ورود کاربران

نور ملکوت نماز در بیانات علامه طهرانی قدس الله نفسه المبارکة

 

   

مجلس اول 

بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

 و الصّلاة على محمّد و آله الطّاهرين‏

و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدّين‏

 

اتْلُ ما أُوحِىَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاة إِنَّ الصَّلاة تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُون [1]

نماز خلوت بنده است با خداى خود، و راز و نياز گفتن و تعريف و تمجيد نمودن و استمداد و استنصار كردن و غرق انوار جمال و عظمت او شدن. انسان چون به خود نگرد در خود دو امر مى‏بيند: يكى بدن او كه مانند ساير موجودات خارجى در تغيير و تبديل و كون و فساد است، و ديگرى حقيقت او كه با تغييرات و تحوّلات عالم خارج متحوّل نمى‏گردد. در نماز انسان قلب و همان حقيقت خود را محو در عظمت آن موجود ازلى و ابدى كه تمام موجودات قائم به اوست‏ مى‏نمايد، و خود را بدان ابديّت مى‏پيوندد، و به ذكر او و ياد او آرامش مى‏گيرد؛ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب [2]

 

انسان در هر لحظه از افكار و خواطر خالى نيست؛ در سكون و حركت، در خواب و در بيدارى. افكار و خاطرات مانند موجهاى خروشان از اصقاع و نواحى نفس هجوم مى‏آورند، و ملكات مكتسبه و برخورد با مشاهدات روزمرّه هر دم بر انسان خاطره‏اى مى‏زايند. اين خاطرات مانند تيغهائى آبدار و شمشيرهائى برّان بر قلب حمله نموده، او را در پرّه مى‏افكنند و جريحه‏دار مى‏كنند؛ از هر خاطره‏اى بگريزد به خاطره ديگرى دچار مى‏شود. گريز از خاطره نيز بنوبه خود خاطره جديدى است. صور و اشكال موجودات فانيه صف بسته، دائماً در ذهن او رژه مى‏رود و ميدان نفس را محلّ تاخت و تاز خود قرار مى‏دهند؛ مولاى رومى محمّد بلخى فرمايد:

         جان همه روز از لگد كوب خيال             وز زيان و سود و از بيم زوال‏

             نى صفا مى‏ماندش نى لطف و فرّ             نى بسوى آسمان راه سفر

 

                        حقيقت نماز حضور قلب است و حضور قلب مستلزم نفى خواطر

 

در اين صورت روح ملكوتى مجروح و شكسته و خسته و مهجور مى‏ماند. نماز يگانه ارتباط و اتّصالى است كه ناگهان او را از اين هياهو مى‏رهاند؛ چون حقيقت نماز حضور قلب است، و حضور قلب مستلزم نفى خواطر و توجّه تام به ذات اقدس ربوبى است. لذا با اين توجّه تمام خاطرات مضمحل مى‏گردد، افكار و خيالات نيست و نابود مى‏گردد، آن لشكرهاى صف كشيده شده افكار و آن تداعى معانى صور و اشكال مانند نمك در آب حل مى‏شود، و آن آشوب و هيجان تبديل به آرامش و سكون مى‏گردد. آن گرد و غبار خيالات تبديل به زمين سرسبز و خرّم و آب پاشيده شده، آن امواج پرخروش تبديل به يك آب صاف وآرام مى‏شود. و معلوم است كه اقلّ فايده آن استراحت موقّتى از پريشانى حواس و افكار، و فائده مهم آن اتّصال به ابديّت و خداوند جلّ و علا است. چون آئينه دل صاف شد و آب خروشان آرام گرفت و گرد و غبار شهوات و افكار مشوّش نشست، جلوه خورشيد حقيقت و شمس سرمدى در قلب واضح مى‏شود؛ بنده خداى خود را مى‏بيند، با او مى‏گويد و با او مى‏شنود.

يكى از بزرگان مى‏فرمايد: من هر وقت بخواهم خدا با من صحبت كند قرآن مى‏خوانم، و هر وقت بخواهم من با خدا تكلّم كنم نماز مى‏خوانم چه حال بهتر از اين حال كه انسان دمى مغز خود را از فكر اين دنياى پر شر و شور خالى كند (دنيائى كه عيشش توأم با ناگوارى و حياتش توأم با موت و شاديش مقرون با سوگ و ماتم است) و توجّه به حرم انس و مقام قرب و محل أمان بگرداند، و به ابديّت پيوسته شود.

معنى آيه شريفه تنها اين نيست كه نماز انسان را از فحشا و منكرات ظاهرى باز مى‏دارد، بلكه اين افكار و خيالات كه فحشا و منكرات واقعى است و دشمنان راه سلوك و تجرّد، با نماز كه همان توجّه كامل به حضرت رب الأرباب است همه آنها را مانند خس و خاشاك مى‏سوزاند و در بوته مقام قرب نابود مى‏كند؛ لذا محمّد بن فُضَيل از حضرت رضا عليه السّلام روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمودند:

الصَّلاة قُربانُ كُلِّ تَقِىٍّ. [3]

البتّه خدابه هرموجودى قريب است، لكن انسان بواسطه هواهاى نفس و آرزوهاى دراز، خود را محجوب و دور داشته است؛ حضرت سجّاد عليه السّلام فرمايد:

وأنَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ إلّا أن تَحجُبَهُمُ الآمال [الأعمَالُ السَّيِّئَة] دُونَكَ. [4]

نماز حجاب را برداشته سيم را متّصل مى‏كند.

الصّلاة مِعْراجُ المُؤمِنِ. [5]

 «نماز معراج مؤمن است.»

آنچه از حقايق در معراج بر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم مشهود شده است ممكن است نظاير و أشباه آن براى مؤمنين كه پيروى از او نموده، امّت او محسوب مى‏گردند پيدا شود؛ در حديث قدسى است:

                        حديث شريف‏لايَسَعُنِى أرْضِى و لاسَمَائِى، بَلْ يَسَعُنِى قَلبُ عَبدِى الْمُؤمِنِ بِى. [6]

نماز حال خلوت بنده با خداست، مانند خلوت عاشق با معشوق. خاطرات حكم مزاحماتى است كه براى عاشق در خلوت پيدا مى‏شود، او را كسل و خسته مى‏كند، ناراحت و پريشان مى‏نمايد، نمى‏گذارد آنطور كه بايد متمتّع شود؛ همچنين توجّه به غير خدا در نماز روح را رنجور و خسته مى‏كند و نمى‏گذارد از لقاى او متمتّع گردد و با او انس گيرد.

عَن مُعاوِيَة بنِ وَهبٍ قالَ: سَألتُ أباعَبدِاللهِ عليه السّلام عَن أفضَلِ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ العِبادُ إلَى رَبِّهِم و أحَبِّ ذَلِكَ إلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ، ما هو؟ فَقالَ: ما أعلَمُ شَيئًا بَعدَ المَعرِفَة أفضَلَ مِن هَذِهِ الصَّلاة؛ ألا تَرَى أنَّ العَبدَ الصّالِحَ عِيسَى بنَ مَريَمَ عليه السّلام قالَ: (وَ أَوْصانى بِالصَّلاة وَ الزَّكاة ما دُمْتُ حَيًّا) [7]

و در حديث ديگر، زيد الشَحّام از حضرت صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه: سَمِعتُهُ يَقولُ:

أحَبُّ الأعمالِ إلَى اللهِ عَزَّوجَلَّ الصَّلاة؛ و هِىَ آخِرُ وَصايا الأنبِياءِ عليهم السّلام. فَما أحسَنَ الرَّجُلَ يَغتَسِلُ أو يَتَوَضَّا فَيُسبِغُ الوُضوءَ ثُمَّ يَتَنَحَّى حَيثُ لا يَراهُ أنِيسٌ فَيُشرِفُ عَلَيهِ و هو راكِعٌ أو ساجِدٌ! إنَّ العَبدَ إذا سَجَدَ فَأطالَ السُّجودَ نادَى إبلِيسُ: يا وَيلاهْ! أطاعَ و عَصَيتُ و سَجَدَ و أبَيتُ. [8]مقصود حضرت از تنحّى همان دور شدن از مردم و خلوت گزيدن است، بطورى كه در تمام حالات حضور قلب پيدا كند و به جمعيّت خود بپيوندد، [9] و صارفى از توجّه تامّ و كامل براى او پيدا نشود. شيطان سعى نموده او را از قرب خدا دور كند؛ شيطان كه خود در عالم كثرت و تفرقه آمد، ابداً راضى نيست كه فردْ مقرَّب گردد و در توحيد و عالم خلوص قدمى گذارد، بدين جهت ناله مى‏كند.

                        حديث پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم: يا عَبْدَاللهِ أعِنّا بِطُولِ السُّجودِ

عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنانٍ عَن أبِى‏عَبدِاللهِ عليه السّلام أنَّهُ قالَ: مَرَّ بِالنَّبِىِّ صلّى الله عليه و آله و سلّم رَجُلٌ و هو يُعالِجُ بَعضَ حُجُراتِهِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللهِ! ألا أكفيكَ؟ فَقالَ: شَأنَكَ؛، فَلَمّا فَرَغَ قالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم: حاجَتُكَ؟ قالَ: الجَنَّة؛ فَأطرَقَ رَسولُ اللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم ثُمَّ قالَ: نَعَم! فَلَمّا وَلَّى قالَ لَهُ: يا عَبدَاللهِ! أعِنّا بِطُولِ السُّجُودِ. [10]

و همچنين وَشّاء مى‏گويد:

سَمِعتُ الرِّضَا عليه السّلام يَقُولُ: أقرَبُ ما يَكُونُ العَبدُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ و هو ساجِدٌ، و ذَلِكَ قَولُهُ عَزَّ و جَلَّ: (وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ) [11]

نماز اتّصال باطن انسان به عالم انوار است، نماز اتّصال به عالم طهارت است، نماز در انسان ايجاد نور مى‏كند، مؤمن منوّر به نور خداست (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (، [12] كسى كه محو جمال احدى گردد سراپايش غرق نور مى‏شود؛ نورى كه در ذات او و در صفت و فعل او نيز اثر مى‏گذارد يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ [13] اين نور راه را براى او روشن مى‏كند.

اتَّقُوا فِراسَة المُؤمِنِ فَإنَّهُ يَنظُرُ بِنُورِ اللهِ [عَزَّ و جَلَ‏]. [14]

                        داستان چهار صحابى كه در جنگ موته از دهان آنها نور ساطع شد

حضرت أميرالمؤمنين روز اوّل شعبان عبور كرد بر قومى كه در مسجد نشسته بوده و در امر قضا و قدر مذاكره و مجادله مى‏نمودند، حضرت آنان را نهى فرمود و ترغيب به عمل صالح نمود؛ تا آنجا كه در وصف مردمان روشن ضميركه اثر عبادت و نماز در آنان مشهود مى‏شود فرمود:

حضرت رسول أكرم لشكرى به جهاد كفّار فرستاد؛ دشمنان در شب تار بر آنان هجوم آورده شبيخون زدند، شبى بس تار و ظلمانى. مسلمانان كه آرميده و از شمشير و نيزه خود خبر نداشته و در آن تاريكى دشمن را نمى‏ديدند (دشمنى كه آنها را هدف تيرباران قرار داده اگر چندى بطول مى‏انجاميد همگى هلاك شده بودند) ناگهان نورى از دهان چهار نفر به نام عبدالله بن رَواحَه، [15] زيد بن حارثِه، قَتادة بن نُعمان، و قيس بن عاصم مِنقَرى كه در چهار گوشه ميدان بيدار و مشغول نماز و تلاوت قرآن بودند ساطع شد كه آن صحنه مانند روز روشن گشت. مسلمانان دلير شدند، قوّت گرفتند، شمشير كشيده در پى دشمن تاختند و آنها را مقتول و مجروح و برخى را نيز اسير نمودند. چون به مدينه مراجعت نمودند قضيّه را براى حضرت رسول الله نقل كردند، حضرت فرمودند: آن نور براى أعمال چهار نفر بود از نماز و قرآن كه در روز اوّل شعبان بجاى آورده بودند. [16]

بارى چون بنده پيوسته به نماز مشغول شود و با آداب ظاهرى و باطنى بجاى آرد، چنان با نماز انس مى‏گيرد كه از هر خستگى گريخته و در پناه نماز آسوده مى‏شود، و هيچ لذّتى براى او برابرى با نماز نمى‏نمايد، بلكه لذّات اين جهان در مقابل نماز و قياس با آن جز المى و رنجى بيش نيست.

                        كلمات نورانى أباعبدالله الحسين عليه السّلام با اصحاب در شب عاشورا

در «ارشاد» مرحوم مفيد رضوان الله عليه آورده است كه: چون عصر تاسوعا حضرت أباالفضل پيغام لشكر عمر بن سعد را كه در آن، حضرت سيّدالشّهداء را مخيّر نموده بودند بين تسليم امر عبيدالله بن زياد و بين مناجزه و مقاتله، براى حضرت آورد، حضرت فرمودند:

ارْجِعْ إلَيهِم، فَإنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلَى غُدوَة و تَدفَعَهُم عَنّا العَشِيَّة لَعَلَّنا نُصَلِّى لِرَبِّنا اللَّيلَة و نَدعُوهُ و نَستَغفِرُهُ، فَهُو يَعلَمُ أنِّى قَد كُنتُ احِبُّ الصَّلاة لَهُ و تِلاوَة كِتابِهِ و كَثرَة الدُّعاءِ و الاسْتِغفارِ. [17]

چون حضرت أباالفضل مهلت گرفت و مراجعت نمود، نزديك شب بود كه حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام اصحاب را جمع نمود؛

قالَ عَلِىُّ بنُ الحُسَيْنِ زَيْنُ العابِدِينَ عليهما السّلام: فَدَنَوْتُ مِنْهُ لأسْمَعَ ما يَقُولُ لَهُمْ و أنا إذْ ذاكَ مَرِيضٌ، فَسَمِعْتُ أبِى يَقُولُ لأصحابِهِ:

اثنِى عَلَى اللهِ أحسَنَ الثَّناءِ و أحمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ و الضَّرّاءِ. اللهُمَّ إنِّى أحمَدُكَ عَلَى أن كَرَّمتَنا بِالنُّبُوَّة و عَلَّمتَنا القُرآنَ و فَقَّهتَنا فى الدِّينِ و جَعَلتَ لَنا أسماعًا و أبصارًا و أفئِدَة، فاجعَلنا مِنَ الشّاكِرِينَ. أمّا بَعدُ: فَإنِّى لا أعلَمُ أصحابًا أوفَى و لا خَيرًا مِن أصحابِى و لا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ و لا أوصَلَ مِن أهلِ بَيتِى فَجَزاكُمُ اللهُ عَنِّى خَيرًا. ألا و إنِّى لَأظُنُّ يَومًا لَنا [أنّه آخَرَ يومٍ لَنا] مِن هَؤُلاءِ؛ ألا و إنِّى قَد أذِنتُ لَكُم فَانطَلِقُوا جَمِيعًا فى حِلٍّ لَيسَ عَلَيكُم مِنِّى ذِمامٌ، هَذا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا.

فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنُو أخِيهِ و ابنا عَبدِاللهِ بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ ذَلِكَ لِنَبقَى بَعدَكَ! لا أرانا اللهُ ذَلِكَ أبَدًا أبَدًا! بَدَأهُم بِهَذا القَولِ عَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ عليه السّلام و أتبَعَتهُ الجَماعَة عَلَيهِ فَتَكَلَّمُوا بِمِثلِهِ و نَحوِهِ. فَقالَ الحُسَينُ عليه السّلام: يا بَنِى‏عَقِيلٍ! حَسبُكُمْ مِنَ القَتلِ بِمُسلِمِ بنِ عَقِيلٍ، فَاذهَبُوا أنتُم فَقَد أذِنتُ لَكُم. فَقالُوا:سُبحانَ اللهِ! ما يَقُولُ النّاسُ؟ يَقُولُون [نَقولُ‏] إنّا تَرَكنا شَيخَنا و سَيِّدَنا و بَنِى عُمُومَتِنا خَيرَ الأعمامِ و لَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ و لَم نَطعَنْ مَعَهُم بِرُمحٍ و لَمْ نَضرِبْ مَعَهُم بِسَيفٍ و لا نَدرِى ما صَنَعُوا. لا و اللهِ! ما نَفعَلُ ذَلِكَ، و لَكِن نَفدِيكَ بِأنفُسِنا و أموالِنا و أهلِينا و نُقاتِلُ مَعَكَ حَتَّى نَرِدَ مَورِدَكَ، فَقَبَّحَ اللهُ العَيشَ بَعدَكَ!

و قامَ إلَيهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَة فَقالَ: أ نَحنُ نُخَلِّى عَنكَ؟! و بِما نَعتَذِرُ إلَى اللهِ فى أداءِ حَقِّكَ؟ أما [لا] و اللهِ حَتَّى أطعَنَ فى صُدُورِهِم بِرُمحِى و أضرِبَهُمْ بِسَيفى ما ثَبَتَ قائِمُهُ فى يَدِى؛ و لَو لَم يَكُنْ مَعِى سِلاحٌ اقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَة! و اللهِ لا نُخَلِّيكَ حَتَّى يَعلَمَ اللهُ أنّا قَد حَفِظنا غَيبَة رَسولِهِ [رَسولِ اللهِ‏] فيكَ! أما و اللهِ لَو عَلِمتُ أنِّى اقْتَلُ ثُمَّ احيَى ثُمَّ احرَقُ ثُمَّ احيَى ثُمَّ اذرَى، يُفعَلُ ذَلِكَ بِى سَبعِينَ مَرَّة! ما فارَقتُكَ حَتَّى ألقَى حِمامِى دُونَكَ؛ و كَيفَ لا أفعَلُ ذَلِكَ و إنَّما هِىَ قَتلَة واحِدَة ثُمَّ هِىَ الكَرامَة الَّتِى لا انقِضاءَ لَها أبَدًا!

و قامَ زُهَيرُ بنُ القَينِ رَحمة اللهِ عَلَيه فَقالَ: و اللهِ لَوَدِدتُ أنِّى قُتِلتُ ثُمَّ نُشِرتُ ثُمَّ قُتِلتُ حَتَّى اقتَلَ هَكَذا ألفَ مَرَّة، و إنَّ اللهَ عزّوجلّ يَدفَعُ بِذَلِكَ القَتلَ عَن نَفسِكَ و عَن أنفُسِ هَؤُلاءِ الفِتيانِ مِن أهلِ بَيتِكَ!

 

و تَكَلَّمَ جَماعَة أصحابِهِ بِكَلامٍ يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضًا فى وَجهٍ واحِدٍ، فَجَزاهُمُ الحُسَينُ عليه السّلام خَيرًا و انصَرَفَ إلَى مِضرَبِهِ. [18]

پاورقی ها:

__________________________________________________

 

[1] سوره العنكبوت (29) آيه 45: [ (اى رسول ما) آنچه را كه از كتاب (آسمانى قرآن) بر تو وحى شد (بر خلق) تلاوت كن و نماز را (كه بزرگ عبادت خداست) به جاى آر. كه حقّاً نماز انسان را از كارهاى قبيح و ناپسند نهى مى‏كند؛ و هر آينه اين نماز كه ذكر خداست از هر چيز برتر و بزرگتر است و خدا به هر چه (براى خشنودى او و به ياد او) كنيد آگاه است.]

[2] سوره الرّعد (13) آيه 28: [آنها كه به خدا ايمان آورده و دلهاشان به ذكر خدا آرام مى‏گيرد، هان كه دلها با ذكر خدا آرامش مى‏يابد.]

[3] الكافى، ج 3، ص 265؛ و نيز در ج 78، بحار الأنوار، طبع آخوندى، ص 208 وارد است كه: چون أبوحنيفه به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: يا أباعَبدِاللهِ ما أصبَرَكَ عَلَى الصَّلاة؟ فَقالَ: وَيحَكَ يا نُعمانُ! أ ما عَلِمتَ أنَّ الصَّلاة قُربانُ كُلِّ تَقِىٍّ؟! الحديث. و نيز در تحف العقول، ص 221؛ و در ج 17، بحار الأنوار، كمپانى، ص 2] 13] از تحف العقول از أميرالمؤمنين عليه السّلام روايت كرده است كه: الصَّلاة قُربانُ كُلِّ تَقِىٍّ؛ الحديث: [نماز حالت قرب و نزديكى انسان با پروردگار است. مترجم‏]

[4] دعاى أبوحمزه ثُمالى: [به تحقيق كه بين تو و بين بندگانت هيچ حجاب و ساترى وجود ندارد الّا اينكه آرزوهاى دور از واقعيّت مردم است كه آنها را از قرب به تو محروم مى‏سازد. مترجم‏]

 [5] اين جمله روايت نيست، و در هيچيك از كتب شيعه و سنّت به عنوان روايت ديده نشده، و فقط آخوند ملّا محمّد كاظم خراسانى در باب صحيح و أعمّ از كفاية الاصول در رديف آيه قرآن (الصَّلاة تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ)وروايت: عمود الدين و الصوم جنة من النار ذكر مى‏كند و ظاهرش عنوان روايت است و البتّه اشتباه است. و اخيراً ديدم كه مرحوم صدرالمتألّهين در تفسير سوره جمعه، ص 225 از طبع حروفى اين روايت را به رسول الله صلّى الله عليه و آله إسناد داده است، و نيز در تفسير سوره أعلى ص 357 بدون إسناد به رسول الله ذكر كرده است. [و در مستدرك سفينة البحار، ج 6، ص 343، به نقل از علّامه مجلسى در كتاب بيان الاعتقادات آورده است‏].

 [6] نقله العلّامة المجلسى فى البحار الأنوار، ج 20، ص 209، طبع رحلى؛ ج 55، ص 39، طبع جديد.

[7] الكافى، ج 3، ص 264: [معاوية بن وهب از امام صادق عليه السّلام سؤال مى‏كند: بهترين وسيله‏اى كه مردم را به خدا نزديك مى‏كند و خداوند آن را بيشتر دوست دارد چيست؟

حضرت فرمودند: پس از معرفت و شناخت واقعى پروردگار، من چيزى افضل از همين نماز نيافتم. آيا نمى‏بينى كه بنده صالح خدا حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام فرمود: و خداى متعال مرا به اداء نماز و پرداخت زكات سفارش نمود تا وقتى كه زنده هستم؟ مترجم‏]

 [8] الكافى، ج 3، ص 265: [زيد شحّام از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: محبوب‏ترين اعمال نزد پروردگار نماز است، نماز آخرين سفارش همه پيامبران الهى بوده است. چه نيكو است كه انسان غسل كند يا وضوء بگيرد و وضوء را بسيار خوب و با شرائط و آداب آن بگيرد و آنگاه از مردم كناره گرفته به گوشه‏اى پناه آورد تا كسى او را نبيند و به عبادت و ركوع و سجود مشغول شود.

[9] در باب بيست و پنج از مصباح الشريعة گويد: فانّ النبىّ صلّى الله عليه و آله و سلّم قال: إنّ المُصَلِّى مُناجٍ رَبَّهُ.

 [10] الكافى، ج 3، ص 266: [عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمودند:

روزى رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم مشغول اصلاح منزل خود بود، مردى از آنجا عبور مى‏كرد گفت: اى رسول خدا كمك مى‏خواهى؟

حضرت فرمودند: هرطور كه ميل دارى. پس وقتى كه كار تمام شد حضرت به او فرمود: چه حاجتى براى اين كارت مى‏خواهى؟ آن شخص عرض كرد: بهشت. حضرت كمى سر خود را پائين انداختند، و سپس فرمودند: بسيار خوب. آن شخص با حال شعف و طيب خاطر حركت كرد كه برود، ناگاه رسول خدا فرمودند: اى مرد تو هم ما را با سجده‏هاى طولانى يارى نما. مترجم‏]

[11] الكافى، ج 3، ص 26]: 4 وشّاء از امام رضا عليه السّلام نقل مى‏كند كه فرمود:

در حال سجده بنده از همه اوقات ديگر به خدا نزديكتر است. و لذا خداى متعال در قرآن مى‏فرمايد: سجده كن و خود را به من نزديك گردان. مترجم‏]

 [12] سوره النّور (24) آيه 35: [خداوند نور آسمانها و زمين است.]

 [13] سوره الحديد (57) آيه 28: [اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، تقواى خداوند را پيشه گيريد، و به رسولش ايمان آوريد، تا خداوند دو نصيب از رحمت خود به شما عطا كند، و براى شما نورى قرار دهد، كه با آن راه برويد.]

 [14] الكافى، ج 1، ص 218، با اندكى اختلاف: [بترسيد از زيركى و آگاهى مؤمن، زيرا او با نور خدا كه نشأت يافته از عالم غيب به حوادث و افراد مى‏نگرد (و لذا خطاء در آن راهى ندارد). مترجم‏]

[15] عبدالله بن رَواحَه و زيد بن حارثِه به دستور حضرت رسول اكرم در جنگ موته پس از شهادت جعفر بن أبى‏طالب علمدار لشكر شدند و يكى پس از ديگرى شهيد شدند.

 [16] اين خبر را در تفسير منسوب به حضرت عسگرى عليه السّلام، در ص 250 كه در حاشيه تفسير علىّ بن ابراهيم طبع شده است ضمن خبر مفصّلى از حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام در ذيل آيه (أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ)نقل كرده است.

[17] [برگرد به سوى آنان شايد بتوانى يك امشبى را از آنان مهلت بخواهى تا ما بتوانيم شب را به نماز و دعا و استغفار به پيشگاه پروردگارمان بگذرانيم. خدا مى‏داند كه من نمازِ براى او و تلاوت كتابش و دعا و استغفار را بسيار دوست مى‏دارم. مترجم‏]

[18] إرشاد، ج 2، ص 90 الى 93: [امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام مى‏فرمايند: پس من خود را به خيمه اصحاب نزديك كردم تا ببينم پدرم به آنان چه مى‏گويد درحاليكه مريض بودم و در بستر افتاده بودم، پس شنيدم كه به اصحاب چنين مى‏فرمايد:

بهترين درودهاى خود را به پيشگاه خداى متعال عرضه مى‏دارم، و او را در همه حال چه خلوت و چه جلوت مورد ستايش و تقديس قرار مى‏دهم.

بار پروردگارا تو را ستايش مى‏كنم بر اينكه ما را به نبوّت گرامى داشتى و علم قرآن را در سينه ما قرار دادى و ما را در دين خود بصير و فقيه گرداندى و براى ما گوش و چشم و قلب (فهم و بصيرت و اتّصال به ذات خودت) را مقرّر فرمودى، پس ما را از زمره‏شكرگزاران بر اين نعمتها قرار بده.

امّا بعد: من به تحقيق اصحابى باوفاتر و نيكوتر از اصحاب خود سراغ ندارم و نه خويشاوندانى نيكوكارتر و با حميّت‏تر و پيوسته‏تر از اهل بيت و خويشاوندان خود نمى‏بينم، پس خدا خود از جانب من جزاء و پاداش شما را عطاء بفرمايد.

آگاه باشيد كه گمان من بر آنست كه ما آخرين روز از عمر خود را با اين دشمن سپرى مى‏نماييم، بدانيد كه من به شما اجازه خروج و ترك اين سرزمين را مى‏دهم. پس همگى از اينجا برويد و من هيچ تعهّد و التزامى را بر گردن شما نسبت به خود قرار نمى‏دهم. از سياهى شب بهره گيريد و همچون شترى راهوار به سمت و سوى اهل و ديار خود رهسپار شويد.

در اين هنگام برادران و فرزندان برادر و دو فرزند عبدالله بن جعفر به پدرم گفتند: آيا مى‏خواهى كه پس از تو زنده بمانيم؟ خدا هيچگاه ما را پس از تو زنده نگذارد، ابتداءً ابوالفضل العباس لب به اين سخن گشود و بقيّه اصحاب وخويشان از او متابعت نموده، اين گونه پاسخ امام عليه السّلام را دادند.

پس امام حسين عليه السّلام روى به فرزندان عقيل نموده و فرمود: اى فرزندان عقيل! شهادت مسلم بن عقيل براى شما كافى است. برويد و من تعهّد شما را از خود برداشتم، آنها گفتند: سبحان الله ما جواب مردم را چه بدهيم؟ مردم بگويند: ما بزرگ خود و آقا و مولاى خود و پسر عموهاى خود كه مانند آنها وجود ندارد را رها نموديم درحاليكه نه تيرى بسوى دشمن پرتاب نموديم و نه نيزه‏اى بر آنها وارد نموديم و نه با شمشير در مقام دفع آنان برآمديم و ندانيم چه بر سر آنها آمده است، نه قسم به خدا هيچگاه اين كار را نخواهيم كرد، وليكن جان خود و مال و اهل و عيال خود را فداى تو مى‏كنيم و دوشادوش تو با آنها به جنگ برمى‏خيزيم تا خداى متعال ما را به همانجا كه تو را مى‏برد برساند، سياه باد روزگارى كه بدون تو سپرى نمائيم.

در اين هنگام مسلم بن عوسجه برخاست و خطاب به حضرت عرض كرد: آيا مى‏گوئى از تو دست برداريم؟ در اين صورت چه عذرى را به پيشگاه خداى متعال نسبت به اداء حقّ تو بر ما مى‏توانيم ارائه دهيم؟ قسم به خدا آنچنان در راه حمايت از تو پاى فشارى خواهم كرد كه تا نيزه‏هاى خود را در قلب اين از خدا بى‏خبران وارد نكنم و تا شمشير در دست دارم و زندگانى از آنان نستانم از پاى نخواهم نشست، و اگر سلاح خود را از دست دادم‏حتّى با سنگ با آنان به مقابله و نبرد برخواهم خاست.

قسم به خدا هرگز تو را رها نخواهيم ساخت تا خدا بداند كه ما پس از پيامبرش حريم او را در فقدان او حفظ نموديم. قسم به خدا اگر بدانم كه كشته خواهم شد سپس زنده شوم آنگاه مرا بسوزانند باز زنده شوم سپس بدنم را متلاشى و پراكنده سازند و اين داستان تا هفتاد مرتبه تكرار گردد دست از يارى تو برنخواهم داشت تا مرگ مرا دريابد. و چگونه به اين كار رضايت ندهم، چرا كه اين مرگ فقط يكبار است، امّا در عوض موجب سعادت و رستگارى ابدى و كرامت دائم نزد خداى تعالى خواهد بود.

زهير بن قين رحمى الله عليه برخاست و عرض كرد: قسم بخدا دوست داشتم اى كاش كشته مى‏شدم و اجزاء بدنم منتشر و پراكنده مى‏گرديد آنگاه دوباره كشته مى‏شدم تا هزار بار، بلكه خداى متعال با اين عمل تو را و اين جوانان از اهل بيتت را از كشته شدن محفوظ بدارد.

ساير اصحاب نيز هر كدام به نوبه خود نظير همين تعبيرها را خطاب به حضرت عرض نمودند، پس سيّد الشهداء براى آنان دعا فرمود و به خيمه خود بازگشت. مترجم‏]

منبع: انوارالملكوت، ج‏1، ص: 99 تا ص 110

از حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه المبارکة

 


 

 

 

مجلس دوم

 بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

و الصّلاة على محمّد و آله الطّاهرين‏

 و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدّين‏

أَقِمِ الصَّلاة لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً،وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَة لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودا [1]

سابقاً ذكر شد كه نماز بهترين حالاتى است كه بنده با خداى خود دارد؛ حال خلوت و حالت انس است. و از طرفى چون قيام به نماز در تمام لحظات و آنات شبانه‏روز مستلزم تعطيل ساير افعال و اقوال ضروريّه حيات در عالم طبيعت بود، لذا خداوند علىّ أعلى در پنج نوبت نماز را واجب فرمود كه به فاصله‏هاى معيّن و مضبوط آورده شود، و آن حال و حقيقتى كه در حال نماز بر مؤمن‏مكشوف مى‏گردد لااقلّ تا وقت فرارسيدن نماز ديگر در خاطره او باقى باشد؛ و بدين قسم گويا حقيقتاً هميشه و در هر لحظه در حال نماز بوده است. چون اثر نماز اگر چند ساعتى حدّاقل باقى بماند، و اين نماز متناوباً به فاصله معيّن تكرار شود بنده مؤمن هميشه در نماز خواهد بود، چه در وقت قيام ظاهرى و اداء تكليف خارجى نماز و چه در وقت كسب و كار و غذا خوردن و انس با عيال و خواب و غير ذلك؛ شايد معنى كريمه شريفه الَّذينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون [2] همين معنى باشد. مرحوم باباطاهر فرمايد:

خوشا آنان كه دائم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بى‏

                        تفسير آيه شريفه: أقِمِ الصّلوة لِدُلُوكِ الشَّمسِ إلى غَسَقِ الَّيلِ ...

 

در آيه مباركه عنوان كلام، خداوند تمام نمازهاى پنجگانه را بيان مى‏فرمايد. خطاب به پيغمبر مى‏فرمايد، مانند ساير خطاباتى كه به پيغمبر مى‏شود نه ازجهت اختصاص آن حضرت است بلكه از جهت آنكه نفس شريف آن حضرت راه وصول خطاب خدا به مردم است وحكم دريچه‏اى دارد كه انوار الهى از آن به مردم مى‏رسد كريمه شريفه وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون [3] همين معنى را مى‏رساند كه: ما قرآن را دفعتاً بر تو و تدريجاً از راه نفس تو بر مردم نازل كرديم تا آنچه بر آنها نازل شده، تو بر آنها روشن كنى و شايد آنها تفكّر كنند.

اقامه كن نماز را از زمان ميل آفتاب از خطّ نصف النهار كه ظهر شرعى است تا آنكه سياهى شب جهان را فراگيرد و آسمان كاملًا سياه شود، و همچنين اقامه كن قرآن صبح را كه همان نماز صبح است. چون دلوك به معنى ميل است،و دلوك الشمس يعنى ميل خورشيد به طرف مغرب، و آن اول مرور او از خطّ نصف النهار است؛ و غسق [4] به معنى شدّت ظلمت و تاريكى است، و اين در وقتى است كه حمره مغربيّه نيز پنهان شود و در آسمان اثرى از انعكاس نور خورشيد تحت افق نباشد؛ و چون نماز بدون قرآن باطل است لذا تعبير از نماز صبح به قرآن الفجر فرموده است.

                        در معناى تهجّد مذكور در آيه شريفه: فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَة لَكَ‏

در «كافى» وارد است كه زراره از حضرت أباجعفر عليه السّلام روايت مى‏كند كه:

سَألتُ أبا جَعفَرٍ عليه السّلام عَمّا فَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الصَّلاة فَقالَ: خَمسُ صَلَواتٍ فى اللَّيلِ و النَّهارِ. فَقُلتُ: فَهَل سَمّاهُنَّ و بَيَّنَهُنَّ فى كِتابِهِ؟ قالَ: نَعَم! قالَ اللهُ تَعالَى لِنَبِيِّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم: (أَقِمِ الصَّلاة لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْل) ودُلُوكُها زَوالُها، و فيما بَينَ دُلُوكِ الشَّمسِ إلَى غَسَقِ اللَّيلِ أربَعُ صَلَواتٍ سَمّاهُنَّ اللهُ و بَيَّنَهُنَّ و وَقَّتَهُنَّ، و غَسَقُ اللَّيلِ هو انتِصافُهُ ثُمَّ قالَ تَبارَكَ و تَعالَى: (وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً) [5] فَهَذِهِ الخامِسَة؛ [6] الحديث.

پس خداى تعالى مى‏فرمايد: وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَة لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودا [7]

تهجّد به معنى بيدارى است، بطورى كه خواب از سر انسان برود؛ چون هُجود به معنى نوم است، وَ المُتَهَجِّدُ هو الَّذِى يُلقِى الهُجُودَ عَن نَفسِهِ كَما يُقالُ المُتَهَرِّجُ وَ المُتَأثِّمُ لِمَن يُلقِى الهَرَجَ و الإثمَ عَن نَفسِهِ. [8]

و مقدارى از شب را پس به بيدارى به قرآن مشغول شو! اين براى تو غنيمتى است و زيادتى؛ شايد بدين سبب اجر و مزد تو را مقام محمود قرار دهد و تو را در آن منزلگاه مبعوث كند، جائى كه اوّلين و آخرين تو را حمد كنند؛ و اين مقام شفاعت كبرى است.

در «مجمع البيان» آورده كه:

أجمَعَ المُفَسِّرونَ عَلى أنّ المَقامَ المَحْمودَ هو مَقامُ الشَّفاعَة، و هو المَقامُ الَّذِى يُعطِى فِيهِ لِواءُ الحَمدِ فَيُوضَعُ فى كَفِّهِ و يَجتَمِعُ تَحتَهُ الأنبِياءُ و المَلائكَة فَيَكونُ أوّلَ شافِعٍ و أوَّلَ مُشَفِّعٍ. [9]

و معلوم است كه اهميّت نماز تا سرحدى است كه بالاترين درجات كه همان لواء حمد و مقام شفاعت كبرى است بواسطه نماز به پيغمبر اكرم داده شده است. بدين جهت بر امّت و پيروان او نماز فرض و واجب گشته است، إِنَّ الصَّلاة كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا [10] موقوت يعنى معيّن و واجب.

عَن زُرارَة عَن أبِى‏جَعفَرٍ عليه السّلام فى قَولِ اللهِ عَزّوجَلّ (إِنَّ الصَّلاة كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا) أى واجِبًا. [11]

و نيز عَن داوُدَ بنِ فَرقَدٍ قالَ: قُلتُ لأبِى‏عَبدِاللهِ عليه السّلام [فى‏] قَولُهُ تَعالَى: إِنَّ الصَّلاة كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا قالَ: كِتابًا ثابِتًا؛ الحَدِيث. [12]

و همچنين عَن زُرارَة و الفُضَيلِ أنَّهُما قالا: قُلنا لأبِى‏جَعفَرٍ عليه السّلام: أرَأيتَ قَولَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: إِنَّ الصَّلاة كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا قَالَ: [يَعنِى كِتَابًا] مَفرُوضًا. [13]

                        تشريع پنجاه نماز درابتداى امربراى امّت رسول خداصلّى الله عليه وآله و سلّم‏

در كتاب «من لا يحضره الفقيه» آورده است كه: قال الصادق عليه السّلام: رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم هنگامى كه به معراج رفت خداوند او را به پنجاه نماز أمر فرمود. حضرت عبور مى‏كرد از نزد پيغمبران يكى پس از ديگرى،آنها از او هيچ سؤالى ننمودند، تا به حضرت موسى بن عمران رسيد؛ حضرت موسى به او عرض كرد: خدايت تو را به چه چيز امر نمود؟ فرمود: به پنجاه نماز. گفت: از خداى سؤال كن تخفيف بدهد، امّت تو طاقت آن ندارند. پس حضرت از خدا سؤال نمود و ده نماز از آنها را خدا برداشت. سپس عبور كرد از نزد پيغمبران يكى پس از ديگرى و هيچيك از آنها سؤالى نكرد تا به حضرت موسى رسيد؛ گفت: به چه چيز خدايت امر كرده است؟ فرمود: به چهل نماز. گفت: از خدا بخواه تخفيف دهد، امّت تو طاقت ندارد. حضرت رسول از خدا سؤال نموده و خدا ده نماز [از آنها] را برداشت. سپس حضرت بر انبياء يكى پس از ديگرى عبور مى‏فرمود، و هيچيك سؤالى نمى‏نمودند تا به حضرت موسى رسيد؛ گفت: به چه چيز خدايت امر نموده است؟ حضرت فرمود: به سى نماز. گفت: از خدايت تخفيف بخواه، امّت تو طاقت آن ندارد. حضرت از خدا خواست و خدا ده نماز از آنها را برداشت. سپس مرور نموده به پيمبران يكى پس از ديگرى تا به موسى رسيد؛ گفت: به چه چيز خدا تو را امر نموده؟ فرمود: به بيست نماز. گفت: از خدايت تخفيف بخواه، امت تو طاقت آن ندارد. حضرت تخفيف خواست و خدا ده نماز از آنها را برداشت. سپس مرور كرد به پيمبران يكى پس از ديگرى و هيچيك سؤالى نمى‏نمودند تا به حضرت موسى رسيد؛ گفت: به چه چيز خدايت امر نموده است؟ فرمود: به ده نماز. حضرت موسى گفت: از خدايت تخفيف بخواه، امّت تو طاقت آن ندارند؛ من نزد بنى‏اسرائيل رفتم و فرائض خدا را كه بر آنها فرض نموده بود بيان كردم، آنها را نپذيرفتند و اقرار نكردند. حضرت رسول از خداوند تخفيف خواست، خداوند تخفيف داد و نمازهاى واجب را پنج قرار داد. باز حضرت رسول بر پيمبران عبور مى‏فرمود يكى پس از ديگرى هيچيك از آنها سؤالى ننمودند مگر موسى بن عمران؛ پرسيد: به چه چيز خدا تو را امر كرده است؟ حضرت فرمود: به پنج نماز. عرض كرد: امت تو طاقت آن ندارد، از خدايت‏بخواه تخفيف دهد. حضرت رسول فرمود: من حيا مى‏كنم كه ديگر از خدا چنين حاجتى بخواهم. بنابراين از معراج، رسول الله پنج نماز آورد.

وَ قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله: جَزَى اللهُ مُوسَى بنَ عِمرانَ عَن امَّتِى خَيرًا! و قالَ الصّادِقُ عليه السّلام: جَزَى اللهُ مُوسَى بنَ عِمرَانَ عَنّا خَيرًا! [14]

                        چرا حضرت موسى شفيع امّت رسول خدا شد تا تعداد نمازها تقليل يابد؟

و در كتاب «من لا يحضره الفقيه» پس از اين روايت، روايت ديگرى نقل مى‏كند از زيد بن على بن الحسين عليه السّلام، قال: سألت أبى سيّد العابدين عليه السّلام: عرض كردم اى پدر جان! بيان كن براى من كه به چه جهت در شب معراج كه خداوند به حضرت رسول الله پنجاه نماز واجب نمود، خود پيغمبر از خداى خود تخفيف نخواستند، تا آنكه موسى بن عمران عرض كرد: نزد خداى خود برو و از او تخفيف بخواه، امّت تو طاقت ندارند؟

حضرت سجّاد فرمود: اى فرزندم! حضرت رسول الله در چيزى كه خدا به او امر نموده است پيشنهادى با خداى خود نمى‏نمايد؛ امّا چون حضرت موسى تقاضا نمود و شفيع امّت شد، سزاوار نبود رسول الله شفاعت او را ناديده بگيرد، و ردّ كند تقاضاى برادرش حضرت موسى را. پس رسول الله به نزد خداى خود رفت و تخفيف خواست، تا مقدار نمازهاى واجب به پنج رسيد.

زيد مى‏گويد عرض كردم: اى پدر جان! پس چرا حضرت رسول الله از آن پنج نماز تخفيف نخواست، با آنكه موسى بن عمران در آنها نيز از حضرت تقاضاى سؤال از خدا و تخفيف نموده بود؟

حضرت فرمود: اى پسر جان! پيغمبر خواست براى امّت تخفيف باشد ودر عين حال مزد و اجر پنجاه نماز نيز به آنها واصل‏گردد، لقول الله عزّوجلّ: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَة فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها). [15] آيا نمى‏دانى وقتى كه آن حضرت بسوى زمين هبوط فرمود، جبرئيل بر او نازل شد، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ! إنَّ رَبَّكَ يُقرِئُكَ السَّلامَ و يَقُولُ [لَكَ‏]: إنَّها خَمسٌ بِخَمسِين؛ ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبيد [16]

زيد مى‏گويد گفتم: پدرجان! آيا چنين نيست كه پروردگار جلّ ذكره در مكانى نمى‏گنجد؟ پس گفت: آرى! خدا بزرگتر از اين معنى است علوّاً كبيرا. من گفتم: بنابراين معنى قول موسى بن عمران به حضرت رسول چيست كه مى‏گويد: ارجِعْ إلَى رَبِّكَ فَاسْألْهُ التَّخفيفَ؟ حضرت سجّاد فرمود: معنايش همان معناى قول حضرت ابراهيم است كه مى‏فرمايد: إِنِّى ذاهِبٌ إِلى رَبِّى سَيَهْدين [17] و همان معناى قول موسى عليه السّلام است كه مى‏گويد: وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى [18] و معناى قول خداى تعالى فَفِرُّوا إِلَى اللَّه [19] آنست كه حُجُّوا إلَى بَيتِ اللهِ.

اى فرزند! كعبه بيت خداست؛ پس كسى كه قصد كعبه كند قصد خدا نموده‏است. مساجد خانه‏هاى خداست؛ كسى كه بسوى مساجد بشتابد بسوى خدا شتافته است و قصد خدا را كرده است. و نمازگزار مادامى كه در نماز است، پس او بين دو دست خدا ايستاده است. چون براى خداى تعالى بُقاعى است در آسمانهايش، پس كسى كه در نماز عروج كند به يكى از آن بقاع، عروج به سوى خدا نموده است. آيا نمى‏شنوى كه خداى عزّوجلّ و علا مى‏گويد: تَعْرُجُ الْمَلائِكَة وَ الرُّوحُ إِلَيْه [20] و در قصّه عيسى بن مريم عليه السّلام مى‏گويد: بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْه [21] و نيز مى‏گويد: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه [22]؟ [23]

                        حديثى درباره آيه شريفه: إنّ الصّلوة كَانَت عَلَى المُؤمِنينَ كِتابًا مَوقوتًا

و در كتاب «من لا يحضره الفقيه» روايت مى‏كند كه زراره و فضيل مى‏گويند:

قُلنا لأبِى‏جَعفَرٍ عليه السّلام: أ رَأيتَ قَولَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: إِنَّ الصَّلاة كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا قَالَ: مقصود فرض است يعنى وجوب ولَيسَ يَعنِى وَقتَ فَوتِها؛ أن جازَ ذَلِكَ الوَقتُ ثُمَّ صَلّاها لَم تَكُنْ صَلاة مُؤَدّاة. و لَو كانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَهَلَكَ سُلَيمانُ بنُ داوُدَ عَلَيهِ السَّلامُ حِينَ صَلّاها بِغَيرِ وَقتِها و لَكِنَّهُ مَتَى ما ذَكَرَها صَلّاها. [24]

                        حديث ردّ الشمس براى حضرت سليمان عليه السّلام‏

مرحوم شيخ صدوق مى‏فرمايد: جهّال از اهل خلاف گمان مى‏كنند سليمان عليه السّلام روزى به رسيدگى اسبها مشغول شد تا آنكه خورشيد غروب نمود، آنگاه امر كرد كه اسبها را برگردانند، و امر كرد كه گردنهاى آنها را بزنند و پايهاى آنها را ببرند و همه را بكشند؛ و گفت: اين اسبان مرا از ذكر خداى خود بازداشته است. ولكن مطلب از اين قرار نيست؛ مرتبه و مقام پيمبر خدا سليمان از مثل اين كردار برتر است. چون اسبها گناهى نكرده بودند كه پايهايشان و گردنهايشان بريده شود. چون آنها به اختيار خود كه خود را بر سليمان عرضه نداشتند و او را مشغول نكردند، بلكه قهراً و اجباراً آنها را بر حضرت سليمان عرضه داشتند؛ و آنها بهائمى بودند غير مكلّف به تكليف.

و قول صحيح آنست كه ما روى عن الصادق عليه السّلام أنّه قال: بر سليمان بن داوود عليه السّلام روزى طرف عصر اسبها را عرضه داشتند؛ مشغول نظر كردن به آنها شد تا خورشيد در زير افق پنهان گشت. حضرت به ملائكه گفت: رُدُّوا الشَّمسَ عَلَىَّ حَتَّى اصَلِّىَ صَلاتِى فى وَقتِها! فَرَدُّوها. [25] پس برخواست و دو ساق و گردن خود را مسح كرد و امر كرد ياران خود را كه از آنها نيز نماز فوت شده بود چنين كنند، و اين وضوى آنان بود براى نمازشان. پس برخاست و نماز گزارد؛ چون از نماز فارغ شد خورشيد پنهان گشت و ستارگان ظاهر شدند؛ و ذَلِكَ قَولُ اللهِ تَعالَى: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ، إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِىِّ الصَّافِناتُ [26] الْجِيادُ، فَقالَ إِنِّى أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّى حَتَّى تَوارَتْ‏بِالْحِجابِ، رُدُّوها عَلَىَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناق [27]. [28]

و روايت شده است كه خداى تعالى خورشيد را براى يوشع بن نون وصّى حضرت موسى عليه السّلام برگرداند تا آنكه نمازى كه از او فوت شده بود در وقت بجاى آورد. [29]

                        جارى شدن سنّت ردّ الشمس براى حضرت أمير عليه السّلام دو مرتبه‏

 

از طرف ديگر حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلّم فرموده است: يَكُونُ فى هَذِهِ الامَّة كُلُّ ما كانَ فى بَنِى إسرائِيلَ حَذْوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ و [حَذْوَ] القُذَّة بِالقُذَّة؛ [30] چون خدا فرموده است: سُنَّة اللَّهِ الَّتى قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَبْديلا [31] و قال عزّوجلّ وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْويلا. [32]

و اين سنّت ردّ شمس بر أميرالمؤمنين عليه السّلام جارى شد در اين امّت. خدا براى آن حضرت دو مرتبه شمس را برگرداند؛ [33] يكبار در زمان رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم و يكبار بعد از رحلت آن حضرت.

امّا در زمان حيات آن حضرت، روايت كرده است [34] أسماء بنت عُمَيس كه: در وقتى كه حضرت رسول الله خواب بودند و سرشان در دامان حضرت على بن أبى‏طالب عليه السّلام بود نماز عصر از حضرت أمير فوت شد تا خورشيد غروب كرد. حضرت أمير فرمود:

اللهُمَّ إنَّ عَلِيًّا كانَ فى طاعَتِكَ و طاعَة رَسولِكَ، فاردُدْ عَلَيهِ الشَّمسَ! قالَتْ أسماءُ: فَرَأيتُها و اللهِ غَرَبَتْ ثُمَّ طَلَعَت بَعدَ ما غَرَبَتْ، و لَم يَبقَ جَبَلٌ و لا أرضٌ إلّا طَلَعَت عَلَيهِ حَتَّى قامَ عَلِىٌّ عليه السّلام فَتَوَضَّأ و صَلَّى ثُمَّ غَرَبَت [36]. [35]

                        حديث ردّ الشّمس أميرالمؤمنين عليه السّلام در أرض بابل‏

و امّا پس از رحلت حضرت رسول اكرم، روايت كرده است [37] جُوَيريَه بن‏مُسْهِر كه: با أميرالمؤمنين عليه السّلام (على بن أبى‏طالب) از جنگ با خوارج مراجعت مى‏نموديم، تا همين كه به ارض [38] بابِل رسيديم و مى‏خواستيم بگذريم موقع نماز عصر بود؛ حضرت پياده شد و مردم پياده شدند. أميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: اى مردم! هَذِهِ أرضٌ مَلعُونَة قَد عُذِّبَت فى الدَّهرِ ثَلاثَ مَرّاتٍ- و فى خَبَرٍ آخَرَ مَرَّتَينِ و هِىَ تَتَوَقَّعُ الثّالِثَة- و هِىَ إحدَى المُؤتَفِكاتِ، و هِىَ أوَّلُ أرضٍ عُبِدَ فيها وَثَنٌ، و إنَّهُ لا يَحِلُّ لِنَبِىٍّ و لا لِوَصِىِّ نَبِىٍّ أن يُصَلِّىَ فيها؛ [39] پس هر كس از شما مى‏خواهد نماز بخواند بخواند. همه مردم در دو طرف جادّه مشغول به نماز شدند، خود آن حضرت سوار بغله رسول خدا شدند و حركت كردند. جُوَيريَه مى‏گويد: من با خود گفتم: سوگند به خداى كه من دنبال آن حضرت مى‏روم، و امروز در نماز از آن حضرت پيروى مى‏كنم؛ پس بدنبال آن حضرت رفتم. سوگند به خداى كه هنوز از جسر سوراء [40] نگذشته بوديم كه خورشيد غروب كرد. من در دل خود گمانى بردم؛ حضرت به من متوجّه شد و گفت: اى جويريه! آيا گمانى مى‏برى؟ گفتم: آرى يا أميرالمؤمنين. حضرت پياده شد در كنارى و وضو ساخت، پس برخاست و به كلامى سخن گفت كه من خوب نفهميدم الّا آنكه مثل آنكه عبرانى بود، پس ندا كرد: الصلاة! پس نگاه كردم، قسم به خدا كه ديدم خورشيد از بين دو كوه سر بر آورد و صداى شديد و مهيبى داشت. حضرت نماز عصربجا آورد، و من با آن حضرت نماز خواندم؛ چون از نماز فارغ شديم شب مانند قبل از نماز به حال خود برگشت. حضرت توجّهى به من فرمود و گفت: اى جُوَيريَة بن مُسْهِر! إنّ الله عزّوجلّ يقول: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيم؛ [41] من از خداى خود به اسم عظيمش تقاضا نمودم و خدا خورشيد را برگرداند.

و در روايت است كه چون جويرية اين حقيقت را ملاحظه كرد، گفت: وَصِىُّ نَبِىٍّ و رَبِّ الكَعبَة. [42]

پاورقی ها:

__________________________________________________

[1] سوره الإسرآء (17) آيه 78 و 79: [بر پاى بدار نماز را از وقت زوال خورشيد (ظهر) تا وقتى كه سياهى شب جهان را فرا گيرد (نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء)، و قرآن صبح را نيز بر پا بدار (نماز صبح) زيرا كه قرآن صبح مشهود هر دو دسته از ملائكه شب و روز است. (و اى رسول ما) پاسى از شب را به بيدارى و شب زنده دارى بگزار كه اين تهجّد و نماز شب از خصائص تو است، اميد است كه پروردگارت تو را به مقام محمود مبعوث گرداند!]

[2] سوره المعارج (70) آيه 23: [آنان كه در نماز خود بطور پيوسته دوام دارند.]

 [3] سوره النّحل (16) آيه 44: [و ما قرآن را به سوى تو فرو فرستاديم تا آنچه را كه به سوى مردم نازل شده است براى آنها بيان كنى، به اميد آنكه آنها تفكّر كنند.]

[4] غَسَق به معنى شدّت ظلمت است؛ و ظلمانى‏ترين اوقات شب همانطور كه از علم هيئت معلوم مى‏شود نصف شب است.

 [5] سوره الإسراء (17) ذيل آيه 78: [و قرآن صبح را نيز بر پا بدار (نماز صبح) زيرا كه قرآن صبح مشهود هر دو دسته از ملائكه شب و روز است.]

 [6] الكافى، ج 3، ص 171: [در كتاب كافى زراره از امام باقر عليه السّلام روايت مى‏كند:

سؤال كردم از امام باقر عليه السّلام از وجوب نمازهاى يوميّه. حضرت فرمود: در شبانه‏روز پنج نوبت نماز واجب است.

عرض كردم: آيا در قرآن نيز نامى از آنان برده شده است؟ حضرت فرمودند: بلى! خداوند خطاب به پيامبرش مى‏فرمايد: (أَقِمِ الصَّلاة لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْل)

 «دلوك شمس» يعنى هنگام زوال خورشيد. و بين زوال خورشيد تا سياهى شب چهار نماز است كه خداى تعالى آنها را بيان كرده و اوقات آنان را نيز تعيين كرده است. و «غسق الليل» يعنى نيمه شب، سپس خداى تعالى مى‏فرمايد: (وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً) و مقصود از «قرآن الفجر» نماز صبح است، پس اين پنج نماز كامل مى‏شود. مترجم‏]

[7] سوره الإسرآء (17) آيه 79: [ (و اى رسول ما) پاسى از شب را به بيدارى و شب زنده دارى بگزار كه اين تهجّد و نماز شب از خصائص تو است، اميد است كه پروردگارت تو را به مقام محمود مبعوث گرداند!]

