ورود کاربران

چرا اميرالومنين عليه السلام صراط مستقيم هستند ؟

چرا اميرالومنين عليه السلام صراط مستقيم هستند ؟

معنى «صراط» ؛ چگونه آن حضرت صراط مستقيم است؟

 براى توضيح اين مطلب مى‏گوئيم:

صراط به معنى طريق و راه است، و معلوم است كه اين راه بسوى خداست، و چون خدا محلّ و مكان خارجى ندارد پس مقصود راهى است از نفس براى معرفت ذات مقدّس او جلّ جلاله. و چون انسان از اوّل عمر تا آخرين لحظه حيات حالات مختلفه روحى دارد، و حركات نفسانيّه و ملكات روحيه‏اى دارد كه از تكرّر اعمال و حالات در او بوجود آمده است و دائماً از صورتى به صورت ديگر و از حالى به حال ديگر و از عقيده‏اى به عقيده ديگر و از كمالى به كمال ديگر منتقل مى‏شود، تا آنكه از مقرّبين گشته و از سابقين قرار گيرد، اگر عنايت خدا دست او را بگيرد و از كمّلين گردد، و اگر از متوسّطين باشد از اصحاب يمين‏ گردد، و اگر شيطان و نفس امّاره راهبر او باشد از اشقياء و اصحاب شمال گردد.

و در هر كس از نفس او راهى است باطنى كه تمام اعمالى كه در ظاهر انجام مى‏دهد طبق نقشه باطنى اوست؛ آن راه باطنى صراط است. و اين صراط در صورتى مستقيم است كه راهرو را با أقصر فاصله و كوتاه‏تر زمان به بهشت و رضوان و لقاى خدا برساند. و اين همان راه خدا و معرفت است كه هر امام مبيّن آن است؛ بلكه نفس خودِ امام صراط است براى تابعين، تا پيروان از راه نفس او همان راهى را روند كه خود رفته است. و چون نفس امام نزديكترين راه بسوى خداست پس امام صراط مستقيم است كه حقّاً از مو باريكتر و از شمشير برّنده‏تر است.

روى عن الصّادق عليه السّلام:

إنّ الصُّورَة الإنسانِيَّة هِىَ الطَّرِيقُ المُسْتَقيمُ إلَى كُلِّ خَيرٍ و الجِسرُ المَمدُودُ بَينَ الجَنَّة و النّارِ.[1]

                        صراط ظهور راهى است كه انسان در دنيا دارد

 

و البتّه صراط در روز قيامت ظهورى است از همين راهى را كه انسان در دنيا دارد. چون حقيقت دنيا جهنّم است، و صراط جهنّم راهى است كه انسان در دنيا بسوى خدا دارد. بعضى براى عبور از اين صراط مى‏لنگند و به جهنّم مى‏افتند، و اين آن كسانى هستند كه در شهوات منغمر شده و در مادّيات و لذائذ دنيّه غوطه خورده‏اند؛ و بعضى مانند برق خاطف از جهنّم عبور مى‏كنند: وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا، ثُمَّ نُنَجِّى الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا.[2]

عن عبدالله بن مسعود عن رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم قال:

يَرِدُ النّاسُ النّارَ ثُمَّ يَصدُرُونَ بِأعمالِهِم؛ فَأوَّلُهُم كَلَمعِ البَرقِ، ثُمَّ كَمَرِّ الرِّيحِ، ثُمَّ كَحُضرِ[3] الفَرَسِ، ثُمَّ كَالرّاكِبِ، ثُمَّ كَشَدِّ[4] الرَّجُلِ، ثُمَّ كَمَشيِهِ.[5]

و فى «تفسير[6] القمّى» عن الصّادق عليه السّلام:

الصِّراطُ أدَقُّ مِنَ الشَّعرِ و أحَدِّ من السَّيفِ؛ فَمِنهُم مَن يَمُرُّ عليه مِثلَ البَرقِ، و مِنهُم مَن يَمُرُّ عليه مِثلَ عَدوِ الفَرَسِ، و مِنهُم مَن يَمُرُّ عليه مَاشيًا، و مِنهُم مَن يَمُرُّ عليه حَبوًا، و مِنهُم مَن يَمُرُّ عليه مُتَعَلِّقًا فتَأخُذُ النّارُ مِنهُ شَيئًا و تَترُكُ شَيئًا.[7]

بالجمله جهنّم ظهور دنياست، و هر كس كه در دنيا آمده حتماً در جهنّم مى‏رود؛ غاية الأمر بعضى مانند برق خاطف عبور كردند مانند پيغمبران و اوصياء، و بعضى مانند تندباد، و بعضى كه از اصحاب يمين بودند مانند عَدو الفرس، و بعضى كه گاهى معصيت مى‏كردند و توبه مانند شدّ الرّجل، و شهوت‏رانان هم در جهنّم مى‏افتند.

بنابراين عَلىٌّ عَليهِ السَّلامُ هُو الصِّراطُ المُستَقِيم‏

انوارالملكوت، ج‏2، ص: 142 تا 144

 



[1] تفسير صافى، ج 1، ص 86: [و از حضرت صادق عليه السّلام درباره معنى صراط، روايتى است كه فرمود: صورت نفس ناطقه و ملكوتى انسان، صراط مستقيم است به سوى هر خيرى؛ و آن است پلى كه ميان بهشت و آتش كشيده شده است.]

[2] سوره مريم (19) آيه 71 و 72: [هيچيك از شما نيست مگر آنكه وارد جهنّم خواهد شد، و اين حكم قطعى است كه خداوند بر عهده خود گرفته و از قضاى حتمى خود گذرانيده است. و سپس ما افراد پرهيزكار را نجات مى‏دهيم، و مى‏گذاريم كه ستمگران در آن جهنّم به رو در افتاده و به زانو درآمده بمانند.]

[3] حَضَرَ الفرسُ: عدا عدواً شديداً.

[4] شَدَّ الرَّجُلُ: عدا و ركض.

[5] تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 442: [عبد الله بن مسعود از رسول خدا نقل مى‏كند كه فرمودند: تمامى انسانها در روز قيامت وارد بر آتش خواهند شد و هر شخص به ميزان اعمالى كه در دنيا انجام داده از آن عبور خواهد كرد. دسته اوّل مانند برق از آن مى‏گذرند. دسته دوّم مانند باد آن را درمى‏نوردند، و بعضى مانند اسب دونده و برخى چون سواره و گروهى چون انسان دونده و بعضى مانند پياده. مترجم‏]

[6] سيّد حميرى گويد:

         سَمّاهُ جَبَّارُ السَّما             صِراطُ حَقّ فَسُمى‏

             فَقالَ فى الذِّكرِ و ما             كانَ حَديثًا يُفتَرى‏

             هَذا صِراطى فَاتَّبِعُوا             و عَنهُم تُخدَعوا

             فَخالَفوا ما سَمِعوا             و الخُلفُ مِمَّن شَرَعوا

 (ديوان سيّد، ص 64 تخريج از أعيان الشيعة 214: 13؛ مناقب آل أبى طالب، لإبن شهر آشوب، ج 2، ص 272.)

[7] تفسير القمّى، ج 1، ص 29: [امام صادق عليه السّلام فرمودند: پل صراط از مو نازكتر و از شمشير تيزتر است، بعضى مثل برق و بعضى مثل دويدن اسب و برخى پياده و گروهى سينه‏خيز و عدّه‏اى آويزان شده درون آتش قرار مى‏گيرند و آتش پاره‏اى از وجود آنان را فرا مى‏گيرد. مترجم‏]

چرا حضرت علی علیه السلام ... ؟

ما معتقدیم که ائمه اطهار علیهم السلام هیچ کاری را بدون دانستن عواقب آن انجام نداده و رو به مسئله ی نمی کنند مگر آن که مورد رضایی خدا و به مصلحت دین باشد ، و از آنجایی که انسان در برخورد با حوادث تاریخی گاهاً دچار تردید شده و فوراً لفظِ چرا را بر زبان جاری وساری می کند ، بر خود لازم دانسته تا در مورد برخی از مهمترین سوالات افراد در مورد حوادث و رخداد های که در زمان امیرالمومنین علی بن ابیطالب اتفاق افتاده است را ، به روش تحقیقی کتابخانه ای ، مورد بررسی قرار داده و به آن بپردازیم.

 

 

۱- چرا علىّ‏ عليه السّلام بيست و پنج سال پس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خانه‏نشين بود؟ 

محمّد بن ابراهيم( رضى اللَّه عنه) از ميثم بن عبد اللَّه رمانىّ روايت كرده كه گفت: به علىّ بن موسى عليهما السّلام عرضه داشتم يا ابن رسول اللَّه بگو بدانم چرا علىّ‏ عليه السّلامبيست و پنج سال پس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خانه‏نشين بود، و با دشمنان خدا پيكار نكرد، و بعدا در ايّام حكومتش به پيكار دست گشود؟ حضرت فرمود: در اين كار اقتدا به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كرد، چون آن حضرت نيز پيكار با مشركين مكّه را پس از بعثت سيزده سال در مكّه و نوزده ماه در مدينه ترك كرد، اين براى آن بود كه ياورانش اندك بودند و قدرت بر عليه آنان نداشت، و همچنين علىّ عليه السّلام مجاهده با دشمنان را كنار گذاشت براى نداشتن ياور بر عليه آنان، و چون پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بدين ترك جهاد در سيزده سال مكّه و نوزده ماه مدينه نبوّتش باطل نمى‏شود، همين طور امامت علىّ عليه السّلام با ترك جهاد بيست و پنج سال كه هر دو مانعى داشتند باطل نخواهد شد، چون علّت يكى بود.

 عیون اخبار الرضا ، ترجمه غفاری ، ج 2 ، ص 152

۲- چرا علىّ‏ بن أبى طالب در روز شورى به اقامه معجزه نپرداخت؟

در جواب مى‏گوئيم پيامبران و حجج الهى عليهم السّلام، دلايل و براهين را بر حسب اوامر الهى و بر اساس آنچه كه خداوند براى خلق صلاح مى‏داند اظهار مى‏كنند، و هنگامى كه حجّت الهى بنا بر كلام پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در شأن علىّ و تصريح ايشان بر امامت او ثابت شده باشد، ديگر علىّ عليه السّلام نيازمند اقامه معجزه‏اى نخواهد بود، مگر آنكه كسى بگويد اقامه معجزه در آن هنگام اصلح بود. و ما هم به او مى‏گوئيم: چه دليلى بر درستى اين سخن وجود دارد؟ و خصم هم انكار نمى‏كند كه اقامه معجزه او اصلح نبوده است؟ و چه بسا كه اگر خداى تعالى در آن حال معجزه‏اى به دست او ظاهر مى‏كرد، تعداد بيشترى كافر مى‏شدند و او را ساحر و شعبده‏باز مى‏خواندند، با وجود اين احتمالات، معلوم نيست كه اظهار معجزه اصلح بوده باشد.

کمال الدین ، ترجمه پهلوان ، ج 1 ، ص 123

 


۳- چرا علىّ‏ عليه السّلام امر خلافت را پس از عثمان پذيرفت؟

حقّ واجب او را به وى مى‏دادند و او هم پذيرفت و او را در اين كار مانند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود آنگاه كه منافقين و مؤلّفة قلوبهم را پذيرفت‏.

 کمال الدین ، ترجمه پهلوان ، ج 1 ، ص 123

 


۴- چرا على‏ بن ابى طالب عليه السّلام مدّت بيست و پنج سال بعد از نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله با دشمنانش نجنگيد ولى پس از آن در ايّام خلافت و ولايتش با آنها به جنگ پرداخت؟

از حضرت على بن موسى الرّضا صلوات اللَّه عليه سؤال كرده و محضرش عرضه داشتم: بفرماييد چرا على‏ بن ابیطالب عليه السّلام مدّت بيست و پنج سال بعد از نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله با دشمنانش نجنگيد ولى پس از آن در ايّام خلافت و ولايتش با آنها به جنگ پرداخت؟
حضرت فرمودند: به خاطر آن كه حضرتش به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله اقتداء نمود چه آن كه نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بعد از نبوّت سيزده سال در مكّه و نوزده ماه در مدينه جهاد با مشركين را به خاطر كمبود اعوان و قلّت ياران ترك نمودند و على عليه السّلام نيز به خاطر فقدان افراد كافى مجاهدت و مبارزه با دشمنان را ترك نمودند پس همان طورى كه به خاطر ترك مجاهدت سيزده ساله در مكّه و نوزده ماهه در مدينه نبوّت حضرت خاتم صلّى اللَّه عليه و آله باطل نمى‏شود عينا ترك جهاد بيست و پنج ساله امير المؤمنين على عليه السّلام سبب بطلان امامت حضرتش نمى‏گردد چه آن كه علّت ترك جهاد در هر دو مورد يكى مى‏باشد.

علل الشرایع ، ترجمه ذهنی تهرانی ، ج 1 ، ص 493

 


۵- چرا علىّ‏ را ( برای جانشینی پیغمبر) انتخاب نکردید ( سوال پدر ابوبکر از ابوبکر) ؟

نقل است كه پدر أبو بكر هنگام وفات پيامبر در طائف بسر مى‏برد، و چون جريان بيعت با أبو بكر رخ داد نامه‏اى به اين عنوان براى پدرش فرستاد: از جانشين و خليفه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به أبو قحافه، أمّا بعد؛ مردم به خلافت من راضى شدند، و من از امروز خليفه خدايم، اگر به سوى من آنى براى شما بسيار خوشتر است.
چون أبو قحافه نامه را خواند به حامل نامه گفت: چرا علىّ‏ را انتخاب نكرديد؟ گفت: او كم سنّ و سال بود و بسيارى از سران قريش و غير آن را در غزوات كشته است، در مقابل أبو بكر از او بزرگتر است. أبو قحافه گفت: اگر به سنّ است من به خلافت از او شايسته‏ترم! حقّ علىّ را خوردند با اينكه خود رسول خدا براى او بيعت گرفت و ما را بدان امر فرمود!!.

 احتجاج ، ترجمه جعفری ، ج 1، ص 205

 


۶- چرا على‏ (عليه السلام) در زمانى كه تمام كشور اسلامى زير نگين او بود فدک را پس نگرفت؟

امام امير المؤمنين على (عليه السلام) در همان كلام كوتاهش همه گفتنى‏ها را گفته است آنجا كه مى‏فرمايد: «آرى از آنچه در زير آسمان دنياست تنها «فدك» در دست ما بود، عده‏اى نسبت به آن بخل ورزيدند ولى در مقابل گروه ديگرى سخاوتمندانه از آن صرف نظر كردند و بهترين داور و حاكم خدا است، مرا با فدك و غير فدك چه كار در حالى كه فردا به خاك سپرده خواهيم شد».
آن امام بزرگوار عملا نشان داد كه فدك را به عنوان يك وسيله در آمد و يك منبع اقتصادى نمى‏خواهد و آن روز هم كه فدك از ناحيه او و همسرش مطرح بود، براى تثبيت مسأله ولايت و جلوگيرى از خطوط انحرافى در زمينه خلافت پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بود اكنون كار از كار گذشته و فدك بيشتر جنبه مادى پيدا كرده، گرفتن آن چه فايده‏اى دارد.
امام پس از رسيدن به خلافت، نخواست عملى انجام دهد كه به خاطر بعضى خطور كند و يا جادستى براى كسى پيدا شود كه: اعلام باز پس گرفتن اموال غصب شده و ردّ به صاحبانش مقدمه براى به دست آوردن چيزى بوده كه در زمان خلفا مورد دعوا و گفتگو بود و او براى اين كه فدك را تصرف كند مسأله باز پس گرفتن زمينها و مزارعى كه وسيله عثمان بخشيده شده عنوان كرده است لذا على (عليه السلام) از كنار اين مسأله گذشته و از آن سخنى به ميان نياورده است، تا برساند كه ائمه براى گرفتن حقوق مردم، زمامدارى را مى‏پذيرند نه براى حقوق شخصى! و طبعا فرزندان فاطمه نيز به اين عمل راضى بوده‏اند.

الطرائف ، ترجمه داوود الهامی ، ص 405

 


۷- چرا علی بن ابیطالب بر دیگر اقوام خود برتری دارد ؟

سلمان گفت در محضر رسول گرامى نشسته بودم ناگاه عباس بن عبد المطلب بر او وارد شد و سلام كرد پيامبر جواب سلامش را داد و او را مرحبا گفت سپس عباس عرضكرد اى رسول خدا چرا عليّ‏ بن ابى طالببر ما اهل بيت برترى دارد با اينكه سرچشمه يكيست سلمان گفت پيامبر گرامى بعباس فرمود: هم اكنون ترا خبر دهم اى عمو.
همانا خداى تعالى من و علىّ را آفريد و حال اينكه نه آسمانى بود و نه زمينى، نه بهشتى نه دوزخى نه لوحى نه قلمى چون خدا اراده‏ى آفريدن ما را كرد كلامى گفت كه نور بود بعد كلامى ديگر فرمود كه روح بود سپس نور و روح را ممزوج كرد مساوى شدند سپس من و على را از آن دو آفريد.
بعد از نور من نور عرش را آفريد من بالاتر از عرشم بعد از نور على آسمانها را آفريد پس على برتر از آسمانهاست بعد از نور حسن خورشيد را آفريد بعد از نور حسين ماه را آفريد پس حسن و حسين از ماه و خورشيد برترند فرشتگان خدا را تسبيح و تقديس ميكردند و در تسبيح خويش ميگفتند سبّوح قدّوس از نورهائى كه چقدر در پيشگاه خداى تعالى گرامى هستند.
چون خدا اراده‏ى آزمايش فرشتگان را نمود ابر تاريكى بر آنان فرستاد فرشتگان چنين بودند كه اولى‏ها آخرى‏ها را نميديدند و آخرى‏ها اولى‏ها را سپس فرشتگان عرضكردند خداى ما، بزرگ ما از آن روزى كه ما را آفريده‏اى اين چنين ظلمت و تاريكى نديده‏ام از تو خواهش ميكنيم بحق اين نورها كه تاريكى را از ما برطرف كنى سپس خداى تبارك و تعالى فرمود: بعزت و جلالم برطرف مى‏كنم.
سپس نور فاطمه را آفريد آن نور در آن روز مانند قنديل بود او را بر گوشه‏اى از عرش آويزان كرد. آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه روشن شد بدين جهت است كه فاطمه زهرا ناميده شد فرشتگان تسبيح و تقديس خدا را ميكردند سپس خداى عزّ و جلّ فرمود: ثواب تسبيح و تقديس شما را تا قيامت براى دوستان اين خانم و پدرش و شوهرش و فرزندانش قرار ميدهم.
سلمان گفت سپس عباس بيرونشد امير المؤمنين را ديدار كرد آن حضرت را بسينه چسبانيد و پيشانيش را بوسيد و گفت پدرم فداى عترت مصطفى از اهل بيتى كه چقدر پيش خدا گرامى هستيد.

 إرشاد القلوب / ترجمه رضايى،ج 2، ص 369
 


۸- چرا علی بن ابیطالب از سوی پیامبر بر دیگران ترجیح داده می شد؟

از سلمان روايت شده كه گفت: ابو بكر و عمر و عثمان، بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وارد شدند، و پرسيدند: چرا على‏ عليه السّلام رادر هر حال بر ما ترجيح مى‏دهى؟! پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در پاسخ فرمود: من او را ترجيح ندادم، بلكه خدا او را ترجيح داده است.
پرسيدند: دليل چيست؟
فرمود: اگر از من نمى‏پذيريد، از ميان مرده‏ها، صادق‏تر از اصحاب كهف، نمى‏يابيد و من شما و على عليه السّلام را به سوى آنان مى‏فرستم و سلمان را شاهد قرار مى‏دهم، تا بر آنان سلام كنيد، پس خدا براى هر كس آنها را زنده كر، او افضل است؟
همگى پذيرفتند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دستور داد، فرشى را گستردند و على عليه السّلام را در وسط و هر كدام از آنها را در گوشه‏اى نشاند و سلمان هم بر گوشه چهارمش نشست، آنگاه فرمود: اى باد ايشان را نزد اصحاب كهف ببر و به من بازگردان؟! سليمان گويد: باد ما را به سوى آنها حمل كرد، ناگهان بر در غارى بزرگ فرود آورد.
امير المؤمنين عليه السّلام به سلمان فرمود: اينجا همان «كهف و رقيم» است، به آنان بگو: جلو روند، پس هر كدام از آنها ايستادند و درود فرستادند و دعا كردند، و گفتند: السلام عليكم يا اصحاب الكهف، ولى جواب نشنيدند، اما امير المؤمنين عليه السّلام دو ركعت نماز گزارد و دعا كرد و صدا زد: اى اصحاب كهف، آنگاه غار و ساكنان آن به سخن در آمدند و پاسخ دادند، امام عليه السّلام فرمود: درود بر شما اى جوانمردانى كه به خدا ايمان آورديد و بر هدايت شما افزوديم، در پاسخ گفتند: درود بر تو اى برادر و وصى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام، خداوند پس از ايمان ما به محمد عليه السّلام فرستاده او، براى توبه به ولايت، پيمان گرفت، كه تا قيامت و روز رستاخيز به اين ولايت باقى باشيم.
همراهان امام عليه السّلام بيهوش بر زمين افتادند و از سلمان خواستند، آنها را بازگرداند ولى سلمان گفت: اين كار براى من ممكن نيست، گفتند: يا ابا الحسن عليه السّلام ما را برگردان؟ فرمود: اى باد، ما را نزد پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم برگردان.
سلمان گويد: باد ما را حمل كرد و به نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم برد و حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داستان را بر ايشان تعريف كرد و فرمود: اين دوستم جبرائيل است كه مرا به داستان خبر داده، در پاسخ گفتند: اكنون برترى و فضل خدايى على عليه السّلام را بر ما و امت درك كرديم.

إرشاد القلوب / ترجمه سلگى ، ج2 ، 119

 


۹- چرا على‏ عليه السّلام از حق خود دفاع نكرد؟

محمود بن لبيد از حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام در ضمن حديثى متضمن نص بر امامت ائمه دوازده‏گانه است روايت كند كه محمود بن لبيد گفت: پس چرا على‏عليه السّلام از حق خود دفاع نكرد (و براى گرفتن آن قيام نفرمود؟) فاطمه عليها السّلام فرمود: اى ابا عمر (كنيه راوى است) همانا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: مثل امام مثل كعبه است كه نزدش روند و او نزد كسى نيايد، يا آنكه فرمود: مثل على (مثل كعبه است) سپس فرمود: هر آينه به خدا سوگند اگر حق را به اهلش واگذارده بودند و پيروى از عترت پيغمبرشان نموده بودند دو نفر در باره خداى تعالى اختلاف نمى‏كردند، و هر كدام (از امامان) يكى پس از ديگرى امامت را ارث مى‏برد تا قائم ما كه نهمين فرزند از صلب پسرم حسين است قيام كند، و لكن مقدم داشتند كسى را كه خدا او را عقب انداخته، و عقب انداختند كسى را كه خداوند او را مقدم داشته بود.

الانصاف فی النص علی الائمه الاثنی عشر علیهم السلام ، ترجمه رسولی محلاتی ، ص 534

 

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
میثم عسکری زاده

حوض كوثر در بيانات امام محمّد باقر عليه السّلام


حوض كوثر در بيانات امام محمّد باقر عليه السّلام

در كتاب «بشارة المصطفى» و «مجالس» مفيد و «أمالى» شيخ طوسى روايت كرده‏اند، از مفيد، از ابن قولويه، از حسين بن محمّد ابن عامر، از مُعَلّى بن محمّد، از محمّد بن جمهور عَمِّى، از ابن محبوب، از أبو محمّد وابِشى، از أبو وَرْد كه گفت: از حضرت إمام محمّد باقر عليه السّلام شنيدم كه مى‏گفت:

چون روز قيامت بر پا شود، خداوند همه مردم را عريان و پابرهنه در زمين هموارى جمع ميكند؛ و آنها را در راه محشر بقدرى متوقّف ميدارند كه همگى عرق بسيارى مى‏كنند و نفَس‏هاى آنان به شدّت ميزند، و به قدرى كه خداوند اراده كرده است درنگ مى‏كنند؛ و اينست معناى گفتار خداوند تعالى:

فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا. / آيه 108، از سوره 20: طه‏

«و در آن وقت (اى پيامبر) نمى‏شنوى مگر صداى آرام و بدون صوت را»

در اينحال منادى از عرش ندا ميكند: كجاست پيامبر امّى؟

خلائق ميگويند: اين صداى تو به همه رسيد و همه شنيدند، آن پيامبر را با اسمش صدا كن!

منادى ندا ميدهد: كجاست پيامبر رحمت: محمّد بن عبد الله؟

رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم بر پا مى‏ايستد، و از همه مردم جلوتر مى‏آيد تا اينكه مى‏رسد به حوضى كه طول آن به قدر مسافت ما بين أيْلَة و صَنْعَاء مى‏باشد، و در كنار حوض مى‏ايستد.

و پس از آن صاحب شما را ندا مى‏كنند؛ او هم به جلو مى‏آيد، و در برابر مردم با رسول الله وقوف مى‏كند.

و سپس به مردم اجازه داده مى‏شود، و آنان به حركت در مى‏آيند. و در آن وقت، مردم به دو دسته تقسيم مى‏شوند: جماعتى در حوض وارد مى‏شوند، و جماعتى را از حوض دور مى‏كنند و چون رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم ببيند كه از محبّان ما أهل بيت كسى را از حوض دور كنند گريه ميكند و ميگويد: اى پروردگار من! شيعه علىّ! اى پروردگار من! شيعه علىّ!

در اين حال خداوند فرشته اى را مى‏گمارد كه از آن حضرت بپرسد: اى محمّد! سبب گريه شما چيست؟!

رسول الله ميگويد: چگونه نگريم بر جماعتى كه از شيعيان برادرم علىّ بن أبى طالب هستند، و من آنان را مى‏نگرم كه از حوض دورشان كرده‏اند، و به جانب أصحاب دوزخ روان ساخته‏اند!؟

خداوند عزّ و جلّ ميگويد: اى محمّد! من از گناهان آنها گذشتم، و همه را به تو بخشيدم. و من آنان را به تو و به كسانى كه از ذرّيّه تو هستند، و آنان آن ذرّيّه را دوست دارند و ولايت آنها را برعهده گرفته‏اند، ملحق ساختم، و آنها را از زمره و جمعيّت تو قرار دادم و در حوض تو وارد كردم و شفاعت تو را درباره آنان پذيرفتم و تو را بدين جهت مكرّم و گرامى داشتم.

و حضرت باقر: محمّد بن علىّ بن الحسين عليهم السّلام گفتند: در آن روز چه بسيار از مردان و زنان گريه كننده اى كه چون اين جريان را ببينند، فرياد مى‏زنند: يا مُحَمَّداه!

و هيچيك از مواليان ما و از محبّان ما نمى‏ماند مگر آنكه در حزب ما قرار مى‏گيرد و با ما وارد در حوض ما مى‏شود.

و علىّ بن إبراهيم در «تفسير» خود، در ذيل آيه كريمه: وَ خَشَعَتِ الاصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا، از پدرش: إبراهيم بن هاشم، از ابن محبوب، از وابشى، از أبو الورد، همين مضمون روايت را آورده است.

 

معاد شناسى، ج‏9، ص: 437 تا 439

ریاح غلام آل نجار و تشییع جنازه او

شیخ صدوق از امام صادق روایت کرده است که فرمود:

رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم  در میان جمعی از اصحاب بودند که ناگهان چهار نفر از سیاهان جنازه ی سیاه چهره ای را به دوش گرفته و در حالیکه او را میان پارچه ای پیچیده بودند به طرف قبرش حمل می کردند.

اگر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نبود...

 

" لولا على‏ ما عرف دين اللّه"   ( اصول السته عشر ، ص 38)

اگر علی نبود دین خدا شناخته نمی شد،

 و چون علی هست دین خدا شناخته شده است.

 

لولا عليّ‏ (عليه السّلام) لمحق الدّين و هلك النّاس (منهاج البرائه فی شرح نهج البلاغه، ج 16 ، ص 110)

اگر علی نبود دین از بین می رفت و مردم به هلاکت میرسیدند؛

و چون علی هست دینی هست و مردم هم به هلاکت نمی رسند.

  

لَوْلَا عَلِيٌ‏ مَا أَبَانَ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا مُؤْمِنٌ مِنْ كَافِر (تفسیر فرات کوفی ، ص 371)

اگر علی نبود حق و باطل و مومن و کافر از هم جدا و شناخته نمی شدند؛

و از وجود علی است که حق از باطل و مومن از کافر شناخته می شود.

(زیرا هر کجا علی است حق و ایمان در آنجا جمع شده اند ، پس هر که با علی است حق و مومن است ، و هر که نیست باطل و کافر است.)

 

 لولا علي‏ (عليه السّلام) ما خلقت الجنّة (مشارق الانوار الیقین ، ص 188)

اگر علی نبود خداوند بهشت را خلق نمی کرد ؛

و چون علی هست خداوند بهشت را آفریده است.

 

 لولا علي‏ لهلك عمر (تفسیر عیاشی ، ج 1 ، ص 75)

اگر علی نبود عمر به هلاکت می رسید. ( این گفتار از عمر بن خطاب است)

 

 لولا عليّ‏ لم يعرف حزبي و لا أوليائي و لا أولياء رسلي (فضائل امیرالمومنین علی السلام ، ص61)

اگر علی نبود حزب رسول الله و اولیای او و اولیای هیچ پیامبری شناخته نمی شد؛

و به وجود امیرالمؤمنین حزب رسول الله و اولیای او و اولیای پیامبران شناخته می شوند.

 

لَوْلَا عَلِيٌ‏ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْؤ ابدا ً (کشف الغمه فی معرفه الائمه ، ج 1 ، ص 472)

اگر علی نبود هیچ کسی برای همسری با فاطمه برابر با فاطمه نبود؛

و فقط علی ست که شایسته ی همسری فاطمه است.

 

 يا أحمد! لولا عليّ‏ لما خلقتك‏ (مستدرک سیده النساء الی الامم الجواد ج 11 ص 44)

اگر علی نبود، ای احمد، تو را خلق نمی کردم. ( خطاب خداوند متعال به پیغمبر اکرم)

و به برکت وجود علی ست که تو را آفریدیم.