دو طشتي را كه زينب ديده تر ديد
نديده كس ولي او در صفر ديد
يكي را نيمه شب از زهر كينه
به سوز دل پر از لخت جگر ديد
به چشم اشكبار آن داغديده
سري ببريده در طشت دگر ديد
به گرد آن يكي پور علي را
چنان پروانه اي بي بال و پر ديد
به پيش ديده ي طفل سه ساله
سر خون خدا در طشت زر ديد
همين زينب به طفلي مادرش را
شكسته پهلو از ديوار و در ديد
همين زينب ز تيغ ابن ملجم
سر پاك پدر شق القمر ديد
همين زينب تن آب آورش را
چو ماهي در يم خون غوطه ور ديد
همين زينب به زير سم اسبان
تن قاسم به صد خون جگر ديد
همين زينب بسان لاله پرپر
بخون آغشته جسم دو پسر ديد
همين زينب علي اكبرش را
شكسته سر بدامان پدر ديد
همين زينب دريده حلق اصغر
ز تير دشمن بيداد گر ديد
همين زينب سر فرزند زهرا
به روي نيزه با خود همسفر ديد