بانوي پهلو شكسته - ويژه نامه فاطميه اول - مُصْحَف فاطمه عليها سلام يا كتاب فاطمه
مُصْحَف فاطمه عليها سلام يا كتاب فاطمه
روايات درباره هويّت مصحف فاطمه سلام الله عليها
مجلسى در «بحارالانوار» از «بصائر الدّرجات» روايات بسيارى را بيان مىكند كه آنحضرت كتابى داشتند به نام مصحف فاطمه و به خطّ حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام بوده است؛ و در كثيرى از اين اخبار وارد است كه: در آن مصحف چيزى از قرآن موجود نبوده است.
مثل آنچه از «بصائرالدّرجات» از عبّاد بن سليمان، از سعد، از علىّ بن ابى حمزه از عبد صالح عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: عِنْدِى مُصْحَفُ فَاطِمَةَ لَيْسَ فِيهِ شَىْءٌ مِنَ الْقُرْآنِ.
«حضرت امام موسى بن جعفر عليهما سلام فرمودند: در نزد من مصحف فاطمه مىباشد كه در آن چيزى از قرآن يافت نمىگردد.»
و در بعضى وارد است كه: آن گفتار جبرائيل بوده است كه أمير المؤمنين عليه السّلام به خطّ خود مىنوشتند؛ مثل روايت «بصائر الدّرجات» از حضرت صادق عليه السّلام تا مىرسد بدينجا كه مىگويد:
قَالَ لَهُ: فَمُصْحَفُ فَاطِمَةَ؟! فَسَكَتَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ: إنَّكُمْ لَتَبْحَثُونَ عَمَّا تُرِيدُونَ وَ عَمَّا لَا تُرِيدُونَ! إنَّ فَاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه و آله خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً، وَ قَدْ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى أبِيهَا، وَ كَانَ جَبْرَئيلُ عليه السّلام يَأتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِى ذُرِّيَّتِهَا، وَ كَانَ عَلِىٌّ عليه السّلام يَكْتُبُ ذَلِكَ. فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليها سلام.
«راوى به آنحضرت گفت: پس مُصْحَف فاطمه كدام است؟!
حضرت پس از سكوت طويلى گفتند: شما بحث مىكنيد از چيزهائى كه براى شما فايده دارد و خواستنش لازم است، و از چيزهائى كه براى شما فايده ندارد و سؤال آن براى شما ضرورتى ندارد! فاطمه عليها سلام پس از پدرش هفتاد و پنج روز در دنيا مكث نمود، و بر فراق پدر غصّه و حُزن شديدى بر او عارض مىگشت، و جبرائيل عليه السّلام به نزد او مىآمد و تسليت و دلدارى و تعزيت خوبى بر فراق پدرش براى او مىگفت، و جان فاطمه را خوشحال و بشّاش مىكرد، و از پدرش و محلّ پدرش به او خبر مىداد و او را از آنچه پس از اين بر ذُرّيّهاش وارد مىشود با خبر مىساخت، و على عليه السّلام آن را مىنوشت. و اين است مصحف فاطمه!»
و در بعضى وارد است كه: خداوند فرشتهاى را مىفرستاد و أمير المؤمنين عليه السّلام مىنوشتند. مثل آنچه مجلسى از «بصائر الدّرجات» از احمد بن محمّد، از عمر بن عبد العزيز، از حَمَّاد بن عثمان روايت مىنمايد كه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود:
تَظْهَرُ الزَّنَادِقَةُ سَنَةَ ثَمَانِيَةٍ وَ عِشْرِينَ وَ مِائةٍ. وَ ذَلِكَ لانِّى نَظَرْتُ فِى مُصْحَفِ فَاطِمَةَ عليها سلام. قَالَ: فَقُلْتُ: وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ؟!
فَقَالَ: إنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إلَّا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ. فَأرْسَلَ إلَيْهَا مَلَكاً يُسَلِّى عَنْهَا غَمَّهَا وَ يُحَدِّثُهَا.
فَشَكَتْ ذَلِكَ إلَى أميرِالْمُؤْمِنينَ عليه السّلام. فَقَالَ لَهَا: إذَا أحَسْتِ بِذَلِكِ وَ سَمِعْتِ الصَّوْتَ قُولِى لِى. فَأعْلَمَتْهُ؛ فَجَعَلَ يَكْتُبُ كُلَّ مَا سَمِعَ حَتَّى أثْبَتَ مِنْ ذَلِكَ مُصْحَفاً.
قَالَ: ثُمَّ قَالَ: أمَا إنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرامِ، وَ لَكِنْ فِيهِ عِلْمُ مَا يَكُونُ
. زنادقه در سنه صد و بيست و هشتم ظهور مىكنند، به علت آنكه من در مُصْحف فاطمه عليها سلام نظر كردم. راوى مىگويد: من گفتم: مُصْحَف فاطمه كدام است؟!
فرمود: خداوند تبارك و تعالى چون روح پيغمبرش صلى الله عليه و آله را به سوى خود قبض نمود، بر فاطمه به قدرى اندوه و غم وارد شد كه غير از خداوند عزّ و جلّ كس نداند. در اين حال خداوند مَلَكى را فرستاد تا غم و غصّه وى را تسليت و آرامش بخشد و با او به گفتگو پردازد. فاطمه عليها سلام جريان حال خود را به على عليه السّلام عرضه داشت. أمير المؤمنين عليه السّلام بدو گفت: چون احساس اين امر را نمودى و صداى فرشته را شنيدى، مرا آگاه كن. فلهذا فاطمه او را آگاه مىكرد، و على عليه السّلام شروع كرد به نوشتن و هر چه را كه مىشنيد، مىنوشت تا به حدّى كه از آن مُصْحَفى به وجود آمد.
راوى مىگويد: سپس حضرت گفت: آگاه باشيد كه: در آن از علم حلال و حرام چيزى نمىباشد وليكن در آن علم حوادث و وقايع آينده است.»
مجلسى در بيان خود آورده است: در «قاموس» گويد: أحْسَسْتُ و أحْسَيْتُ و أحَسْتُ با سين بدون تكرار كه از شواذّ تخفيف به شمار مىآيد، به معنى ظَنَنْتُ وَ وَجَدْتُ و أبْصَرْتُ و عَلِمْتُ مىباشد. و الشَّىْءَ: وَجَدْتُ حِسَّهُ.]
و در بعضى وارد است كه: آن مصحف كلام خداست كه آن را بر فاطمه فرومىفرستاد، و حضرت رسول املاء مىنمود و حضرت أمير المؤمنين عليهم الصّلوة و السّلام أجمعين با خطّ خود مىنوشتند؛ مثل آنچه كه مجلسى از «بصائرالدرجات» با سند متّصل خود از محمّد بن مسلم روايت مىكند كه گفت: حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام به اقوامى كه نزد وى مىآمدند و از آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله از خود باقى گذاشتند و به على عليه السّلام ردّ كردند، و از آنچه على عليه السّلام از خود باقى گذاشت و به حسن ردّ كرد، مىپرسيدند، گفتند: وَ لَقَدْ خَلَّفَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله عِنْدَنَا جِلْداً مَا هُوَ جِلْدَ جِمَالٍ وَ لَا جِلْدَ ثَوْرٍ وَ لَا جِلْدَ بَقَرَةٍ إلَّا إهَابَ شَاةٍ، فِيهَا كُلُّ مَا يُحْتَاجُ إلَيْهِ حَتَّى أرْشُ الْخَدْشِ وَ الظُّفْرِ.
وَ خَلَّفَتْ فَاطِمَةُ عليها سلام مُصْحَفاً مَا هُوْ قُرْآنٌ، وَ لَكِنَّهُ كَلَامٌ مِنْ كَلَامِ اللهِ أنْزَلَهُ عَلَيْهَا، إمْلاءُ رَسُولِ اللهِ وَ خَطُّ عَلِىٍّ عليه السّلام «
. و هر آينه تحقيقاً رسول اكرم صلى الله عليه و آله در نزد ما پوستى را به يادگار گذاشت كه آن پوست شتران نبود، و پوست گاو نر نبود، و پوست گاو ماده نبود مگر پوست دبّاغى نشده گوسپندى بود كه در آن تمام چيزهائى كه بدان نياز است حتّى غَرامت و ديه خراش پوست و ناخن وجود دارد.
و فاطمه عليها سلام از خود به يادگار گذاشت مصحفى را كه قرآن نبود، وليكن از كلام خداوند بود كه آن را بر فاطمه فروفرستاده بود. آن املاء رسول الله و خطّ على عليه السّلام بود.»
مجلسى در بيان خود دارد: فيروز آبادى گفته است: إهَاب بر وزن كِتَاب عبارت است از پوست يا پوست دبّاغى نشده. و مراد از رسول الله در اينجا جبرئيل عليه السّلام مىباشد.
اين از جهت املاء كننده مصحف فاطمه؛ و امّا از جهت مَتْن و مُفاد، در روايات وارده ديديم كه: قرآن نيست و از حلال و حرام نيست، فقط راجع به حوادث ووقايعى است كه در آينده تحقّق مىپذيرد، و موجب تسليت و آرامش خاطر آن مُخَدَّره سدره نشين، بى بى دو عالم مىگردد.
چنانكه مجلسى از «بصائرالدّرجات» با سند خود روايت مىكند از وَليد بن صبيح كه گفت: حضرت أبو عبد الله عليه السّلام گفتند: يَا وَلِيدُ! إنِّى نَظَرْتُ فِى مُصْحَفِ فَاطِمَةَ عليها سلام قُبَيْلَ فَلَمْ أجِدْ لِبَنى فُلَانٍ فِيهَا إلَّا كَغُبَارِ النَّعْلِ.
«اى وليد، من نظر كردم در مصحف فاطمه عليها سلام قدرى جلوتر از اين وقت، و نيافتم در آن براى بنى فلان اثرى را مگر مانند گرد روى كفش!»
كلام علّامه امين در عظمت مصحف فاطمه عليها السلام
آية الله سيّد محسن أمين عامِلى درباره مصحف فاطمه عليها سلام چنين انشاء نمودهاند: ذكر مُصْحف فاطمه عليها سلام در اخبار اهل البيت عليهم السلام مكرّراً آمده است. از «ارشاد» مفيد، و «احتجاج» طبرسى در حديثى وارد است كه:
كَانَ الصَّادِقُ عليه السّلام يَقُولُ: وَ إنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ الاحْمَرَ وَ الْجَفْرَ الابْيَضَ وَ مُصْحَفَ فَاطِمَةَ (إلى ان قال:) وَ أمَّا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليها سلام فَفِيهِ مَا يَكُونُ مِنْ حَادِثٍ وَ أسْمَاءُ مَنْ يَمْلِكُ إلَى أنْ تَقُومَ السَّاعَة- الحديث.
«حضرت صادق عليه السّلام اين طور مىگفتند: و حقّاً در نزد ما جفر أحمر و جفر أبيض و مُصْحَف فاطمه عليها سلام مىباشد (تا آنكه مىگويد:) و امّا مصحف فاطمه عليها سلام پس در آن است حوادث و وقايعى كه بعداً پيشامد مىكند، و اسامى كسانى كه سلطنت مىنمايند تا زمانى كه قيامت بر پا گردد»- تا آخر حديث.
در اينجا مرحوم امين اخبار وارده درباره اين مصحف را به طور تفصيل از «بصائر الدّرجات» و غيره نقل مىكند كه در پايانش اين روايات را مىآورد كه:
از «بصائر» با سند خود از ابو بصير روايت مىكند كه گفت: شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام كه مىگفت: مَا مَات أبُو جَعْفر الباقر عليه السّلام حَتَّى قَبَضَ مُصْحَفَ فَاطِمَةَ. «حضرت باقر أبو جعفر عليه السّلام نمردند مگر آنكه مصحف فاطمه را اخذ نمودند.»
و از «بصائر» از عبد الله بن جعفر، از موسى بن جعفر، از وشّاء، از أبو حمزه، از حضرت ابو عبد الله عليه السّلام روايت است كه فرمود: مُصْحَفُ فَاطِمَةَ مَا فِيهِ شَىْءٌ مِنْ كِتَابِ اللهِ، وَ إنَّمَا هُوَ شَىْءٌ الْقِىَ عَلَيْهَا بَعْدَ مَوْتِ أبِيهَا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِمَا «
. از كتاب الله در مصحف فاطمه چيزى نيست؛ و آن عبارت است از چيزى كه بعد از رحلت پدرش صلّى الله عليهما- بر وى إلقا شده است.»
و پوشيده نماند كه: در اين احاديث با قسم و سوگند مؤكّد نفى كردهاند كه چيزى از قرآن در مصحف فاطمه باشد. و ظاهراً علّتش آن است كه: به سبب آنكه نام آن «مصحف فاطمه» بوده است، اين تسميه موهِم آن است كه: آن يكى از نسخ مصاحف شريفه باشد. و با عبارتِ: چيزى از قرآن در آن نمىباشد، اين توهّم و پندار را ردّ كرده اند.
و جُلّ اين احاديث از اينكه اين مصحف چه چيز را در برداشته است ساكت مىباشند؛ و در بعضى از آنها وارد است كه: لَيْسَ فِيهِ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ لَكِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَكُونُ. بنابراين، اين حديث تفسير آن را نموده است؛ و در بعضى وارد است كه: إنَّ فِيهِ وَصِيَّتَهَا. «وصيّت حضرت فاطمه در آن بوده است.» و شايد وصيّتنامه يكى از محتوياتش بوده است.
از اين گذشته، بعضى از آنها دلالت دارد بر آنكه: آن إملاء رسول اكرم صلى الله عليه و آله و خطّ على عليه السّلام بوده است.
و بعضى دلالت دارد بر آنكه: آن عبارت است از آنچه جبرائيل پس از موت پيغمبر صلى الله عليه و آله نازل كرده است.
و در «بحار الانوار» گويد: مراد از رسول الله جبرائيل مىباشد.
اينجا مرحوم امين مىگويد: بنابراين تنافى ميان روايات از بين مىرود، وليكن اين تعبير بعيد است، چرا كه در عادت نمىبينيم از جبرائيل تعبير به رسول الله شده باشد اگرچه جبرائيل از جمله رسولان الهى مىباشد. و بنابراين بهتر است آنكه بگوئيم: مصحفهاى فاطمه دو عدد بودهاند: يكى به املاء رسول الله صلى الله عليه و آله و خطّ على عليه السّلام، و ديگرى از حديث جبرائيل عليه السّلام.
وأنا ( حضرت علامه طهراني ) أقُولُ: چه اشكال دارد كه مصحف واحدى بوده باشد به خطّ على عليه السّلام؛ غاية الامر مقدارى از آن به املاء رسول اكرم در زمان حياتش، و مقدارى از آن از حديث جبرئيل پس از مماتش؟! و اين تقريب از جهاتى مناسبتر به نظر مىرسد.
سپس مرحوم امين فرموده است: هيچ استبعاد و استنكارى نيست در آنكه: جبرئيل با حضرت زهراء- سلام الله عليها- حديث كند و آن را على عليه السّلام بشنود و بنويسد در كتابى كه بر آن مصحف فاطمه اطلاق شده باشد، پس از آنكه مُوَثَّقين از اصحاب أئمّة عليهم السلام اين معنى را روايت نموده باشند.
و گويا من كسى را كه اين را استنكار كند و يا استبعاد نمايد، يا آن را غُلُوّ بشمارد، از انصاف خارج مىبينم. چگونه در قدرت خداوند تعالى شك دارد؟ و يا در اينكه مانند بَضْعة مصطفى: زهرائى اهليّت براى مثل اين گونه كرامت را داشته باشد؟ يا در صحّت تحقّق آن بعد از آنكه موثّقين از راويان آن را از أئمّه هُدَى از ذرِّيَّه زهرا روايت كرده باشند؟!
و تحقيقاً از اين نوع كرامت عظيمه براى آصف بن بَرْخِيا وزير سليمان عليه السّلام همان طور كه قرآن كريم خبر داده است، واقع گرديده است. و او نزد خدا گرامىتر از آل محمّد نبود، و نه سليمان گرامىتر از محمّد صلى الله عليه و آله و سلّم.
و كتاب عزيز خبر داده است از مادر موسى به قول خدا: وَ أوْحَيْنَا إلَى امِّ مُوسَى أنْ أرْضِعيه- الآية «و ما به سوى مادر موسى وحى فرستاديم كه: موسى را شير بده»- تا آخر آيه.
و ابن خلدون مىگويد: از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه گفت: إنَّ فِيكُمْ مُحَدَّثينَ! «در ميان شما كسانى مىباشند كه ملائكه با آنها سخن مىگويند!»
و صاحب «ارشاد السَّارى» از بعضى صحابه روايت كرده است كه: كُنْتُ احَدَّثُ حَتَّى اكْتَوَيْتُ. «حال من چنين بود كه فرشتگان را بدون آنكه ببينم با من سخن مىگفتند، تا به جائى كه افتخار مىكردم به آنچه در من وجود نداشت!»
و اينكه بعضى از صالحين خضر را ديده بودند كه عُمر بن عَبدالعزيز را تسديد مىكرد بدون آنكه ساير مردم او را ببينند؛ همچنانكه به تمام اين مسائل از غير طريق شيعه اشاره شد.
و صاحب «سيره حَلَبيّه» و غير او روايتى نمودهاند كه حاصلش آن است كه: بعد از رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله جبرائيل براى تعزيت و تسليت به سوى اهل البيت عليهم السلام مىآمد. آنان صداى او را مىشنيدند ولى شخص او را نمىديدند.
آيا اين حقايق رفع استبعاد صدور كرامات از بَضْعَةُ النَّبىّ صلى الله عليه و آله و سلّم وَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ مِنْ سَائرِ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَة نمىنمايد؟!
منابع اين روايات فوق
امام شناسي ج 14
«بحارالانوار» طبع كمپانى ج 7 و «بصائر الدّرجات» ص 42.
«(أعيان الشيعة) طبع ثانى، مطبعه ابن زيدون دمشق سنه 1363، قسمت أوّل از جلد اوّل، ص 353 تا ص 358.
- توضیحات
- شهادت
- 13 فروردين 1391
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 45127
دیدگاهها
خیلی عالی است
اما روایت را اگه ترجمه اش را هم بیان می فرمودید بهتر بود چراکه برای بعضی از افراد قابل فهم نیست واگربتوانی ترجمه ها راروان تر بیاورید درقرائت آن تسهیل به وجود آورده اید
واین مطلب "و قسم دوم معرفت بگنه"رااصلاح کنید
دربعضی ازجاها فاطمهی به کاررفته اصلاح کنید
منظور از"ساعت مستجابهي"درقسم ت 7 چیست
درقسمت 8 "در معني طاهره و بتون اشاره باين معني شد"این را اصلاح کنید
ادامه آ« برای بعد انشا الله
مقالات زيبايي بود و اي كاش متنوع تر بود و فقط منحصر به مقاله نبود .
التماس دعا
ان شاء الله كه همه ما در احياي معارف حقه بتوانيم قدمي برداريم و مورد رضايت اعلي حضرت ، بقية الله الاعظم ارواحنا فداه قرار بگيرد
از عنايت شما به حقير كمترين متشكرم
يا علي .
یعنی مرا دوباره تو نشناختی رفيق؟
من پادشاه ارتش بازنده بودم و
مانند من شدی و تو هم باختی رفيق
از دوستی من به تو غم می رسد فقط
خود را به رنج و دردسر انداختی رفيق
من در دیار شعر پریشان شدم تو هم
مثل خودم به شهر غزل تاختی رفيق
تاوان دوستی دل بی کس من است
تاوان و قیمتی که تو پرداختی رفيق ...
حقیر حقا لیاقت رفاقت با شما بزرگان را نداشتم ، فقط علی علیه السلام لطفی شامل حال من کرد و شما را قسمت ما کرد .
روزي که تمام خلق حيران هستند ما منتظر شفاعت زهرائيم
دستتون درد نکند/ موفق باشید / مقالات زیبایی بود
خدا را شکر میکنم که با این سایت آشنا شدم و از مطالب مفید شما دوستان استفاده ببرم
التماس دعا
یا علی مدد
فقط خواهش میکنم معنی شعر «مالی وقفت علی القبور» رو اون قسمت جواب حضرت فاطمه رو معنیش رو هم بگید... نتونستم خوب معنی کنم...
معنای این بیت این میشه :
چه شده است که من برسر قبور ایستاده ام و به قبر حبیب خود سلام می کنم ولی او جواب سلام من را نمی دهد