اباعبدالله الحسین علیه السلام :
قَالَ : أُنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالُوا : اللَّهُمَّ نَعَم‏
--------------------------------
من با سوگند به خدا از شما می پرسم : آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او (امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب پدرم) را در روز غدیر خمّ نصب نمود و ندای ولایت او را در داد و گفت : واجب است که حضّار ، این مطالب را برای غائبین بازگو کنند؟ گفتند : بار پروردگارا ! آری !
    • اسلام شناسی (2)

        أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی سیدنا محمد و آله...

    • اسلام شناسی (1)

      أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی سیدنا محمد و آله...

    • چرا اسلام؟ (2)

      چرا اسلام؟ سؤال بعدی که در مقاله قبل به آن اشاره شد، معنای ناسخيّت اسلام و عدم قبول تمسّک به ديگر...

    • چرا اسلام؟ (1)

      چرا اسلام در مقاله قبل به ضرورت دين در زندگی انسان اشاره کرديم و بيان شد که دين به عنوان تعيين کننده...

    • رابطه ي اسلام و ايمان

      سماعة بن مهران : از امام عليه السلام دربارۀ اسلام و ايمان سؤال كردم حضرت فرمود : مثلش را...

    • اجمالى از تاريخ اديان‏ و دین اسلام...

      اجمالى از تاريخ اديان‏ مطمئن‏ترين راه در تحقيق اجمالى تاريخ پيدايش اديان كه از نظر دينى مى‏توان به‏ آن...

    • پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين عليه...

      پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين عليه السّلام‏ سليم مى‏گويد: در حالى كه ما همراه امير...

    • عبرت از گذشتگان

         از آنچه به گردنكشان پيش از شما از عذاب خدا و دشواريها و حوادث و كيفرهاى او رسيد عبرت...

    • قبر تو مستور ماند

      قبر تو مستور ماند! اي حرم خاص خداوندگار دست خداوند، ترا پرده‏ دار اُمِّ اَب و، بضعه ‏ي خير الانام مادر دو رهبر صلح...

    • مادر نمي ‏ماند

          مادر نمي ‏ماند! چرا مادر نماز خويش را بنشسته مي‏خواند؟! ز فضه راز آن پرسيدم و، گويا نمي‏داند! نفَس از سينه‏اش آيد به سختي، گشته...

    • طلب مرگ(حضرت زهرا)

        طلب مرگ! آنکه قدش، فلک از غصه دو تا کرد، منم آنکه با قامت خم، ناله به پا کرد، منم آنکه بين در و ديوار، ز بي‏ياري...

    • پرستار و بيمار(حضرت زهرا)...

        پرستار و بيمار! به بستر، فاطمه افتاده و مولا پرستارش ببين حال پرستار و مپرس احوال بيمارش کسي از آشنايان هم به ديدارش...

ورود کاربران

چرا أميرالمؤمنين عليه السّلام ميزان اعمال است؟

چرا أميرالمؤمنين عليه السّلام ميزان اعمال است؟

معنى «ميزان» و توضيح اين مقام محتاج به دو مقدّمه است:

مقدّمه اوّل آنكه: الفاظى كه در لغت وضع شده است آنها داراى معانى كليّه هستند، نه آنكه معنى آنها خصوص فردى خاصّ باشد؛ مثلًا لفظ «چراغ» را كه وضع كردند براى يك معنى كلّى بود كه عبارت است از موجودى نورانى كه در تحت خود موجودات ظلمانى را روشن مى‏كند. در آن زمان چراغ منحصر بود به يك رشته كه در ظرف روغن مى‏گذاردند و سر رشته را آتش زده از او روشنى و دود خارج مى‏شد؛ به اين موجود خاصّ به اين كيفيّت خاصّه چراغ مى‏گفتند. سپس كه چراغ نفت رائج شد و نفت را در ظرفى سر بسته ريخته و فتيله‏اى در آن گذارده و روى فتيله حبابى از شيشه قرار مى‏دادند به اين هم «چراغ» گفتند، بدون مختصر عنايتى در تغيير اسم چراغ؛ گوئى همان معنى چراغى كه سابقاً با روغن بود همان معنا به عينه در اين چراغ نفتى حباب‏دار وجود دارد. پس خصوصيّت روغن چراغ و دود فتيله دخالتى در معنى اسم چراغ نداشته، بلكه معنا همان معناى كلّى بوده كه جسمى خود نورانى و نوردهنده باشد. و چون اين معنى كلّى در اين دو فرد از ساختمان چراغ تفاوت نداشت لذا به همان عنايت اوليّه‏اى كه لفظ چراغ را براى آن فرد اول استعمال كردند به همان عنايت در فرد دوّم نيز استعمال مى‏كنند و هكذا. پس از آنكه چراغ گازى اختراع شد و به دنبال آن چراغ كهربائى و برق پيدا شد با انواع و اشكال مختلفه آن، به همه همان چراغ را گفتند. اين مطلب اختصاص به لفظ چراغ ندارد، لفظ چراغ يك مثالى بود كه زده شده، تمام الفاظ از اين قبيلند.

لفظ «ميزان» نيز اينطور است. ميزان يعنى ترازو و آلت سنجش، اجسام را كه اوّل با يك ترازوى دو كفّه‏اى كه به اطراف كفّه‏هاى آن زنجيرهاى بلندى بود و در رأس آن شاهين قرار داشت مى‏گفتند، سپس به ترازوهائى كه با دو كفّه بوده و زنجير ندارد و شاهين آن پائين است به همان عنايت اوليّه مى‏گويند، و سپس به قپان كه يك كفّه بيش ندارد، و به باسكول و قپانهاى فنرى به همه به يك منوال و يك عنايت ترازو و ميزان مى‏گويند. و در عين حال باز ملاحظه مى‏شود كه لفظ ميزان را براى عيار خصوص جسمانيات و سنگينى آنها وضع نكرده‏اند، بلكه ميزان يعنى آلت سنجش؛ و بديهى است كه آلت سنجش هر موجودى غير از اصناف و انواع ديگر است. به آلت سنجش مقدار مصرف كيلووات برق كنتور يا ميزانيّه مى‏گويند، به آلت سنجش مقدار جريان آب ميزانيّه مى‏گويند به آلت سنجش حرارت بدن درجه و ميزانيّه مى‏گويند، و به آلت سنجش فشار خون و ضربان قلب و به آلت سنجش مقدار شدّت جريان برق و يا قوّه الكتروموتورى به همه ميزانيّه مى‏گويند، به آلت سنجش باد و زلزله و حرارت جوّ و فشار جوّ ميزانيّه مى‏گويند.

پس ميزانيّه لفظ عامّى است كه به همه گفته مى‏شود، و ميزان سنجش هر چيز متناسب با خود اوست. ميزان سنجش آب غير از حرارت، و ميزان سنجش ضربان قلب غير از ترازوى هيزم كشى است. اگر بخواهيم محبّت را اندازه بگيريم و مقدار آنرا با ميزانيّه صحيحى در افراد معيّن كنيم چه ميزانيّه‏اى لازم است و بايد به چه شكلى بوده باشد؟ اگر بخواهيم خضوع و خشوع و عبوديّت و تقوى و صدق و غيرت و حميّت و ايثار و انفاق و جهاد و شجاعت و فناى از هستى مجازى و بقاء بوجود حقّ و تجلّى اسماء و صفات و درجه معرفت را اندازه‏گيرى كنيم هر يك از آنها چه ميزانيّه‏اى لازم دارد و به چه شكل بايد بوده باشد؟ پس از آنكه دانستيم ميزانيّه هر چيز حتماً بايد متناسب با خود او بوده باشد.

مقدّمه دوّم آنكه: در آيات قرآن و أخبار ائمّه طاهرين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين وارد است كه: در دنيا خدا ميزانى براى أعمال قرار داده، و در آخرت نيز اعمال را توزين مى‏كنند؛ وليكن در هيچ آيه و خبرى ديده نمى‏شود كه ترازوى اعمال در يك كفّه‏اش حسنات و در كفّه ديگر بديها و سيّئات است. بلكه آيات و اخبار دلالت دارد بر آنكه حسنات داراى ارزش و ثقل بوده و سيّئات‏ بى‏ارزش و بى‏ثقل است؛ و در آن عالم ربوبى آنچه دست را مى‏گيرد حسنات است، و سيّئات در آنجا تاب مقاومت و ايستادگى ندارد. كسى كه اعمال نيكوى او زياد باشد ميزان او سنگين، و كسى كه كم باشد سبك است؛ و سيّئات موجب سبكى ميزان مى‏گردد: وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُون[1]

در «توحيد» مرحوم صدوق روايتست از أميرالمؤمنين عليه السّلام:

إنَّما يَعنِى الحِسابَ توزَنُ الحَسَنَاتِ و السَّيِّئاتِ، وَ الحَسَناتُ ثِقلُ المِيزانِ وَ السَّيِّئاتُ خِفَّة المِيزانِ.[2]

و در «احتجاج» از حضرت صادق عليه السّلام روايتست:

أنَّهُ سُئلَ أوَ لَيسَ تُوزَنُ الأعمالُ؟ قالَ: لا! لأنّ الأعمالَ لَيسَ أجسامًا و إنَّما هِىَ صِفَة ما عَمِلُوا، و إنَّما يَحتاجُ إلَى وَزنِ الشَّى‏ءِ مَن جَهِلَ عَدَدَ الأشياءِ و لايَعرِفُ ثِقلَها و خِفَّتَها و أنّ اللهَ لايَخفَى عَلَيهِ شَى‏ءٌ. قيلَ: فَما مَعنَى الميزانِ؟ قالَ: العَدلُ. قيلَ: فَما مَعناهُ فى كِتابِهِ: فَمَن ثَقُلَت مَوازينُهُ؟ قالَ: فَمَن رَجَحَ عَمَلُهُ.[3]

از اينجا خوب استفاده مى‏شود كه عمل خير در نزد خدا مى‏رود و روح انسان را با ارزش مى‏كند، و عمل شرّ بسوى خدا نمى‏رود بلكه در جهت عكس به عالم بُعد و دورى انسان را مى‏كشاند. خدا حقّ است و چيزى كه در نزد خدا است حقّ‏ است، و در مقابل چيزى كه در نزد خدا نيست هَباء و باطل و گم و خراب است.

در قرآن مجيد وارد است: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه،[4] و همچنين در (سوره 58 مجادله، آيه 11) مى‏فرمايد: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات؛[5] كه در اين دو آيه صعود و رفع در اعمال صالحه ملحوظ است. و به عكس راجع به دورى يا عمل زشت، صعود تعبير نمى‏كند بلكه هبوط و پائين آمدن و گم شدن است: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين؛[6] و در (سوره رعد 13 آيه 17) مى‏فرمايد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْض.[7]

و درباره كسانى كه اعتقاد به خدا و روز قيامت ندارند خداوند مى‏فرمايد: اصلًا آنها عمل ارزنده ندارند؛ و بنابراين چون حسنات آنها صفر است و سيّئات هم كه قابل اندازه‏گيرى نيست (چون هباء و باطل و نابود است) لذا ابداً در روز قيامت ميزانى براى آنها اقامه نمى‏شود: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالًا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياة الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً، أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة وَزْنا.[8] و در مقام بيان‏عدل خدا، بيان مى‏فرمايد كه: اگر به اندازه يك حبّه از خردل كسى كار نيك كرده باشد آن يك حبّه را حاضر مى‏كنند، و به او حتّى به اين مقدار هم ستم نمى‏شود: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ.[9]

معلوم است كه مراد از حبّه خردل از حسنات است نه از سيّئات. چون خدا در مقام بيان نفى ستم است به ذى نفسى، و ستم آن وقتى است كه حسنات او را به شمارش نياورند، ولى اگر سيّئات او را به شمارش نياورند لطفى است به او نه ستمى است به او؛ و از اين آيه نيز خوب واضح مى‏شود كه حسنات قابل آوردن و حساب كشيدن و در موازين قسط وارد نمودن است.

به هرحال پس از واضح شدن اين دو مقدّمه مى‏گوئيم كه:

مراد از ميزان عمل هر امّتى عمل پيغمبر يا وصىّ آن پيغمبر است. چون خدا آن پيغمبر و وصىّ او را فرستاده تا مردم را در سطح عقايد و افكار و رفتار خود دعوت كند؛ پس هر فردى كه عملش به عمل پيغمبرش نزديكتر باشد در مقام اخروى به او قريب‏تر، و هر كس حسناتش كمتر باشد دورتر واقع خواهد شد.

در «كافى» و «معانى الاخبار» از حضرت صادق عليه السّلام منقولست:

أنّه سُئِلَ عَن قَولِ اللهِ عَزَّوجَلَّ: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة قَالَ: هُمُ‏ الأنبياءُ و الأوصياءُ عَلَيهِمُ السَّلامُ.[10]

بنابراين معانى اين أخبار كه مى‏فرمايد: علىّ بن أبى‏طالب ميزان عمل است، و در زيارت آن حضرت مى‏خوانيم: السّلامُ عَلَى مِيزانِ الأعمالِ خوب واضح مى‏شود، كه اعمال زشت موجب دورى و بُعد و قابل توزين نيست، و اعمال حسنه است كه بايد اندازه‏گيرى شود؛ در اين صورت اعمال امّت را با اعمال حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام اندازه‏گيرى مى‏كنند. مثلًا در مقام عبادت، عبادتهاى آن حضرت را مى‏گذارند و عبادت هر فرد را با او مى‏سنجند؛ از نقطه نظر خلوص هر قدر درجه آن عبادت به آن حضرت نزديك باشد مقام او به مقام آن حضرت نزديكتر، و هر چه دورتر باشد دورتر است. در مقام نماز، نماز آن حضرت را مى‏گذارند و نماز هر كس را با آن نماز مى‏سنجند؛ آن نمازهائى كه از آن حضرت ديده شد، آن طيران روح در حال نماز و بيهوش افتادن در ميان نخلستان و تير از پا بيرون كشيدن و يكسره محو در انوار خدا شدن.

در مقام عدل و انصاف، عدل آن حضرت را معيار قرار مى‏دهند، كه چگونه در عين آنكه ممالك اسلامى در دست آن حضرت بود و أقران آن حضرت مانند عبدالرّحمن بن عوف و عبدالرّحمن بن أبى‏بكر و معاويه و عمرو عاص هر يك كوههائى از ثروت اندوختند و پس از موت بعضى از آنها براى تقسيم تركه تا چند روز تبرزن شمشهاى طلائين آنان را خرد مى‏كرد، ولى آن حضرت براى يك صاع گندم كه[11] به برادرش عقيل بدهد، درحاليكه مى‏دانست او و فرزندانش گرسنه‏اند و گرد و غبار فقر و پريشانى در چهره آنان نشسته بود، و چندين بار عقيل خدمت آن حضرت رسيد و يك من گندم از بيت المال طلب كرد، آن حضرت آهن را داغ‏ كند و بر بدن او نزديك كند بطورى كه ناله عقيل بالا آيد، و حضرت به او بگويد: واى بر تو! از اين آتش كه انسانى به جهت لعب تهيه كرده ناله مى‏كنى، و چگونه مرا دعوت مى‏كنى به آن آتشى كه جبّار آن را به جهت غضب براى ستمكاران تهيّه نموده است؟! و يا دخترش از بيت‏المال گلوبندى عاريه بگيرد، و آنطور حضرت به او پرخاش كند! و حضرت امام حسن عليه السّلام پس از رحلت آن حضرت در فراز منبر در مسجد كوفه فرمود: پدرم از دنيا رفت و چيزى نگذارد جز چهار صد درهم كه مى‏خواست براى اهل خود كنيزى بخرد!

آرى آن كسى كه مى‏فرمايد:

وَ اللهِ لَو اعطيتُ الأقاليمَ السَّبعَة بِما تَحتَ أفلاكِها عَلَى أن أعصِىَ اللهَ فى نَملَة أسلُبُها جُلبَ شَعيرَة ما فَعَلتُ! و أنّ دُنياكُم عِندى لاهوَنُ مِن وَرَقَة فى فَمِ جَرادَة تَقضَمُها![12]

و نه تنها آنچه از افلاك در دست او باشد حاضر است بدهد و جلب شعيرى را از دهان مورچه‏اى نربايد، بلكه قسم ياد مى‏كند كه اگر به سخت‏ترين عقوبت گرفتار آيم در نزد من خوشتر است از آنكه به كسى ستم كنم:

وَ اللهِ لأن أبيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعدانِ مُسَهَّدًا أو اجَرَّ فى الأغلالِ مُصَفَّدًا أحَبُّ إلَىَّ مِن أن القَى اللهَ و رَسُولَهُ يَومَ القيامَة ظالِمًا لِبَعضِ العِبادِ و غاصِبًا لِشَى‏ءٍ مِنَ الحُطامِ![13]

و در مقام ايثار و انفاق به مساكين، ايثار و انفاق آن حضرت را معيار قرار مى‏دهند: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا.[14] و در مقام جهاد فى سبيل الله بالأموال و الأنفس و الألسن، جهادهاى آن حضرت را ميزان مى‏گيرند. و در مقام كظم غيظ و بدون هوى و هوس زيست كردن، كظم غيظ و طهارت آن حضرت را ميزان مى‏گيرند.

در وقتى[15] كه آن حضرت به بصره براى دفع اصحاب جمل حركت مى‏كرد در ربذه فرود آمده و در خيمه خود مشغول پينه زدن به نعل خود بود. حجّاج كه از مكّه مراجعت كرده بودند آمده بودند از آن حضرت مسائلى سؤال كرده آن حضرت را ملاقات كنند؛ و در بيرون خيمه انتظار مى‏كشيدند. ابن عبّاس داخل خيمه آن حضرت رفت و گفت: يا على قسم به خدا اين امّت محتاج‏ترند به تو از آنكه در خيمه بنشينى و كفش خود را وصله بزنى! أميرالمؤمنين به كلام او هيچ اعتنائى ننمود تا كفش خود را پينه زد، و سپس دو لنگه را پهلوى هم قرار داده گفت: اى ابن عبّاس! بگو ببينم اين يك جفت نعل چقدر قيمت دارد؟ ابن عبّاس گفت: درهمٌ او نصفٌ. أميرالمؤمنين فرمود: قسم به خدا ارزش اين يك جفت نعال در نزد من بيشتر است از اين حكومتى كه مرا به او دعوت مى‏كنيد، مگر آنكه بتوانم حقّى را بپاى دارم يا باطلى را دفع كنم![16]

و در مقام ايثار و فداكارى شخصيّت درباره رسول اكرم و دين، ليلة المبيت‏ و دفاع آن حضرت را از حضرت رسول الله در غزوه احد و ساير غزوات معيار و ميزان قرار مى‏دهند.

و بطور كلّى در تمام صفات و افعال، آن حضرت را شاخص مى‏گيرند و اعمال امّت و شيعيان را با اعمال او اندازه‏گيرى مى‏كنند. عمل هر كس به عمل آن حضرت نزديكتر و عقربه ميزانيّه عمل‏سنج، نمازسنج، جهادسنج، زكات‏سنج، قرآن‏سنج و ... نزديك عمل او قرار گرفت آن عمل ثقيل‏تر و سنگين‏تر است. و اگر فرضاً كسى عملى انجام داد كه از هر جهت صد در صد خالصاً لوجه الله الكريم بوده باشد عقربه عمل‏سنج روى عمل آن حضرت قرار مى‏گيرد، و در اين صورت آن كس فانى در مقام ولايت او شده است؛ هنيئاً له. و اگر كسى هيچ عمل خوبى نداشت، عقربه در آن طرف كه طرف مقابل است واقع مى‏شود. و افرادى كه عمل دارند ولى مشوب است در اين بين به حسب اختلاف درجه اخلاص و غير اخلاص قرار مى‏گيرند؛ و لذا هر كس در قيامت مقام و منزلتى خاصّ دارد. اين راجع به ميزان بودن آن حضرت.

 

انوارالملكوت، ج‏2، ص: 133 تا 141

 



[1] سوره الأعراف (7) آيه 8 و 9: [ميزان سنجش در آن روز، حقّ مى‏باشد؛ پس كسى كه ميزآنهاى وى سنگين باشد پس ايشانند البتّه رستگاران. و كسى كه ميزانهاى وى سبك باشد، پس ايشانند كسانى كه نفوس خود را به ضرر باخته‏اند؛ به سبب آنكه دأبشان اين بوده است كه به آيات ما ستم روا مى‏داشته‏اند.]

[2] تفسير الصافى، ج 2، ص 181.

[3] همان مصدر.

[4] سوره فاطر (35) آيه 10: [كلمه پاك و پاكيزه به سوى خدا بالا مى‏رود؛ و عمل صالح كلمه پاك را بالا مى‏برد.]

[5] [تا بدين سبب، خداوند مقام كسانى را كه از شما ايمان آورده‏اند به يك درجه؛ و كسانى را كه به ايشان علم داده شده است، به چندين درجه بالا ببرد.]

[6] سوره التّين (95) آيه 5: [و سپس او را در پائين‏ترين درجات سفل و پستى پائين آورديم.]

[7] [پس امّا آن كف به واسطه حركت سيل به كنارى پرتاب مى‏شود. و امّا آنچه براى مردم مفيد و نافع است در روى زمين؛ پس از نشستن سيل باقى مى‏ماند.]

[8] سوره الكهف (18) آيه 103 إلى 105: [بگو (اى پيامبر!) آيا من شما را آگاه بنمايم بر آن كسانى كه اعمالشان زيان‏بارتر است؟! آنان كسانى هستند كه سعى و كوشش آنها در راه تحصيل زندگانى پائين‏تر و پست‏تر گم شده است در حالى كه خودشان مى‏پندارند كه از جهت كار و كردار، نيكو عمل مى‏نمايند! هان اى پيامبر! ايشانند كسانى كه به آيات و علامات پروردگارشان، و به ديدار و لقاى وى كفر ورزيده‏اند! بنابراين اعمالشان جملگى حبط و نابودگرديده است؛ و ما براى آنها در روز بازپسين ميزان عملى را اقامه نخواهيم نمود.]

[9] سوره الأنبيآء (21) آيه 47: [ما براى روز قيامت، ميزآنهاى عدل و داد را قرار مى‏دهيم؛ پس ابداً به صاحب نفسى ستم نمى‏شود. و اگر آن ستم به قدر سنگينى يك حبّه خردل (يك دانه فلفل) بوده باشد ما آن را مى‏آوريم و ما محاسب كافى و تامّ و تمامى هستيم.]

[10] تفسير الصّافى، ج 3، ص 341: [سؤال شد از كلام الهى: «ما در روز قيامت ميزان قسط و عدل برقرار مى‏نمائيم.» فرمود: ميزان عدل و قسط انبياء و اوصياء عليهم السّلام هستند. مترجم‏]

[11] نهج البلاغه، ج 2، ص 216، فى خطبة رقم 224 أوّلها: واللهِ لأن ابيتَ علَى حَسَكِ السَّعدانِ مُسَهَّدًا.

[12] نهج البلاغة، شرح عبده، ج 2، ص 218، خطبه 224: [قسم به خدا اگر تمامى آسمانهاى هفتگانه را با كُرات درون آنها به من ببخشايند در مقابل اينكه دانه جوى را از دهان مورى درآورم انجام نخواهم داد. و بدرستى كه دنياى شما نزد من پست‏تر است از برگ گياهى كه در دهان ملخى در حال جويدن است. مترجم‏]

[13] نهج البلاغه، ج 2، ص 216، فى خطبة رقم 224: [قسم به خدا اگر بر روى خار مغيلان شب را به روز آورم و يا در ميان غل و زنجير بر روى زمين كشيده شوم پسنديده‏تر است نزد من از اينكه خداوند را ملاقات كنم در روز قيامت درحاليكه نسبت به بعضى از بندگانش ظلم نموده باشم و از حطام دنيا غصب كرده باشم. مترجم‏]

[14] سوره الإنسان (76) آيه 8: [و بر اساس محبّت خداوندى مسكين و يتيم و اسير را اطعام مى‏نمايند.]

[15] منتهى الآمال، ص 109، نقلًا عن المفيد (ره).

[16] در نهج البلاغه، فى باب الحكم، طبع مصر، عبده، ج 4، ص 52، حكمة 236: قال عليه السّلام: واللهِ لدنياكم هذه أهون فى عينى من عِراق خنزير فى يد مجذوم! و در ج 1، ص 37 ضمن مكاتبه به عثمان بن حنيف مى‏فرمايد: و لألفيتم انَّ دنياكم هذه ازهد عندى من عطفه عنزٍ!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دیدگاه‌ها  

# قنبر حيدري 1391-06-02 15:40
و لا تخسروا الميزان!!!!!!
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن
×

خطا

There was a problem loading image 02321125683337553964.jpgin mod_featcats
There was a problem loading image favaede%20copy.jpgin mod_featcats

چرا أميرالمؤمنين عليه السّلام ميزان اعمال است؟

چرا أميرالمؤمنين عليه السّلام ميزان اعمال است؟

معنى «ميزان» و توضيح اين مقام محتاج به دو مقدّمه است:

مقدّمه اوّل آنكه: الفاظى كه در لغت وضع شده است آنها داراى معانى كليّه هستند، نه آنكه معنى آنها خصوص فردى خاصّ باشد؛ مثلًا لفظ «چراغ» را كه وضع كردند براى يك معنى كلّى بود كه عبارت است از موجودى نورانى كه در تحت خود موجودات ظلمانى را روشن مى‏كند. در آن زمان چراغ منحصر بود به يك رشته كه در ظرف روغن مى‏گذاردند و سر رشته را آتش زده از او روشنى و دود خارج مى‏شد؛ به اين موجود خاصّ به اين كيفيّت خاصّه چراغ مى‏گفتند. سپس كه چراغ نفت رائج شد و نفت را در ظرفى سر بسته ريخته و فتيله‏اى در آن گذارده و روى فتيله حبابى از شيشه قرار مى‏دادند به اين هم «چراغ» گفتند، بدون مختصر عنايتى در تغيير اسم چراغ؛ گوئى همان معنى چراغى كه سابقاً با روغن بود همان معنا به عينه در اين چراغ نفتى حباب‏دار وجود دارد. پس خصوصيّت روغن چراغ و دود فتيله دخالتى در معنى اسم چراغ نداشته، بلكه معنا همان معناى كلّى بوده كه جسمى خود نورانى و نوردهنده باشد. و چون اين معنى كلّى در اين دو فرد از ساختمان چراغ تفاوت نداشت لذا به همان عنايت اوليّه‏اى كه لفظ چراغ را براى آن فرد اول استعمال كردند به همان عنايت در فرد دوّم نيز استعمال مى‏كنند و هكذا. پس از آنكه چراغ گازى اختراع شد و به دنبال آن چراغ كهربائى و برق پيدا شد با انواع و اشكال مختلفه آن، به همه همان چراغ را گفتند. اين مطلب اختصاص به لفظ چراغ ندارد، لفظ چراغ يك مثالى بود كه زده شده، تمام الفاظ از اين قبيلند.

لفظ «ميزان» نيز اينطور است. ميزان يعنى ترازو و آلت سنجش، اجسام را كه اوّل با يك ترازوى دو كفّه‏اى كه به اطراف كفّه‏هاى آن زنجيرهاى بلندى بود و در رأس آن شاهين قرار داشت مى‏گفتند، سپس به ترازوهائى كه با دو كفّه بوده و زنجير ندارد و شاهين آن پائين است به همان عنايت اوليّه مى‏گويند، و سپس به قپان كه يك كفّه بيش ندارد، و به باسكول و قپانهاى فنرى به همه به يك منوال و يك عنايت ترازو و ميزان مى‏گويند. و در عين حال باز ملاحظه مى‏شود كه لفظ ميزان را براى عيار خصوص جسمانيات و سنگينى آنها وضع نكرده‏اند، بلكه ميزان يعنى آلت سنجش؛ و بديهى است كه آلت سنجش هر موجودى غير از اصناف و انواع ديگر است. به آلت سنجش مقدار مصرف كيلووات برق كنتور يا ميزانيّه مى‏گويند، به آلت سنجش مقدار جريان آب ميزانيّه مى‏گويند به آلت سنجش حرارت بدن درجه و ميزانيّه مى‏گويند، و به آلت سنجش فشار خون و ضربان قلب و به آلت سنجش مقدار شدّت جريان برق و يا قوّه الكتروموتورى به همه ميزانيّه مى‏گويند، به آلت سنجش باد و زلزله و حرارت جوّ و فشار جوّ ميزانيّه مى‏گويند.

پس ميزانيّه لفظ عامّى است كه به همه گفته مى‏شود، و ميزان سنجش هر چيز متناسب با خود اوست. ميزان سنجش آب غير از حرارت، و ميزان سنجش ضربان قلب غير از ترازوى هيزم كشى است. اگر بخواهيم محبّت را اندازه بگيريم و مقدار آنرا با ميزانيّه صحيحى در افراد معيّن كنيم چه ميزانيّه‏اى لازم است و بايد به چه شكلى بوده باشد؟ اگر بخواهيم خضوع و خشوع و عبوديّت و تقوى و صدق و غيرت و حميّت و ايثار و انفاق و جهاد و شجاعت و فناى از هستى مجازى و بقاء بوجود حقّ و تجلّى اسماء و صفات و درجه معرفت را اندازه‏گيرى كنيم هر يك از آنها چه ميزانيّه‏اى لازم دارد و به چه شكل بايد بوده باشد؟ پس از آنكه دانستيم ميزانيّه هر چيز حتماً بايد متناسب با خود او بوده باشد.

مقدّمه دوّم آنكه: در آيات قرآن و أخبار ائمّه طاهرين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين وارد است كه: در دنيا خدا ميزانى براى أعمال قرار داده، و در آخرت نيز اعمال را توزين مى‏كنند؛ وليكن در هيچ آيه و خبرى ديده نمى‏شود كه ترازوى اعمال در يك كفّه‏اش حسنات و در كفّه ديگر بديها و سيّئات است. بلكه آيات و اخبار دلالت دارد بر آنكه حسنات داراى ارزش و ثقل بوده و سيّئات‏ بى‏ارزش و بى‏ثقل است؛ و در آن عالم ربوبى آنچه دست را مى‏گيرد حسنات است، و سيّئات در آنجا تاب مقاومت و ايستادگى ندارد. كسى كه اعمال نيكوى او زياد باشد ميزان او سنگين، و كسى كه كم باشد سبك است؛ و سيّئات موجب سبكى ميزان مى‏گردد: وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُون[1]

در «توحيد» مرحوم صدوق روايتست از أميرالمؤمنين عليه السّلام:

إنَّما يَعنِى الحِسابَ توزَنُ الحَسَنَاتِ و السَّيِّئاتِ، وَ الحَسَناتُ ثِقلُ المِيزانِ وَ السَّيِّئاتُ خِفَّة المِيزانِ.[2]

و در «احتجاج» از حضرت صادق عليه السّلام روايتست:

أنَّهُ سُئلَ أوَ لَيسَ تُوزَنُ الأعمالُ؟ قالَ: لا! لأنّ الأعمالَ لَيسَ أجسامًا و إنَّما هِىَ صِفَة ما عَمِلُوا، و إنَّما يَحتاجُ إلَى وَزنِ الشَّى‏ءِ مَن جَهِلَ عَدَدَ الأشياءِ و لايَعرِفُ ثِقلَها و خِفَّتَها و أنّ اللهَ لايَخفَى عَلَيهِ شَى‏ءٌ. قيلَ: فَما مَعنَى الميزانِ؟ قالَ: العَدلُ. قيلَ: فَما مَعناهُ فى كِتابِهِ: فَمَن ثَقُلَت مَوازينُهُ؟ قالَ: فَمَن رَجَحَ عَمَلُهُ.[3]

از اينجا خوب استفاده مى‏شود كه عمل خير در نزد خدا مى‏رود و روح انسان را با ارزش مى‏كند، و عمل شرّ بسوى خدا نمى‏رود بلكه در جهت عكس به عالم بُعد و دورى انسان را مى‏كشاند. خدا حقّ است و چيزى كه در نزد خدا است حقّ‏ است، و در مقابل چيزى كه در نزد خدا نيست هَباء و باطل و گم و خراب است.

در قرآن مجيد وارد است: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه،[4] و همچنين در (سوره 58 مجادله، آيه 11) مى‏فرمايد: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات؛[5] كه در اين دو آيه صعود و رفع در اعمال صالحه ملحوظ است. و به عكس راجع به دورى يا عمل زشت، صعود تعبير نمى‏كند بلكه هبوط و پائين آمدن و گم شدن است: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين؛[6] و در (سوره رعد 13 آيه 17) مى‏فرمايد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْض.[7]

و درباره كسانى كه اعتقاد به خدا و روز قيامت ندارند خداوند مى‏فرمايد: اصلًا آنها عمل ارزنده ندارند؛ و بنابراين چون حسنات آنها صفر است و سيّئات هم كه قابل اندازه‏گيرى نيست (چون هباء و باطل و نابود است) لذا ابداً در روز قيامت ميزانى براى آنها اقامه نمى‏شود: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالًا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياة الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً، أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة وَزْنا.[8] و در مقام بيان‏عدل خدا، بيان مى‏فرمايد كه: اگر به اندازه يك حبّه از خردل كسى كار نيك كرده باشد آن يك حبّه را حاضر مى‏كنند، و به او حتّى به اين مقدار هم ستم نمى‏شود: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ.[9]

معلوم است كه مراد از حبّه خردل از حسنات است نه از سيّئات. چون خدا در مقام بيان نفى ستم است به ذى نفسى، و ستم آن وقتى است كه حسنات او را به شمارش نياورند، ولى اگر سيّئات او را به شمارش نياورند لطفى است به او نه ستمى است به او؛ و از اين آيه نيز خوب واضح مى‏شود كه حسنات قابل آوردن و حساب كشيدن و در موازين قسط وارد نمودن است.

به هرحال پس از واضح شدن اين دو مقدّمه مى‏گوئيم كه:

مراد از ميزان عمل هر امّتى عمل پيغمبر يا وصىّ آن پيغمبر است. چون خدا آن پيغمبر و وصىّ او را فرستاده تا مردم را در سطح عقايد و افكار و رفتار خود دعوت كند؛ پس هر فردى كه عملش به عمل پيغمبرش نزديكتر باشد در مقام اخروى به او قريب‏تر، و هر كس حسناتش كمتر باشد دورتر واقع خواهد شد.

در «كافى» و «معانى الاخبار» از حضرت صادق عليه السّلام منقولست:

أنّه سُئِلَ عَن قَولِ اللهِ عَزَّوجَلَّ: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة قَالَ: هُمُ‏ الأنبياءُ و الأوصياءُ عَلَيهِمُ السَّلامُ.[10]

بنابراين معانى اين أخبار كه مى‏فرمايد: علىّ بن أبى‏طالب ميزان عمل است، و در زيارت آن حضرت مى‏خوانيم: السّلامُ عَلَى مِيزانِ الأعمالِ خوب واضح مى‏شود، كه اعمال زشت موجب دورى و بُعد و قابل توزين نيست، و اعمال حسنه است كه بايد اندازه‏گيرى شود؛ در اين صورت اعمال امّت را با اعمال حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام اندازه‏گيرى مى‏كنند. مثلًا در مقام عبادت، عبادتهاى آن حضرت را مى‏گذارند و عبادت هر فرد را با او مى‏سنجند؛ از نقطه نظر خلوص هر قدر درجه آن عبادت به آن حضرت نزديك باشد مقام او به مقام آن حضرت نزديكتر، و هر چه دورتر باشد دورتر است. در مقام نماز، نماز آن حضرت را مى‏گذارند و نماز هر كس را با آن نماز مى‏سنجند؛ آن نمازهائى كه از آن حضرت ديده شد، آن طيران روح در حال نماز و بيهوش افتادن در ميان نخلستان و تير از پا بيرون كشيدن و يكسره محو در انوار خدا شدن.

در مقام عدل و انصاف، عدل آن حضرت را معيار قرار مى‏دهند، كه چگونه در عين آنكه ممالك اسلامى در دست آن حضرت بود و أقران آن حضرت مانند عبدالرّحمن بن عوف و عبدالرّحمن بن أبى‏بكر و معاويه و عمرو عاص هر يك كوههائى از ثروت اندوختند و پس از موت بعضى از آنها براى تقسيم تركه تا چند روز تبرزن شمشهاى طلائين آنان را خرد مى‏كرد، ولى آن حضرت براى يك صاع گندم كه[11] به برادرش عقيل بدهد، درحاليكه مى‏دانست او و فرزندانش گرسنه‏اند و گرد و غبار فقر و پريشانى در چهره آنان نشسته بود، و چندين بار عقيل خدمت آن حضرت رسيد و يك من گندم از بيت المال طلب كرد، آن حضرت آهن را داغ‏ كند و بر بدن او نزديك كند بطورى كه ناله عقيل بالا آيد، و حضرت به او بگويد: واى بر تو! از اين آتش كه انسانى به جهت لعب تهيه كرده ناله مى‏كنى، و چگونه مرا دعوت مى‏كنى به آن آتشى كه جبّار آن را به جهت غضب براى ستمكاران تهيّه نموده است؟! و يا دخترش از بيت‏المال گلوبندى عاريه بگيرد، و آنطور حضرت به او پرخاش كند! و حضرت امام حسن عليه السّلام پس از رحلت آن حضرت در فراز منبر در مسجد كوفه فرمود: پدرم از دنيا رفت و چيزى نگذارد جز چهار صد درهم كه مى‏خواست براى اهل خود كنيزى بخرد!

آرى آن كسى كه مى‏فرمايد:

وَ اللهِ لَو اعطيتُ الأقاليمَ السَّبعَة بِما تَحتَ أفلاكِها عَلَى أن أعصِىَ اللهَ فى نَملَة أسلُبُها جُلبَ شَعيرَة ما فَعَلتُ! و أنّ دُنياكُم عِندى لاهوَنُ مِن وَرَقَة فى فَمِ جَرادَة تَقضَمُها![12]

و نه تنها آنچه از افلاك در دست او باشد حاضر است بدهد و جلب شعيرى را از دهان مورچه‏اى نربايد، بلكه قسم ياد مى‏كند كه اگر به سخت‏ترين عقوبت گرفتار آيم در نزد من خوشتر است از آنكه به كسى ستم كنم:

وَ اللهِ لأن أبيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعدانِ مُسَهَّدًا أو اجَرَّ فى الأغلالِ مُصَفَّدًا أحَبُّ إلَىَّ مِن أن القَى اللهَ و رَسُولَهُ يَومَ القيامَة ظالِمًا لِبَعضِ العِبادِ و غاصِبًا لِشَى‏ءٍ مِنَ الحُطامِ![13]

و در مقام ايثار و انفاق به مساكين، ايثار و انفاق آن حضرت را معيار قرار مى‏دهند: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا.[14] و در مقام جهاد فى سبيل الله بالأموال و الأنفس و الألسن، جهادهاى آن حضرت را ميزان مى‏گيرند. و در مقام كظم غيظ و بدون هوى و هوس زيست كردن، كظم غيظ و طهارت آن حضرت را ميزان مى‏گيرند.

در وقتى[15] كه آن حضرت به بصره براى دفع اصحاب جمل حركت مى‏كرد در ربذه فرود آمده و در خيمه خود مشغول پينه زدن به نعل خود بود. حجّاج كه از مكّه مراجعت كرده بودند آمده بودند از آن حضرت مسائلى سؤال كرده آن حضرت را ملاقات كنند؛ و در بيرون خيمه انتظار مى‏كشيدند. ابن عبّاس داخل خيمه آن حضرت رفت و گفت: يا على قسم به خدا اين امّت محتاج‏ترند به تو از آنكه در خيمه بنشينى و كفش خود را وصله بزنى! أميرالمؤمنين به كلام او هيچ اعتنائى ننمود تا كفش خود را پينه زد، و سپس دو لنگه را پهلوى هم قرار داده گفت: اى ابن عبّاس! بگو ببينم اين يك جفت نعل چقدر قيمت دارد؟ ابن عبّاس گفت: درهمٌ او نصفٌ. أميرالمؤمنين فرمود: قسم به خدا ارزش اين يك جفت نعال در نزد من بيشتر است از اين حكومتى كه مرا به او دعوت مى‏كنيد، مگر آنكه بتوانم حقّى را بپاى دارم يا باطلى را دفع كنم![16]

و در مقام ايثار و فداكارى شخصيّت درباره رسول اكرم و دين، ليلة المبيت‏ و دفاع آن حضرت را از حضرت رسول الله در غزوه احد و ساير غزوات معيار و ميزان قرار مى‏دهند.

