پیامبر و گوسفند ام معبد
حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و گوسفند ام معبد
حضرت خاتم النبيين صلى اللَّه عليه و آله هنگامى كه از مكه به طرف مدينه مهاجرت مي فرمود ابو بكر و عامر بن فهيره، و عبد اللَّه بن اريقط ليثى نيز در خدمت آن جناب بودند، در اين هنگام به خيمه امّ معبد خزاعيه رسيدند، امّ معبد در حالى كه جامهاى را به خود پيچيده بود، در كنار خيمه خود نشسته بود.
حضرت رسول و همراهان از وى مقدارى گوشت و خرما خواستند، ليكن وى چيزى نداشت تا به آنان بفروشد در اين موقع حضرت و همراهانش زاد و توشهاى نداشتند و لذا از اين زن طعام و غذا طلب كردند، ام معبد گفت: اگر ما چيزى داشتيم احتياجات شما را رفع ميكرديم، و نمي گذاشتيم شما از بىطعامى ناراحت شويد.
در اين هنگام حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به گوشه خيمه نظر افكند، فرمود: اى ام معبد پس اين گوسفند چيست؟ عرض كرد: اين گوسفند بعلت مرضى كه دارد از ساير گوسفندان باز مانده است، حضرت فرمود: آيا در پستان او شيرى وجود دارد؟ عرض كرد: اين گوسفند مريض است و در پستان او شير وجود ندارد،
حضرت فرمود: آيا اجازه ميدهى من او را بدوشم؟ عرض كرد آرى پدر و مادرم فدايت گردد، اگر در پستان او چيزى باشد شما در دوشيدن مجاز هستيد.
حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله گوسفند را طلبيد و با دست مبارك خود پستان او را گرفت، و نام خدا را بر زبان جارى كرد و گفت: خداوندا مرا در گوسفند اين زن بركت مرحمت كن، در اين هنگام گوسفند پاهاى خود را از هم باز كرد و شير از پستانش جارى گرديد، حضرت ظرفى را طلب كرد تا با دست خود شير گوسفند را بدوشد در اين موقع ظرفى كه وسيله آب خورى آن جماعت بود خدمت پيغمبر آوردند، حضرت از گوسفند مقدارى شير دوشيد باندازه كه روغن و چربى آن بالا آمد.
حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله ابتدا از آن شير مقدارى به ام معبد مرحمت فرمودند و او از آن آشاميد تا آنگاه كه سير شد، و پس از اين اصحاب خود را نيز مشروب كرد و در آخر همه خودش هم ميل فرمود، و گفت: ساقى قوم بعد از اينكه ديگران سيراب شدند ميخورد، بارى همگان از شير اين گوسفند استفاده كردند، و پس از مدتى تشنگى و گرسنگى كاملا سيراب شدند.
حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله بار ديگر از اين گوسفند شير دوشيد، و پس از مدتى استراحت از اين محل گذشتند، پس از اينكه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله تشريف بردند زوج اين زن ابو معبد از راه رسيد، و يك عدد بز لاغرى هم با خود آورده بود، هنگامى كه چشمش به شير افتاد گفت: اين شير را از كجا آوردهايد؟ در اين جا گوسفندى كه شير بدهد موجود نبود و بقيه گوسفندان هم از اين محل دور بودند ام معبد گفت: نه به خدا قسم مرد با بركتى از منزل ما عبور كرد و قضاياى او از اين قرار است
مرحوم طبرسى رضوان اللَّه عليه اين خبر را تا اينجا نقل كرده و بقيه اين داستان مفصل است و در كتب حديث و تواريخ ضبط گرديده.
زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، متن، ص: 30-31
- توضیحات
- حکایات اسلامی
- 28 خرداد 1391
- حجة الاسلام شیخ محمد کمالی
- 5871