ورود کاربران

جزای انکار ولایت در عید غدیر

منکرانتخاب علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان جانشین بلافصل پیامبردرغدیر = کافر

     ابو الفتوح رازى در تفسيرش گويد: ابو اسحاق ثعلبى مفسر امام اصحاب حديث در كتاب تفسير خود كه آن را «كشف و بيان» نام گذارده است ، آورده است كه از سفيان بن عيينة درباره شان نزول آيه سال سائل بعذاب واقع [1] سؤال كردند، كه درباره چه كسى نازل شده است؟!

سفيان به شخص سائل گفت: از مسئله‏اى پرسش كردى كه قبل از تو هيچكس از من آن را نپرسيده است!

    روايت كرد براى من پدرم، [2] از ابو جعفر: محمد بن على، از پدرانش- صلوات الله عليهم- كه چون رسول خدا به غدير خم رسيد، مردم را خبر كرد، و ايشان گرد آمدند، و دست على را گرفت و گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه. اين خبر شايع شد و به شهرها رسيد از جمله به حارث بن نعمان فهرى رسيد.

     حارث سوار ناقه خود شد، و آهنگ رسول الله كرد و آمد تا به لشگرگاه رسيد، و از ناقه خود پياده شد، و زانوى ناقه را بست، و رو به خيمه رسول الله آورد، و رسول الله در ميان مهاجر و انصار نشسته بود.

و گفت: اى محمد تو آمدى و گفتى: سيصد و شصت معبود را رها كنيد، و بگوئيد: خدا يكى است! و ما گفتيم. و گفتى كه: بگوئيد: من رسول او هستم! ما هم گفتيم. گفتى كه: پنج نماز بجاى آوريد! ما آورديم.

 

گفتى: ماه رمضان روزه بداريد! پذيرفتيم. گفتى: زكوة مال بدهيد ما هم به گردن گرفتيم! حج فرمودى، رد نكرديم، جهاد فرمودى، قول تو را قبول نموديم‏.

به اين همه دستورات راضى نشدى تا آنكه: رفعت بضبع ابن عمك فرفعته و فضلته علينا، فقلت: من كنت مولاه فعلى مولاه! فهذا شى‏ء منك ام من الله؟! «وسط بازوى پسر عموى خود را گرفتى، و بلند كردى، و او را بر ما فضيلت و برترى بخشيدى، و گفتى: هر كس كه من مولى و آقاى اويم، على مولى و آقاى اوست! آيا اين مطلب از توست، يا از خداست»؟!

رسول خدا فرمود:

و الله الذى لا اله الا هو ان هذا من الله «سوگند به آن كسى كه جز او معبودى و خدائى نيست، اين از طرف خداست، و من به امر خدا گفتم».

حارث كه اين بشنيد، پشت كرد و رو به سوى ناقه خود نهاد، و مى‏گفت:

اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب أليم. [3]

 «بار خدايا اگر اين كه محمد مى‏گويد، حق است، و از پيش توست، بر ما سنگ از آسمان ببار! يا براى ما عذاب دردناكى بفرست»!

هنوز سخنش تمام نشده بود كه سنگى از آسمان آمد، و بر سر او خورد، و او را همچنان بر جاى خود بكشت. و خداوند تعالى اين آيه فرستاد:

سال سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع- من الله ذى المعارج. حق تعالى رحمت فرستاد، او عذاب خواست، گفتند: چون تو را رحمت نافع نيست، كسى عذاب را از تو دافع نيست. من الله ذى المعارج من ولايتى فرستادم كه كمال دين و تمام نعمت در او بستم اليوم أكملت لكم دينكم. [4]

__________________________________________________

[1] آية 1، از سوره 70: مَعارج.

[2].در نسخة «فرآئد السمطين» ج 1، باب 15، ص 82 كه اين روايت را از ثعلبى نقل مى‏كند روايت را اسناد مى‏دهد به سفيان بن عُيَينة از حضرت صادق عليه السّلام بدون واسطه پدرش: عُيَيْنَة. و ظاهراً اين صحيح باشد، زيرا مجلسى رضوان الله عليه كه همين روايت را در «بحار الانوار» طبع كمپانى ج 9، ص 216 و ص 217 از تفسير «فرات بن ابراهيم» از «تفسير ثعلبى» روايت مى‏كند، از سفيان از حضرت صادق عليه السّلام و با اين واسطه پدرش از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده باشد؟ و بنابراين دو روايت بوده و با يكديگر تنافى ندارند؛ در «تفسير ابو الفتوح» با يك سند، و در «تفسير فرات بن ابراهيم» با سند ديگر روايت شده باشد. در جواب گوئيم: در كتب رجال از جمله «معجم رجال الحديث» ج 8، ص 159 شماره 5237؛ و ج 13 ص 239 شماره 9251 و 2952؛ و «تنقيح المقال» ما مقانى ج 2، ص 39 و ص 40؛ و نيز در ص 364 پدر سفيان: عُيَينَة بن ميمون أبو عمران را از اصحاب حضرت باقر عليه السّلام نشمرده‏اند. و علاوه اين رجال علم در تفاسير خود روايت را از تفسير ثعلبى روايت كرده‏اند نه از مصادر مختلف، و آن يك روايت بيش نيست، و امكان روايت از حضرت باقر عليه السّلام، بيش از مجرّد فرض چيزى نيست و روايت را متعدّد نمى‏كند. مصدر اين روايت كه بسيارى از علماء شيعه و عامّه در كتب تفسير و مناقب خود آورده‏اند همانطور كه در «تفسير مجمع البيان» نيز در صفحه بعد مى‏آيد فقط «تفسير ثعلبى» است، و روايت وارده در آن يك روايت است‏

[3] آية 32، از سوره 8: انفال.

 [4] «تفسير أبو الفتوح رازى» ج 2، ص 194. طبع مظفرّى؛ و «تفسير قرطبى»، ج 18، ص 278 و ص 288؛ و «تذكرة خواصّ الامّة» ص 19؛ و «فرائد السمطين» ج 1، باب 15، ص 82 و ص 83؛ و «نظم درر السّمطين» ص 93؛ و «سيره حلبيّه» طبع سنة 1353 ه ج 3، ص 308 و ص 309؛ و «تفسير المنار»، ج 6، ص 464؛ و «تفسير الميزان» ج 19، ص 79؛ و «غاية المرام» ج 2، ص 397، باب 117، از طريق عامّه دو حديث، و در ص 398 باب 118 از طريق خاصّه شش حديث آورده است. و «فصول المهمّة» ابن صبّاغ مالكى طبع سنگى ص 26 و ص 27، و طبع نجف ص 24.

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دیدگاه‌ها  

# حجة الاسلام شیخ محمد کمالی 1391-08-17 22:14
خدا خیرتون بدهد
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن