اساس تشکیل حوزه علمیه
حوزههاى علميّه دينيّه بر چه اساس تشكيل شده است؟
منظور و مقصود از حوزه علميّه، درس علمى و عملى قرآن كريم است. فهميدن قرآن و عمل كردن به آنست.
و براى تحقّق اين مراد بايد علم معارف در سطح عالى، و عقائد، و اخلاق را بخوبى فرا گرفت. و براى حصول اين مطلب بايد از علم تفسير قرآن و حديث و درايه و رجال مدد جست. راه وصول به علم صحيح و عمل صحيح، علم فقه (و لازمه آن علم اصول) و كلام و حكمت و عرفان است. و اين معانى متحقّق نميشود مگر زمانيكه به لسان قرآن و زبان پيغمبر اكرم و اوصياى گرامش عليهم الصّلوة و السّلام آشنائى و اطّلاع كامل داشته باشيم، و بر سيره و سنّت و روش علمى و عملى آنها واقف گرديم. فلهذا بايد اطّلاع بر علوم عربيّت و ادبيّت، از صرف و نحو و لغت و اشتقاق و معانى و بيان و بديع و محاورات نثرى و نظمى داشته باشيم، و از سيره و تاريخ آنها با خبر باشيم.
رشتههاى فوق كه همگى آنها بسيار مهمّ است، آدمى بايد در هر يك از آنها صاحب نظر و متخصّص شود تا بتواند اجتهاد كند و اجتهادش صحيح باشد، و گرنه نتيجه تابع أخسّ مقدَّمتَين است؛ گرچه خودش ادّعاى اجتهاد نمايد، ولى در عمل مقلّد خواهد بود.
علماى بزرگ ما از صدر اسلام تا كنون كه هر يك وزنهاى در عالم عقل و علم و درايتند، از اين حوزهها برخاستهاند. و تا شعاع و أمدِ وسيعى را به انوار خود، چه در دوران حيات و چه بعد از مماتشان روشن نمودهاند.
عالم شدن و متخصّص شدن در دانشهاى بالا بسيار زحمت دارد؛ عمرى را بايد طلبه خوش فهم و خوش استعداد و با هوش كه هم قواى فكريّه و هم حافظهاش خوب باشد، آنهم با عشق و علاقه سرشار، آنهم با صبر و حوصلهو استقامت در مشكلات، و توجّه به خدا و استمداد از فيوضات ربّانيّهاش سپرى كند، تا بدين مرحله نائل آيد. طلبه بايد با دو بال علم و عمل حركت كند و پا بر دنياى دون نهد، و نطفه حبّ رياست و آقائى و سرورى را در كانون وجود خويشتن نابود كند، و پشت بر همه اعتباريّات و تعيّناتِ مانع از وصول بنمايد؛ تا بحول و قوّه الهى بتواند كامياب شود.
تازه از ميان دهها و صدها طلبه، يكى دو نفر بيشتر نميتوانند اين راه را به پايان برسانند، و به جامعيّت و كمال موفّق آيند.
مدارس علوم دينى بايد دور از ازدحام و جمعيّت و بازار و مردم دنياخواه، و دور از ظواهر و مظاهر عيش و راحت طلبى و وقتگذرانى باشد؛ تا جمعيّتِ فكر براى طلّاب ميسّر باشد. بهمين جهت است كه: محلّ اين مدارس را نجف أشرف و يا كربلاى مُعلَّى و يا كاظمين و سامَرّاء و مشهد مقدّس و شهر مقدّس قم انتخاب كردهاند. و مدارس را قريب به صحن مطهّر ساختهاند، تا طلبه بواسطه نزديكى و قرب با مركز معنوى و روحانى بيشتر بتواند بهره يابد.
و تحقيقاً كسى كه بخواهد درسش اساسى و اصولى باشد، در تمام شبانه روز پنج دقيقه را فراغت ندارد تا به مطالعه كتابهاى خارج از متنِ دروس، و يا به كارهاى دگر مشغول شود؛ و گرنه درسش سطحى و بدون پايه ميشود.
در اينصورت وارد كردن دروس جديده را در حوزههاى علميّه، و يا ضميمه كردن فلسفه غرب را با حكمت اصيل اسلام جز تباهى و زيان مثمر ثمرى نيست. طلبهاى كه براى دروس متن خود وقت كم دارد چطور ميتواند به اين دروس هم روى آورد؟ آنهم دروسى كه بر اساس تخيّلات در برابر حقّانيّات ترتيب داده شده است و سهميّه كمترى از معنويّات را داراست؟ و بنابراين حال، طلبه از اينجا مانده و از آنجا رانده ميشود. و علومش حفظى و سطحى و سبك و كم مايه ميگردد. حوزهها ديگر محقّق بار نمىآورند؛ وزنه و ستونتربيت نميكنند.
