ورود کاربران

پنجم ربیع الاول

1- وفات حضرت سکینه سلام الله علیها

حضرت سكينه سلام الله علیها، دختر ابى عبدالله الحسين علیه السلام و  رباب، دختر "امرء القيس" است. نام اصلى وى " آمنه" يا "اميمه" بود و مادرش رباب، او را به "سكينه" ملقّب ساخت.

اين بانوى شريف ِعلوى، در دامن مهرانگيز پدر ارجمندش حضرت امام حسین علیه السلام و مادر گرانمايه ‏اش حضرت رباب سلام الله علیها و عمه بزرگوارش حضرت زينب كبرى سلام الله علیها پرورش يافت و از راهنمايى و تربيت ناب برادرش حضرت على بن الحسين علیه السلام - معروف به زين العابدين - در ايّام امامت آن بزرگوار، بهره ‏هاى وافر يافت.

وى از زنان خردمند و داناى عصر خويش بود , علاوه بر بهره ‏مندى كامل از حُسن جمال، از فضايل معنوى مانند تعّبد، تديّن و تقواى الهى نیز برخوردار بود و در زمينه شعر، سخنورى و فصاحت بيان، از ممتازان عصر خود و خانه وى هميشه مجمع اُدبا، شُعرا و سخن سرايان عرب بود.

اول ربیع الاول


1-لیله المبیت

اهالى شهر مكّه، پس از درگذشت حضرت خديجه سلام الله علیها  همسر پيامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم - و درگذشت حضرت ابوطالب علیه السلام - عموى آن حضرت- بر دشمنى خويش افزودند؛ به طوری که قصد جان پيامبرصل الله علیه و آله و سلم را نمودند.

از سوى ديگر تعدادى از اهالى شهر مدینه، در همان سالهاى غربت و تنهايى پيامبر صل الله علیه و آله و سلم و در ايّام حج، با وى و اهداف بلندِ دينش آشنا شده و پس از بازگشت به مدینه، به تبليغ آن پرداختند.

در نتیجه مردم مدینه، رفته رفته به دین مبین اسلام علاقه نشان داده و در مراسم سال بعد، تعداد زيادترى به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسيدند و به دست مبارك وى، مسلمان شده و با آن حضرت پيمان بستند.

در مراسم حج سال سيزدهم بعثت، گروهى از حاجيان شهر مدینه - كه تعدادشان هفتاد و سه مرد و زن بود - در اواسط ايام تشريق و در محل "عقبه" و در سرزمين "منى"، ايمان آورده و با آن حضرت پيمان بستند تا از وى و يارانش همانند خانواده و طايفه خويش پشتيبانى كنند.

بنابراین پس از گذشت ايام حج و بازگشت اهالى مدینه به سرزمين خويش، مهاجرت مسلمانان مكّه به سوى مدینه آغاز گرديد. آنان به دستور پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم و به دور از چشم مشركان قريش، به صورت فردى و گروهى عازم مدینه شدند. به طورى كه در مكّه معظمه، جز پيامبر صل الله علیه و آله و سلم و تعدادى اندك از يارانش و گروهى زنان و مردان كهنسال و از كار افتاده، كسى باقى نماند.

پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم بيش از هر زمان ديگر، در يكى دو ماه آخر اقامتش در مكّه، احساس تنهايى و خطر می كرد و این احساس خطر بی دلیل نبود؛ زیرا سر انجام سران قريش در واپسين روزهاى ماه صفر، تصميم به كشتن پيامبراکرم صل الله علیه و آله و سلم گرفتند.

آنان در " دارالنّدوه" - كه مجلس شوراى اعيان و اشراف آنان بود - جلسه ‏اى برگزار كرده و پس از تبادل نظر و گفتگوهاى زياد، به كشتن پيامبر صل الله علیه و آله و سلم از سوى نمايندگان تمام طوايف قريش، رأى دادند و شب اوّل ربيع الاول را براى اين كار برگزيدند.

گذشت و گذشت تا سرانجام شب موعود فرا رسيد.

سی ام ربیع الثانی

1-مرگ خالدبن ولید 

در روز آخر ربیع الثانی خالد بن ولید بن مغیره مخزومی به اسفل السافلین جهنم شتافت (1) . او 20 سال یعد از بعثت پیامبر در اواخر زندگانی آن حضرت ، به همراه عمروعاص به ظاهر اسلام را قبول کرد . ابوبکر او را حاکم شام کرد ، و عمر او را عزل کرد . پس از مدتی در شهر حمص مرد و در همانجا مدفون شد . (2) 

خالد و عمروعاص از کسانی بودند که در لیلة المبیت قصد کشتن پیامبر خدا را داشتند (3) 

در مواردی پیامبر از کارهای خالد بیزاری می جستند . او بدون اجازه پیامبر بنی جذیمه را به قتل رساند و عده ای را اسیر کرد ، آنها قبل از کشته شدن تصریح می کردند که ما مسلمانیم و نماز می خوانیم و رسول خدا را تصدیق می کنیم و مساجد بنا کرده ایم و اذان در آن می گوییم ...

بیست و پنجم ربیع الثانی

1-خلع معاویة بن یزید خود را از خلافت 

هنگامی که یزید بن معاویه در 14 ربیع الثانی سال 64 ه به درکات جهیم شتافت ، فرزندش معاویة به جای وی نشست . او پس از چهل روز در 25 ربیع الثانی بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و اعمال پدران خود را یاد کرد و از افعال ایشان تبری جست و گریه شدیدی نمود ، و آنگاه خود را از خلافت خلع نمود . 

مروان بن حکم از پای منبر برخاست و گفت : الحال که طالب خلافت نیستی پس امر خلافت را به سویی بیفکن . معاویة بن یزید گفت : من حلاوت خلافت را نچشیدم ، چگونه راضی شوم که اوزار آن را بچشم . به هر صورت در خانه نشست و مشغول گریه شد و 25 یا 30 یا 40 روز بعد از این واقعه فوت کرد و به قولی او را مسموم کردند . . پس از او خلافت اولاد ابوسفیان تمام شد و به مروان و آل او منتقل شد . (1) 

بیست و سوم ربیع الثانی

وفات معتضد بالله احمد بن طلحة بن متوکل عباسی 

در این شب (سنه 298 ه) معتضد بالله احمد بن طلحة بن متوکل خلیفه شانزدهم عباسی وفات کرد و معتضد را ((سفاح ثانی)) می گفتند (1) . به جهت آن که تجدید کرد دولت بنی عباس را ، پس از آن که کهنه و ضعیف شده بود . چه از زمان متوکل پیوسته سلطنت ایشان در ضعف بود تا ایام او .

و او مردی سفاک و خونریز بوده ، ولکن با علویّین آل ابوطالب مهربان بود و سببش آن بوده که در ایامی که در حبس پدرش بود ، حضرت امیرالمومنین علیه السلام را در خواب دیده بود که به وی فرموده بود : ای احمد ! امر سلطنت بر تو مستقر خواهد شد ، چون به سلطنت رسیدی ، متعرض اولاد من مشو ، معتضد هم به این مطلب عهد کرده بود ، لهذا در ایام خلافت خود به عهد خود پایبند بوده و متعرض اولاد آن حضرت نمی شد و بر ایشان انعام می کرد و ظاهرا فرمایش امیرالمومنین علیه السلام در اخبار غیبه خود در آنجا که بنی عباس را نام می برد تا آنکه می فرماید : سادِسَ عَشَرَهُم اَقضاهُم للذِّمَمِ و اَوصَلُهُم للرَّحُم (2) که اشاره به همین مطلب است .


منابع : 1- الثقات : ج2ص333 . وقایع الایام :ص299

2- بحارالانوار : ج41ص321 . مناقب آل ابی طالب : ج2ص110 . مستدرک سفینة البحار : ج4ص33 . وقایع الایام :ص299