ورود کاربران

خدا دنبال هم اسم خودش مي گشت!!!!!

خدا دنبال هم اسم خودش مي گشت!!!!!
 
شيخ سليمان قندوزى از كتاب «مودة القربى» از عباس بن عبد المطلب روايت كرده است كه، فاطمه بنت اسد ميل داشت اسم اين فرزند را اسد بنام پدر خودش بگذارد، و حضرت ابو طالب بدين اسم راضى نبود و بفاطمه گفت: بيا با هم در شب تاريكى از كوه ابو قيس بالا رويم و خداوند آفريننده جهان را بخوانيم، شايد خودش ما را از اسم اين فرزند آگاهى دهد.
چون شب فرا رسيد هر دو از منزل خارج شده و از كوه ابو قيس بالا رفتند و هر دو خدا را خواندند و ابو طالب اين ابيات را انشاء كرد
         : يَا رَبِّ يَا ذَا الغَسَقِ الدُّجِىِّ             وَ الفَلَقِ المُبتَلَجِ المُضِىِ‏
             بَيِّن لَنَا عَن امرِكَ المَقضِىَّ             بِمَا نُسَمِّى ذلِكَ الصَّبِىِ‏
اى پروردگار من! اى صاحب اين شب تار! واى صاحب صبح روشن! از امر خود كه در قضاى تو گذشته است ما را واقف گردان كه نام اين پسر را چه بگذاريم؟
در اين حال صداى خِش خِشى بالاى سر آنها در آسمان پيدا شد، ابو طالب سر خود را بلند كرد، ديد لوحى سبز فام است مثل زبرجد، و در او چهار سطر نوشته، با دو دست او را گرفته و او را محكم بسينه خود چسبانيد در روى آن نوشته بود
                 
         خُصِّصتُما بِالوَلَدِ الزَّكِىِّ             وَ الطّاهِرِ المِنتَجَبِ الرَّضِىِ‏
             وَ إسمُهُ مِن قَاهِرٍ عَلِىٍّ             عَلِىٌ اشتُقَّ مِنَ العَلِىّ‏
من شما دو نفر را اختصاص دادم بيك فرزند پاكيزه و طاهر و اختيار شده و پسنديده و اسم او را از مقام رفيع و با عظمت على گذاردم، كه مشتق از اسم خودم على است، ابو طالب بسيار مسرور شد و سجده نمود و ده شتر عقيقه كرد، و اين لوح را در خانه كعبه آويزان نمود، و بنى هاشم باو فخر مى‏نمودند تا در زمان هشام بن عبد الملك كه حجاج با ابن زبير نبرد كرد غائب شد.

امام شناسى    ج‏1    58    كيفيت ولادت أمير المؤمنين در كعبه .....  ص : 55

بهترين خبر!!!!؟؟؟

بهترين خبر!!!!؟؟؟

و اما آنچه ابن صباغ مالكى از كتاب مناقب لابى العالى الفقيه المالكى نقل مى‏كند، آنستكه: از حضرت على بن الحسين نقل است روزى در خدمت پدرم حسين بن على نشسته بوديم، و جماعتى از زنان در آنجا مجتمع بودند يكى از آنها بسوى ما روى آورد، من به او گفتم خدا تو را رحمت كند! كِه هستى؟ گفت من زبدة دختر عجلان از بنى ساعده هستم.

گفتم: آيا مطلبى دارى؟ و مى‏خواهى ما را از آن اطلاع دهى؟

گفت: آرى سوگند بخدا، ام عمارة دختر عبادة بن فضلة بن مالك بن عجلان ساعدى مرا خبر داد كه روزى در ميان زنان عرب بوديم كه ابو طالب با حال اندوه و حزن بسوى ما آمد، من باو گفتم: چرا اينطور پريشانى؟

گفت: چون فاطمه بنت اسد در شدت درد زاييدن گرفتار است.

پس ابو طالب دست فاطمه را گرفته و بكعبه آورد و او را در داخل كعبه جاى داد و گفت همين جا بنام خدا بنشين! ناگهان يكمرتبه او را درد سختى گرفت و طفل نظيف و پاكى را كه پاكيزه‏تر از او نديده بوديم متولد شد او را ابو طالب على نام گذارده و درباره او شعرى سرود

         : سَمَّيتُهُ بِعَلِىٍّ كَى يَدُومَ لَهُ             عِزٌّ العُلُوِّ وَ عِزُّ الفَخرِ ادوَمَهُ‏

من او را على ناميدم براى آنكه عزت بلندى مقام و عزت فخر بطور مداوم و جاودان براى او باشد.

و در اينحال پيغمبر صلى الله عليه و آله آمدند و از كعبه على و مادرش فاطمه را بخانه مادرش بردند.

حضرت سجّاد مى‏فرمايد: سوگند بخدا كه من هيچگاه چيز خوبى را نشنيده بودم مگر آنكه اين خبر از بهترين و خوبترين آنها بود


امام شناسى    ج‏1    56    كيفيت ولادت أمير المؤمنين در كعبه .....  ص : 55

كيفيت ولادت أمير المؤمنين در كعبه

 

كيفيت ولادت أمير المؤمنين در كعبه

اما در كيفيت ولادتش وارد است كه چون دردِ زائيدن، مادرش فاطمه را گرفت، فاطمه بخانه خدا پناه آورده، با ابتهال پرده‏هاى خانه را گرفت، و تقاضاى سهولت زائيدن نمود، و نظرى به آسمان افكند و گفت اى پروردگار من، من بتو ايمان آورده‏ام! و بهر پيغمبرى را كه فرستاده‏اى! و بهر كتابى كه نازل فرموده‏اى! و تصديق نموده‏ام بفرمايشات ابراهيم خليل كه اين خانه را بنا كرده است!

بارالها بحقّ اين خانه، و بحق بنا كننده اين خانه، و بحق اين فرزندى كه در شكم دارم و مونس من است، و با من سخن مى‏گويد، و يقين دارم كه از آيات عظمت و جلال توست، اينكه آسان كنى بر من ولادت مرا.

عباس بن عبد المطلب و يزيد بن قعنب كه شاهد قضيه بودند مى‏گويند: ديديم كه ديوار خانه (در موضح مستجار) شكافته شد و فاطمه از آن داخل بيت شد، و از ديده نهان گرديده و شكاف خانه بهم آمد، و هر چه ما خواستيم در خانه را بگشائيم و از حال فاطمه اطلاع حاصل كنيم ميسر نشد، دانستيم كه اين يكى از آيات و اسرار خداست.

اين قضيه در مكّه انتشار پيدا كرد، و زنها با يكديگر از اين خبر گفتگو مى‏كردند تا پس از سه روز همان نقطه از ديوار شكافته شد و فاطمه بنت اسد فرزند خود على را بر روى دست گرفته بخود مى‏باليد و فخر مى‏نمود، و مى‏گفت: كيست مانند من كه چنين پسرى در داخل كعبه بزايد


امام شناسي ج1 ص55

اتحاد نفس امیر المومنین بارسول الله


نور الهى و حقيقت محمدى پس از پيامبر اكرم به امير المؤمنين و بواسطه ايشان به سائر ائمه طاهرين انتقال يافت‏

و اين آثار به واسطه سعه روح و ظرفيت قلب مبارك آن حضرت است نه امر اعتبارى تشريفاتى، و سپس در ذريّه آن حضرت انتقال يافت؛ يعنى همان نور دو قسمت شد نيمى در نفس مبارك آن حضرت و نيمى در نفس أمير المؤمنين عليه السلام جاى گرفت و از لقاح نور أمير المؤمنين و حضرت صديقه سلام الله عليها بذريه آن حضرت منتقل شد.

كما آنكه فرمود إنَّ اللهَ جَعلَ ذُريَّةَ كُلّ نَبىّ فِى صُلبهِ وَ جَعَلَ ذُرِّيَّتِى فِى صُلب علىّ بنِ أبى طالِب [1] خداوند ذريه هر پيغمبرى را از صلب خود آن پيغمبر قرار داد و ذريّه مرا از صلب على بن أبى طالب قرار داد

از سلمان روايتست كه: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقولُ: كنتُ أنا و عَلىّ نوراً بَينَ يَدَىِ اللهِ تَعالَى قَبلَ أن يُخلَقَ آدَمُ بأربَعَةَ عَشَرَ ألفَ عامٍ فَلَمّا خَلَقَ اللهُ آدمَ قَسَّمَ ذَلك النورَ جُزئَينِ جُزءٌ أنَا وَ جُزءٌ عَلىٌّ اخرجه احمد فى المناقب. [2]

احمد بن حنبل كه يكى از بزرگان ائمه اهل تسنّن است، طبق روايت كتاب الرّياض النضره از سلمان فارسى روايت كرده است كه او مى‏گويد: از رسول خدا شنيدم كه مى‏فرمود: من و على نور واحدى بوديم در نزد خداوند تعالى، قبل از آنكه آدم را بيافريند به فاصله چهارده هزار سال.

 

سپس چون خداوند آدم را آفريد آن نور را دو قسمت نمود: