ورود کاربران

ولادت امام حسین و گريستن پيامبر

ولادت امام حسین و گريستن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله‏

هنگامى كه مژده تولد سبط پيامبر اكرم به آن حضرت داده شد، بلافاصله به خانه بضعه‏اش فاطمه عليها السّلام شتافت، در حالى كه قدمهايش را سنگين برمى‏داشت و غم و اندوه بر او چيره گشته بود، پس با صدايى گرفته و اندوهناك صدا زد: «اى اسما! پسرم را نزد من بياور».
 اسما، وى را به آن حضرت داد. پيامبر او را در آغوش گرفت و بسيار بر او بوسه زد، در حالى كه گريه را سر داده بود.

اسماء پريشان شد و گفت: «پدر و مادرم فداى تو باد از چه رو مى‏گريى؟!».
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حالى كه چشمانش از اشك پر بود، به وى پاسخ داد: «بخاطر اين پسرم مى‏گريم».
حيرت و سرگردانى بر او دست يافته بود و معناى اين پديده و موضوع آن را درك نمى‏كرد. پس به سخن آمد و گفت: «او هم اكنون به دنيا آمده است».
پيامبر با صدايى از غم و اندوه، بريده به وى پاسخ داد و فرمود: «گروه جفاكار بعد از من او را مى‏كشند، خداوند شفاعتم را از آنان دور سازد ...».
سپس با اندوه برخاست و اسما را محرمانه گفت: «به فاطمه خبر مده چرا كه وى تازه فارغ شده است ...» «1».
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله غرق در اندوه و غم، از خانه بيرون رفت؛ زيرا او از غيب خبر يافته بود چه مصيبتها و بلاهايى كه هر موجود زنده‏اى را سراسيمه مى‏سازد، بر اين فرزندش خواهد گذشت.

زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ،ج‏1،ص:34-35

خواب ام الفضل‏ و قطعه از بدن پیامبر

خواب  ام الفضل‏ و قطعه از بدن پیامبر

سيده ام الفضل دختر حارث «1»، رؤياى عجيبى را ديد كه تعبير آن را متوجه نشد. پس به سوى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شتافت و به آن حضرت گفت: «من خواب آشفته‏اى ديدم كه قطعه‏اى از بدن تو افتاد و در دامن من قرار داده شد».

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هراس وى را برطرف ساخت و او را مژده خير داد و فرمود: «خير ديده‏اى! ان شاء اللّه، فاطمه پسرى به دنيا مى‏آورد و در دامن تو قرار مى‏گيرد ...».

 روزها به سرعت گذشت و فاطمه سرور زنان، حسين را به دنيا آورد و او در دامن ام الفضل بود به همان گونه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خبر داده بود

زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ،ج‏1،ص:32-33

----------------------

(1) «ام الفضل»: لبابه كبرى همسر عباس بن عبد المطلب، نخستين بانويى است كه بعد از حضرت خديجه بنت خويلد در مكه مسلمان شد. وى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جايگاهى داشت 
شرح حال وى در هر يك از كتابهاى طبقات كبرى 8/ 278، الاصابة 4/ 464 و الاستيعاب آمده است.

ملاقات امام زمان واسطه برای لقاءالله

لقاء امام زمان عليه السّلام را براى كشف ولايت و لقاء خدا بايد خواست‏

 

مجالس و محافل توسّل به حضرت ولىّ عصر بسيار خوب است؛ ولى توسّلى كه مطلوب و منظور از آن حقّ باشد؛ وصول به حقّ باشد؛ رفع حجب ظلمانى و نورانى باشد؛ كشف حقيقت ولايت و توحيد باشد؛ حصول عرفان إلهى و فنآء در ذات اقدس او باشد. اين مطلوب و پسنديده است. و لذا انتظار فرج كه حتّى در زمان خود أئمّه عَليْهم السّلام از بزرگترين و با فضيلت‏ترين اعمال محسوب مى‏شده است. همين بوده است.
توسّل به حقيقت ولايت آن حضرت براى كشف حجاب‏هاى طريق، از افضل اعمال است؛ زيرا توحيد حقّ از افضل اعمال است. و انتظار ظهور خارجى آن حضرت نيز بواسطه مقدّميّت بر ظهور باطنى و كشف ولايت آن حضرت همچنين مفيد است؛ و انتظار ظهور خارجى بر اين أصل محبوب و پسنديده است.

و امّا چنانچه فقطّ دنبال ظهور خارجى باشيم، بدون منظور و محتواى از آن حقيقت؛ در اين صورت آن حضرت را به ثَمَنِ بَخْسى فروخته‏ايم؛ و در نتيجه خود ضرر بسيارى ديده‏ايم؛ زيرا مراد و مقصود، تشرّف به حضور طبيعى نيست؛ و گرنه بسيارى از افراد مردم در زمان حضور امامان به حضورشان مى‏رسيده‏اند؛ و با آنها تكلّم و گفتگو داشته‏اند؛ ولى از حقيقتشان بى بهره بوده‏اند. اگر ما در مجالس توسّل، و يا در خلوت به اشتياق لقاى او بوده باشيم؛ و خداوند ما را هم نصيب فرمايد، اگر در دلمان منظور و مقصود، لقاى خدا و حقيقت ولايت نباشد، در اين صورت به همان نحوى به خدمتش مشرّف مى‏گرديم كه مردم در زمان حضور امامان به خدمتشان مشرّف مى‏شده‏اند؛ و اين غَبْنى است و ضررى است بزرگ كه با جِدّ و جَهد و با كَدّ و سعى ما به محضرش شرفياب شويم، و مقصدى والاتر و بالاتر از ديدار ظاهرى نداشته‏ باشيم- كه در حقيقت اين ديدار براى رفع شكّ و شبهه از وجود آن حضرت و طول عمر است- يا آن حضرت را براى حوائج مادّيّه و يا رفع گرفتاريهاى شخصى و يا عمومى استخدام كنيم؛ اين امرى است كه بدون زحمت توسّل براى همه افراد زمان حضور امامان عليهم السَّلام حاصل بوده است.

ولى آنچه حقّاً ذى قيمت است، تشرّف به حقيقت و وصول به واقعيّت آنحضرت است، اشتياق به ديدار و لقاى اوست از جهت آيتيّت حضرت حقّ سبحانه و تعالى؛ اين مهمّ است؛ و اين از افضل اعمال است؛ و چنين انتظار فرجى زنده كننده دل‏ها و راحت بخش روان هاست رَزَقَنَا اللَهُ وَ ايَّاكُمْ إنْشَاءَ اللَهُ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
دانستن زمان ظهور خارجى براى ما چه قيمتى دارد؟ و لذا در اخبار از تفحُّص و تجسُّس در اين گونه امور نهى شده است.

شما فرض كنيد: ما با علم جَفْر و رَمْل صحيح به دست آورديم كه ظهور آن حضرت در يك سال و دو ماه و سه روز ديگر خواهد بود. در اين صورت چه مى‏كنيم؟ وظيفه ما چيست؟ وظيفه ما تهذيب و تزكيه و آماده كردن نفس امارّه است براى قبول و فداكارى و ايثار.
ما هميشه مأمور بدين امور هستيم؛ و پيوسته بايد در صدد تهذيب و تزكيه نفس و تطهير خاطر برآئيم؛ چه ظهور آن حضرت در فلان وقت، مشخّص باشد و يا نباشد؛ و اگر در صدد برآمديم موفّق به لقاى حقيقى او خواهيم شد؛ و اگر در صدد نبوديم، لقاى بدن عنصرى و مادّى آن حضرت براى ما اثر بسيارى نخواهد داشت؛ و از اين لقآء هم طَرْفى نخواهيم بست.

فلهذا مى‏بينيم بسيارى از افرادى كه اربعين‏ها در مسجد سَهْلَه و يا در مسجد كوفه و يا بعضى از اماكن متبرّكه ديگر براى زيارت آن حضرت مقيم بوده، و به زيارت هم نائل شده‏اند، چيز مهمّى از آن زيارت عائدشان نشده است.
و آنچه از همه ذكرش لازمتر است، آن است كه: ظهور خارجى و عمومى آن حضرت هنوز واقع نشده است؛ و منوط و مربوط به اسباب و علائمى است كه بايد تحقّق پذيرد؛ ولى ظهور شخصى و باطنى براى افراد ممكن است؛ و به عبارت ديگر: راه وصول و تشرّف به خدمتش براى همه باز است، غاية الأمر نياز به تهذيب اخلاق و تزكيه نفس دارد.
هر كس امروز در صدد لقاى خدا باشد، و در راه مقصود به مجاهده پردازد؛ بدون شكّ ظهور شخصى و باطنى آن حضرت براى او خواهد شد؛ زيرا لقاى حضرت حقّ بدون لقاى آيتى و مرءآتى آن حضرت صورت نپذيرد

امام شناسى، ج‏5، ص: 190 الی 192

گفتار بلند كاشف الغطاء درباره فداكارى امام حسين عليه السّلام‏

گفتار بلند كاشف الغطاء درباره فداكارى امام حسين عليه السّلام‏

چقدر مناسب است گفتارى را از آية الله كبير حاج شيخ محمد حسين كاشف الغِطاء در كتاب «جَنَّةُ الْمَأوَى» حكايت كنيم. وى گويد

زُيِّنَ للِنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ؛ تمام اين نفايس دنيويّه براى حسين عليه السّلام به نحو أكمل و أجمل به طور وافر مهيّا بود ، حسين اين مجد و صعود به آسمان را با دست راستش تسليم كرد و گذشت، و كليد خزانه‏هاى دنيا را با دست چپش رها كرد. يعنى تمام اين مقامات اخروى و دنيوى را كه دارا بود، در هنگام تصميم و عزم و تحقّق به حقيقت همه را فدا كرد، و در قربانگاه كربلا همه قربانى شد، و در سبيل مبدء و راه هدف او تمام اين نفايس ناچيز و بى ارزش نمود. و به فداى آنها نيز اكتفا ننمود، تا آنكه جان خود و بدن خود و سر خود و قطعات پيكر خود و اولاد خود و جميع محبوبان و عزيزان خود را در راه حبيبش و محبوبش كه أعلا از همه بود، و در سبيل معشوق أزَليش فدا كرد.

: التَّضْحِيَةُ فِى ضَاحِيَةِ الطَّفِ‏

 «فداكارى در قربانگاه كربلا»

فداكاريى كه امام شهداء و پدر امامان در روز طفّ بدان ذِروه بالا رفت و صعودنمود، از هر ناحيه‏اى كه بدان نظر افكنى، و از هر وِجْهه و جانبى كه بدان اتّجاه يابى اگر از روى تأمّل باشد، درسها و عبرتها و اسرار و حكمتهائى را به تو مى‏آموزد كه انديشه‏هاى انديشمندان در برابر آن خاضع گرديده است، و در محراب عظمت و ابَّهَتَش افكار و عقول سر بر زمين سجده فرود آورده است.

واقعه طَفّ و شهادت سيّد الشّهداء و اصحاب وى در آن سرزمينها، كتابى است مشحون از آيات روشن و موعظه‏هاى بليغه، بنابراين مثال آن‏

         : كَالْبَدْرِ مِنْ حَيْثُ الْتَفَتَّ وَجَدْتَه             يُهْدِى إلَى عَيْنَيْكَ نَوراً ثَاقِباً

 

 «مانند ماه شب چهاردهم مى‏باشد كه از هر جا به آن نگاه كنى آن را چنان مى‏يابى كه به دو چشمان تو نور روشن مى‏دهد.»

يا آنكه‏

         : كَالشَّمْسِ فِى كَبِدِ السَّمَاءِ وَ نُورُهَا             يَغْشَى الْبِلَادَ مَشَارِقاً وَ مَغَارِبَا

 

 «مانند خورشيد است در وسط آسمان كه نورش تمام نواحى و أكناف را چه مشرق و چه مغرب زير پوشش خود دارد.»

يا آنكه‏

         : كَالْبَحْرِ يَمْنَحُ لِلْقَرِيبِ جَوَاهِراً             غُرَراً وَ يَبْعَثُ لِلْبَعِيدِ سَحَائِبَا

 

 «مانند درياست كه به افراد نزديك جواهر قيمتى عنايت مى‏كند، و براى دور دستان ابرهاى بارش رحمت را گسيل مى‏دارد.»

فداكاريى كه امام شهداء و پدر امامان در روز طفّ بدان ذِروه بالا رفت و صعودنمود، از هر ناحيه‏اى كه بدان نظر افكنى، و از هر وِجْهه و جانبى كه بدان اتّجاه يابى اگر از روى تأمّل باشد، درسها و عبرتها و اسرار و حكمتهائى را به تو مى‏آموزد كه انديشه‏هاى انديشمندان در برابر آن خاضع گرديده است، و در محراب عظمت و ابَّهَتَش افكار و عقول سر بر زمين سجده فرود آورده است.

اين دنيا با شهوات آن و لذائذ آن و زينتها و زخارف آن كه بشر براى به دست آوردن آن تكالُب، و همچون سگان براى وصول بدان سبقت دارد، و در كشتارگاهِ روزانه جميع مردم، همه مردم يكى پس از ديگرى سقوط مى‏كنند؛ اين دنيائى كه هر يك از افراد مردم آن را معبود و خداى خود قرار داده است و خود را بنده او پنداشته است، و بنده كسانى كه چيزى از امور دنيا در دست اوست، و بنابراين دنيا با ايشان بازى كرده است و ايشان با دنيا بازى كرده‏اند؛

اين دنيائى كه با مجموعه شهواتش، خداوند- جلّت عظمته- به تمام آن، با اين‏كلامش اشاره فرموده است:

زُيِّنَ للِنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ؛ تمام اين نفايس دنيويّه براى حسين عليه السّلام به نحو أكمل و أجمل به طور وافر مهيّا بود: چه از مال سرشار، و چه از پسران، و چه از نسوان و بانوان، و چه از اسبان نفيس و گرانقدر نشان زده شده، علاوه بر تمام اينها آن مقام عزّت و كرامت و جميع اسباب شرف و معدّات تقديرى كه وى بر حسب حَسَبْ و نَسَبْ و بيت و مواهب خدادادى دارا بود كه در آن عصر، احدى از افراد بشر، معادل و هم ميزان با او نبود، و در دنياى مفاخر و مآثر فردى را ياراى آن نبود كه نزديك وى در مقام و مرتبه گردد؛ همگى اعتراف دارند و به عظمت قدر و رفعت منزله او شناسا و عارفند. حسين اين مجد و صعود به آسمان را با دست راستش تسليم كرد و گذشت، و كليد خزانه‏هاى دنيا را با دست چپش رها كرد. يعنى تمام اين مقامات اخروى و دنيوى را كه دارا بود، در هنگام تصميم و عزم و تحقّق به حقيقت همه را فدا كرد، و در قربانگاه كربلا همه قربانى شد، و در سبيل مبدء و راه هدف او تمام اين نفايس ناچيز و بى ارزش نمود. و به فداى آنها نيز اكتفا ننمود، تا آنكه جان خود و بدن خود و سر خود و قطعات پيكر خود و اولاد خود و جميع محبوبان و عزيزان خود را در راه حبيبش و محبوبش كه أعلا از همه بود، و در سبيل معشوق أزَليش فدا كرد. آيا در اين صورت سزاوار نيست كه وى بگويد

         : وَ بِمَا شِئْتَ فِى هَوَاكَ اخْتَبِرْنِى             فَاخْتِيَارِى مَا كَانَ فِيهِ رِضَاكَا 1

             يُحْشَرُ الْعَاشِقُونَ تَحْتَ لِوَائى             وَ جَميعُ الْمِلَاحِ تَحْتَ لِوَاكَا 2

             وَ اقْتِبَاسُ الانْوَارِ مِنْ ظَاهِرى غَي             رُ عَجِيبٍ وَ بَاطِنى مَأوَاكَا 3

1- «و به آنچه كه مى‏خواهى در هوا و عشق خودت مرا امتحان كن! زيرا كه من اختيارى غير از رضاى تو ندارم.

2- تمام عاشقان در زير پرچم من محشور مى‏گردند، و جميع زيبايان و مليحان در زير پرچم تو!

3- اين نور پاشى از ظاهر من شگفت نيست، با وجودى كه جا و مسكن تو در درون و باطن من است.»

                        امام شناسى، ج‏15، ص:343 تا 346