بسم الـله الرّحمن الرّحيم
الحمدلـله رب العالمين و صلي الـله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الـله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين
أليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا۱
اميرالمومنين باب اقصي المقاصد
گرايش فطري به كمال در انسان
حركت به سوى كعبه مقصود و قبله معبود و رسيدن به كمالات از بزرگترين خواسته هاي فطري هر انساني است و براي نيل به اين مقصد بلند دست به هر اقدامي مي زند و به أنحاء و انواع وسائل متمسك مي شود و چون سير به سوي اقصي المنازل محبوب خداوند نيز مي باشد بلكه هدفش از خلقت انسان همين بوده و اگر طلبي هم در درون انسان وجود دارد آن هم در حقيقت ناشي از جذبه ربّاني خداوند متعال است، لذا براي وصول انسان به اين مقصود و منظور تمام آنچه لازم و ضروري و مورد نياز انسان بوده را به نحو اتم و اكمل در اختيار او قرار داده است ( إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً )۲تا با وجود تمام موانع و مصائب واصل شدن به اين ذروه براي بشر مقدور و ميسور باشد..
اختصاص امّت اسلام به اقصي المقاصد
بدان كه خداوند متعال اقصي المنازل و المراتب و بالاترين كمالات را بواسطه ولايت كليه الهيه ائمه اطهار عليهم السلام اختصاص به امّت حضرت خاتم الأنبياء و المرسلين داده است. در امتهاي قبل از اسلام حتي براي انبياء الهي كمالات محدود و ومحصور بوده است از اين روى پيامبران الهي وقتي در دنيا به انواع ابتلائات دچار مىشدند متوسّل و متمسّك به ولايت معنوى و روحى رسول الله و أمير المؤمنين و صدّيقه كبرى و اولاد طاهرينشان مىشدند آنگاه نجات مىيافتند، و اين همان مقام ولايت كبراى معنويّه ايشان بود كه دفع هموم و غموم از آن انبياء مىكرد.همه پيامبران الهي موظف بودند روز غدير خم را عيد بگيرند به پاس حرمت و بزرگداشت اين روز، «امام صادق عليه السلام مي فرمايد: ... وَمَا بَعَثَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ نَبِيّاً اِلاَّ وَتَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِ، وَعَرَفَ حُرْمَتَهُ ۳ هيچ پيامبري مبعوث نشده مگر اين روز را عيد گرفته است و حرمت و منزلت او را شناخته است. »
هر يك از انبياء از زاويهاى و دريچهاى خاص و راهى مخصوص به خدا راه يافته و صاحب كمال مخصوص و محدود شدهاند، ليكن نفس بزرگ اميرالمومنين عليه السلام از همه زوايا و همه دريچهها و از همه راهها به آن مقام منيع بار يافته و همه اسماى الهيه در او تجلى نموده است.
بنابراين امير المومنين عليه السلام تمام مراتب و درجات و كمالات و فضايل و مزايا و علوم و معجزات انبياء الهي و اسماء الهيه كليه و اسم اعظم را بيش از آنها دارا بودند .حضرت رسول اكرم فرمودند: «هر كس بخواهد به آدم ابو البشر نظر كند در علم او، و به نوح در تقواى او، و به ابراهيم در حلم و شكيبائى او، و به موسى در هيبت و جلال او، و به عيسى در عبادت او، بايد نظر كند به على بن أبى طالب.۴
«آنچه خوبان همه دارند تو به هزاران مرتبه بالاتر و والاتر از آنها دارى».
در بسياري از روايات از حضرت رسول و ائمه اثنا عشر صلوات اللّه علیهم اجمعین به عنوان باب اللهِ تعبير شده است. أسْود بن سعيد گفت: من در نزد حضرت باقر عليه السّلام بودم، او بدون آنكه من پرسش نموده باشم، ابتدا به سخن كرده گفت: نَحْنُ حُجَّةُ اللهِ! وَ بَابُ اللهِ! وَ نَحْنُ لِسَانُ اللهِ! وَ نَحْنُ وَجْهُ اللهِ! وَ نَحْنُ عَينُ اللهِ! وَ نَحْنُ وُلَاهُ أمْرِ اللهِ فِى عِبَادِهِ!۵
«ما حجّت خدا هستيم، و ما دَرِ خدا هستيم، و ما زبان خدا هستيم، و ما وجه خدا هستيم، و ما چشم خدا هستيم، و ما واليانِ أمر خدا هستيم در ميان بندگانش.»
أصْبَغ بن نُبَاته گفت: من در نزد أمير المؤمنين عليه السّلام نشسته بودم كه ابْنِ كَوَّآ آمد و گفت: يا أمير المؤمنين! معناى اين سخن خدا كه مىگويد: لَيسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أُتُوا الْبُيوتَ مِنْ أَبْوابِهَا ۶ چيست؟ آن حضرت گفتند: «ما هستيم آن خانههائى كه خداوند أمر كرده است كه در آنها بايد از درهايشان وارد شد، ما هستيم در خدا و خانههائى كه از آنجا داخل مىشوند. پس كسى كه با ما بيعت كند، و إقرار به ولايت ما نمايد، پس او حقًّا در خانهها از درهايش وارد شده است؛ و كسى كه با ما مخالفت نمايد؛ و غير ما را بر ما تفضيل و برترى دهد، پس او حقًّا در خانهها از پشتهاى آنها وارد شده است.»
حضرت رسول و ائمه اثنا عشر صلوات اللّه علیهم اجمعینباب الـله و تنها روزنه هاي وصول به حقيقت و مقام مطلق انساني هستند و انبياء الهي هم غير از خاتم الانبياء همه متوسل و متمسك به ولايت خمسه طيبه مي شدند و به شرف خدمت و تمسك و استشفاع متمسك بوده اند. و اين دسترسي براي امم سالفه غير از خود انبياء نبوده است اين در حالي است كه خداوند نعمت را بر امت اسلام تمام كرد و اين انوار مقدسه را در زمانشان به منصه ظهور گذاشت تا مردم به طورمستقيم بتوانند به ابواب الهي دست پيدا كنند، لذا براي امت اسلام رسيدن به كمال مطلق و پي بردن به عالم لايتناهي وجود به واسطه حضرات معصومين مقدور و ميسور است.
سير طريق الي الـله براي شيعيان
مواليان و شيعيان اميرالمومنين عليه السلام بواسطه قبول ولايت آنحضرت و با قرار گرفتن تحت تربيت ايشان مي توانند بلند ترين قله هاي سعادت را طي و به مقام قاب و قوسين نائل آيند، كمال لايتناهي را درك كنند. شرط رسيدن به اين مقام اين است كه از انانيت نفس خود بالمرّة دست شسته و خود را كالميت في يد الغسال در دستان مربيان الهي قرار دهد تا با عمل به دستورات نوراني و با سرمايه محبّت و عشق به خاندان عصمت و طهارت كشور وجود خود را از بدي ها شستشو داده و تمام صفات نيكو را در آن جايگزين كند .افرادي كه به اين حقيت اعتراف كردند و ولايت امير لمومنين عليه السلام را به جان و دل پذيرفتند و در تحت تعاليم آن حضرت تربيت شدند به مقامي فراتر از مقام انبياء الهي رسيدند و از جمله اين افراد آن عده انگشت شماري بودند كه به آنها حواريون علي عليه السلام مي گفتند، افرادي همچون سَلْمان فارْسِىّ، و اوَيْسِ قَرَنىّ، وَ كُمَيْل بن زِيَاد نَخَعىّ، وَ مَيْثَم تَمّارِ كُوفىّ، وَ رُشَيْد هَجَرىّ، وَ جَابرِ جُعْفِىّ ،حُجر بن عدي، رضوان الله تعالى عليهم أجمعين»اينان كساني بودند كه نفس خود را به صاحب ولايت علي مرتضي عليه السلام سپردند و قلل سعادت را طي و صاحب كرامات و علوم الهي شدند و به سر منزل مقصود نائل آمدند. همگى داراى علم منايا و بلايا و أعمار و فِتَن و ملاحم بودهاند. أمير المؤمنين عليه السّلام از ناحيه وجود اقدس حضرت ختمى مرتبت- صلوات الله عليه- بر اين ذروه از علوم مطّلع، داراى جميع انحاء و اقسام آن بودند. و بسيارى از اصحاب خاصّ و حواريّون مخلص و صميم خود را بدين مرحله ارتقاء دادند، كه اين مسئله از احوالات و سرگذشت نوراني آنان پيداست. به نمونه مشهورى كه در اين باره نقل شده است توجه كنيد:
داستان ملاقات ميثم تمّار و حبيب بن مظاهر، و إخبار از شهادت يكدگر
شيخ كَشّى از فُضَيل بنُ زُبَير روايت كرده است كه: ميثم تمّار كه از خواصّ اصحاب أمير المؤمنين عليه السّلام بود، بر روى اسبى سوار بود. در اين حال حبيب بن مظاهر اسدى هم از طرف مقابل بدين سو مىآمد. و در محلّى كه جمعى از بنى اسد در مجلس خود نشسته بودند به هم رسيدند. و با يكدگر بطورى نزديك با هم به گفتگو پرداختند كه گردنهاى اسبانشان به هم رسيد؛ در اين حال حبيب گفت:
«گويا من دارم مىبينم پيرمردى را كه شكمش برآمده و جلوى سرش مو ندارد، و در كنار دار الرّزق شغلش خربزه فروشى است؛ كه وى را به جرم محبّت اهل بيت پيغمبرش بر دار كوبيدهاند، و بر روى چوبه دار، شكمش شكافته شده است ميثم در پاسخش گفت:
«و من مىشناسم مردى سرخ چهره را كه گيسوانش از دو سو بافته شده است؛ او براى يارى پسر دختر پيغمبرش خروج ميكند و كشته مىشود، و سرش را در محلّات و كوى و برزن كوفه براى تماشاى مردم مىگردانند.»
اين بگفتند و از يكدگر جدا شدند. اهل مجلس با هم گفتند: ما دروغگوتر از اين دو مرد كسى را نديدهايم!
هنوز اهل مجلس از جاى خود برنخاسته بودند كه رُشَيْد هَجَرِىّ به سراغ آن دو آمد و از اهل مجلس پرسيد: آن دو نفر كجا هستند؟! گفتند: از هم جدا شدند. و ما از آن دو شنيديم كه چنين و چنان ميگفتند.
رشيد گفت: «خدا ميثم را رحمت كند؛ فراموش كرد بگويد: به آن كس كه سر را در كوفه مىآورد، يكصد درهم به عطاى او از بيت المال كه پيوسته به او مىدهند، زياد مىنمايند! اين بگفت و پشت كرد و بازگشت.»
آن جماعت مجلس گفتند: «سوگند به خدا اين دروغگوترين آنهاست!»
سپس گفتند كه: وَ اللَهِ ما ذَهَبَتِ الايّامُ وَ اللَيالى حَتَّى رَأَيْنا مَيْثَمًا مَصْلوبًا عَلَى بابِ دارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ، وَ جىءَ بِرَأْسِ حَبيبِ بْنِ مَظاهِرٍ وَ قَدْ قُتِلَ
مَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ؛ وَ رَأَيْنا كُلَّ ما قَالوا!
«سوگند به خدا روزها و شبها سپرى نشدند مگر اينكه ديديم ما كه: ميثم را دَرِ خانه عمرو بن حريث به دار زدهاند، و سر حبيب بن مظاهر را كه در كربلا با حسين عليه السّلام شهيد شده بود به كوفه آوردند؛ و هر چه را كه آن سه نفر گفتند، ما خود با ديدگانمان ديديم.۷
بعضي از اصحاب اميرالمومنين بقدري بر اثر مراوده و مجالست ومطاوعت آنحضرت به آنحضرت نزديك شده بودند كه حجاب و بينونيّت ميان ايشان و حضرت برداشته شده بود، «جُويرية بن مُسهر عَبْدى» از اينگونه افراد بود حضرت به او علم منايا و بلايا آموخته بودند. خودش دلى روشن و ضميرى تابناك داشت كه وقايع و حوادث آينده در آن منعكس ميشد. أمير المؤمنين عليه السّلام او را بسيار دوست داشتند بطورى كه از أخصّ خواصّ حضرت بود و حجاب و بينونيّت ميان او و حضرت برداشته شده بود. و قبل از واقعه كربلا در راه محبّت و ولايت سرور آزادگان أمير المؤمنين عليه السّلام دست و پايش را بريدند و سپس زنده به دار آويختند.۸
روزى أمير المؤمنين عليه السّلام ميرفت، نظرش در راه به جويريه افتاد و گفت: يا جويرية، ألحِق بى فإنّى اذا رأيتك هَوَيْتُك «اى جويريه، بيا به نزد من و خودت را به من برسان، زيرا كه من هر وقت تو را مىبينم هواى مجالست با تو در من پيدا ميشود».0
حبّة عُرَنى گفت: ما روزى با على عليه السّلام راه ميرفتيم حضرت برگشت و ديد جويريه از مسافت دورى به همراه او مىآيد، حضرت او را ندا كرد: يَا جويرية، ألِحق بى لا أبًا لك ألّا تعلم أنّى أهواك و أحبّك؟ «اى جويريه، خودت را به من برسان، پدرت بميرد مگر نمىدانى كه من تو را دوست دارم و هواى تو را در سر دارم»؟ جويريه دويد تا به حضرت رسيد، حضرت به او گفت: اى جويريه، من مطالبى را براى تو بيان ميكنم آنها را در خاطرت حفظ كن. از اين به بعد جويريه با حضرت سرًّا با هم سخن ميگفتند و از ما جدا شدند. جويريه گفت: اى أمير المؤمنين من مردى هستم فراموشكار. حضرت فرمود: من گفتارم را براى تو تكرار ميكنم تا آن را حفظ كنى. حضرت با او سخنانى پنهان گفتند و آخرين سخنى كه با او گفت و ما شنيديم اين بود كه: يا جويرية، أحبب حبيبنا ما أحبّنا فاذا أبغضنا فأبغضه. و أبغِض بَغِيضنا ما أبغضنا فاذا احبّنا فأحببه، «اى جويريه دوست بدار دوست ما را تا وقتى كه ما را دوست دارد، و اگر بغض ما در او پيدا شد و ديگر ما را دشمن داشت تو هم او را دشمن بدار و دشمن بدار كسى كه بغض ما را در دل دارد تا زمانى كه بغض ما را دارد. و چون ما را دوست داشت و دشمنى او از بين رفت تو هم او را دوست بدار». از شدّت نزديكى و خصوصيّتى كه جويريه با حضرت داشت در اين گفتار پنهانى، بعضى از كسانى كه درباره على عليه السّلام در امر ولايت او شك داشتند گفتند: على گويا دارد او را وصى خود قرار ميدهد همانطور كه خودش ادعا دارد من وصىّ رسول خدا هستم.۹
بنابر آنچه تا بدين جا ذكر شد با ميلاد حضرت مولي الموحدين اميرالمومنين عليه السلام راه مستقيم به سوي خدا و روزنه توحيد به روي مردم گشوده شد و بر عكس امم گذشته كه از اين نعمت برخوردار نبودند، باب تمام كمالات لايتناهي، ،مراحلى كه قابل شرح و بيان و قابل توصيف نيست باز شد و با قرار گرفتن تحت ولايت و تربيت و تعاليم نوراني حضرات معصومين عليهم السلام سير به كمالات و مقامات مدارج و منازل لاهوتي به سريعترين و سهل ترين وجه مقدور و ميسور است و چنانچه عاشقان حق با طي طريق و سير و سلوك در پرتو طريقت و تربيت اميرالمومنين عليه السلام به صفات الشيعه وارده در روايت نفس خود را بيارايند مستحق فضائل الشيعه مي گرددند.امتنان خداوند متعال در قران كريم هم به همين دليل است آنجا كه مي فرمايد:
أليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا۱۰
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ- دِينَ اللَّهِ الَّذِي نَزَّلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ- صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ قَالَ شِيعَةُ عَلِيٍّ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع- لَمْ تَغْضَبْ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يَضِلُّوا۱۱
رسول گرامی اسلام فرمودند: منظور از {صِرَاطَ الّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ} شیعیان حضرت علی(ع) هستند که نعمت ولایت امیرالمؤمنین(ع) به آنان عنایت و ارزانی شده است. «شيعة عليّ(ع) الذين انعمت عليهم بولاية عليّ بن ابي طالب عليه السلام، غضب الهي آنان را نمي گيرد و گمراه نمي گردند.
|