ناله اي جانسوز دلها را پريشان مي كند
كيست اين غمديده كز سوز دل افغان مي كند
كيست بانوي سيه پوشي كه هر روز از سحر
مي رود كنج بقيع و ناله از جان مي كند
سالها از ماجراي كربلا بگذشته باز
اين زن غمديده ياد از آن شهيدان مي كند
اين نه كلثوم است ني زينب بود ام البنين
كاين چنين آه و نوا در آن بيابان مي كند
مي كشد با حسرت بسيار نقش چار قبر
وز غم هر يك خروش از قلب سوران مي كند
دم به دم گويد نخوانيدم دگر ام البنين
زين بيان دلهاي جمعي را پريشان مي كند
چون بياد آرد ز درد و داغ جانسوز حسين
جاري اشك از ديده خون دل بدامان مي كند
او بريزد اشك غم بهر حسين و در عوض
فاطمه در ماتم عباس افغان مي كند