضرت حسن بن على عليهما السّلام مردم را مخاطب قرار داده و چنين خطبه خواند: در اين شب كسى به سوى خدا رفت و جانش به عالم قدس پرواز كرد كه سابقين نتوانستند در راه خدا از او پيشى گيرند و آخرين نتوانستند خود را به مقام و منزلت او برسانند. از دنيا رفت و زرد و سفيدى باقى نگذاشت (مراد طلا و نقره است‏مگر هفتصد درهم كه از سهميّه او از بيت المال زياد آمده بود و مى‏خواست براى اهل خود خادمى بخرد.

سپس فرمود: اى جماعت مردم هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد؛ و هر كس كه مرا نمى‏شناسند بداند من حسن بن على هستم. و من فرزند رسول خدا، بشارت دهنده به رحمت خدا و ترساننده از عذاب خدا و دعوت كننده به سوى خدا و فرزند آن چراغ درخشانم؛ من از خاندانى هستم كه جبرائيل در آنجا فرود مى‏آمد و بالا مى‏رفت، و من از خاندانى هستم كه آنها را خداوند از هر آلودگى و زشتى پاك نموده و از هر عيب و نقصى مصون و پاكيزه داشته است».

و حاكم در كتاب «مستدرك» و هيثمى روايت كرده‏اند:

انَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ خَطَبَ النّاسَ حينَ قُتِلَ عَلِىٌّ وَ قالَ فى خُطْبَتِهِ: ايُّهَا النّاسُ مَنْ عَرَفَنى فَقَدْ عَرَفَنى وَ مَنْ لَمْ- يَعْرِفْنى فَانَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِىّ وَ انَا ابْنُ النَّبِىِّ وَ انَا ابْنُ الْوَصِىِّ وَ انَا ابْنُ الْبَشيرِ وَ انَا ابْنُ النَّذيرِ وَ انَا ابْنُ الدّاعى الَى اللهِ بِاذْنِهِ وَ انَا ابْنُ السِّراجِ الْمُنيرِ، وَ انَا مِنْ اهْلِ الْبَيْتِ الَّذى كانَ جَبْرَئيلُ يَنْزِلُ الَيْنا وَ يَصْعَدُ مِنْ عِنْدِنا، وَ انَا مِنْ اهْلِ الْبَيْتِ الَّذى اذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهيراً- الخطبة [2] «حسن بن على عليهما السّلام بعد از شهادت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام، مردم را مخاطب قرار داده و در خطبه خود فرمود: اى گروه مردم! هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد، و هر كس مرا نمى‏شناسد پس من حسن بن على هستم و من فرزند پيغمبرم و من فرزند وصىّ پيغمبرم، و من فرزند بشارت دهنده به سوى رحمت خدا و ترساننده از عذاب خدا هستم، و من فرزند دعوت كننده به سوى خدا به اذن او و فرزند چراغ درخشانم، و من از اهل بيتى هستم كه جبرائيل در آن آمد و رفت مى‏نمود، و من از اهل بيتى هستم كه خدا آنان را از هر پليدى و آلودگى مبرّا داشته و از هر عيب مصون و محفوظ داشته است.»

احتجاج دوّم حضرت امام حسن به آيه تطهير

احتجاج دوّم حضرت امام حسن به آيه تطهير در وقتى است كه با معاويه صلح كردند و بر منبر رفته و خطبه بليغ و بسيار مفصّلى را بيان فرمودند و در آن جميع‏ مناقب و فضائل خود را بيان كردند.

اين خطبه را شيخ در «امالى» با دو سند نقل كرده است. با سند اوّل از حضرت علىّ بن الحسين زين العابدين عليهما السّلام روايت كرده است و اين خطبه بسيار مفصّل است و در آن حضرت فضايل خود را شرح مى‏دهد تا آنكه مى‏فرمايد:

وَ أقُولُ مَعاشِرَ الْخَلائِقِ فَاسْمَعُوا وَ لَكُمْ أَفْئَدَة وَ أسْماعٌ فَعُوا: انّا اهْلُ بَيْتٍ اكْرَمَنَا اللهُ بِالْاسْلامِ وَ اخْتارَنا وَ اصْطَفانا وَ اجْتَبانا وَ أَ ذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنا تَطْهيراً، وَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ فَلا نَشُكُّ فِى اللهِ الْحَقِّ وَ دينِهِ ابَداً، وَ طَهَّرَنا مِنْ كُلِّ افْنٍ وَ عَيْبٍ مُخْلَصينَ الى‏ آدَمَ نِعْمَة مِنْهُ، لَمْ تَفْتَرِقِ النّاسُ فِرْقَتَيْنِ الّا جَعَلَنَا اللهُ فى خَيْرِهِما، فَادَّتِ الْامُورُ وَ افَضَتِ الدُّهُوُر.

مى‏فرمايد: «معاشر النّاس بشنويد براى شما قلب‏ها و گوش‏هائى است پس فرا- گيريد، ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را به اسلام مكرّم داشت و ما را اختيار كرده و برگزيده و انتخاب فرموده و هر گونه رجس و ناپاكى را از ما زدوده و ما را پاك و بى‏عيب قرار داده است. رجس، شكّ است، ما هيچ گاه در خدا و دينِ خدا شكّ نياورديم و ما را از هر گونه سستى فكر و ضعف انديشه و عيبى پاك نموده است و پدران ما را تا آدم ابو البشر پاك و خالص قرار داده و به دين نعمت سرافراز نموده است، هيچ گاه مردم به دو دسته نشدند مگر آنكه ما را در آن دسته بهتر و پاكيزه‏تر قرار داد. پس امور به جريان افتاد و روزگارها گذشت».

و سپس آن حضرت به دنبال اين مطلب مشروحاً بقيه مناقب خود را بيان مى‏كند تا آنكه مى‏فرمايد: فَنَحْنُ اهْلُهُ وَ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ وَ نَفْسًهً وَ نَحُنُ مِنْهُ وَ هُوَ مِنّا، وَ قَدْ قالَ اللهُ تَعالى‏: «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكَمْ تَطْهيراً»، فَلمّا انْزِلَتْ آيَة التَّطْهيرِ جَمَعَنا رَسُولُ اللهِ صلّى الله عليّه و آله و سلّم أنَا وَ أخى وَ امّى وَ أَبى فَجَعَلَنا وَ نَفْسَهُ فى كِساءٍ لِامِّ سَلَمَة خَيْبَرِىٍّ فى حُجْرَتِها وَ يَوْمِها فَقالَ: اللّهُمَّ هؤُلآءِ اهْلُ بَيْتى وَ هؤُلآءِ اهْلى وَ عِتْرَتى فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، فَقالَتْ امُّ سَلَمَة- رَضِىَ اللهُ عَنْها- انَا ادْخُلُ مَعَهُمْ يا رَسُولَ- اللهِ؟ فَقالَ لَها رَسولُ اللهِ صلّى الله عليّه و آله و سلّم يَرْحَمُكِ اللهُ انْتِ عَلى‏ خَيْرٍ وَ الى‏ خَيْرِ وَ ما ارْضانى عَنْكِ وَ لكِنَّها خاصَّة لى وَ لَهُمْ، ثُمَّ مَكَثَ رَسُولُ اللهِ بَعْدَ ذلِكَ بَقِيَّة عُمْرهِ حَتّى قَبَضَهُ اللهُ الْيهِ يَأْتينا فى كُلِّ يَوْمٍ عِنْدَ طُلوُع الْفَجْرِ وَ يَقُولُ: الصَّلاة يَرْحَمُكُمُ اللهُ، «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ‏ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يَطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»- الخطبة[3]

مى‏فرمايد: «ما اهل رسول خدا هستيم و گوشت او و خون او و جان او؛ و ما از او هستيم و او از ماست، و خداوند تعالى فرموده: حقاً كه خداوند فقط اراده فرموده كه از شما خاندان اهل بيت هر آلودگى را پاك كند و هر عيب و نقصى را برطرف كند. و چون آيه تطهير نازل شد پيغمبر، ما را جمع كرد، مرا و برادرم را و مادرم را و پدرم را؛ با خود همگى را در زير كساء خيبرى كه مالِ امّ سلمه بود قرار داد و اين واقعه در حجره امّ سلمه اتّفاق افتاد و در روزى كه نوبت او بود، و سپس عرض كرد: بار پروردگارا اينان اهل بيت من هستند و اينان اهل من و عترت من هستند، پليدى و زشتى را از آنها بِزُدا و پاك و طاهرشان قرار ده. در اين حال امّ سلمه گفت: اى رسول- خدا من هم با آنها داخل شوم؟ رسول خدا فرمود: خدا تو را رحمت كند تو بر طريقّ خيرى و عاقبت به خيرخواهى بود و چقدر از تو خشنود هستم و ليكن اين مقام اختصاص به من و اينها دارد. و پس از اين قضيّه رسول خدا تا آخر عمر كه خدا جانش را به سوى خود قبض نمود هر روز صبح هنگام طلوع صبح نزد ما مى‏آمد و مى‏گفت: نماز، خدا شما را رحمت كند، اين است و جز اين نيست كه خداوند مشيّتش بر آن تعلّق گرفته كه شما اهل بيت را از هر رجس و خرابى دور كند و پاك و منزّه و مقدّس قرار دهد».

سند دوّم از ابو عمر زاذان كه گفت: چون حضرت امام حسن با معاويه صلح نمود بر منبر آمد و در حضور مردم از مناقب خود بيان فرمود تا آنكه فرمود:

وَ لَمّا نَزَلَتْ آيَة التَّطْهيرِ جَمَعَنا رَسُولُ اللهِ صلّى الله عليّه و آله و سلّم فى كِساءٍ لِامِّ سَلَمَة- رَضِىَ اللهُ عَنْها- خَيْبَرِىٍّ ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ هؤُلآءِ أهْلُ بَيْتى وَ عِتْرَتى فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهيراً- الخطبة[4]

 «چون آيه تطهير نازل شد رسول خدا همه ما را در كساء خيبرى كه مال امّ- سلمه- رضى الله عنها- بود جمع نمود و عرض كرد: بار پروردگارا اينان اهل بيت من و عترت من هستند، هر گونه زشتى را از آنان دور كن و پاك و منزّهشان قرار ده». و سپس حضرت بقيّه خطبه را بيان فرمود

 

احتجاج سوّم امام حسن عليه السّلام به آيه تطهير

احتجاج سوم امام حسن عليه السلام به آيه تطهير در وقتى است كه در جنگ با معاويه به رانِ آن حضرت خنجر زدند. پس از بهبودى، حضرت خطبه‏اى خواندند اين خطبه را از عامّه هيثمى و ابن كثير با مختصر اختلافى در لفظ آورده‏اند و ما به عبارت هيثمى بيان مى‏كنيم‏

. انَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِىّ حينَ قُتِلَ عَلِىٌّ اسْتُخْلِفَ، فَبَيْنا هُوَ يُصَلِّى بِالنّاسِ اذْ وَثَبَ رَجُلٌ فَطَعَنَهُ بِخَنْجَرٍ فى وَرِكِهِ فَتَمَرَّضَ مِنْها اشْهُراً ثُمَّ قامَ فَخَطَبَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقالَ: يا اهْلَ- الْعِراقِ اتَّقُوا اللهَ فينا فَانّا امَراؤُكُمُ وَ ضيفانُكُمْ، وَ نَحْنُ اهْلُ الْبَيْتِ الَّذى قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

 «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»،

فَما زالَ يَوْمَئِذٍ يَتَكَلَّمُ حَتْى ما نَرى فِى الْمَسْجِدِ الّا باكِياً.[5]

و سپس هيثمى گويد: اين حديث را طبرانى روايت كرده و روات حديث از موثّقين هستند. «حضرت امام حسن عليه السّلام بعد از شهادت پدرش كه به خلافت رسيد در وقتى كه با مردم نماز جماعت مى‏خواند ناگهان مردى جَست و با خنجر بر ران آن حضرت وارد كرد، حضرت چند ماه مريض شدند و پس از بهبودى به مسجد آمده و خطبه بر منبر خواندند و گفتند: اى اهل عراق از خدا بپرهيزيد و درباره ما اهل بيت چنين مكنيد زيرا كه ما اميران و ميهمانان شما هستيم، و ما همان خاندانى هستيم كه خداوند فرموده: فقط خداوند اراده كرده است كه از شما خاندان هر گونه پليدى را بزدايد و پاك و پاكيزه گرداند. (راوى گويد) پس پيوسته آن حضرت در آن روز به سخنرانى خود ادامه داد تا اينكه ما كسى را در مسجد نمى‏ديديم جز اينكه گريه مى‏كرد.»

 

امام شناسى، ج‏3، ص:175 تا 180



[1] غاية المرام» ص 295 حديث شانزدهم و حموينى در «فرائد السّمطين» بنا به نقل «غاية المرام» ص 291 حديث سى و پنجم و «ينابيع المودّه» باب 90 ص 479 از حافظ جمال الدين زرندى در «نظم درر السّمطين» نقل كرده است.

 

[2] مستدرك» حاكم ج 3 ص 199 باب فضائل حسن بن على عليهما السّلام و «مجمع الزوائد» هيثمى باب فضائل اهل بيت و «ينابيع المودّه» ص 107 عن ابن سعد مختصراً

[3] . غاية المرام» ص 297 حديث بيست و ششم.

[4] غاية المرام» ص 298 حديث بيست و هفتم و «تفسير ابن كثير» در تفسير آيه تطهير ج 3 ص 486 و «شواهد التنزيل» ج 2 ص 17.

[5] مجمع الزّوائد) جلد 9 ص 172 باب فضائل اهل البيت، «شواهد التنزيل» ج 2 ص 18 و در ص 19 به سند ديگر.