و بطور كلّى در تمام صفات و افعال، آن حضرت را شاخص مى‏گيرند و اعمال امّت و شيعيان را با اعمال او اندازه‏گيرى مى‏كنند. عمل هر كس به عمل آن حضرت نزديكتر و عقربه ميزانيّه عمل‏سنج، نمازسنج، جهادسنج، زكات‏سنج، قرآن‏سنج و ... نزديك عمل او قرار گرفت آن عمل ثقيل‏تر و سنگين‏تر است. و اگر فرضاً كسى عملى انجام داد كه از هر جهت صد در صد خالصاً لوجه الله الكريم بوده باشد عقربه عمل‏سنج روى عمل آن حضرت قرار مى‏گيرد، و در اين صورت آن كس فانى در مقام ولايت او شده است؛ هنيئاً له. و اگر كسى هيچ عمل خوبى نداشت، عقربه در آن طرف كه طرف مقابل است واقع مى‏شود. و افرادى كه عمل دارند ولى مشوب است در اين بين به حسب اختلاف درجه اخلاص و غير اخلاص قرار مى‏گيرند؛ و لذا هر كس در قيامت مقام و منزلتى خاصّ دارد. اين راجع به ميزان بودن آن حضرت.

 

انوارالملكوت، ج‏2، ص: 133 تا 141

 



[1] سوره الأعراف (7) آيه 8 و 9: [ميزان سنجش در آن روز، حقّ مى‏باشد؛ پس كسى كه ميزآنهاى وى سنگين باشد پس ايشانند البتّه رستگاران. و كسى كه ميزانهاى وى سبك باشد، پس ايشانند كسانى كه نفوس خود را به ضرر باخته‏اند؛ به سبب آنكه دأبشان اين بوده است كه به آيات ما ستم روا مى‏داشته‏اند.]

[2] تفسير الصافى، ج 2، ص 181.

[3] همان مصدر.

[4] سوره فاطر (35) آيه 10: [كلمه پاك و پاكيزه به سوى خدا بالا مى‏رود؛ و عمل صالح كلمه پاك را بالا مى‏برد.]

[5] [تا بدين سبب، خداوند مقام كسانى را كه از شما ايمان آورده‏اند به يك درجه؛ و كسانى را كه به ايشان علم داده شده است، به چندين درجه بالا ببرد.]

[6] سوره التّين (95) آيه 5: [و سپس او را در پائين‏ترين درجات سفل و پستى پائين آورديم.]

[7] [پس امّا آن كف به واسطه حركت سيل به كنارى پرتاب مى‏شود. و امّا آنچه براى مردم مفيد و نافع است در روى زمين؛ پس از نشستن سيل باقى مى‏ماند.]

[8] سوره الكهف (18) آيه 103 إلى 105: [بگو (اى پيامبر!) آيا من شما را آگاه بنمايم بر آن كسانى كه اعمالشان زيان‏بارتر است؟! آنان كسانى هستند كه سعى و كوشش آنها در راه تحصيل زندگانى پائين‏تر و پست‏تر گم شده است در حالى كه خودشان مى‏پندارند كه از جهت كار و كردار، نيكو عمل مى‏نمايند! هان اى پيامبر! ايشانند كسانى كه به آيات و علامات پروردگارشان، و به ديدار و لقاى وى كفر ورزيده‏اند! بنابراين اعمالشان جملگى حبط و نابودگرديده است؛ و ما براى آنها در روز بازپسين ميزان عملى را اقامه نخواهيم نمود.]

[9] سوره الأنبيآء (21) آيه 47: [ما براى روز قيامت، ميزآنهاى عدل و داد را قرار مى‏دهيم؛ پس ابداً به صاحب نفسى ستم نمى‏شود. و اگر آن ستم به قدر سنگينى يك حبّه خردل (يك دانه فلفل) بوده باشد ما آن را مى‏آوريم و ما محاسب كافى و تامّ و تمامى هستيم.]

[10] تفسير الصّافى، ج 3، ص 341: [سؤال شد از كلام الهى: «ما در روز قيامت ميزان قسط و عدل برقرار مى‏نمائيم.» فرمود: ميزان عدل و قسط انبياء و اوصياء عليهم السّلام هستند. مترجم‏]

[11] نهج البلاغه، ج 2، ص 216، فى خطبة رقم 224 أوّلها: واللهِ لأن ابيتَ علَى حَسَكِ السَّعدانِ مُسَهَّدًا.

[12] نهج البلاغة، شرح عبده، ج 2، ص 218، خطبه 224: [قسم به خدا اگر تمامى آسمانهاى هفتگانه را با كُرات درون آنها به من ببخشايند در مقابل اينكه دانه جوى را از دهان مورى درآورم انجام نخواهم داد. و بدرستى كه دنياى شما نزد من پست‏تر است از برگ گياهى كه در دهان ملخى در حال جويدن است. مترجم‏]

[13] نهج البلاغه، ج 2، ص 216، فى خطبة رقم 224: [قسم به خدا اگر بر روى خار مغيلان شب را به روز آورم و يا در ميان غل و زنجير بر روى زمين كشيده شوم پسنديده‏تر است نزد من از اينكه خداوند را ملاقات كنم در روز قيامت درحاليكه نسبت به بعضى از بندگانش ظلم نموده باشم و از حطام دنيا غصب كرده باشم. مترجم‏]

[14] سوره الإنسان (76) آيه 8: [و بر اساس محبّت خداوندى مسكين و يتيم و اسير را اطعام مى‏نمايند.]

[15] منتهى الآمال، ص 109، نقلًا عن المفيد (ره).

[16] در نهج البلاغه، فى باب الحكم، طبع مصر، عبده، ج 4، ص 52، حكمة 236: قال عليه السّلام: واللهِ لدنياكم هذه أهون فى عينى من عِراق خنزير فى يد مجذوم! و در ج 1، ص 37 ضمن مكاتبه به عثمان بن حنيف مى‏فرمايد: و لألفيتم انَّ دنياكم هذه ازهد عندى من عطفه عنزٍ!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دیدگاه‌ها  

# قنبر حيدري 1391-06-02 15:40
و لا تخسروا الميزان!!!!!!
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن