ورود کاربران

معناى اسلام و مراتب آن در بیان علامه طباطبایی


معناى اسلام و مراتب و درجات چهار گانه اسلام و ايمان‏
مرتبه اول اسلام‏
مرتبه اول از اسلام پذيرفتن ظواهر اوامر و نواهى خدا است، به اينكه با زبان، شهادتين را بگويد، چه اينكه موافق با قلبش هم باشد، و چه نباشد، كه در اين باره خداى تعالى فرموده: ( قالَتِ الْأَعْرابُ: آمَنَّا، قُلْ: لَمْ تُؤْمِنُوا، وَ لكِنْ قُولُوا: أَسْلَمْنا، وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ، اعراب گفتند:
ما ايمان آورديم بگو: هنوز ايمان نياورده‏ايد، و لكن بگوئيد: اسلام آورديم، چون هنوز ايمان داخل در قلبتان نشده). سوره حجرات آيه 14 در مقابل اسلام باين معنا اولين مراتب ايمان قرار دارد، و آن عبارتست از اذعان و باور قلبى بمضمون اجمالى شهادتين، كه لازمه‏اش عمل به غالب فروع است‏
مرتبه دوم‏
مرتبه دوم از اسلام دنباله و لازمه همان ايمان قلبى است كه، در مقابل مرتبه اول اسلام قرار داشت، يعنى تسليم و انقياد قلبى نسبت به نوع اعتقادات حقه تفصيلى و اعمال صالحه‏اى كه از توابع آن است، هر چند كه در بعضى موارد تخطى شود، و خلاصه كلام اين كه داشتن اين مرحله منافاتى با ارتكاب بعضى گناهان ندارد، و خداى تعالى در باره اين مرحله از اسلام مى‏فرمايد:
(الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا، وَ كانُوا مُسْلِمِينَ، آنان كه به آيات ما ايمان آوردند، و مسلمان بودند). سوره زخرف آيه 69

و نيز مى‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً، اى كسانى كه ايمان آورديد، همگى داخل در سلم شويد). سوره بقره آيه 208
پس به حكم اين آيه يك مرتبه از اسلام هست كه بعد از ايمان پيدا مى‏شود، چون مى‏فرمايد:
اى كسانى كه ايمان آورديد! داخل در سلم شويد، پس معلوم مى‏شود اين اسلام غير اسلام مرتبه اول است، كه قبل از ايمان بود، و آن گاه در مقابل اين اسلام مرتبه دوم از ايمان قرار دارد، و آن عبارتست از اعتقاد تفصيلى به حقايق دينى كه خداى تعالى در باره‏اش مى‏فرمايد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا، وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ، مؤمنان تنها آنهايند كه بخدا و رسولش ايمان آورده، و سپس ترديد نكردند، و با اموال و نفوس خود در راه خدا جهاد نمودند، اينها همانها هستند كه در دعوى خود صادقند). سوره حجرات آيه 15
و نيز فرموده: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ؟ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ،/ 302 اى كسانى كه ايمان آورديد، آيا مى‏خواهيد شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه از عذاب دردناك نجاتتان دهد؟ آن اينست كه بخدا و رسولش ايمان آوريد، و در راه خدا با اموال و نفوس خود جهاد كنيد). سوره صف آيه 10- 11 كه در اين دو آيه دارندگان ايمان را، باز به داشتن ايمان ارشاد مى‏كند، پس معلوم مى‏شود ايمان دومشان غير ايمان اول است.
مرتبه سوم
مرتبه سوم از اسلام دنباله و لازمه همان مرتبه دوم ايمان است، چون نفس آدمى وقتى با ايمان نامبرده انس گرفت، و متخلق باخلاق آن شد، خود بخود ساير قواى منافى با آن، از قبيل قواى بهيمى، و سبعى، براى نفس رام و منقاد ميشود و سخن كوتاه، آن قوايى كه متمايل به هوس‏هاى دنيايى، و زينت‏هاى فانى و ناپايدارش مى‏شوند، رام نفس گشته، نفس باسانى مى‏تواند از سركشى آنها جلوگيرى كند، اينجاست كه آدمى آن چنان خدا را بندگى مى‏كند، كه گويى او را مى‏بيند، آرى او اگر خدا را نمى‏بيند، بارى، اين باور و يقين را دارد كه خدا او را مى‏بيند، چنين كسى ديگر در باطن و سر خود هيچ نيروى سركشى كه مطيع امر و نهى خدا نباشد، و يا از قضا و قدر خدا بخشم آيد، نمى‏بيند، و سراپاى وجودش تسليم خدا مى‏شود.
در باره اين اسلام است كه خداى تعالى مى‏فرمايد: (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ، وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً، نه به پروردگارت سوگند ايمان نمى‏آورند: (يعنى ايمانشان كامل نمى‏شود) مگر وقتى كه هم در اختلافاتى كه بينشان پديد مى‏آيد تو را حكم كنند، و هم وقتى حكمى راندى در دل هيچگونه ناراحتى از حكم تو احساس نكنند، و به تمام معنا تسليم شوند). سوره نساء آيه 65
اين اسلام در مرتبه سوم است كه در مقابلش ايمان مرتبه سوم قرار دارد، و آن ايمانى است كه آيات: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ تا آيه وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ). سوره مؤمنون آيه 1- 3 و نيز آيه (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) و آياتى ديگر بان اشاره مى‏كند، و اى بسا بعضى از مفسرين، كه اين دو مرتبه را يعنى دوم و سوم را يك مرتبه شمرده‏اند.
و اخلاق فاضله از رضا و تسليم و سوداگرى با خدا و صبر در خواسته خدا، و زهد به تمام معنا، و تقوى، و حب و بغض به خاطر خدا، همه از لوازم اين مرتبه از ايمان است.
مرتبه چهارم از اسلام‏
مرتبه چهارم از اسلام دنباله و لازمه همان مرحله سوم از ايمان است، چون انسانى كه در مرتبه قبلى بود، حال او در برابر پروردگارش حال عبد مملوك است در باره مولاى مالكش، يعنى دائما مشغول انجام وظيفه عبوديت است، آنهم بطور شايسته، و عبوديت شايسته همان تسليم صرف بودن در برابر اراده مولى و محبوب او و رضاى او است. همه اينها مربوط بعبوديت در برابر مالك عرفى و بشرى است، و اين عبوديت در ملك خداى رب العالمين عظيم‏تر و باز عظيم‏تر از آنست، براى اينكه ملك خدا حقيقت ملك است، كه در برابرش هيچ موجودى از موجودات استقلال ندارد، نه استقلال ذاتى، نه صفتى، نه عملى، آرى ملكيتى كه لايق كبريايى خداى جلت كبريائه است اين ملكيت است.
پس انسان در حالى كه در مرتبه سابق از اسلام و تسليم هست، اى بسا كه عنايت ربانى شامل حالش گشته، اين معنا برايش مشهود شود كه ملك تنها براى خداست، و غير خدا هيچ چيزى نه مالك خويش است، و نه مالك چيز ديگر، مگر آنكه خدا تمليكش كرده باشد، پس ربى هم سواى او ندارد، و اين معنايى است موهبتى، و افاضه‏اى است الهى، كه ديگر خواست انسان در بدست آوردنش دخالتى ندارد، و اى بسا كه جمله (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ، وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ، وَ أَرِنا مَناسِكَنا) الخ اشاره/ 303 به همين مرتبه از اسلام باشد، چون ظهور جمله: (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ: أَسْلِمْ قالَ: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) الخ ظاهر در اين است كه امر (اسلم) امر تشريفى باشد، نه تكوينى، و ابراهيم (ع) دعوت پروردگار خود را اجابت نمود، تا باختيار خود تسليم خدا شده باشد و اين هم مسلم است كه امر نامبرده از اوامرى بوده كه در ابتداء كار ابراهيم متوجه او شده پس اينكه در اواخر عمرش از خداى تعالى براى خودش و فرزندش اسماعيل تقاضاى اسلام و دستورات عبادت ميكند چيزى را تقاضا كرده كه ديگر باختيار خود او نبوده و كسى نمى‏تواند با اختيار خود آن قسم اسلام را تحصيل كند.
و يا درخواست ثبات بر امرى بوده كه باز ثابت بودنش باختيار خودش نبوده پس اسلامى كه در اين آيه درخواست كرده، اسلام مرتبه چهارم بوده، و در برابر اين مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از ايمان قرار دارد، و آن عبارت از اين است كه اين حالت، تمامى وجود آدمى را فرا بگيرد، كه خداى تعالى در باره اين مرتبه از ايمان مى‏فرمايد: (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ، وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا، وَ كانُوا يَتَّقُونَ، آگاه باش، كه اولياء خدا نه خوفى بر آنان هست، و نه اندوهناك ميشوند، كسانى كه ايمان آوردند، و از پيش همواره ملازم با تقوى بودند).
چون مؤمنينى كه در اين آيه ذكر شده‏اند، بايد اين يقين را داشته باشند، كه غير از خدا هيچكس از خود استقلالى ندارد، و هيچ سببى تاثير و سببيت ندارد مگر باذن خدا، وقتى چنين يقينى براى كسى دست داد، ديگر از هيچ پيشامد ناگوارى ناراحت و اندوهناك نمى‏شود، و از هيچ محذورى كه احتمالش را بدهد نمى‏ترسد، اين است معناى اينكه فرمود: (نه خوفى بر آنان هست، و نه اندوهناك ميشوند)، و گر نه معنا ندارد كه انسان حالتى پيدا كند كه از هيچ چيز نترسد، و هيچ پيشامدى اندوهناكش نسازد، پس اين همان ايمان مرتبه چهارم است، كه در قلب كسانى پيدا ميشود، كه داراى اسلام مرتبه چهارم باشند، (دقت فرمائيد).

منبع: ترجمه تفسير الميزان ج‏1 454

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دیدگاه‌ها  

# amini 1390-12-16 12:11
عالی است
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن
# فریبا 1392-09-25 16:59
سلام مطلبتون خیلی دوس داشتم چون خیلی وقت بود که به این مسئله فکر میکردم فقط کاش یکم روانتر بود. ممنون
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن