ورود کاربران

شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع

دل غريب من از گردش زمانه گرفت 
به حسرت غم زهرا، شبي بهانه گرفت

شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع 
شكست و، ديده ز دل اشك دانه دانه گرفت

ز اشك جاري چشمم، زچشمه سار دلم 
در آن سحر، چمن عشق صد جوانه گرفت

ز پشت پنجره‌ها، ديدگان پر اشكم 
سراغ مدفن پنهان و بي‌نشانه گرفت!

نشان شعله و دود سراي زهرا را 
توان هنوز ز ديوار و بام خانه گرفت!

مصيبتي ست علي را، كه پيش چشمانش 
عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت!

چه گفت فاطمه كانگونه با تاثر و غم 
علي مراسم تدفين او شبانه گرفت؟!

فراق فاطمه را، بوتراب باور كرد 
شبي كه چوبه‌ي تابوت را به شانه گرفت

فضل‌الله قدسي (قدسي)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید