ورود کاربران

صفات امام در دعاى روز عرفه

پاي درس امام سجاد عليه السلام

صفات امام در دعاى روز عرفه حضرت سجاد عليه السّلام‏

مرحوم سيّد على خان كبير در شرح اين فقره از دعا از شرح «صحيفه كامله سجّاديّه» ميگويد : حضرت علىّ بن الحسين عليهما السّلام در اين فقرات مقام امام را به چهار صفت توصيف نموده است:

اوّل: عِصْمَة اللّائذينَ دوّم: كَهْفُ المؤمنِين سوّم: عُرْوَة المُتَمَسِّكِينَ چهارم: بَهاءُ العالَمينَ يعني...

 حضرت سيّد السّاجدين و زين العابدين عليه السّلام در ضمن دعاى روز عرفه كه چهل و هفتمين دعا از «صحيفه كامله» است عرض مى‏كند: اللهُمَّ إنَّكَ ايَّدْتَ دينَكَ فى كُلِّ اوانٍ بإمامٍ اقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ وَ مَناراً فى بِلَادِكَ بَعْدَ أن وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَّريعَة الَى رِضْوَانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِيتَهُ، وَ امَرْتَ بِامْتِثَالِ امْرِهِ وَ الإنتهاءِ عِندَ نَهْيِهِ، وَ الّا يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَ لَا يَتَأخَّرَ مُتَأخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَة اللّائذينَ وَ كَهْفُ المُؤمِنِينَ وَ عُرْوَة المُتَمَسِّكِينَ وَ بَهاءُ العالَمِينَ.

 

 «بار پروردگارا تو در هر زمانى دين خود را به امامى از امامها تقويت و تأييد نمودى، آن امامى كه او را به عنوان نشانه و علامت براى بندگان خود معرّفى كردى و كانون نور و هدايت را در ميان افراد بشر در وادى جهل و ظلمت قرار دادى بعد از آنكه رشته دل و اتّصال باطن او را به رشته مقام جمال و جلال خود متّصل فرمودى و او را وسيله مقام رضاى خود در ميان مردم معيّن كردى، و اطاعت از او را واجب و لازم شمردى، و مخالفت و سرپيچى از نهى او را حرام فرمودى، و بندگان خود را امر كردى كه اوامر او را نپذيرند و امتثال كنند، و از نواهى او اجتناب ورزند، و هيچكس از مردم و افراد امّت از او در هر امرى از امور جلو نيفتد، و خود را بر او مقدّم نكند، وهيچ فردى از او تخلّف نورزد، و در فرمانبرى از اوامر و اتّصال با او عقب بيفتد. بنابراين آن امام موجب مصونيّت و حفظ پناه آورندگان از شرور و موانع و آفات دنيوى و اخروى و پناهگاه و ملجأ و ملاذ مؤمنان، و دستاويز محكم گروندگان، و نور و بَهاء و عظمت اهل عالم خواهد بود».

مرحوم سيّد على خان كبير در شرح اين فقره از دعا از شرح «صحيفه كامله سجّاديّه» مطالبى نفيس آورده ما مختصر آنرا نقل مى‏كنيم: حضرت علىّ بن الحسين عليهما السّلام در اين فقرات مقام امام را به چهار صفت توصيف نموده است:

اوّل: عِصْمَة اللّائذينَ يعنى براى امام هيچ دافع و مانعى نيست كه پناه آورندگان به سوى خود را در راه مستقيم رهبرى كند و از ورطه هلاك در جانب افراط و تفريط حفظ نمايد.

دوّم: كَهْفُ المؤمنِين يعنى ملجأ و پناه تمام مؤمنان است، كسانى كه در حوادث واقعه و در شبهات وارده به او روى آورند و چاره رهائى از ظلمات نفس امّاره و مهالك را از او بجويند.

سوّم: عُرْوَة المُتَمَسِّكِينَ يعنى افرادى را كه به او تمسّك نمايند و از اوامر او پيروى كنند و به آثار او تأسّى نموده و از نواهى او اجتناب ورزند از وقوع و فرو افتادن در چاه‏هاى مهلكه، و سقوط در نقمت و بُعد برهاند.

چهارم: بَهاءُ العالَمينَ يعنى نظام امور جهان و طراوت و زيبائى مناظر عالم به او بسته است. چون مردم همگى به سيره و روش او رفتار مى‏كنند و به دين جهت ميزان عدل، استوار، و ترازوى انصاف، برقرار، و ستونهاى حقّ و معدلت در ميان آنها بر پا گردد.

اين اساس تربيت شرعى بايد به دست فرد انسانى انجام گيرد چون مباشرت فرشتگان در اداء اين امر محال است و حيوانات پائين ترند از آنكه بتوانند مربّى بشر گردند. و آن فرد انسان بايد به آيات و به بيّناتى از جانب خداى خود مؤيّد شود تا مردم دعوت او را بپذيرند و نوع بشر در مقابل او خاضع گردند و آن معجزه است. بنابراين در سنّت حضرت بارى تعالى شأنه العزيز ارسال چنين فردى لازم و حتمى است.

و اين دعا كه دلالت بر لزوم امام در هر زمانى از ازمنه دارد طبق حكم عقل و نقل است. امّا دليل عقلى آنكه انسان در دنيا افرادى دارد كه بايد با يكديگر به نحو تعاون و اجتماع زيست كنند و با پديد آمدن تمدّن و اجتماع طبعاً بين افراد اصطكاك و تزاحم به وجود خواهد آمد، براى آنكه جلب منافع و دفع ضرر و حسّ استخدام از غرائز و جِبليّات بشر است، هر كس دوست دارد به تمام لذائذ و مشتَهيات خود برسد و از هر گونه مزاحمى در راه اين مقصد خشمگين مى‏شود و بر عليه آن قيام و اقدام مى‏نمايد، بنابراين نزاع و تشاجر و مخاصمات پديد مى‏آيد و منجرّ به قتل و غارت وخرابى عمران و قطع نسل و اختلال نظام خواهد شد. و در اين صورت حتماً بايد قانونى در ميان آنها حكومت كند كه معاش آنها را منظّم كند و راه صحيحى را براى زندگى در پيش پاى انان قرار دهد، و آن قانون شريعت است كه امور دنيوى آنها را اصلاح مى‏كند و در راه حفظ حقوق و عدم تعدّى و تجاوز و تجاسر به ديگران آنها را تربيت مى‏دهد، و راهى را نيز براى وصول به خدا معيّن مى‏كند و آنها را به عالم ماوراء طبيعت و مادّه متوجّه نموده و به ياد آخرت و نتيجه اعمال مى‏اندازد، و كوس رحيل را به سفر سوى خدا در گوش آنان مى‏نوازد، و آنها را مى‏ترساند، و از راه نزديك دعوت حقّ را به آنها ابلاغ مى‏كند، و به صراط مستقيم رهبرى مى‏نمايد.

اين اساس تربيت شرعى بايد به دست فرد انسانى انجام گيرد چون مباشرت فرشتگان در اداء اين امر محال است و حيوانات پائين ترند از آنكه بتوانند مربّى بشر گردند. و آن فرد انسان بايد به آيات و به بيّناتى از جانب خداى خود مؤيّد شود تا مردم دعوت او را بپذيرند و نوع بشر در مقابل او خاضع گردند و آن معجزه است. بنابراين در سنّت حضرت بارى تعالى شأنه العزيز ارسال چنين فردى لازم و حتمى است. و همچنانكه خدا در عنايت نظام عالم از ريزش باران دريغ نمى‏كند چون زمين به باران در پرورش درختان و گياهان و حيوانات و انسانها محتاج است همين طور نظام عالم بى نياز از امامى نيست كه صلاح دنيا و آخرت را به بنى نوع خود بفهماند. آرى كسى كه در نظام احسن آفرينش از رويانيدن موى ابروان به جهت زيبائى نه به جهت لزوم و ضرورت مضايقه نكرده است چگونه ممكن است از فرستادن امامى كه وجودش رحمة للعالمين، و معرّفى او نشانه هدايت در صراط مستقيم است خوددارى كند.

بنابراين لطف و عنايت از مقام منيع خداست كه چنين شخصى را ايجاد فرموده و براى دستگيرى بشر در راه نفع عاجل و سلامت نفس در آخرت و خير آجل بفرستد. اين شخص خليفه خداست در روى زمين و اوست امامى كه او را براى رهبرى بندگان و كانون فيض بخش و نور دهنده در ميان بلاد و اقوام مقرّر فرموده است‏

در اينجا اگر اين شبهه پيش آيد كه: اين دليل فقط دلالت بر لزوم فرستادن پيغمبر از اجانب خدا مى‏نمايد كه داراى شريعت و قانون باشد و خود آن پيغمبر مبيّن شريعت خود مى‏باشد و دلالت بر لزوم امام را ندارد. جواب آن است كه‏همان طور كه بشر احتياج به پيغمبرى دارد كه از او استفاده شريعت و حكمت را بنمايد همانطور نيازمند به حافظ آن شريعت الهيّه و پاسدار و كفيل و قيّم آن مى‏باشد. چون ....

. ضرورت وجود امام براى جامعه‏

در اينجا اگر اين شبهه پيش آيد كه: اين دليل فقط دلالت بر لزوم فرستادن پيغمبر از اجانب خدا مى‏نمايد كه داراى شريعت و قانون باشد و خود آن پيغمبر مبيّن شريعت خود مى‏باشد و دلالت بر لزوم امام را ندارد. جواب آن است كه‏همان طور كه بشر احتياج به پيغمبرى دارد كه از او استفاده شريعت و حكمت را بنمايد همانطور نيازمند به حافظ آن شريعت الهيّه و پاسدار و كفيل و قيّم آن مى‏باشد. چون براى مردم حفظ جميع احكام شريعت و كتاب الهى مقدور نيست و علاوه كتاب هم مبيّن جميع احكام بر وجهى كه نياز به امام را در مراجعات رفع كند نخواهد بود، چون در كتاب خدا مجمل و مفصّل، محكم و متشابه، عامّ و خاصّ، مطلق و مقيّد، ناسخ و منسوخ، و علوم باطنه و دقايق غامضه و اسرار ملكوتيّه به اندازه‏اى وجود دارد كه احاطه بر معرفت آنها براى غير پيغمبر از راه وحى يا وصىّ پيغمبر از راه افاضات غيبيّه در اذُن واعيه ممكن نيست. امام است كه با روح وسيع خود قابليّت ادراك تمام معلومات پيغمبر را دارد و آن طور كه بايد مى‏گيرد و به مردم ابلاغ مى‏كند.

و اگر كسى بگويد: با اجتهاد در كتاب خدا رفع نيازمنديها مى‏شود. جواب آن است كه اجتهاد ممنوع است و اگر به فرض جايز باشد در صورت ضرورت است و چون براى خدا ضرورتى معنى ندارد پس بايد امامى بفرستد كه عالِم به جميع احكام و احتياجات بشر كما هو حقّه و حافظ قانون و قيّوم آن باشد، و اين درجه و منزله براى احدى ميسّر نيست مگر براى صاحب نفس قدسيّه و عقل كامل و بصيرت الهيّه و ضمير صافى و وجدان پاك از زنگار صفات نكوهيده و كدورت نادانى و جهل تا آنكه علوم ربّانيّه در او جلوه گر گردد و اسرار غيبيّه در او منعكس شود. و لذا بعضى از اهل عرفان گفته‏اند: حقيقت نبوّت و رسالت هيچگاه از بين نمى‏رود و ماهيّت و واقعيّتش در هر زمان موجود است و نسخ نمى‏گردد بلكه فقط مسمّى به اسم رسول و پيغمبر از بين مى‏رود و به جهت فرود نيامدن فرشته وحى بر وجهى كه بر پيغمبر ظاهر شود، و بر اين اساس رواياتى از أئمّه اطهار عليهم السّلام در فرق ميان نبى و رسول و مُحَدَّث وارد است. رسول كسى است كه فرشته بر او ظاهر شود و با او سخن گويد، و نبى كسى است كه در خواب فرشته را مى‏بيند و با او تكلّم مى‏كند، و چه بس در فردى هم معنى رسالت و هم معنى نبوّت جمع مى‏شود، و محدَّث كسى است كه صداى فرشته را مى‏شنود ولى صورت او را نمى‏بيند.

اگر كسى بگويد: با اجتهاد در كتاب خدا رفع نيازمنديها مى‏شود. جواب آن است كه اجتهاد ممنوع است و اگر به فرض جايز باشد در صورت ضرورت است و چون براى خدا ضرورتى معنى ندارد پس بايد امامى بفرستد كه عالِم به جميع احكام و احتياجات بشر كما هو حقّه و حافظ قانون و قيّوم آن باشد، و اين درجه و منزله براى احدى ميسّر نيست مگر براى صاحب نفس قدسيّه و عقل كامل و بصيرت الهيّه و ضمير صافى و وجدان پاك از زنگار صفات نكوهيده و كدورت نادانى و جهل تا آنكه علوم ربّانيّه در او جلوه گر گردد و اسرار غيبيّه در او منعكس شود....

و از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم اين حديث مشهور است كه فرمود: إنَّ فى امَّتى مُحَدَّثين مُكَلَّمِينَ «در امّت من افرادى هستند كه ملائكه پروردگار با آن‏ها سخن مى‏گويند». و نيز از آن حضرت است كه فرمود: إنَّ لِلَّهِ عِباداً لَيْسُوا بِأنبيآءَ يَغْبِطُهُمُ النَّبِيُّون «به درستى كه خداوند بندگانى دارد كه از پيغمبران‏نيستند وليكن پيغمبران به درجات آنها در نزد خدا غبطه مى‏خورند». و امّا دليل نقلى بر وجود امام بسيار است كه از شيعه و سنّى روايت شده است

امام شناسى، ج‏4، ص:212 تا 215

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید