ورود کاربران

بزرگترين فضيلت امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن‏

بزرگترين فضيلت امیرالمؤمنین  علیه السلام در قرآن‏

روزی مأمون  به امام رضا عليه السّلام گفت: بزرگترين فضيلت امير المؤمنين علی  عليه السّلام كه قرآن دلالت بر آن فضيلت دارد چیست؟

امام عليه السّلام فرمود: آيه مباهله است چنان كه خداى عز و جل فرموده است:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ[سوره آل عمران، آيه 61]

ترجمه: پس هر كه در اين [باره‏] پس از دانشى كه تو را [حاصل‏] آمده، با تو محاجه كند، بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما انفس خود را و شما خويشان خود را فرا خوانيم؛ سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

خطاب است به رسول صلّى اللَّه عليه و آله، يعنى بعد از آنكه علم حاصل كردى به حال عيسى عليه السّلام، پس اگر كسى از نصارى مجادله كند با تو در باب وى به اينكه خداست يا پسر خدا؟ بگو تو، كه بيايند تا بطلبيم ما پسران خود را و شما پسران خود را و ما زنان خويش را و شما زنان خويش را و ما انفس خود را و شما انفس خود را، بعد از آن مباهله كنيم و بگردانيم لعنت خداى را بر دروغگويان.

(و مباهله اينست كه دو شخص دعا كنند و هر يك بگويند كه ما و تو هر كدام كه دروغ بگوئيم لعنت خداى تعالى بر او باد).

پس رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله امام حسن و امام حسين عليهما السّلام را طلبيد پس ايشان دو پسر بودند، و حضرت فاطمه سلام الله علیها را طلبيد پس او بود مراد در اين مقام به زنان حضرت، و اميرالمؤمنين عليه السّلام را  طلبيد پس او نفس حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله بود به حكم خداى عزّ و جلّ.

(زيرا فرمود كه ما مى‏طلبيم نفس خود را و آخر امير المؤمنين عليه السّلام را طلبيد، پس معلوم شد كه او به منزله نفس نبى صلّى اللَّه عليه و آله است) و به تحقيق ثابت شد كه نيست احدى از خلق خداى تعالى بزرگتر از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و افضل از وى.

پس لازم می آید  که كسى افضل و بهتر  نباشد  از كسى كه نفس رسول صلّى اللَّه عليه و آله  (به حكم خداى- عزّ و جلّ-، يعنى امير المؤمنين عليه السّلام ) است.

به نقل و ترجمه شده از کتاب الفصول المختارة للمفيد

مباحثه امام صادق عليه السّلام در رابطه علم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

مباحثه امام صادق عليه السّلام با ابن ابى ليلى در علم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

 از سَعِيدُ بْنُ أبِى الْخَضِيب و غير او براى ما روايت شده است كه: حضرت صادق عليه السلام به ابْنِ أبى لَيلَى گفتند: اى عَبْدُ الرَّحْمَن! تو در ميان مردم حكم مى‏كنى و فتوى مى‏دهى؟!
گفت: آرى يا بن رسول الله!
حضرت گفتند: با چه چيز حكم مى‏كنى و فتوى مى‏دهى؟!
گفت: با كتاب خدا؟!
حضرت گفتند: اگر در مسئله‏اى در كتاب خدا چيزى را نيافتى؛ از كجا حكم مى‏كنى؟!
گفت: با سنّت رسول خدا! و اگر آن مسئله را در كتاب خدا و سنّت رسول خدا نيافتم، آنرا از گفتار أصحاب مى‏گيرم، جائيكه همه اتّفاق و إجماع داشته باشند، و اختلافى نداشته باشند!
حضرت گفتند: در مسئله‏اى كه أصحاب اختلاف داشته باشند؛ به گفتار كدام يك عمل مى‏كنى؟
گفت: به گفتار هر كدام كه بخواهم؛ و در اين صورت با سايرين مخالفت كرده‏ام.
حضرت گفتند: آيا با على هم در مسائلى كه حكم و قضاى او به تو رسيده است كه با آن طريق حكم مى‏كرد؛ شده است كه مخالفت كنى؟!
گفت: آرى! چه بسا مخالفت با قول على كرده‏ام؛ و گفتار سايرين را أخذ كرده‏ام.

حضرت گفتند: تو در روز قيامت جواب خدا را چه مى‏دهى، در وقتى كه رسول خدا بگويد: اى پروردگار من! گفتار من به اين مرد رسيد؛ و معذلك مخالفت آنرا كرد؟!
گفت: من كجا مخالفت قول رسول خدا را كرده‏ام اى پسر رسول خدا؟
حضرت گفت: آيا به تو رسيده است كه پيغمبر فرمود: أقْضَاكمْ عَلِى؟! «بهترين حكم كننده و فتوى دهنده در ميان شما على است؟!»
گفت: آرى؟
حضرت گفتند: در اين صورت كه مخالفت با گفتار على نموده‏اى؛ مخالفت با گفتار رسول خدا نكرده‏اى؟
در اين حال چهره ابن أبى ليلى زرد شد؛ و ديگر هيچ نگفت‏

امام شناسى، ج‏11، ص:144-145

 

خير البشر ( ويژه نامه شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام )

 

 

فضائل و مناقب

 
 
 

 

از زبان عترت

 
 

 

ماتمكده

 
 
 
 

 

زلال شعر

 
 
 
 
 
 

فضائل امیرالمومنین از زبان حضرت خضر

فضائل امیرالمومنین علیه السلام از زبان حضرت خضر بعد از شهادت آنحضرت

صفوانى در كتاب «إحَنْ و مِحَنْ» و كلينى در كتاب «كافى» روايت كرده‏اند كه چون أمير المؤمنين به شهادت رسيدند.

جاءَ شَيْخٌ يَبكى وَ هُوَ يَقُولُ: اليَوْمَ انْقَطَعَتْ عِلاقَة النُّبُوَّة، حَتَّى وَقَفَ بِبابِ البَيْتِ الَّذى فِيهِ أميرُالمؤمِنِينَ وَ أَخذَ بِعِضادَتِى البابِ فَقالَ: رَحِمَكَ اللهُ فَلَقَدْ كُنتَ اوَّلَ النّاسِ إسلاماً، وَ أخْلَصَهُمْ ايماناً، وَ أَشَدَّهُمْ يَقِيناً، وَ أَخْوَفَهُمْ مِنَ اللهِ، وَ أَطْوَعَهُمْ لِنَبِىِّ اللهِ، وَ أَفْضَلَهُمْ مَناقِبَ، وَ أَكْثَرَهُم سَوابِقَ، وَ أشْبَهَهُمْ‏ بِهِ خَلْقاً وز خُلْقاً وَ سيماءً وَ فَضْلًا. و كُنتَ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً، وَ أعْلاهُمْ طَوْداً، وَ أَقْدَمَهُمْ كَلاماً، وَ أَصْوَبَهُمْ مَنطِقاً، وَ أَشْجَعَهُم قَلْباً، وَ أَحْسَنَهُمْ عَمَلًا، وَ أَقْوَاهُمْ يَقِيناً. حَفِظْتَ مَا ضَيَّعُوا وَ رَعَيْتَ مَا أَهْمَلُوا، وَ شَمَّرْتَ إذِ اجْتَمَعُوا، وَ عَلَوْتَ إذَ هَلَعُوا، وَ وَقَفْتَ إذ شَرَعُوا، وَ أَدْرَكْتَ أوتارَ ما ظَلَموا. كُنتَ عَلَى الكَافِرِينَ عَذَاباً وَاصِباً، وَ لِلْمُؤْمِنِينَ كَهْفاً وَ حِصْناً، كنتَ كَالجَبَلِ الرّاسِخِ لَا تُحَرِّكُهُ العَواصِفُ. كُنتَ لِلطِّفولِ كَالابِ الشَّفِيقِ وَ لِلارامِلِ كَالبَعْلِ العَطُوفِ. قَسَمْتَ بِالسَّويَّة، وَ عَدَلْتَ فِى الرَّعِيَّة، وَ أَطْفَأتَ النِّيرانَ وَ كَسَرْتَ الاصْنَامَ، وَ أَذْلَلْتَ الاوثَانَ، وَ عَبَدْتَ الرَّحْمَنَ- فى كَلَامٍ لَهُ كَثيرٍ- فَالتَقتُوا فَلَمْ يَرَوا أحَدَاً. فَسُئِلَ الحَسَنُ عليه السّلام مَن كانَ الرَّجُلُ؟ قالَ: الخِضْرُ عليه السّلام. 1

«چون أمير المؤمنين عليه السّلام رحلت كردند پيرمردى گريه كنان آمد در حالى كه مى‏گفت: امروز زنجيرهاى نبوّت پاره شد، تا ايستاد دَرِ اطاقى كه حضرت در آنجا مرغ روحش پرواز نموده بود و با دو دست خود دو بازوى دو طرف در را گرفت و گفت: خدا تو را رحمت كند، حقّاً كه اوّلين كسى بودى كه اسلام آوردى، و پاٌّترين آنها بودى از جهت ايمان، و يقينت از همه شديدتر بود، و خوفت از خدا نسبت به همه بيشتر، و طاعتت به پيغمبر خدا از همه افزونتر، و مناقب و فضائلت از همه عاليتر، و سوابقت از همه زيادتر، و شباهتت به رسول خدا از جهت قواى طبيعى و اخلاق معنوى و از جهت علائم روحانى در چهره ات و از جهت فضل و شرافت از همه بيشتر بود. و از جهت سر و صدا از همه آرامتر بودى، و از جهت استقامت و ثباتت از همه بالاتر و رفيع مرتبه‏تر بودى. كلام و سخنت از همه مقبول‏تر، و منطقت از همه صحيحتر، و قلبت از همه شجاعتر، و كردارت از همه نيكوتر، و يقينت از همه قويتر بود.

حفظ كردى آنچه را كه ضايع كردند، و رعايت كردى آنچه را كه مهمل گذاشتند، و دامن همّت به كمر زدى در وقتى كه آنها اجتماع كردند، و نفس خود را بلند داشتى هنگامى كه آنها حرص زدند، و توقّف كردى در وقتى كه آنها بدعت نهادند، و دادخواهى كردى نسبت به ظلم‏هائى كه نمودند. اى على تو نسبت به كافران عذاب سخت و مداوم بودى، و نسبت به مؤمنان پناهگاه و مَلجأ و حِصن. تو مانند كوهى عظيم و ثابت بودى كه تند بادهاى اهواء و آراء باطل و طوفانهاى سخت اميال و افكار مخالفين أبداً مختصر حركتى و تكانى در تو به وجود نياورد. نسبت به كودكان مانند پدر مهربان، و نسبت به بيوه زنان چون شوهر رئوف و عطوف. بيت المال را به طور تساوى تقسيم كردى، و در رعيّت و توده مردم به عدالت رفتار نمودى، و آتش‏هاى كفر و شرك و ستمگرى و بيداد و حق كشى و تجاوز و تجاسر به حقوق را خاموش كردى، و بُت‏هاى ظاهر و باطن را در هم شكستى و ذليل نمودى، و در مقام بندگى خداوند عزّ و جلّ قيام و اقدام كردى.

و بسيار از اين قبيل سخنان گفت و صفات عاليه آن حضرت را بيانكرد، و ناگهان ناپديد شد، مردم كه التفات كردند كسى را نديدند و از حضرت امام حسن عليه السّلام سؤال كردند؟ فرمود: آن مرد پير خضر پيغمبر عليه السّلام بود.»

علّامه مجلسى اين بيانات خضر را با مختصر اختلافى در لفظ ولى مفصّلتر در بحار آورده و از «كمال الدّين و تمام النّعمة» صدوق روايت كرده است. 2
و محدّث قمّى گويد: اين روايت به سندهاى معتبر از كلينى و صدوق و ديگران روايت شده و من در كتاب «هَديّه» در باب زيارات آن حضرت ذكر كرده‏ام، چون كلمات خضر به منزله زيارت أمير المؤمنين است.3
و حقير گويد: الحقّ اين عبارات خضر جامع مقامات معنوى و روحى أمير المؤمنين است، و سزاوار است در كتاب مستقلّى مفصّلًا و مشروحاً شرح شود.

كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست            كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم

 امام شناسى، ج‏4، ص:72 الی74

[1] «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1، ص 481.
[2] «بحار الانوار» ج 9، ص 677.
[3] «منتهى الآمال» ج 1، ص 134.

سخنان امير المؤمنين در بیان مظلومیتش

سخنان حضرت امير المؤمنين (علیه السلام) در بیان مظلومیتش

 از خطبه حضرت كه بعد از رحلت رسول خدا ايراد كردند در وقتى كه عبّاس بن عبد المطلّب و ابو سفيان براى بيعت كردن با آن حضرت آمده بودند پيداست كه چقدر آن حضرت تنها و بدون ياور بوده كه خود را بدون جناح و بال معرّفى مى‏كند

ايُّهَا النّاسُ شُقُّوا امْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَريقِ الْمُنافَرَةِ وَ ضَعُوا عَنْ تيجانِ الْمُفاخَرَةِ. افْلَحَ مَنْ نَهَضَ بَجَناحٍ اوِ اسْتَسْلَمَ فَاراحَ. هذا ماءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِها آكِلُها وَ مُجْتَنِى الَّثَمَرةِ لِغْيرِ وَقتِ ايناعِها كَالزّارِعِ بِغَيْرِ ارْضِهِ. فَانْ اقُلْ، يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ، وَ انْ اسْكُتْ يَقُولُوا: جَزِعَ مِنْ الْمَوْتِ، هَيْهاتَ بَعْدَ اللَّتَيّا وَ الَّتى. وَ اللهِ لَابْنُ ابى طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ امِّهِ، بَلِ انْدَمَجْتُ عَلى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرابِ الْارْشِيَةِ فِى الطَّوِىِّ الْبَعيدَةِ 

«اى مردم بشكافيد موجهاى فتنه‏ها را كه مانند درياهاى متلاطم در خروشند به كشتى‏هاى نجات (كه مراد آل بيت رسول خدا هستند چون طبق روايت مسلّمى كه از طريق شيعه و سنّى روايت شده است حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: مَثَلُ اهْلِ بَيْتى فيكُمْ كَسَفينَةِ نوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ: مثال اهل بيت من در ميان شما مانند كشتى نوح است كسى كه در آن سوار شود نجات يابد و كسى كه تخلّف ورزد غرق خواهد شد)، و از پيمودن راه منافرت عدول نموده برگرديد و تاج‏هاى مفاخرت و سركشى و شخصيّت طلبى را از سرهاى خود برداريد (تا فتنه آرام گيرد و اسلام چهره رخشان خود را به عالَم به واسطه علوم و معارف اهل بيت نشان دهد، و گرنه اگر شما بخواهيد بر اساس خود پرستى و نفع طلبى عليه كسانى كه آنان نيز بر اين اساس قيام نموده‏اند برخيزيد و پيكار و كارزار خونينى در صحنه مقارب رحلت رسول خدا به وجود آيد ديگر اسمى از اسلام نخواهد ماند). كاميابى و رستگارى براى كسى است كه با وجود اعوان و ياران كافى قيام كند و حقّ خود را بگيرد چون مرغى كه با دو بال توانا و درست بر آسمان پرواز مى‏كند، يا براى كسى است كه در صورت فقدان اعوان و انصار خود را كنار كشيده و از جنگ و ستيز آن خود را آسوده بدارد. اين خلافتى كه مرا به آن دعوت مى‏كنيد و اصرار بر بيعت داريد گرچه حقّ مسلّم من طبق آيات قرآن و وصاياى رسول خداست لكن با وجود مخالفت بنى تَيْم و بنى عَدِىّ، كه بلادرنگ بعد از رحلت رسول خدا مردم را به بيعت خود دعوت كرده‏اند و جدا در مقام مخالفت و انكار وصاياى آن حضرت ايستاده‏اند، مانند آب گنديده‏اى است كه صفاى خود را در اثر مقارنت هواها و هوسها از دست داده و به ملازمت اين افكار سوء و نيّات فاسده متعفّن گرديده است، و مانند لقمه غذاى پُر تيغ و خارى شده كه هنگام فرو بردن گلو را بشكافد و در آن گير كند. و كسى كه ميوه را از درخت قبل از رسيدن بچيند آن ميوه تلخ و زننده و بيفايده بوده مانند شخص زارعى كه در غير زمين خود زراعت كند البتّه منتفع نخواهد شد (خلافت من يك خلافت الهى بر اساس تقوى و ولايت شرعيّه رسول خدا براى هدايت مردم به مقامات عاليّه معنوى و ظاهرى است. و در صورت قيام بر عليه اين مخالفان با وجود عدم انصار و اعوانى كه بر آنها غالب آيند نتيجه، هرج و مرج، خونريزى‏ها و فتنه‏ها خواهد بود. و معلوم است كه منافقان امت انتظار چنين روزى را مى‏برند). بنابر اين اگر بگويم كه من در امر خلافت رغبت دارم مى‏گويند: بر حكومت و رياست حرص ورزيده است، و اگر سكوت اختيار كنم مى‏گويند: از مرگ ترسيده است. وه چه دور است از على كه بعد از آن شدائد و ناملايمات و منغمر شدن در معركه جنگها و غزوات و تحمّل مشاقّ و مشكلات از مرگ بهراسد. سوگند به خدا كه فرزند ابى طالب، انسش به مرگ بيشتر است از انسى كه طفل شيرخوار به پستان مادر خود دارد، بلكه سبب عدم قيام من براى گرفتن خلافت آن است كه چنان بر علوم و اسرار الهى و معارف قضا و قدر و تكليف و سعادت و شقاوت وقوف يافته و آن خزينه‏هاى از علوم در نفس من پيچيده و منطوى شده كه هر آينه اگر بعض آنرا بر شما آشكار كنم مانند لرزش و تكان ريسمانى دراز در چاه‏هاى دور و دراز به خود خواهيد لرزيد و تاب و توان شنيدن آنرا نداريد».

امام شناسى، ج‏2، ص: 159الی 161