ورود کاربران

درس امام شناسي امام حسن مجتبي عليه السلام

. خطبه حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام در اينكه مراد از شاهد در آيه : «أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ» أمير المؤمنين عليه السّلام است‏.

از حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام وارد شده است. شيخ طوسى در «أمالى» به سند خود از علىّ بن الحسين از حضرت امام حسن روايت مى‏كند كه در ضمن خطبه‏اى طولانى كه در حضور معاويه ايراد كرده‏اند فرمود: أَقُولُ مَعْشَرَ الخَلائِقر وَ لَكُم أفئِدَة وَ أسْماعٌ: وَ هُوَ: إنّا اهلُ بَيْتٍ أكْرَمَنا اللهُ بِالإسْلَامِ و اختارَنا وَ اصْطَفَانا وَ اجْتَنابَا فَأذْهَبَ عَنّا الرِّجسَ وَ طَهَّرْنَا تَطْهِيراً، و الرِّجسُ هُوَ الشَّكُ فَلَا نَشُكُّ فِى اللهِ الحَقِّ وَ دِينِهِ أبداً، وَ طَهَّرنا مِن كُلِّ افِنٍ وَ عَيْبَة مُخْلَصِينَ إلَى آدَمَ نِعْمَة مِنْهُ، لَمْ يَفْتَرِقِ النّاسُ فِرْقَتَيْنِ إلّا جَعَلْنَا اللهُ فِى خَيْرِ مَا فاتَ الامورُ إلَى أَن يَبْعَثَ اللهُ مُحَمَّداً صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لِلنُّبُوة وَ اخْتَارَهُ لِلرِّسالَة وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتابَهُ ثُمَّ امَرَهُ بِالدُّعاء إلَى اللهِ عَزّ وَ جَلَّ فَكانَ أَبى عليه السّلام اوَّلَ مَنِ اسْتَجابَ لِلَّهِ تَعالى وَ لِرَسُولِهِ وَ اوَّلَ مَن آمَنَ وَ صَدَّقَ اللَهَ رَسُولَهُ، وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعالَى فِى كِتَابِهِ المُنْزَلِ عَلى نَبِيِّهِ المُرْسَلِ: «أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ». فَرَسُولُ اللهِ الَّذى عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ أَبِى الَّذى يَتلوُهُ شَاهِدٌ مِنْهُ. ساق الخطبة و هىَ طويلة. [1]

 «اى گروه مردم كه دلهائى داريد و گوشهائى، به شما مى‏گويم: ما خاندانى هستيم كه پروردگار ما را به اسلام گرامى داشته و انتخاب نموده و از ميان خلائق برگزيده است و از هر گونه رجس و آلايشى مبرّا داشته و به منزل طهارت و پاكى رسانيده است. رجس به معنى شك است، و ما در حقّانيت پروردگار و دين او أبداً شك نياورديم، و ما را از هر كدورت و منقصتى خالص نموده، و سلسله پدران ما را تا آدم از نعمت خلوص برخوردار نموده است، و هيچگاه مردم به دو دسته منقسم نشدند مگر آنكه خداوند ما را در دسته بهتر قرار داد در تمام امور به انقضاى دهور تا آنكه پروردگار محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم را به نبوّت اختيار فرمود و قرآن مجيد را بر او نازل كرد و او را امر به تبليغ و دعوت مردم به سوى خود نمود، پدر من اوّل كسى بود كه دعوت خدا و رسول او را لبيّك گفت و اوّلين كسى بود كه ايمان آورد و تصديق خدا و رسول خدا را نمود، و خدا در كتاب كريمش اين آيه را در شأن او فرستاد: أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْه، رسول خدا صاحب مقام بيّنه و پدرم شاهد از اوست كه در كنار و به دنبال اوست». شيخ طوسى از حضرت امام حسن اين خطبه بسيار طولانى و با سند را تا پايان آن نقل نموده است. و علّامه طباطبائى نيز مقدار حاجت از آنرا راجع به آيه مورد بحث در تفسير خود از «أمالى» شيخ نقل كرده‏اند. [2]و قندوزى حنفى هم خطبه حضرت امام حسن و استشهاد به اين آيه شريفه را نقل كرده است.[3]

دهم- روايات بسيارى است كه از خود حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام روايت شده است. اين روايات به چند دسته از نقطه نظر مضمون تقسيم مى‏شوند: اوّل: رواياتى كه در آنها فقط استشهاد حضرت را به آيه مورد بحث بيان مى‏كند. ابن شهرآشوب از حافظ أبو نعيم اصفهانى به سه طريق از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت: سَمِعْتُ عَلِيّاً يَقُولُ: قَولُ اللهِ تَعالىَ: «أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْه» رَسُولُ اللهِ صَلَّى الله عليهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَى بَيِّنَة وَ انَا الشّاهِدُ.[4]«از أمير المؤمنين عليه السّلام شنيدم كه در اين آيه مباركه مى‏فرمود: مراد از صاحب بيّنه رسول خدا و مراد از شاهد من هستم».

و شيخ سليمان قندوزى نظير اين روايت را از حموينى در «فرائد السمطين» از ابن‏عبّاس و از زاذان از حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده است.[5] و نيز از حموينى با اسناد خود از جابربن عبد الله و با اسناد ديگر از بُخترى و هر دوى آنان از أمير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده‏اند.[6]و نيز از أبو نعيم اصفهانى و ثعلبى و واقدى با اسانيد خود از ابن عبّاس و زاذان و جابر و همه آنها از أمير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده‏اند.[7]و علّامه طباطبائى مدّ ظلّه از «تفسير برهان» از ابن مردويه از أمير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده‏اند.[8] و سيوطى از أبو حاتم و ابن مردويه و أبو نعيم در كتاب «معرفتِ صحابه»[9] و نيز از ابن مردويه و ابن عساكر از أمير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده است. و حاكم حسكانى با يك سند از عبّاد بن عبد الله،[10] و با سند ديگر از عبّاد بن عبد الله[11] و با سند ديگر نيز از حارث[12] از أمير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده است.

دوّم: رواياتى است كه در آنها حضرت مى‏فرمايد: اگر كرسى قضاوت براى من قرار دهند من براى تمام اهل ملل آسمانى طبق كتابشان حكم مى‏كنم، و در بين، شأن نزول آيه مورد بحث را درباره خود بيان مى‏فرمايد. حموينى در «فرائد السمطين» با سلسله سند خود از زاذان روايت كرده قال: سَمِعْتُ عَلِيًّا يَقُولُ: وَالَّذى فَلَقَ الحَبَّة وَ بَرَأ النَّسَمَة لَوْ كُسِرَتْ لى وَسادَة (يقولُ ثُنِّيَتْ) فَأجْلِسْتُ عَلَيْها لَحَكَمْتُ بَيْنَ أهلِ التَّوراة بِتَوراتِهِمْ، وَ بَينَ أهلِ الانجِيلِ بِانجِيلِهِمْ، وَ بَيْنَ أهلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ، وَ بَيْنَ أَهْلِ الفُرقانِ بِفُرْقَانِهِمْ. وَالَّذى فَلَقَ الحَبَّة وَ بَرَأ النَّسَمَة مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَيشٍ جَرَتْ عَلَيْهِ المَواسِى إلّا وَ انَا أعرِفُ آيَة تَسُوقُهُ إلَى جَنَّة او تَسُوقُهُ إلَى نَارٍ، فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: أيِّشْ نَزَلَ فِيكَ؟ فَقَالَ عَلِىُّ عَليه السَّلَامُ: أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ» فَرَسُولُ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ انَا شَاهِدٌ مِنْهُ.[13]

زاذان گويد: «شنيدم كه أمير المؤمنين عليه السّلام مى‏فرمود: سوگند به خدائى كه دانه را در ميان زمين مى‏شكافد و روح و روان را مى‏آفريند اگر كرسى قضاوت را براى من قرار دهند و مرا بر روى آن بنشانند هر آينه در بين اهل تورات به تورات آنها حكم خواهم نمود، و در بين اهل انجيل به انجيل آنها، و بين اهل زبور به زبور آنها، و بين اهل قرآن به قرآن آنها. سوگند به خدائى كه دانه را مى‏شكافد و روان را مى‏آفريند هيچ مردى از قريش نيست كه تيغ سر تراشى بر سر او عبور كرده باشد مگر آنكه من آيه‏اى را مى‏دانم كه درباره او نازل شده و او را به سوى بهشت يا به سمت جهنّم روانه مى‏كند. مردى برخاست و عرض كرد: درباره تو اى امير مؤمنان چه آيه‏اى نازل شده است؟ حضرت فرمود: أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْه، رسول خدا صاحب بيّنه از طرف پروردگار است و من در دنبال و پهلوى او شاهد خواهم بود.»

امام شناسى، ج‏4، ص : 156 تا 158



[1] غاية المرام» ص 361 حديث پنجم.

[2] تفسير الميزان» ج 10، ص 199.

[3] ينابيع المودّة» ص 99.

[4] تفسير الميزان» ج 10، ص 201.

[5] ينابيع المودّة» باب 26 ص 99.

[6]همان مصدر.

[7] همان مصدر.

[8] تفسير الميزان» ج 10، ص 201.

[9] الدّرّ المنثور» ج 3، ص 324.

[10] شواهد التنزيل» ج 1، ص 275.

[11] همان كتاب ص 276.

[12] همان كتاب، ص 278.

[13] غاية المرام" ص 359 حديث چهارم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید