كشتن امام مجتبى ابن ملجم را و علت عدم به قتل رسانيدن اميرالمومنين ابن ملجم را
بعد از خطبه، حضرت مجتبى عليه السّلام يكسره به سراغ ابن ملجم آمدند؛ چون حضرت امّ كلثوم آن حضرت را سوگند داده بود كه بعد از شهادت پدرم، به آن خدائى كه عالم را خلق كرده است راضى نيستم يك ساعت در قتل ابن ملجم درنگ كنى.
امام فرمود: اى ابن ملجم كه ترا وادار كرد كه دست به چنين كارى زدى؟
گفت: عهدى كه با خدا كرده بودم! حالا اگر مرا اجازه دهى به شام ميروم و معاويه را هم مىكشم و به نزد تو بر ميگردم، اگر خواهى مرا قصاص كن و اگر خواهى عفو نما!
حضرت فرمود: سوگند بخدا كه هيچ مهلت ندارى تا به دوزخ واصل شوى! در اينحال فقط با يك شمشير او را كشتند، و سپس مردم جثّهاش را برداشته و در مغاك انداختند.
رواياتى كه در عذاب برزخى ابن ملجم وارد شده، از عذابهاى برزخى بسيار شديد است و علماء اسلام در كتب مفصّله خود نوشتهاند در اينجا در دو موضوع بايد بحث نمود
چرا أمير المؤمنين عليه السلام قاتل خود را نكشتند
اوّل آنكه: چرا أمير المؤمنين عليه السّلام در زمان حيات خود، قاتل خود ابن ملجم را نكشتند، با آنكه كراراً خود آن حضرت خبر داده بود كه عبد الرّحمن بن مُلجم مُرادى قاتل من است؛ و بسيارى از اصحاب به آن حضرت عرض كرده بودند كه شما او را بكشيد[1] وحتّى خود عبد الرّحمن نيز به آن حضرت پيشنهاد كشتن خود را نموده بود!؟
. جواب آنكه: اوّلًا أمير المؤمنين عليه السّلام كه خود مصدر عدالت و محور داد و قسط است، به چه جرم و جنايتى عبد الرّحمن را كه تا آن هنگام مرتكب گناهى نشده است بكشد؟ آيا اين خود جرم و جنايت نيست؟ در اينصورت حضرت به جاى ابن ملجم، جانى و ابن ملجم به جاى حضرت، معصوم و بى گناه نِمود مىنمود. و بر كسى كه خود ميزان قسط و عدالت است، اين عمل صحيح نيست
. علّت عدم امكان كشتن كسى قاتل خودش را
بلكه قصاص قبل از جنايت، خود جنايتى است. زيرا ميدانيم كه قصاص فقط در صورت قتل است، نه نيّت و اراده قتل، و نه ميل و اشتياق به قتل؛ و در صورت عدم تحقّق قتل، گرچه نيّت و ميل و ارادهاش نيز تحقّق يافته باشد قصاصى نيست
. ثانيا اينكه تا علّت تامّه قتل تحقّق نپذيرد، قتل واقع نخواهد شد، و يكى از علل كشتن أمير المؤمنين عليه السّلام ابن ملجم را اينستكه آن حضرت اراده كشتن او را بنمايند، و چون اين كشتن غير مشروع است به علّت آنكه جنايتى هنوز از او سر نزده است، لذا كشتن ابن ملجم محال است
. ثالثاً اينكه اگر واقعاً و حقيقةً در علم خداوند بر اساس سلسله اسباب و مسبّبات و علل و معلولات چنين معيّن و مقدّر است كه ابن ملجم قاتل و حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام مقتول باشند، بنابراين چگونه به عكس گردد و أمير المؤمنين قاتل و ابن ملجم مقتول واقع شود؟! و اين جز خرابى علم خدا چيزى نيست نعوذُ بالله.
و مُحصَّل مطلب آنكه اگر اين علم صحيح باشد، ابن ملجم قاتل خواهد بود گرچه ثَقَلَين جمع شوند و مانع گردند؛ و اگر صحيح نباشد در اينصورت كشتن ابن ملجم بيمورد بوده و شخص بى گناه و بدون جريرهاى را كشتهاند.
نظير اين اشتباه بزرگ، به فرعون نسبت داده شده است كه چون كاهنان به او گفتند كه از بنى إسرائيل و سِبطيان پسرى متولّد ميشود كه تاج و تخت تو را بر هم ميزند، او شروع به كشتن پسران نمود، و هر پسرى كه از هر زن سبطى متولّد ميشد سر ميبريد.
مسكين نميدانست كه اگر واقعاً اخبار كَهَنه صحيح باشد بالاخره آن پسرى كه تاج و تخت را بر هم ميزند خواهد آمد، و او در بين اين پسران جان سالم بدر خواهد برد، و در اينصورت پسرانى كه كشته شدهاند همگى غير از آن پسر معهود بوده و همه بى گناه ذبح شدهاند.
و اگر اخبار كهنه غلط باشد، در اينصورت نيز همگى آن پسران را بى گناه ذبح نموده است.
و بر همين اساس است كه چون آن حضرت إخبار از شهادت خود به دست ابن ملجم داد، و اصحاب گفتند: أَوَلَا تَقْتُلُهُ؟ أَوْ قَالَ: نَقْتُلُهُ؟ آيا نمىكشى او را؟ يا آيا ما او را نكشيم؟
حضرت در پاسخ فرمود: مَا أَعْجَبُ مِنْ هَذَا؟ تَأْمُرُونِّى أَنْ أَقْتُلَ قَاتِلِى؟[2]
«چقدر اين كلام شما براى من موجب شگفت است؟ آيا شما مرا امر مىكنيد كه قاتل خود را بكشم
»؟ دوّم آنكه: حضرت درباره عبد الرّحمن سفارش نمودند كه از غذا و خوراك و آشاميدنى او كم نگذارند؛ و خود پس از نوشيدن جرعهاى از شير، ظرف شير را براى او فرستاد. و به حضرت امام حسن عليه السّلام وصيّت كرد كه او را مُثلَه[3] نكنند، چشم و گوش و. بينى و زبان و دست و پاى او را نبرند، و او را زنده نسوزانند؛ بلكه چون يك شمشير زده است فقط يك ضربه از شمشير بر سر او فرود آورند، و اگر نيز او را عفو كنند بهتر است
معاد شناسى، ج4، ص: 154 تا 158
[1] در «بحار الانوار» طبع حروفى، ج 42، ص 196 به نقل از «بصآئر الدّرجات» ص 24 با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أمير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده است كه: عبد الرّحمن بن ملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد، و آنها را محمّد بن أبى بكر (ره) فرستاده، و نامه معرّفى آن مسافرين و وافدين در دست عبد الرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت ميكرد و مرورش به نام عبد الرّحمن بن ملجم افتاد، فرمود: تو عبد الرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبد الرّحمن را! عرض كرد: بلى اى امير مؤمنان! من عبد الرّحمن هستم! سوگند بخدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم!
حضرت فرمود: سوگند بخدا كه مرا دوست ندارى! حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد.
ابن ملجم گفت: اى امير مؤمنان! من سه بار سوگند ميخورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد ميكنى كه من تو را دوست ندارم؟
حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آنجا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمىشناسد!
و چون ابن ملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد. بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمىكشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟ فرمود: سخن از اين كلام شما شگفت انگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مىكنيد كه قاتل خود را بكشم
[2] «بحار» طبع حروفى، ج 42، ص 196 به نقل از «بصآئر الدّرجات» ص 24؛ و بنا به نقل «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 9، ص 646 و 647 از «كشف الغُمّة» از «مناقب» خوارزمى در يكجا كه به أمير المؤمنين عرض كردند: أفَلا تَقْتُلُهُ؟ قالَ: لا؛ فَمَنْ يَقْتُلُنى إذًا؟ «اگر من او را بكشم پس چه كسى مرا مىكشد؟»
[3] ] در رساله 47 از «نهج البلاغة» ج 2، ص 77 از طبع عبده مصر، وارد است كه آن حضرت در ضمن وصيّتهاى خود فرمودند: انْظُروا إذا أنَا مُتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ، وَ لا يُمَثَّلْ بِالرَّجُلِ؛ فَإنّى سَمِعْتُ رَسولَ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ يَقولُ: إيّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقورِ.
و در «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 9، ص 663 به همين الفاظ از «نهج البلاغة» آورده است، و در ص 660 از «مناقب» خوارزمى نقل كرده است. و در «تاريخ طبرى» به تحقيق محمّد أبو الفضل إبراهيم ج 5، ص 148 آورده كه:
وَ قَدْ كانَ عَلىٌّ نَهَى الْحَسَنَ عَنِ الْمُثْلَةِ. وَ قالَ يا بَنى عَبْدِ الْمُطَلِّبِ! لا الْفيَنَّكُمْ تَخوضونَ دِمآءَ الْمُسْلِمينَ تَقولونَ: قُتِلَ أميرُالْمُؤْمِنينَ، قُتِلَ أميرُالْمُؤْمِنينَ! ألا لا يُقْتَلَنَّ إلّا قاتِلى. انْظُرْ يا حَسَنُ! إنْ أَنَا مُتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبْهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ؛ وَ لا تُمَثِّلْ بِالرَّجُلِ فَإنّى سَمِعْتُ رَسولَ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْه] وَ ءَالِهِ [وَ سَلَّمَ يَقولُ: إيّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ أنَّها بِالْكَلْبِ الْعَقورِ.
و عين اين حديث را ابن أثير در «كامل» ج 3، ص 391 آورده است