 [8] [متهجّد به كسى گفته مى‏شود كه خواب را از چشمانش دور كند چنانچه گفته مى‏شود: متهرّج و متأثّم به فردى كه سختى و گناه را از خود دور سازد. مترجم‏]

 [9] مجمع البيان، ج 6، ص 284: [جميع مفسّرين اتّفاق نمودند بر اينكه مقصود از مقام محمود، مقام شفاعت است و آن مقامى است كه خداى تعالى لواء و پرچم حمد را در كفّ رسول خدا قرار مى‏دهد و جميع انبياء و ملائكه در تحت اين لواء قرار مى‏گيرند، پس او اوّلين شفاعت كننده و مورد شفاعت قرار گرفته خواهد بود. مترجم‏]

[10] سوره النّسآء (4) آيه 103: [نماز (از جانب خداى تعالى) بر اهل ايمان در وقت معيّن واجب شده است.]

 [11] وسائل الشيعة، ج 1، ص 210: [زراره از امام باقر عليه السّلام نقل مى‏كند: مقصود از كلام خداى عزّوجلّ (إِنَّ الصَّلاة كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا) وجوب و الزام است. مترجم‏]

 [12] همان مصدر: [و نيز داوود بن فرقد مى‏گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم منظور از اين آيه چيست؟ فرمود: كتاب ثابت و پابرجا. مترجم‏]

 [13] همان مصدر.

[14] من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 125: [رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: خدا موسى بن عمران را از طرف امّت من جزاى خير دهد! و امام صادق عليه السّلام نيز فرمود: خدا موسى بن عمران را از ناحيه ما جزاى خير دهد! مترجم‏]

[15] سوره الأنعام (6) آيه: 160 [هر كس كار نيكى بياورد، پس براى او، ده چندان آن عمل خواهد بود.]

 [16] سوره ق (50) آيه 29: [جبرئيل عرض كرد: اى محمّد خداى ترا سلام مى‏رساند و مى‏گويد: براى اين پنج نماز ثواب پنجاه نماز مى‏نويسم. مترجم‏] [ديگر وعده عذاب من مبدّل نخواهد شد و هيچ (در كيفر) ستمى به بندگان نخواهم كرد.]

 [17] سوره الصّافّات (37) آيه 99: [من (با كمال اخلاص) به سوى خداى خود مى‏روم كه البته هدايتم خواهد فرمود.]

 [18] سوره طه (20) ذيل آيه 84: [و اى پروردگار من، من براى ملاقات تو عجله كردم براى آنكه ترا خشنود سازم.]

 [19]- سوره الذّاريات (51) صدر آيه 50: [پس همگى به سوى خدا كوچ كنيد.]

[20] سوره المعارج (70) صدر آيه 4: [فرشتگان و روح به سوى او بالا مى‏روند.]

 [21] سوره النّساء (4) صدر آيه 158: [بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد.]

 [22] سوره فاطر (35) قسمتى از آيه 10: [كلمه پاك و پاكيزه به سوى خداوند بالا مى‏رود و عمل صالح آن را بالا مى‏برد.]

 [23] من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 198.

 [24]- همان مصدر، ص 202: [زراره و فضيل مى‏گويند: به امام باقر عليه السّلام عرض كرديم: منظور از اين آيه شريفه چيست؟ فرمود: منظور وجوب است و مقصود زمان فوت نماز نيست كه اگر از وقتش بگذرد ديگر نماز صحيح و منطبق با دستور الهى نباشد، و اگر منظور از موقوتاً تعيين وقت نماز باشد مى‏بايست حضرت سليمان هلاك مى‏شد زيرا او نمازش را در غير وقت خوانده بود ليكن او بمجرّد اينكه بيادش افتاد نماز را بجاى آورد. مترجم‏]

[25] [حضرت سليمان گفت: خورشيد را برگردانيد تا نمازم را بجاى آورم در وقت خود! و ملائكه خورشيد را برگرداندند. مترجم‏]

 [26] صافنات: اسبهائى را گويند كه روى سه پا بايستند و نوك سمّ ديگر بر زمين بگذارند. جياد: اسبهاى تند رو را گويند. عشىّ: هنگام بعد از عصر است. حبّ الخير: حب الخيل و المال است.

[27] من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 202.

 [28] سوره ص (38) آيات 30 إلى 33: [و به داوود (فرزندش) سليمان را عطا كرديم، او بسيار نيكو بنده‏اى بود، زيرا بسيار به درگاه خدا با تضرّع و زارى رجوع مى‏كرد. (ياد كن) وقتى كه بر او اسبهاى بسيار تندرو و نيكو را (هنگام عصر) ارائه دادند (و او به بازديد اسبان پرداخت براى جهاد در راه خدا و از نماز عصر غافل ماند). در آن حال گفت: (افسوس) كه من از علاقه و حبّ اسبهاى نيكو از ذكر و نماز خدا غافل شدم تا آنكه آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت. آنگاه (با فرشتگان موكّل آفتاب) خطاب كرد كه (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانيد (چون برگشت اداء نماز كرد) و شروع به دست كشيدن بر ساق و يال و گردن اسبان كرد (و همه را براى جهاد در راه خدا وقف كرد).]

 [29] من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 203.

 [30] همان مصدر: [رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: آنچه كه در بنى اسرائيل اتّفاق افتاد در امّت من بوقوع خواهد پيوست مانند دو لنگه يك كفش و همچون دو تير ساخته و پرداخته در كمان. مترجم‏]

 [31]- سوره الفتح (48) آيه 23: [سنّت الهى (و قانون نظام ربّانى) بر اين بوده (كه حق بر باطل غالب شود) و ابداً در سنّت خدا تغييرى نخواهى يافت.]

 [32]- سوره الإسراء (17) ذيل آيه 77: [و اين طريقه ما را تغييرپذير نخواهى يافت.

[33] من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 203.

 [34] همان مصدر.

 [35] [أميرالمؤمنين عليه السّلام خطاب به پروردگار عرض كرد: بار إلها به تحقيق علىّ در اين قضيّه‏اى كه اتّفاق افتاد در طاعت تو و طاعت رسول تو بود، حال كه چنين شده است (خورشيد غروب كرده درحاليكه آن حضرت نماز عصر را بجاى نياورده بود) خورشيد را برگردان تا نماز عصر را بجاى آورم.

اسماء مى‏گويد: قسم به خدا كه با چشمان خود ديدم كه خورشيد غروب كرد سپس برگشت و طلوع كرد بعد از آنكه غروب كرده بود. و هيچ كوه و زمين مسطّحى نبود الّا اينكه تابش خورشيد او را فرا گرفت، تا اينكه أميرالمؤمنين عليه السّلام برخاست و وضوء گرفت و نماز عصر بجاى آورد سپس خورشيد غروب كرد. مترجم‏]

 [36] [احتمال دارد كه اين جمله از كلام رسول خدا باشد و آن حضرت از خداى متعال تقاضا نموده كه خورشيد را براى على بن أبى‏طالب عليهما السّلام برگرداند. مترجم‏]

 [37]- همان مصدر.

[38] بابِل: اسم موضع بالعراق قريب الحلّة و بالقرب منه مسجد ردّ الشمس.

 [39] [اين سرزمين مورد لعن و نفرت خداى تعالى قرار گرفته است و تا كنون سه بار مورد عذاب واقع شده (در خبر ديگر: دو بار مورد عذاب واقع شده و سوّمى آن در انتظار است) و اين زمين يكى از بلادى است كه اهل خود را به درون برده است و اوّلين جايگاهى است كه در آن پرستش بتها شده است و لذا جائز نيست براى پيامبر و وصىّ او كه در آنجا نماز بخوانند. مترجم‏]

 [40] سورَى و سوراء: بلدة بارض بابل و بها نهرٌ يقال له نهر سوراء.

[41] سوره الواقعة (56) آيه 4] 7] و 96: [پس به نام خداى بزرگوار خود تسبيح گوى و آن را به ستايش ياد كن.]

 [42] و فى إرشاد المفيد جعل ردّ الشمس من معجزات أميرالمؤمنين ولكن ذكره بكيفيّة اخرى، راجع ص 191: [قسم به پروردگار كعبه كه اين مرد (على بن أبى‏طالب) وصىّ رسول خدا مى‏باشد. مترجم‏]

 

منبع: انوارالملكوت، ج‏1، ص: 113 تا ص 127

از حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه المبارکة

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید