اباعبدالله الحسین علیه السلام :
قَالَ : أُنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالُوا : اللَّهُمَّ نَعَم‏
--------------------------------
من با سوگند به خدا از شما می پرسم : آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او (امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب پدرم) را در روز غدیر خمّ نصب نمود و ندای ولایت او را در داد و گفت : واجب است که حضّار ، این مطالب را برای غائبین بازگو کنند؟ گفتند : بار پروردگارا ! آری !

ورود کاربران

ملاقات امام زمان واسطه برای لقاءالله

لقاء امام زمان عليه السّلام را براى كشف ولايت و لقاء خدا بايد خواست‏

 

مجالس و محافل توسّل به حضرت ولىّ عصر بسيار خوب است؛ ولى توسّلى كه مطلوب و منظور از آن حقّ باشد؛ وصول به حقّ باشد؛ رفع حجب ظلمانى و نورانى باشد؛ كشف حقيقت ولايت و توحيد باشد؛ حصول عرفان إلهى و فنآء در ذات اقدس او باشد. اين مطلوب و پسنديده است. و لذا انتظار فرج كه حتّى در زمان خود أئمّه عَليْهم السّلام از بزرگترين و با فضيلت‏ترين اعمال محسوب مى‏شده است. همين بوده است.
توسّل به حقيقت ولايت آن حضرت براى كشف حجاب‏هاى طريق، از افضل اعمال است؛ زيرا توحيد حقّ از افضل اعمال است. و انتظار ظهور خارجى آن حضرت نيز بواسطه مقدّميّت بر ظهور باطنى و كشف ولايت آن حضرت همچنين مفيد است؛ و انتظار ظهور خارجى بر اين أصل محبوب و پسنديده است.

و امّا چنانچه فقطّ دنبال ظهور خارجى باشيم، بدون منظور و محتواى از آن حقيقت؛ در اين صورت آن حضرت را به ثَمَنِ بَخْسى فروخته‏ايم؛ و در نتيجه خود ضرر بسيارى ديده‏ايم؛ زيرا مراد و مقصود، تشرّف به حضور طبيعى نيست؛ و گرنه بسيارى از افراد مردم در زمان حضور امامان به حضورشان مى‏رسيده‏اند؛ و با آنها تكلّم و گفتگو داشته‏اند؛ ولى از حقيقتشان بى بهره بوده‏اند. اگر ما در مجالس توسّل، و يا در خلوت به اشتياق لقاى او بوده باشيم؛ و خداوند ما را هم نصيب فرمايد، اگر در دلمان منظور و مقصود، لقاى خدا و حقيقت ولايت نباشد، در اين صورت به همان نحوى به خدمتش مشرّف مى‏گرديم كه مردم در زمان حضور امامان به خدمتشان مشرّف مى‏شده‏اند؛ و اين غَبْنى است و ضررى است بزرگ كه با جِدّ و جَهد و با كَدّ و سعى ما به محضرش شرفياب شويم، و مقصدى والاتر و بالاتر از ديدار ظاهرى نداشته‏ باشيم- كه در حقيقت اين ديدار براى رفع شكّ و شبهه از وجود آن حضرت و طول عمر است- يا آن حضرت را براى حوائج مادّيّه و يا رفع گرفتاريهاى شخصى و يا عمومى استخدام كنيم؛ اين امرى است كه بدون زحمت توسّل براى همه افراد زمان حضور امامان عليهم السَّلام حاصل بوده است.

ولى آنچه حقّاً ذى قيمت است، تشرّف به حقيقت و وصول به واقعيّت آنحضرت است، اشتياق به ديدار و لقاى اوست از جهت آيتيّت حضرت حقّ سبحانه و تعالى؛ اين مهمّ است؛ و اين از افضل اعمال است؛ و چنين انتظار فرجى زنده كننده دل‏ها و راحت بخش روان هاست رَزَقَنَا اللَهُ وَ ايَّاكُمْ إنْشَاءَ اللَهُ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
دانستن زمان ظهور خارجى براى ما چه قيمتى دارد؟ و لذا در اخبار از تفحُّص و تجسُّس در اين گونه امور نهى شده است.

شما فرض كنيد: ما با علم جَفْر و رَمْل صحيح به دست آورديم كه ظهور آن حضرت در يك سال و دو ماه و سه روز ديگر خواهد بود. در اين صورت چه مى‏كنيم؟ وظيفه ما چيست؟ وظيفه ما تهذيب و تزكيه و آماده كردن نفس امارّه است براى قبول و فداكارى و ايثار.
ما هميشه مأمور بدين امور هستيم؛ و پيوسته بايد در صدد تهذيب و تزكيه نفس و تطهير خاطر برآئيم؛ چه ظهور آن حضرت در فلان وقت، مشخّص باشد و يا نباشد؛ و اگر در صدد برآمديم موفّق به لقاى حقيقى او خواهيم شد؛ و اگر در صدد نبوديم، لقاى بدن عنصرى و مادّى آن حضرت براى ما اثر بسيارى نخواهد داشت؛ و از اين لقآء هم طَرْفى نخواهيم بست.

فلهذا مى‏بينيم بسيارى از افرادى كه اربعين‏ها در مسجد سَهْلَه و يا در مسجد كوفه و يا بعضى از اماكن متبرّكه ديگر براى زيارت آن حضرت مقيم بوده، و به زيارت هم نائل شده‏اند، چيز مهمّى از آن زيارت عائدشان نشده است.
و آنچه از همه ذكرش لازمتر است، آن است كه: ظهور خارجى و عمومى آن حضرت هنوز واقع نشده است؛ و منوط و مربوط به اسباب و علائمى است كه بايد تحقّق پذيرد؛ ولى ظهور شخصى و باطنى براى افراد ممكن است؛ و به عبارت ديگر: راه وصول و تشرّف به خدمتش براى همه باز است، غاية الأمر نياز به تهذيب اخلاق و تزكيه نفس دارد.
هر كس امروز در صدد لقاى خدا باشد، و در راه مقصود به مجاهده پردازد؛ بدون شكّ ظهور شخصى و باطنى آن حضرت براى او خواهد شد؛ زيرا لقاى حضرت حقّ بدون لقاى آيتى و مرءآتى آن حضرت صورت نپذيرد

امام شناسى، ج‏5، ص: 190 الی 192

گفتار بلند كاشف الغطاء درباره فداكارى امام حسين عليه السّلام‏

گفتار بلند كاشف الغطاء درباره فداكارى امام حسين عليه السّلام‏

چقدر مناسب است گفتارى را از آية الله كبير حاج شيخ محمد حسين كاشف الغِطاء در كتاب «جَنَّةُ الْمَأوَى» حكايت كنيم. وى گويد

زُيِّنَ للِنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ؛ تمام اين نفايس دنيويّه براى حسين عليه السّلام به نحو أكمل و أجمل به طور وافر مهيّا بود ، حسين اين مجد و صعود به آسمان را با دست راستش تسليم كرد و گذشت، و كليد خزانه‏هاى دنيا را با دست چپش رها كرد. يعنى تمام اين مقامات اخروى و دنيوى را كه دارا بود، در هنگام تصميم و عزم و تحقّق به حقيقت همه را فدا كرد، و در قربانگاه كربلا همه قربانى شد، و در سبيل مبدء و راه هدف او تمام اين نفايس ناچيز و بى ارزش نمود. و به فداى آنها نيز اكتفا ننمود، تا آنكه جان خود و بدن خود و سر خود و قطعات پيكر خود و اولاد خود و جميع محبوبان و عزيزان خود را در راه حبيبش و محبوبش كه أعلا از همه بود، و در سبيل معشوق أزَليش فدا كرد.

: التَّضْحِيَةُ فِى ضَاحِيَةِ الطَّفِ‏

 «فداكارى در قربانگاه كربلا»

فداكاريى كه امام شهداء و پدر امامان در روز طفّ بدان ذِروه بالا رفت و صعودنمود، از هر ناحيه‏اى كه بدان نظر افكنى، و از هر وِجْهه و جانبى كه بدان اتّجاه يابى اگر از روى تأمّل باشد، درسها و عبرتها و اسرار و حكمتهائى را به تو مى‏آموزد كه انديشه‏هاى انديشمندان در برابر آن خاضع گرديده است، و در محراب عظمت و ابَّهَتَش افكار و عقول سر بر زمين سجده فرود آورده است.

واقعه طَفّ و شهادت سيّد الشّهداء و اصحاب وى در آن سرزمينها، كتابى است مشحون از آيات روشن و موعظه‏هاى بليغه، بنابراين مثال آن‏

         : كَالْبَدْرِ مِنْ حَيْثُ الْتَفَتَّ وَجَدْتَه             يُهْدِى إلَى عَيْنَيْكَ نَوراً ثَاقِباً

 

 «مانند ماه شب چهاردهم مى‏باشد كه از هر جا به آن نگاه كنى آن را چنان مى‏يابى كه به دو چشمان تو نور روشن مى‏دهد.»

يا آنكه‏

         : كَالشَّمْسِ فِى كَبِدِ السَّمَاءِ وَ نُورُهَا             يَغْشَى الْبِلَادَ مَشَارِقاً وَ مَغَارِبَا

 

 «مانند خورشيد است در وسط آسمان كه نورش تمام نواحى و أكناف را چه مشرق و چه مغرب زير پوشش خود دارد.»

يا آنكه‏

         : كَالْبَحْرِ يَمْنَحُ لِلْقَرِيبِ جَوَاهِراً             غُرَراً وَ يَبْعَثُ لِلْبَعِيدِ سَحَائِبَا

 

 «مانند درياست كه به افراد نزديك جواهر قيمتى عنايت مى‏كند، و براى دور دستان ابرهاى بارش رحمت را گسيل مى‏دارد.»

فداكاريى كه امام شهداء و پدر امامان در روز طفّ بدان ذِروه بالا رفت و صعودنمود، از هر ناحيه‏اى كه بدان نظر افكنى، و از هر وِجْهه و جانبى كه بدان اتّجاه يابى اگر از روى تأمّل باشد، درسها و عبرتها و اسرار و حكمتهائى را به تو مى‏آموزد كه انديشه‏هاى انديشمندان در برابر آن خاضع گرديده است، و در محراب عظمت و ابَّهَتَش افكار و عقول سر بر زمين سجده فرود آورده است.

اين دنيا با شهوات آن و لذائذ آن و زينتها و زخارف آن كه بشر براى به دست آوردن آن تكالُب، و همچون سگان براى وصول بدان سبقت دارد، و در كشتارگاهِ روزانه جميع مردم، همه مردم يكى پس از ديگرى سقوط مى‏كنند؛ اين دنيائى كه هر يك از افراد مردم آن را معبود و خداى خود قرار داده است و خود را بنده او پنداشته است، و بنده كسانى كه چيزى از امور دنيا در دست اوست، و بنابراين دنيا با ايشان بازى كرده است و ايشان با دنيا بازى كرده‏اند؛

اين دنيائى كه با مجموعه شهواتش، خداوند- جلّت عظمته- به تمام آن، با اين‏كلامش اشاره فرموده است:

زُيِّنَ للِنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ؛ تمام اين نفايس دنيويّه براى حسين عليه السّلام به نحو أكمل و أجمل به طور وافر مهيّا بود: چه از مال سرشار، و چه از پسران، و چه از نسوان و بانوان، و چه از اسبان نفيس و گرانقدر نشان زده شده، علاوه بر تمام اينها آن مقام عزّت و كرامت و جميع اسباب شرف و معدّات تقديرى كه وى بر حسب حَسَبْ و نَسَبْ و بيت و مواهب خدادادى دارا بود كه در آن عصر، احدى از افراد بشر، معادل و هم ميزان با او نبود، و در دنياى مفاخر و مآثر فردى را ياراى آن نبود كه نزديك وى در مقام و مرتبه گردد؛ همگى اعتراف دارند و به عظمت قدر و رفعت منزله او شناسا و عارفند. حسين اين مجد و صعود به آسمان را با دست راستش تسليم كرد و گذشت، و كليد خزانه‏هاى دنيا را با دست چپش رها كرد. يعنى تمام اين مقامات اخروى و دنيوى را كه دارا بود، در هنگام تصميم و عزم و تحقّق به حقيقت همه را فدا كرد، و در قربانگاه كربلا همه قربانى شد، و در سبيل مبدء و راه هدف او تمام اين نفايس ناچيز و بى ارزش نمود. و به فداى آنها نيز اكتفا ننمود، تا آنكه جان خود و بدن خود و سر خود و قطعات پيكر خود و اولاد خود و جميع محبوبان و عزيزان خود را در راه حبيبش و محبوبش كه أعلا از همه بود، و در سبيل معشوق أزَليش فدا كرد. آيا در اين صورت سزاوار نيست كه وى بگويد

         : وَ بِمَا شِئْتَ فِى هَوَاكَ اخْتَبِرْنِى             فَاخْتِيَارِى مَا كَانَ فِيهِ رِضَاكَا 1

             يُحْشَرُ الْعَاشِقُونَ تَحْتَ لِوَائى             وَ جَميعُ الْمِلَاحِ تَحْتَ لِوَاكَا 2

             وَ اقْتِبَاسُ الانْوَارِ مِنْ ظَاهِرى غَي             رُ عَجِيبٍ وَ بَاطِنى مَأوَاكَا 3

1- «و به آنچه كه مى‏خواهى در هوا و عشق خودت مرا امتحان كن! زيرا كه من اختيارى غير از رضاى تو ندارم.

2- تمام عاشقان در زير پرچم من محشور مى‏گردند، و جميع زيبايان و مليحان در زير پرچم تو!

3- اين نور پاشى از ظاهر من شگفت نيست، با وجودى كه جا و مسكن تو در درون و باطن من است.»

                        امام شناسى، ج‏15، ص:343 تا 346

بچه آهو


روزی شخص عربی بچه آهویی هدیه از برای پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله و سلم آورده وعرض کرد:این را صید کردم و برای فرزندان شما حسن وحسین علیهما السلام هدیه آوردم ، حضرت قبول فرمود وبرای او دعای خیر نمود.پیامبر بچه آهو را به امام حسن مجتبی علیه السلام که در کنار او بود عطا نمود .

زیارت ناحیه مقدسه با ترجمه مقابل متن

 

زیارت ناحیه مقدسه با ترجمه مقابل متن


أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَلیقَتِهِ ،

سلام بر آدم یارِ مخلص خدا از بینِ آفریدگانش ،

 

أَلسَّلامُ عَلى شَیْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِیَرَتِهِ ،

درود بر شیث ولىّ خدا و بهترینِ بندگانش ،

 

أَلسَّلامُ عَلى إِدْریسَ الْقــآئِمِ للهِ بِحُـجَّتِهِ ،

سلام بر ادریس که براى خدا حجّتِ او را بپا داشت ،

پنج تن از گریه کنندگان

پنج تن از گریه کنندگان

صدوق در كتاب: خصال از صادق آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت ميكند كه فرمود:

افرادى كه فوق العاده گريه كردند پنج نفر بودند بدين شرح: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و على بن الحسين عليهم السّلام.
حضرت آدم از فراق بهشت بقدرى گريه كرد كه اثر اشك در دو گونه صورت مباركش نظير جوى باقى ماند.
حضرت يعقوب بقدرى از فراق يوسف گريه نمود كه چشمان خود را از دست داد و به وى گفته شد: بخدا قسم تو يوسف را از خاطر نخواهى برد تا اينكه افسرده يا نابود گردى.
حضرت يوسف بقدرى براى پدرش يعقوب گريست كه اهل زندان متأذى شدند و به وى گفتند: يا بايد شب گريان و روز ساكت و يا اينكه روز گريان و شب ساكت باشى، يوسف با ايشان با يكى از پيشنهادهاى ايشان موافقت نمود.
حضرت فاطمه اطهر بقدرى از فراق پيغمبر خدا گريه كرد كه اهل مدينه خسته و ناراحت شدند و به او گفتند: تو بواسطه كثرت گريه‏ات ما را اذيت ميكنى لذا حضرت زهراء از مدينه خارج و متوجه قبر شهداء ميشد، وقتى عقده‏هاى قلبى خود را خالى ميكرد بسوى مدينه باز ميگشت.

حضرت على بن الحسين عليهم السّلام مدت بيست يا چهل سال بر حضرت حسين گريست. هيچ غذائى در مقابل آن حضرت نميگذاشتند مگر اينكه گريان ميشد.

كار آن حضرت بجائى رسيد كه يكى از غلامانش به وى گفت:
يا ابن رسول اللَّه! فداى تو شوم، من ميترسم تو خود را (بوسيله كثرت گريه) هلاك نمائى! فرمود: چاره‏اى نيست جز اينكه من غم و اندوه خود را بخدا شكايت كنم من از خدا چيزهائى را ميدانم كه شما نميدانيد. من ياد آور قتلگاه فرزندان فاطمه عليها السّلام نميشوم مگر اينكه گريه راه گلويم را مسدود ميكند

پیشگویی امیرالمومنین از واقعه کربلا

یا حسین

پیشگویی امیرالمومنین علیه السلام  از واقعه کربلا

امیرالمومنین در رابطه با شهادت امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا  در جاهای مختلف مطالبی را بیان فرمودند که به بیان بعضی از آنها می پردازیم

مجلسى رضوان الله عليه از «أمالى» صَدُوق با سند خود از أصْبَغ بن نُبَاتَه روايت مى‏كند كه:
بَيْنَا أميرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السّلام يَخُطُب النّاسَ وَ هُوَ يَقُوُل: سَلُونى قَبْل أنْ تَفْقِدُونى! فَوَ اللهِ لا تَسْألُونى عَنْ شَىْ‏ءٍ مَضَى وَ لَا عَنْ شَىْ‏ءٍ يَكُون إلّا نَبَّاتَكُمْ بِهِ.
فَقَامَ إلَيْهِ سَعْدُ بْنُ أبى وقّاص فَقَال: يَا أمِيرَ الْمُؤمِنينَ أخْبِرنى كُمْ فِى رَأْسى وَ لِحْيتَىِ مِنْ شَعْرَة؟!
فَقَال لَهُ: أمَا وَ اللِه لَقد سَألْتَنى عَنْ مَسْئَلَة حَدَّثَنىِ خَليلى رَسُولُ الله صلّى الله عليه و آله و سلّم: انّكَ سَتَسْألُنِى عَنْهَا! وَ مَا فى رَأسِكَ وَ لِحْيَتِكَ مِنْ شَعْرَة إلّا و فِى أصْلِها شَيْطَانُ جَالِسُ! فَإنَّ فِى بَيْتِكَ لَسَخْلًا يقُتَلَ الْحَسَيْنَ ابْنِى! وَ عُمَرُ بن سَعْد يَوْمَئِذٍ يَدْرُجُ بَيْنَ يَدَيْهِ 
«در بين وقتى كه أمير المؤمنين عليه السّلام خطبه مى‏خواند و مى‏گفت: بپرسيد از من؛ قبل از آنكه ديگر مرا نيابيد! سوگند به خدا از هيچيك از وقايع گذشته؛ و از هيچيك از وقايع آينده از من نمى‏پرسيد؛ مگر آنكه من شما را بدان مطّلع و آگاه مى‏كنم!
ناگهان سَعْد بن أبى وَقّاص در برابر او برخاست و گفت: اى أمير مؤمنان به من خبر بده كه چند عدد مو در سر و ريش من است؟!

گريه تمام موجودات در عزای سيد الشهداء

یا حسین

گريه تمام موجودات در سوگ شهادت سيد الشهداء

شيخ صدوق رضوان الله عليه روايت مى‏كند در كتاب علل الشرايع و امالى‏ با سند واحد خود از جبلّه مكيّه، كه او گفت:
از ميثم تمّار شنيدم كه ميگفت: سوگند بخدا كه اين امّت، فرزند پيغمبر خود را در روز دهم محرّم مى‏كشند و دشمنان خدا آنروز را روز بركت قرار مى‏دهند؛ و اين امريست كه از علم خدا گذشته و از قضاى محتوم بوده و بر اساس عهدى كه أمير المؤمنين عليه السلام با من نموده است، من از آن آگاهى يافته‏ام.

أمير المؤمنين بمن خبر داد كه تمام موجودات بر فرزند پيغمبر گريه مى‏كنند حتّى درندگان در بيابانها و ماهيان درياها و مرغان بر فراز آسمان.
و گريه مى‏كنند بر او خورشيد، و ماه، و ستارگان، و آسمان، و زمين، و مؤمنان از انس و جن، و تمام فرشتگان آسمانها، و رضوان: خازن بهشت، و مالك: پاسبان دوزخ، و فرشتگان پاسبانان، و نگاهدارندگان عرش، و آسمان.
و در آن هنگام، خون و خاكستر ببارد.

سپس ميثم گفت: واجب است لعنت خدا بر قاتلان حسين عليه السلام، همانطور كه بر مشركينى كه با خدا خداى دگرى را شريك قرار مى‏دهند، واجب شده است و همانطور كه واجب است بر يهود و نصارى و مجوس.

با دشمنان صلح كن و از جنگ بپرهيز

عبد الله بن عمر، امام حسين را نصيحت ميكند كه با دشمنان صلح و از جنگ بپرهيز

روزي عبد الله بن عمر آمد و به امام حسين عليه السلام اشاره كرد كه با اهل ضلالت صلح كند، و از قتل و مقاتله او را برحذر داشت.

امّا سيّد الشّهداء عليه السّلام مِن الاوَّلينَ و الآخرينَ، و سيّد الشّهداء إلى قيامِ يومِ الدّين، روحى و أرواحُ العالَمين لَه الفِدآء، در تصميم خود ابداً تزلزلى ايجاد نمى‏كند، و بر اساس امر خداوند جَميل و جَليل و بر حسب امر رسول كريم خداوندى ذو الجلال و الإكرام، و بر اصل نظريّه و روش و اراده نفسانى خويشتن، اين امر را با كمال صحّت و سلامت و عافيتِ روان به پايان مى‏رساند. تازه خوشحال و مسرور است كه در برابر كاخ ظلمانى بنى اميّه و يزيد يك تنه قيام فرموده و تا أبد الآباد الگو و سرنوشت عالم انسانيّت گردد.

حضرت به او فرمود: اى أبا عبد الرّحمن! آيا ندانسته‏اى كه از پستى و فرومايگى دنيا نزد خداى تعالى آنستكه سر يحيى بن زكريّا را به نزد يك نفر مرد زناكار از زناكاران بنى اسرائيل هديّه برده اند؟!

آيا ندانسته‏اى كه بنى اسرائيل اينطور بودند كه در فاصله فيما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد نفر از پيغمبران را مى‏كشتند و سپس در دكّانهاى خود مى‏نشستند و به خريد و فروش مى‏پرداختند گويا اصلًا كارى انجام نداده اند! و خداوند هم بر ايشان تعجيل در عقوبت ننمود بلكه بعداً آنان را به مثابه شخص با عزّت و انتقام كشى اخذ كرد و انتقام كشيد؟!

اى أبا عبد الرّحمن! تو دست از نصرت من بر ندار!» [1]

امّا سيّد الشّهداء عليه السّلام مِن الاوَّلينَ و الآخرينَ، و سيّد الشّهداء إلى قيامِ يومِ الدّين، روحى و أرواحُ العالَمين لَه الفِدآء، در تصميم خود ابداً تزلزلى ايجاد نمى‏كند، و بر اساس امر خداوند جَميل و جَليل و بر حسب امر رسول كريم خداوندى ذو الجلال و الإكرام، و بر اصل نظريّه و روش و اراده نفسانى خويشتن، اين امر را با كمال صحّت و سلامت و عافيتِ روان به پايان مى‏رساند. تازه خوشحال و مسرور است كه در برابر كاخ ظلمانى بنى اميّه و يزيد يك تنه قيام فرموده و تا أبد الآباد الگو و سرنوشت عالم انسانيّت گردد.

جان بر آنكس ارزش دارد كه براى حفظ آن تن به ذلّت دهد، و حكومتهاى پيشين و امروز را كه بر اساس ظلم و عدوان است امضا كند. من حُسَينم و ارزش جان من وقتى است كه خودم را براى رهائى بشريّت از چنگال اين ديو صفتان فدا كنم. آن وقت ارزش دارد كه خودم با اهل بيتم را به همين منهاج كه مشاهده مى‏كنيد فدا كنم! اينست رويّه من! هر كه حُسينى است اينچنين است!

و با رَجَز آبدار و تابناك و متلألئ و كوبنده روز عاشورا

         : كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْمًا رَغِبُوا             عَنْ ثَوَابِ اللَهِ رَبِّ الثَّقَلَيْنْ‏

 «اين قوم كافر شده‏اند، و از قديم الايّام از ثواب خداوند كه پروردگار جنّ و انس است اعراض كرده‏اند.»

تا آخر ابيات كه خود و برادر و پدر و مادر و جدّش را معرفى مى‏كند، و اثبات مى‏نمايد كه فقط و فقط وصايت أمير المؤمنين عليه السّلام و امامت او صحيح بوده است؛ و اين حكومتهاى يزيدى بر اساس حكومت معاويه، و آن بر اساس حكومت عثمان، و آن بر اساس حكومت عمر، و آن بر اساس حكومت أبو بكر بوده است؛ و همه باطل اندر باطل، و خراب اندر خراب است.

هان اى جهانيان بدانيد! هان اى عالميان گوش فرا دهيد! پدرم وصىّ مصطفى بود، پدرم علىّ مرتضى لائق زمامدارى دنيا بود. و اينك منم امام به حقّ ناطق كه بايد زمام امور ظاهرى و باطنى، مادّى و معنوى، و هدايت بشر را به سوى سبل سلام در دست گيرم، و مردم را به مقام امن و امان رهبرى نمايم. و پس از من فرزندم على است، و همينطور تا برسد به آخر امام معصوم، پاك و پاكيزه و به خدا پيوسته، و از هواى نفس امّاره و حبّ جاه فارغ، و در مسند عزّت الهى آرميده: حضرت مهدىّ: محمّد بن الحسن العسكرىّ؛ او لياقت اين مقام و مسند را دارد.

افّ و افّ بر اين دنيا و حكومتش! افّ و افّ بر اين عالم شهوات و توابعش!

من قصد كوى وى را دارم. خداوند من، دل و جان من، جان و جانان من، محبوب ازل و ابد من، معشوق من كه يك عمر از روى دامان پيامبر تا الآن‏ با او فقط نرد عشق باخته‏ام؛ او به من مى‏گويد: اى حسين! اينكار را بايد بكنى! اينست روش و منهاج تو! اينست سير و حركت تو!

جان بر آنكس ارزش دارد كه براى حفظ آن تن به ذلّت دهد، و حكومتهاى پيشين و امروز را كه بر اساس ظلم و عدوان است امضا كند. من حُسَينم و ارزش جان من وقتى است كه خودم را براى رهائى بشريّت از چنگال اين ديو صفتان فدا كنم. آن وقت ارزش دارد كه خودم با اهل بيتم را به همين منهاج كه مشاهده مى‏كنيد فدا كنم! اينست رويّه من! هر كه حُسينى است اينچنين است!

                        الله شناسى، ج‏1، ص:375 تا 377

پاورقي :

_______________________________________________

 [1] ملاحظه فرمائيد: اين عبد الله پسر عمر كه در نزد عامّه بسى مناقب براى او ذكر مى‏كنند، با يزيد بن معاويه بيعت مى‏نمايد و دست از نصرت سيّد الشّهداء عليه السّلام بر مى‏دارد، و نه با حضرت و نه با پدرش أمير المؤمنين بيعت ننمود؛ با حجّاج بن يوسف ثَقَفى به خلافت عبد الملك بن مروان بيعت مى‏كند آنهم با وضع ذلّت‏آميزى. حجّاج به او مى‏گويد: با دستم بيعت مكن! انگشت شصت پاى چپم را با دستت بگير و بيعت كن، و عاقبت الامر هم حجّاج او را با وضع فلاكت بارى مسموم مى‏كند. او را قياس كنيد با اصحاب حضرت أبا عبد الله الحسين عليه السّلام كه در ليله عاشورا بيعت را از آنان برداشت و همه را آزاد گذاشت كه از تاريكى شب استفاده كنيد و به منازل و اوطان خود برويد. اين قوم فقط با من سر و كار دارند و چون مرا بكشند و مقصودشان حاصل شود با احدى از شما كارى ندارند! ما جواب بنى هاشم و اصحاب را در اظهار وفادارى و جان نثارى، از كلام ميرزا محمّد تقىّ حجّة الإسلام نيّر تبريزى در «آتشكده» ذكر مى‏كنيم‏

         : گفت ياران: كاى حيات جان ما             دردهاى عشق تو درمان ما

             رشته جانهاى ما در دست توست             هستى ما را وجود از هست توست‏

             سايه از خور چون تواند شد جدا             يا خود از صوتى جدا افتد صَدا

             زنده بى جان كى تواند كرد زيست             زندگى را بى تو خون بايد گريست‏

             ما به ساحل خفته و تو غرق خون             لا و حقِّ البَيتِ هَذا لا يَكون‏

             كاش ما را صد هزاران جان بدى             تا نثار جلوه جانان بدى‏

             در به روى ما مبند اى شهريار             خلوت از اغيار بايد، نى ز يار

             جان كلافه، ما عجوز عشق كيش             يوسفا از ما مگردان روى خويش‏

             ما به آه خشك و چشم تر خوشيم             يونس آب و خليل آتشيم‏

             اندرين دشت بلا تا پا زديم             پاى بر دنيا و ما فيها زديم‏

 

 

زیر مجموعه ها

ملاقات امام زمان واسطه برای لقاءالله

لقاء امام زمان عليه السّلام را براى كشف ولايت و لقاء خدا بايد خواست‏

 

مجالس و محافل توسّل به حضرت ولىّ عصر بسيار خوب است؛ ولى توسّلى كه مطلوب و منظور از آن حقّ باشد؛ وصول به حقّ باشد؛ رفع حجب ظلمانى و نورانى باشد؛ كشف حقيقت ولايت و توحيد باشد؛ حصول عرفان إلهى و فنآء در ذات اقدس او باشد. اين مطلوب و پسنديده است. و لذا انتظار فرج كه حتّى در زمان خود أئمّه عَليْهم السّلام از بزرگترين و با فضيلت‏ترين اعمال محسوب مى‏شده است. همين بوده است.
توسّل به حقيقت ولايت آن حضرت براى كشف حجاب‏هاى طريق، از افضل اعمال است؛ زيرا توحيد حقّ از افضل اعمال است. و انتظار ظهور خارجى آن حضرت نيز بواسطه مقدّميّت بر ظهور باطنى و كشف ولايت آن حضرت همچنين مفيد است؛ و انتظار ظهور خارجى بر اين أصل محبوب و پسنديده است.

و امّا چنانچه فقطّ دنبال ظهور خارجى باشيم، بدون منظور و محتواى از آن حقيقت؛ در اين صورت آن حضرت را به ثَمَنِ بَخْسى فروخته‏ايم؛ و در نتيجه خود ضرر بسيارى ديده‏ايم؛ زيرا مراد و مقصود، تشرّف به حضور طبيعى نيست؛ و گرنه بسيارى از افراد مردم در زمان حضور امامان به حضورشان مى‏رسيده‏اند؛ و با آنها تكلّم و گفتگو داشته‏اند؛ ولى از حقيقتشان بى بهره بوده‏اند. اگر ما در مجالس توسّل، و يا در خلوت به اشتياق لقاى او بوده باشيم؛ و خداوند ما را هم نصيب فرمايد، اگر در دلمان منظور و مقصود، لقاى خدا و حقيقت ولايت نباشد، در اين صورت به همان نحوى به خدمتش مشرّف مى‏گرديم كه مردم در زمان حضور امامان به خدمتشان مشرّف مى‏شده‏اند؛ و اين غَبْنى است و ضررى است بزرگ كه با جِدّ و جَهد و با كَدّ و سعى ما به محضرش شرفياب شويم، و مقصدى والاتر و بالاتر از ديدار ظاهرى نداشته‏ باشيم- كه در حقيقت اين ديدار براى رفع شكّ و شبهه از وجود آن حضرت و طول عمر است- يا آن حضرت را براى حوائج مادّيّه و يا رفع گرفتاريهاى شخصى و يا عمومى استخدام كنيم؛ اين امرى است كه بدون زحمت توسّل براى همه افراد زمان حضور امامان عليهم السَّلام حاصل بوده است.

ولى آنچه حقّاً ذى قيمت است، تشرّف به حقيقت و وصول به واقعيّت آنحضرت است، اشتياق به ديدار و لقاى اوست از جهت آيتيّت حضرت حقّ سبحانه و تعالى؛ اين مهمّ است؛ و اين از افضل اعمال است؛ و چنين انتظار فرجى زنده كننده دل‏ها و راحت بخش روان هاست رَزَقَنَا اللَهُ وَ ايَّاكُمْ إنْشَاءَ اللَهُ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
دانستن زمان ظهور خارجى براى ما چه قيمتى دارد؟ و لذا در اخبار از تفحُّص و تجسُّس در اين گونه امور نهى شده است.

شما فرض كنيد: ما با علم جَفْر و رَمْل صحيح به دست آورديم كه ظهور آن حضرت در يك سال و دو ماه و سه روز ديگر خواهد بود. در اين صورت چه مى‏كنيم؟ وظيفه ما چيست؟ وظيفه ما تهذيب و تزكيه و آماده كردن نفس امارّه است براى قبول و فداكارى و ايثار.
ما هميشه مأمور بدين امور هستيم؛ و پيوسته بايد در صدد تهذيب و تزكيه نفس و تطهير خاطر برآئيم؛ چه ظهور آن حضرت در فلان وقت، مشخّص باشد و يا نباشد؛ و اگر در صدد برآمديم موفّق به لقاى حقيقى او خواهيم شد؛ و اگر در صدد نبوديم، لقاى بدن عنصرى و مادّى آن حضرت براى ما اثر بسيارى نخواهد داشت؛ و از اين لقآء هم طَرْفى نخواهيم بست.

فلهذا مى‏بينيم بسيارى از افرادى كه اربعين‏ها در مسجد سَهْلَه و يا در مسجد كوفه و يا بعضى از اماكن متبرّكه ديگر براى زيارت آن حضرت مقيم بوده، و به زيارت هم نائل شده‏اند، چيز مهمّى از آن زيارت عائدشان نشده است.
و آنچه از همه ذكرش لازمتر است، آن است كه: ظهور خارجى و عمومى آن حضرت هنوز واقع نشده است؛ و منوط و مربوط به اسباب و علائمى است كه بايد تحقّق پذيرد؛ ولى ظهور شخصى و باطنى براى افراد ممكن است؛ و به عبارت ديگر: راه وصول و تشرّف به خدمتش براى همه باز است، غاية الأمر نياز به تهذيب اخلاق و تزكيه نفس دارد.
هر كس امروز در صدد لقاى خدا باشد، و در راه مقصود به مجاهده پردازد؛ بدون شكّ ظهور شخصى و باطنى آن حضرت براى او خواهد شد؛ زيرا لقاى حضرت حقّ بدون لقاى آيتى و مرءآتى آن حضرت صورت نپذيرد

امام شناسى، ج‏5، ص: 190 الی 192

گفتار بلند كاشف الغطاء درباره فداكارى امام حسين عليه السّلام‏

گفتار بلند كاشف الغطاء درباره فداكارى امام حسين عليه السّلام‏

چقدر مناسب است گفتارى را از آية الله كبير حاج شيخ محمد حسين كاشف الغِطاء در كتاب «جَنَّةُ الْمَأوَى» حكايت كنيم. وى گويد

زُيِّنَ للِنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ؛ تمام اين نفايس دنيويّه براى حسين عليه السّلام به نحو أكمل و أجمل به طور وافر مهيّا بود ، حسين اين مجد و صعود به آسمان را با دست راستش تسليم كرد و گذشت، و كليد خزانه‏هاى دنيا را با دست چپش رها كرد. يعنى تمام اين مقامات اخروى و دنيوى را كه دارا بود، در هنگام تصميم و عزم و تحقّق به حقيقت همه را فدا كرد، و در قربانگاه كربلا همه قربانى شد، و در سبيل مبدء و راه هدف او تمام اين نفايس ناچيز و بى ارزش نمود. و به فداى آنها نيز اكتفا ننمود، تا آنكه جان خود و بدن خود و سر خود و قطعات پيكر خود و اولاد خود و جميع محبوبان و عزيزان خود را در راه حبيبش و محبوبش كه أعلا از همه بود، و در سبيل معشوق أزَليش فدا كرد.

: التَّضْحِيَةُ فِى ضَاحِيَةِ الطَّفِ‏

 «فداكارى در قربانگاه كربلا»

فداكاريى كه امام شهداء و پدر امامان در روز طفّ بدان ذِروه بالا رفت و صعودنمود، از هر ناحيه‏اى كه بدان نظر افكنى، و از هر وِجْهه و جانبى كه بدان اتّجاه يابى اگر از روى تأمّل باشد، درسها و عبرتها و اسرار و حكمتهائى را به تو مى‏آموزد كه انديشه‏هاى انديشمندان در برابر آن خاضع گرديده است، و در محراب عظمت و ابَّهَتَش افكار و عقول سر بر زمين سجده فرود آورده است.

واقعه طَفّ و شهادت سيّد الشّهداء و اصحاب وى در آن سرزمينها، كتابى است مشحون از آيات روشن و موعظه‏هاى بليغه، بنابراين مثال آن‏

         : كَالْبَدْرِ مِنْ حَيْثُ الْتَفَتَّ وَجَدْتَه             يُهْدِى إلَى عَيْنَيْكَ نَوراً ثَاقِباً

 

 «مانند ماه شب چهاردهم مى‏باشد كه از هر جا به آن نگاه كنى آن را چنان مى‏يابى كه به دو چشمان تو نور روشن مى‏دهد.»

يا آنكه‏

         : كَالشَّمْسِ فِى كَبِدِ السَّمَاءِ وَ نُورُهَا             يَغْشَى الْبِلَادَ مَشَارِقاً وَ مَغَارِبَا

 

 «مانند خورشيد است در وسط آسمان كه نورش تمام نواحى و أكناف را چه مشرق و چه مغرب زير پوشش خود دارد.»

يا آنكه‏

         : كَالْبَحْرِ يَمْنَحُ لِلْقَرِيبِ جَوَاهِراً             غُرَراً وَ يَبْعَثُ لِلْبَعِيدِ سَحَائِبَا

 

 «مانند درياست كه به افراد نزديك جواهر قيمتى عنايت مى‏كند، و براى دور دستان ابرهاى بارش رحمت را گسيل مى‏دارد.»

فداكاريى كه امام شهداء و پدر امامان در روز طفّ بدان ذِروه بالا رفت و صعودنمود، از هر ناحيه‏اى كه بدان نظر افكنى، و از هر وِجْهه و جانبى كه بدان اتّجاه يابى اگر از روى تأمّل باشد، درسها و عبرتها و اسرار و حكمتهائى را به تو مى‏آموزد كه انديشه‏هاى انديشمندان در برابر آن خاضع گرديده است، و در محراب عظمت و ابَّهَتَش افكار و عقول سر بر زمين سجده فرود آورده است.

اين دنيا با شهوات آن و لذائذ آن و زينتها و زخارف آن كه بشر براى به دست آوردن آن تكالُب، و همچون سگان براى وصول بدان سبقت دارد، و در كشتارگاهِ روزانه جميع مردم، همه مردم يكى پس از ديگرى سقوط مى‏كنند؛ اين دنيائى كه هر يك از افراد مردم آن را معبود و خداى خود قرار داده است و خود را بنده او پنداشته است، و بنده كسانى كه چيزى از امور دنيا در دست اوست، و بنابراين دنيا با ايشان بازى كرده است و ايشان با دنيا بازى كرده‏اند؛

اين دنيائى كه با مجموعه شهواتش، خداوند- جلّت عظمته- به تمام آن، با اين‏كلامش اشاره فرموده است:

زُيِّنَ للِنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ؛ تمام اين نفايس دنيويّه براى حسين عليه السّلام به نحو أكمل و أجمل به طور وافر مهيّا بود: چه از مال سرشار، و چه از پسران، و چه از نسوان و بانوان، و چه از اسبان نفيس و گرانقدر نشان زده شده، علاوه بر تمام اينها آن مقام عزّت و كرامت و جميع اسباب شرف و معدّات تقديرى كه وى بر حسب حَسَبْ و نَسَبْ و بيت و مواهب خدادادى دارا بود كه در آن عصر، احدى از افراد بشر، معادل و هم ميزان با او نبود، و در دنياى مفاخر و مآثر فردى را ياراى آن نبود كه نزديك وى در مقام و مرتبه گردد؛ همگى اعتراف دارند و به عظمت قدر و رفعت منزله او شناسا و عارفند. حسين اين مجد و صعود به آسمان را با دست راستش تسليم كرد و گذشت، و كليد خزانه‏هاى دنيا را با دست چپش رها كرد. يعنى تمام اين مقامات اخروى و دنيوى را كه دارا بود، در هنگام تصميم و عزم و تحقّق به حقيقت همه را فدا كرد، و در قربانگاه كربلا همه قربانى شد، و در سبيل مبدء و راه هدف او تمام اين نفايس ناچيز و بى ارزش نمود. و به فداى آنها نيز اكتفا ننمود، تا آنكه جان خود و بدن خود و سر خود و قطعات پيكر خود و اولاد خود و جميع محبوبان و عزيزان خود را در راه حبيبش و محبوبش كه أعلا از همه بود، و در سبيل معشوق أزَليش فدا كرد. آيا در اين صورت سزاوار نيست كه وى بگويد

         : وَ بِمَا شِئْتَ فِى هَوَاكَ اخْتَبِرْنِى             فَاخْتِيَارِى مَا كَانَ فِيهِ رِضَاكَا 1

             يُحْشَرُ الْعَاشِقُونَ تَحْتَ لِوَائى             وَ جَميعُ الْمِلَاحِ تَحْتَ لِوَاكَا 2

             وَ اقْتِبَاسُ الانْوَارِ مِنْ ظَاهِرى غَي             رُ عَجِيبٍ وَ بَاطِنى مَأوَاكَا 3

1- «و به آنچه كه مى‏خواهى در هوا و عشق خودت مرا امتحان كن! زيرا كه من اختيارى غير از رضاى تو ندارم.

2- تمام عاشقان در زير پرچم من محشور مى‏گردند، و جميع زيبايان و مليحان در زير پرچم تو!

3- اين نور پاشى از ظاهر من شگفت نيست، با وجودى كه جا و مسكن تو در درون و باطن من است.»

                        امام شناسى، ج‏15، ص:343 تا 346

بچه آهو


روزی شخص عربی بچه آهویی هدیه از برای پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله و سلم آورده وعرض کرد:این را صید کردم و برای فرزندان شما حسن وحسین علیهما السلام هدیه آوردم ، حضرت قبول فرمود وبرای او دعای خیر نمود.پیامبر بچه آهو را به امام حسن مجتبی علیه السلام که در کنار او بود عطا نمود .

زیارت ناحیه مقدسه با ترجمه مقابل متن

 

زیارت ناحیه مقدسه با ترجمه مقابل متن


أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَلیقَتِهِ ،

سلام بر آدم یارِ مخلص خدا از بینِ آفریدگانش ،

 

أَلسَّلامُ عَلى شَیْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِیَرَتِهِ ،

درود بر شیث ولىّ خدا و بهترینِ بندگانش ،

 

أَلسَّلامُ عَلى إِدْریسَ الْقــآئِمِ للهِ بِحُـجَّتِهِ ،

سلام بر ادریس که براى خدا حجّتِ او را بپا داشت ،

پنج تن از گریه کنندگان

پنج تن از گریه کنندگان

صدوق در كتاب: خصال از صادق آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت ميكند كه فرمود:

افرادى كه فوق العاده گريه كردند پنج نفر بودند بدين شرح: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و على بن الحسين عليهم السّلام.
حضرت آدم از فراق بهشت بقدرى گريه كرد كه اثر اشك در دو گونه صورت مباركش نظير جوى باقى ماند.
حضرت يعقوب بقدرى از فراق يوسف گريه نمود كه چشمان خود را از دست داد و به وى گفته شد: بخدا قسم تو يوسف را از خاطر نخواهى برد تا اينكه افسرده يا نابود گردى.
حضرت يوسف بقدرى براى پدرش يعقوب گريست كه اهل زندان متأذى شدند و به وى گفتند: يا بايد شب گريان و روز ساكت و يا اينكه روز گريان و شب ساكت باشى، يوسف با ايشان با يكى از پيشنهادهاى ايشان موافقت نمود.
حضرت فاطمه اطهر بقدرى از فراق پيغمبر خدا گريه كرد كه اهل مدينه خسته و ناراحت شدند و به او گفتند: تو بواسطه كثرت گريه‏ات ما را اذيت ميكنى لذا حضرت زهراء از مدينه خارج و متوجه قبر شهداء ميشد، وقتى عقده‏هاى قلبى خود را خالى ميكرد بسوى مدينه باز ميگشت.

حضرت على بن الحسين عليهم السّلام مدت بيست يا چهل سال بر حضرت حسين گريست. هيچ غذائى در مقابل آن حضرت نميگذاشتند مگر اينكه گريان ميشد.

كار آن حضرت بجائى رسيد كه يكى از غلامانش به وى گفت:
يا ابن رسول اللَّه! فداى تو شوم، من ميترسم تو خود را (بوسيله كثرت گريه) هلاك نمائى! فرمود: چاره‏اى نيست جز اينكه من غم و اندوه خود را بخدا شكايت كنم من از خدا چيزهائى را ميدانم كه شما نميدانيد. من ياد آور قتلگاه فرزندان فاطمه عليها السّلام نميشوم مگر اينكه گريه راه گلويم را مسدود ميكند

پیشگویی امیرالمومنین از واقعه کربلا

یا حسین

پیشگویی امیرالمومنین علیه السلام  از واقعه کربلا

امیرالمومنین در رابطه با شهادت امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا  در جاهای مختلف مطالبی را بیان فرمودند که به بیان بعضی از آنها می پردازیم

مجلسى رضوان الله عليه از «أمالى» صَدُوق با سند خود از أصْبَغ بن نُبَاتَه روايت مى‏كند كه:
بَيْنَا أميرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السّلام يَخُطُب النّاسَ وَ هُوَ يَقُوُل: سَلُونى قَبْل أنْ تَفْقِدُونى! فَوَ اللهِ لا تَسْألُونى عَنْ شَىْ‏ءٍ مَضَى وَ لَا عَنْ شَىْ‏ءٍ يَكُون إلّا نَبَّاتَكُمْ بِهِ.
فَقَامَ إلَيْهِ سَعْدُ بْنُ أبى وقّاص فَقَال: يَا أمِيرَ الْمُؤمِنينَ أخْبِرنى كُمْ فِى رَأْسى وَ لِحْيتَىِ مِنْ شَعْرَة؟!
فَقَال لَهُ: أمَا وَ اللِه لَقد سَألْتَنى عَنْ مَسْئَلَة حَدَّثَنىِ خَليلى رَسُولُ الله صلّى الله عليه و آله و سلّم: انّكَ سَتَسْألُنِى عَنْهَا! وَ مَا فى رَأسِكَ وَ لِحْيَتِكَ مِنْ شَعْرَة إلّا و فِى أصْلِها شَيْطَانُ جَالِسُ! فَإنَّ فِى بَيْتِكَ لَسَخْلًا يقُتَلَ الْحَسَيْنَ ابْنِى! وَ عُمَرُ بن سَعْد يَوْمَئِذٍ يَدْرُجُ بَيْنَ يَدَيْهِ 
«در بين وقتى كه أمير المؤمنين عليه السّلام خطبه مى‏خواند و مى‏گفت: بپرسيد از من؛ قبل از آنكه ديگر مرا نيابيد! سوگند به خدا از هيچيك از وقايع گذشته؛ و از هيچيك از وقايع آينده از من نمى‏پرسيد؛ مگر آنكه من شما را بدان مطّلع و آگاه مى‏كنم!
ناگهان سَعْد بن أبى وَقّاص در برابر او برخاست و گفت: اى أمير مؤمنان به من خبر بده كه چند عدد مو در سر و ريش من است؟!

گريه تمام موجودات در عزای سيد الشهداء

یا حسین

گريه تمام موجودات در سوگ شهادت سيد الشهداء

شيخ صدوق رضوان الله عليه روايت مى‏كند در كتاب علل الشرايع و امالى‏ با سند واحد خود از جبلّه مكيّه، كه او گفت:
از ميثم تمّار شنيدم كه ميگفت: سوگند بخدا كه اين امّت، فرزند پيغمبر خود را در روز دهم محرّم مى‏كشند و دشمنان خدا آنروز را روز بركت قرار مى‏دهند؛ و اين امريست كه از علم خدا گذشته و از قضاى محتوم بوده و بر اساس عهدى كه أمير المؤمنين عليه السلام با من نموده است، من از آن آگاهى يافته‏ام.

أمير المؤمنين بمن خبر داد كه تمام موجودات بر فرزند پيغمبر گريه مى‏كنند حتّى درندگان در بيابانها و ماهيان درياها و مرغان بر فراز آسمان.
و گريه مى‏كنند بر او خورشيد، و ماه، و ستارگان، و آسمان، و زمين، و مؤمنان از انس و جن، و تمام فرشتگان آسمانها، و رضوان: خازن بهشت، و مالك: پاسبان دوزخ، و فرشتگان پاسبانان، و نگاهدارندگان عرش، و آسمان.
و در آن هنگام، خون و خاكستر ببارد.

سپس ميثم گفت: واجب است لعنت خدا بر قاتلان حسين عليه السلام، همانطور كه بر مشركينى كه با خدا خداى دگرى را شريك قرار مى‏دهند، واجب شده است و همانطور كه واجب است بر يهود و نصارى و مجوس.

با دشمنان صلح كن و از جنگ بپرهيز

عبد الله بن عمر، امام حسين را نصيحت ميكند كه با دشمنان صلح و از جنگ بپرهيز

روزي عبد الله بن عمر آمد و به امام حسين عليه السلام اشاره كرد كه با اهل ضلالت صلح كند، و از قتل و مقاتله او را برحذر داشت.

امّا سيّد الشّهداء عليه السّلام مِن الاوَّلينَ و الآخرينَ، و سيّد الشّهداء إلى قيامِ يومِ الدّين، روحى و أرواحُ العالَمين لَه الفِدآء، در تصميم خود ابداً تزلزلى ايجاد نمى‏كند، و بر اساس امر خداوند جَميل و جَليل و بر حسب امر رسول كريم خداوندى ذو الجلال و الإكرام، و بر اصل نظريّه و روش و اراده نفسانى خويشتن، اين امر را با كمال صحّت و سلامت و عافيتِ روان به پايان مى‏رساند. تازه خوشحال و مسرور است كه در برابر كاخ ظلمانى بنى اميّه و يزيد يك تنه قيام فرموده و تا أبد الآباد الگو و سرنوشت عالم انسانيّت گردد.

حضرت به او فرمود: اى أبا عبد الرّحمن! آيا ندانسته‏اى كه از پستى و فرومايگى دنيا نزد خداى تعالى آنستكه سر يحيى بن زكريّا را به نزد يك نفر مرد زناكار از زناكاران بنى اسرائيل هديّه برده اند؟!

آيا ندانسته‏اى كه بنى اسرائيل اينطور بودند كه در فاصله فيما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد نفر از پيغمبران را مى‏كشتند و سپس در دكّانهاى خود مى‏نشستند و به خريد و فروش مى‏پرداختند گويا اصلًا كارى انجام نداده اند! و خداوند هم بر ايشان تعجيل در عقوبت ننمود بلكه بعداً آنان را به مثابه شخص با عزّت و انتقام كشى اخذ كرد و انتقام كشيد؟!

اى أبا عبد الرّحمن! تو دست از نصرت من بر ندار!» [1]

امّا سيّد الشّهداء عليه السّلام مِن الاوَّلينَ و الآخرينَ، و سيّد الشّهداء إلى قيامِ يومِ الدّين، روحى و أرواحُ العالَمين لَه الفِدآء، در تصميم خود ابداً تزلزلى ايجاد نمى‏كند، و بر اساس امر خداوند جَميل و جَليل و بر حسب امر رسول كريم خداوندى ذو الجلال و الإكرام، و بر اصل نظريّه و روش و اراده نفسانى خويشتن، اين امر را با كمال صحّت و سلامت و عافيتِ روان به پايان مى‏رساند. تازه خوشحال و مسرور است كه در برابر كاخ ظلمانى بنى اميّه و يزيد يك تنه قيام فرموده و تا أبد الآباد الگو و سرنوشت عالم انسانيّت گردد.

جان بر آنكس ارزش دارد كه براى حفظ آن تن به ذلّت دهد، و حكومتهاى پيشين و امروز را كه بر اساس ظلم و عدوان است امضا كند. من حُسَينم و ارزش جان من وقتى است كه خودم را براى رهائى بشريّت از چنگال اين ديو صفتان فدا كنم. آن وقت ارزش دارد كه خودم با اهل بيتم را به همين منهاج كه مشاهده مى‏كنيد فدا كنم! اينست رويّه من! هر كه حُسينى است اينچنين است!

و با رَجَز آبدار و تابناك و متلألئ و كوبنده روز عاشورا

         : كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْمًا رَغِبُوا             عَنْ ثَوَابِ اللَهِ رَبِّ الثَّقَلَيْنْ‏

 «اين قوم كافر شده‏اند، و از قديم الايّام از ثواب خداوند كه پروردگار جنّ و انس است اعراض كرده‏اند.»

تا آخر ابيات كه خود و برادر و پدر و مادر و جدّش را معرفى مى‏كند، و اثبات مى‏نمايد كه فقط و فقط وصايت أمير المؤمنين عليه السّلام و امامت او صحيح بوده است؛ و اين حكومتهاى يزيدى بر اساس حكومت معاويه، و آن بر اساس حكومت عثمان، و آن بر اساس حكومت عمر، و آن بر اساس حكومت أبو بكر بوده است؛ و همه باطل اندر باطل، و خراب اندر خراب است.

هان اى جهانيان بدانيد! هان اى عالميان گوش فرا دهيد! پدرم وصىّ مصطفى بود، پدرم علىّ مرتضى لائق زمامدارى دنيا بود. و اينك منم امام به حقّ ناطق كه بايد زمام امور ظاهرى و باطنى، مادّى و معنوى، و هدايت بشر را به سوى سبل سلام در دست گيرم، و مردم را به مقام امن و امان رهبرى نمايم. و پس از من فرزندم على است، و همينطور تا برسد به آخر امام معصوم، پاك و پاكيزه و به خدا پيوسته، و از هواى نفس امّاره و حبّ جاه فارغ، و در مسند عزّت الهى آرميده: حضرت مهدىّ: محمّد بن الحسن العسكرىّ؛ او لياقت اين مقام و مسند را دارد.

افّ و افّ بر اين دنيا و حكومتش! افّ و افّ بر اين عالم شهوات و توابعش!

من قصد كوى وى را دارم. خداوند من، دل و جان من، جان و جانان من، محبوب ازل و ابد من، معشوق من كه يك عمر از روى دامان پيامبر تا الآن‏ با او فقط نرد عشق باخته‏ام؛ او به من مى‏گويد: اى حسين! اينكار را بايد بكنى! اينست روش و منهاج تو! اينست سير و حركت تو!

جان بر آنكس ارزش دارد كه براى حفظ آن تن به ذلّت دهد، و حكومتهاى پيشين و امروز را كه بر اساس ظلم و عدوان است امضا كند. من حُسَينم و ارزش جان من وقتى است كه خودم را براى رهائى بشريّت از چنگال اين ديو صفتان فدا كنم. آن وقت ارزش دارد كه خودم با اهل بيتم را به همين منهاج كه مشاهده مى‏كنيد فدا كنم! اينست رويّه من! هر كه حُسينى است اينچنين است!

                        الله شناسى، ج‏1، ص:375 تا 377

پاورقي :

_______________________________________________

 [1] ملاحظه فرمائيد: اين عبد الله پسر عمر كه در نزد عامّه بسى مناقب براى او ذكر مى‏كنند، با يزيد بن معاويه بيعت مى‏نمايد و دست از نصرت سيّد الشّهداء عليه السّلام بر مى‏دارد، و نه با حضرت و نه با پدرش أمير المؤمنين بيعت ننمود؛ با حجّاج بن يوسف ثَقَفى به خلافت عبد الملك بن مروان بيعت مى‏كند آنهم با وضع ذلّت‏آميزى. حجّاج به او مى‏گويد: با دستم بيعت مكن! انگشت شصت پاى چپم را با دستت بگير و بيعت كن، و عاقبت الامر هم حجّاج او را با وضع فلاكت بارى مسموم مى‏كند. او را قياس كنيد با اصحاب حضرت أبا عبد الله الحسين عليه السّلام كه در ليله عاشورا بيعت را از آنان برداشت و همه را آزاد گذاشت كه از تاريكى شب استفاده كنيد و به منازل و اوطان خود برويد. اين قوم فقط با من سر و كار دارند و چون مرا بكشند و مقصودشان حاصل شود با احدى از شما كارى ندارند! ما جواب بنى هاشم و اصحاب را در اظهار وفادارى و جان نثارى، از كلام ميرزا محمّد تقىّ حجّة الإسلام نيّر تبريزى در «آتشكده» ذكر مى‏كنيم‏

         : گفت ياران: كاى حيات جان ما             دردهاى عشق تو درمان ما

             رشته جانهاى ما در دست توست             هستى ما را وجود از هست توست‏

             سايه از خور چون تواند شد جدا             يا خود از صوتى جدا افتد صَدا

             زنده بى جان كى تواند كرد زيست             زندگى را بى تو خون بايد گريست‏

             ما به ساحل خفته و تو غرق خون             لا و حقِّ البَيتِ هَذا لا يَكون‏

             كاش ما را صد هزاران جان بدى             تا نثار جلوه جانان بدى‏

             در به روى ما مبند اى شهريار             خلوت از اغيار بايد، نى ز يار

             جان كلافه، ما عجوز عشق كيش             يوسفا از ما مگردان روى خويش‏

             ما به آه خشك و چشم تر خوشيم             يونس آب و خليل آتشيم‏

             اندرين دشت بلا تا پا زديم             پاى بر دنيا و ما فيها زديم‏

 

 

زیر مجموعه ها