ورود کاربران

مادر نمي ‏ماند

 

 

مادر نمي ‏ماند!

چرا مادر نماز خويش را بنشسته مي‏خواند؟!

ز فضه راز آن پرسيدم و، گويا نمي‏داند!

نفَس از سينه‏اش آيد به سختي، گشته معلومم

که بيش از چند روزي پيش ما، مادر نمي‏ماند!

طلب مرگ(حضرت زهرا)

 

طلب مرگ!

آنکه قدش، فلک از غصه دو تا کرد، منم

آنکه با قامت خم، ناله به پا کرد، منم

آنکه بين در و ديوار، ز بي‏ياري خويش

فضه را از پي‏امداد صدا کرد، منم

پرستار و بيمار(حضرت زهرا)

 

پرستار و بيمار!

به بستر، فاطمه افتاده و مولا پرستارش

ببين حال پرستار و مپرس احوال بيمارش

کسي از آشنايان هم به ديدارش نمي‏آيد

بوَد چشمش به در، تا کي اجل آيد به ديدارش؟

چشم انتظاري(حضرت زهرا)

 

چشم انتظاري!

درين شبها ز بس چشم انتظاري مي‏برد زهرا

پناه از شدّت غمها، به زاري مي‏برد زهرا!

ز چشم اشکبار خود، نه تنها از منِ بيدل 

که صبر و طاقت از ابر بهاري مي‏برد زهرا

علي تنها ماند

علي تنها ماند!

زينب! اي دختر غمديده ‏ي من

روشني بخش دل و ديده ‏ي من

اي تو در برج ولا، کوکب وحي