همانطور كه در دانشگاهها ميبينيم: محقّق و بصير و خبير و اصولى نميپرورد. اين چه زيان بزرگى است؟
همين محقّقين بزرگ و ارزشمندى كه هر كدام افتخار عالم اسلام بوده و جهان تشيّع را به نور علم خود در زمان اخير روشن كردهاند؛ همچون شيخ جواد بلاغى نجفى، و سيّد شرف الدّين جبل عاملى، و سيّد محسن عاملى، و علّامه شيخ عبد الحسين امينى، و علّامه شيخ آغا بزرگ طهرانى، و محدّث كبير شيخ عبّاس قمى، و حضرت استادمان آية الله علّامه طباطبائى قدَّس اللهُ أسرارَهم جميعاً، همگى تربيت شده اين حوزهها بودهاند كه در فنّ خود محقّق و صاحب نظر بودهاند.
علّامه طباطبائى محقّقى عظيم و صاحب نظر بود. در فقه و تفسير و فلسفه صاحب نظر بود، و در مقابل آراء سابقين خودش تحقيق مينمود و نظر ميداد. در برابر حكمت متعاليه ملّا صدرا با آنكه بسيار به نظر اهمّيّت بر آن مينگريست، مع ذلك نظر ميداد و بعضى از آراء او را ردّ مينمود. امّا استادان دانشگاه فقط به ترجمه كتابهاى خارجيان پرداختند و ترجمه را درس شاگردان نمودند. آيا شما ديدهايد يك استاد، تحقيقى كند و اكتشافى به عمل آرد؟ در پزشكى نظر خاصّى بر خلاف نظر آنها داشته باشد؟ در فيزيك بر قاعده جاذبه نيوتونى نظر بدهد؟ و بر آراء اينشتين اشكال و ايراد وارد كند؟ و همچنين در علوم طبيعى و زيست شناسى كشف بديع و اختراع جديدى بنمايد؟ أبداً، أبداً! در دانشگاه سخن از كشف و اختراع جديد و پى گيرى اين امور نيست، سخن فقط بطور تكرار مداوم از بازگو كردن اختراعات و اكتشافات خارجيان است، و در كلاسها بطور روزمرّه، كلاس و درس آنها را براى شاگردان حكايت نمودن.
نميخواهم بگويم: در ايرانى اين نبوغ و تحقيق نيست، بلكه بيشتر است؛ مگر أمثال ابو ريحان بيرونى و زكريّاى رازى و بو على سينا و علّامه طباطبائى ايرانى نبوده اند؟ ميخواهم بگويم: استعمارِ بيدار نخواسته است در دانشگاه محقّق تربيت شود، فلهذا طرز برداشت و تعليم و تعلّم و تربيت شدن اساتيد در دانشگاههاى خارج بطورى بوده است كه محقّق و صاحب نظر مستقلّ تربيت نميكند، و بنابراين به همان دروس سطحى و حفظى از روى ترجمه كتب خارجى اكتفا شده است.
علّت تأسيس دانشسراى عالى و دانشكده إلهيّات و معقول و منقول، مبارزه با حوزه علميّه بود
استعمار براى درهم شكستن علم و تحقيق، دانشگاهها را در برابر مدارس علميّه گشود. هم مدارس علميّه را بست، و هم در دانشكدهها محصّلين را به فرمول خوانى و جزوه نويسى از استادانى كمسواد، با هدف اخذ گواهينامه مشغول كرد، تا ريشه تحقيق را براندازد. بالاخصّ دانشكدههائى همچون ادبيّات و الهيّات و فلسفه، و دانشسراى عالى را به منظور و به علّت خراب كردن حوزهها تأسيس كرد؛ تا جوانان در حوزهها نروند و خودشان هر چه را كه ميخواهند به عنوان فلسفه و ادبيّاتِ ايران در اذهان جوانان بريزند و فكر آنها را از أصالت قرآن و اسلام به سوى ملّى گرائى و ايرانپرستى، در قالب مبارزه با عرب، و در واقع مبارزه با اسلام بكشانند.
براى آنكه روحانيانى دربارى و وابسته تربيت كنند، دانشكدهاى به نام وعظ و خطابه ترتيب دادند و سپس به دانشكده معقول و منقول آن را نام نهادند. و اكيداً قدغن كردند كه كسى غير از افراد روحانى اين دانشكده حقّ منبر رفتن را ندارد. و بعداً كه با تشكيل دانشكده الهيّات و فلسفه خود را بى نياز از معقول و منقول ديدند، آن را بر چيدند.
حال اين دانشكده فلسفه و الهيّات چگونه بايد باشد كه مدرّسين آن هر چه باشند اشكال ندارد؟! كمونيست باشند، سوسياليست يا ماركسيستباشند تفاوتى ندارد؛ عمده آن بود كه مسلمان واقعى و متعهّد نباشند.
اينجاست كه ما خوب كلام مرحوم سيّد حسن مدرّس رحمة الله عليه را ميفهميم، در وقتى كه مرحوم آية الله بروجردى رضوان الله عليه به او گفته بودند: من چكنم تا خدمتم در دين مؤثّر باشد؟!
او انگشتان مُسبِّحه (سبّابه) دو دست خود را بلند ميكند، و هِىْ بالا ميبرد و پائين ميآورد و ميگويد: طلبه! طلبه درست كن! استعمار از هيچ نيروئى همچون همين طلبههاى ألِف قَد، نگران نيست.
تاريخ بخوبى نشان ميدهد، از زمانى كه استعمار انگليس و سپس آمريكا در ايران پى گرفت چه در دوره قاجاريّه و چه در دوره پهلوى، تمام معاهدههاى استعمارى و امتيازات و پيمانهائى كه به نفع دشمنان اسلام و بر ضرر ملّت مسلمان ايران صورت گرفت، همه از اين فكليمآبهاى اروپا ديده، و مهندسها و دكترهاى غرب زده و كفر زده بوده است. آيا شما ديدهايد كه يكى از آنها بدست روحانى و عالمى انجام گيرد؟!
از اينجا خوب در مييابيم كه: چرا در زمان طاغوت مدرسههاى دينى رو به خرابى گذاشت؟ حجرهها تعطيل شد؛ يا خوابگاه جوانان دانشكدهاى بود و يا انبار متاع دكاكين اطراف مدرسه، و يا محلّ زباله و خاكروبه
. جمال عبد النّاصر كه مصر را تحت نفوذ خود گرفت، و سلطنت مَلِك فُؤاد و ملك فاروق را برانداخت، اوّلين كارى كه كرد در مقابل و در جنب جامِعُ الازهَر دانشكدهاى به نام جامِعةُ الازهَر با سبك مدرن و بسيار جالب، در چندين طبقه ساخت و محصّلين را بدانجا تشويق كرد؛ و از دروس جديده، فيزيك، شيمى، زبان انگليسى و غيرها را افزود، و علاوه دختران را هم راه داد، و با پسران با هم در كلاسها شركت ميكردند. و آن جامع الازهر را هم كه مسجدى بسيار وسيع بود بهمان حال باقى گذاشت؛ چون نميتوانست خرابكند، همهاش آثار عتيقه بود. وليكن با بناء و ساختن اين جامعة الازهر (دانشگاه الازهر) فاتحه آن شبستان سابق را به نام قديمى و كهن خواند.
معلوم است كه: در اين جامعه منبر نيست؛ تريبون است. شبستان نيست؛ سالن است.
اين همان خواسته استعمار است؛ اين روش كاملًا پسنديده و مورد رضايت آنهاست. اين روش بطور واضح و آشكارا قرآن را برداشت. طبعاً فيزيك و شيمى و زبان انگليسى بجاى بعضى از دروس تفسيريّه و حديثيّه واقع شد.
خواسته استعمار، از ميان رفتن قرآن است
گِلادْسْتون نخست وزير يهودى مسلك و صهيونيست انگليسى كه استعمار انگليس را جان داد، در مجلس اعيان، قرآن را از روى خشم و غضب بر روى تريبون كوفت و گفت: «تا اين كتاب در بين مسلمين باشد، امنيّت و اطاعت سرزمينهاى مسلمان نشين در برابر استعمار انگليس محال است».
از ميان بردن قرآن، سوزاندن و غرق ساختن آن نيست، انگليسيها هم چنين كارى نكردند؛ به عُزلت در آوردن بواسطه عدم تدريس و تدرّس، و عدمتلاوت و عدم رجوع به تفسير و عدم عمل به احكام آن است. و در اينكار موفّق شدند، و قرآن را از صحنه عمل برداشتند.
ما اگر امروز ببينيم در حوزهها مثلًا قدرى در علم اصول آنهم در بعضى از مباحث زياده روى ميشود، بايد بجاى آنها درس تفسير رسمى و درس نهج البلاغه رسمى و درس معارف عاليه را قرار دهيم؛ نه آنكه آنها را حذف نموده و بجايش زيست شناسى و علم طبيعى و زبان خارجى قرار دهيم. ما بايد در عربيّت آنقدر توانا و استوار باشيم كه گوئى زبان اوّل ما كه زبان مادرى ماست، عربى است. بنابراين چقدر خوب است كه موشكافى در لغات قرآن و نهج البلاغه بنمائيم. و بدينوسيله به قرآن جامه عمل بپوشانيم. اينست طريقه ترقّى و تكامل، و گرنه مانند عبد النّاصر جامعة الازهر ساختن و پسران و دختران طلبه را با هم فيزيك و شيمى ياد دادن، عين مرام و منظورِ گِلادسْتون ميباشد؛ گرچه خود ندانيم.
- توضیحات
- مطالب حوزوی
- 15 اسفند 1390
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 3806