ورود کاربران

مثل قائم عليه السلام مثل صالح است


                                                              ذكر غيبت صالح عليه السلام‏

امام صادق عليه السلام فرمود صالح عليه السلام مدتى از ميان قوم خود غيبت كرد روزى كه غائب شد مردى‏ كامل، خوش اندام بود ريش انبوهى داشت و شكم خفته اى گونه‏هايش سبك بود در ميان مردان ميانه بالا و بهم پكيده بود و چون نزد قوم خود برگشت تغيير شكل داده بود و او را نشناختند، قومش هنگام برگشت او سه دسته شده بودند

1- منكران جدى كه هرگز برنميگشتند

2- اهل شك و ترديد

3- اهل ايمان و يقين

صالح بدعوت آن دسته‏اى كه شك داشتند آغاز كرد و به آنها اظهار داشت كه من صالح هستم او را تكذيب كردند و دشنام دادند و راندند و گفتند خدا از تو بيزار باد صالح به شكل تو نبود، فرمود سپس نزد منكران آمد سخن او را نشنيدند و بسختى از او دورى كردند سپس پيش دسته سوم رفت كه اهل ايمان و يقين بودند و بآن‏ها گفت من صالح هستم، گفتند يك خبرى بما بگو كه بفهميم تو صالح هستى چون ما شكى نداريم كه خداى تعالى آفريننده است هر كس را بهر شكل كه خواهد در مى‏آورد، ما در ميان خود نشانه‏هاى قائم را بهم خبر داديم و بررسى كرديم كه وقتى آيد معلوم باشد و صحت آن بوسيله يك خبر آسمانى بر ما محقق شود.

 صالح گفت من همان صالح هستم كه شتر را براى شما آوردم، گفتند راست گفتى ما هم همين موضوع را بررسى ميكرديم آن شتر چه نشانه‏هائى داشت؟ گفت يك روز او آب را مينوشيد و يك روز شما، گفتند ما بخدا و آنچه از او آوردى ايمان داريم، اينجا است كه خدا مى‏فرمايد بدرستى كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شد اهل يقين گفتند ما بدان چه فرستاده شده ايمان داريم و و گفتند آنان كه خود را بزرگ شمردند يعنى اهل شك و منكران ما بآن كه شما ايمان آورديد كافر هستيم، گفتم آيا آن روز در ميان آنها عالمى بصالح بود، فرمود خدا از آن عادل‏تر است كه زمين رابدون عالم گذارد كه بخداى عز و جل رهبرى كند، آن مردم بعد از خروج صالح فقط هفت روز در حال بلا تكليفى بسر بردند كه امامى را نمى‏شناختند ولى بهمان دين خداى عز و جل كه در دست داشتند عمل ميكردند و با هم متحد بودند و چون صالح (ع) ظاهر شد دور او جمع شدند و همانا مثل قائم عليه السلام مثل صالح عليه السلام  است.

 كمال الدين / ترجمه كمره‏اى، ج‏1، ص: 238تا239

تاریخ اجمالی شیعه در عصر امام زمان

تاریخ اجمالی شیعه در عصر امام زمان: حجّة بن الحسن عليه السّلام‏

ميلاد آن حضرت در روز جمعه نيمه شهر شعبان در سنه 255  بوده است. و حضرت امام حسن عليه السّلام براى حفظ و نگهدارى او نگران بودند و پيوسته او را در نزد خود نگه مى‏داشتند و به احدى اجازه ملاقات و مشاهده او را نمى‏دادند. بنابراين در ايّام پدرش وى را ديدار ننمودند مگر گروه قليلى از شيعيان.
و چگونه براى حضرت امام حسن محافظت او مهم نباشد با وجودى كه او آخرين ايشان مى‏باشد؟! و به واسطه اوست كه شيعه زنده مى‏شود وَ بِهِ يَمْلَا اللهُ الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا. و چگونه بر وى نگران نباشد با وجودى كه بنى عباس همگى در انتظار ولادتش نشسته بودند تا كار او را تمام كنند.

راه دیدار امام زمان علیه السلام

راه دیدار امام زمان علیه السلام

امروزه راه تشرّف به حقيقت ولايت آن حضرت باز است؛ و مهمّ هم همين است؛ ولى نياز به مجاهده با نفس امّاره، و تزكيه اخلاق و تطهير باطن دارد؛ و محتاج به سير و سلوك در راه عرفان و توحيد حضرت حقّ است سبحانه و تعالى؛ خواه ظهور خارجى و عمومى آن حضرت نيز به زودى واقع گردد، يا واقع نگردد.
زيرا خداوند ظالم نيست؛ و منع فيض نمى‏كند؛ و راه وصول را براى افرادى كه مشتاقند نبسته است.
اين دَرْ پيوسته باز است؛ و دعوت محبّان و مشتاقان و عاشقان را لَبَّيْك مى‏گويد.
بنابراين بر عاشقان جمال الهى و مشتاقان لِقاى حضرت او جَلَّ و عَلا، لازم است كه با قدم‏هاى متين و استوار در راه سير و سلوك عرفان حضرتش بكوشند؛ و با تهذيب و تزكيه، و مراقبه شديد، و اهتمام در وظائف إلهيّه، و تكاليف سبحانيّه، خود را به سر منزل مقصود نزديك كنند، كه خواهى نخواهى در اين صورت از طلعت مُنير امام زمان و قطب دائره امكان كه وسيله فيض و واسطه رحمت رحمانيّه و رحيميّه حقّ است بهره‏مند و كامياب مى‏گردند؛
و از هر گونه راههاى استفاده براى تكميل نفوس خود متمتّع مى‏شوند؛ و از جميع قابليّت‏هاى خدادادى خود براى به فعليّت در آوردن آنها براى وصول به منزل كمال بهره مى‏گيرند.
وَفَّقَّنَا اللَهُ تَعَالَى وَ ايَّاكُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَّى اللَهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.

در اينجا بايد سه نكته را در نظر داشته باشيم:

اوّل آنكه: غيبت آن حضرت از جانب ماست نه از جانب ايشان يعنى ما به واسطه گناه و انانيّت و استكبار، خود را از زيارتش محروم داشته‏ايم نه آنكه ايشان خود را مهجور و مختفى مى‏دارند، و به عبارت‏ ديگر او از ما غائب است و ما از او غائب نيستيم.

نكته دوّم آنكه: قدرت و علم و احاطه و سيطره آن حضرت به امور، متوقّف بر زمان ظهور نيست بطوريكه قبل از ظهور فاقد آن باشند و پس از ظهور واجد شوند؛ بلكه در هر دو حال هَيْمنه و سَيْطره و احاطه تكوينيّه كه لازمه ولايت كلّيّه است با آن حضرت است؛ ولى قبل از ظهورْ اين مطلب از انظار مردم و از ادراك عقول و نفوس پنهان است؛ و پس از ظهور آشكار مى‏شود.

نكته سومّ آنكه: قدرت عمليّه و گسترش علميّه و احاطه تكوينيّه آن حضرت به امور، منحصر در كارهاى خير و بِرّ و احسانى كه به نظر ما خير است نيست؛ بلكه هيمنه و سَيْطره بر تمام امور است از خيرات و شرور؛ و به طور كلّى بر هر عمل و بر هر فعل و بر هر موجودى از موجودات؛ زيرا كه بر اساس نظام كلّىِ عالم تكوين، عالم سراسر خيرات است و أبداً شرّى وجود ندارد، شرّ امر عَدَمى است و از خدا نيست و از ولىّ خدا هم نيست؛ و الشّرُّ لَيْسَ إلَيْكَ.
إذَا سَفَرَتْ فِى يَومِ عِيدٍ تَزَاحَمَتْ                         عَلَى حُسنِهَا أبْصَارُ كُلِّ قَبِيلَة 1
فَأرْوَاحُهُمْ تَصْبُو لِمَعْنَى جِمَالِهِا                       وَ احْدَ اقُهُم مِنْ حُسْنِهَا فِى حَدِيقَة 2
وَ عِنْدِىَ عِيدىِ كُلُ يَوْمٍ أرَى بِهِ                               جَمَالَ مُحَيَّاهَا بِعَيْنٍ قَرِيَرَة 3
وَ كُلُّ اللَّيالِى لَيْلَة الْقَدْرِ إنْ دنَتْ                         كَمَا كُلُّ ايَّامِ اللِّقا يَوْمُ جُمَعَة 4
وَ سَعْيِى لَهَا حَجٌّ بِهِ كُلُّ وَقْفَة                          عَلَى بَابِهَا قَدْ عَادَلَتْ كُلَّ وَقْفَة 5
وَ أىُّ بِلَادِ حَلَّتْ بِهَا فَمَا ارَاهَا،                         وَ فِى عَيْنِى حَلَتْ، غَيْرَ مَكَّة 6
وَ أَىُّ مَكَانٍ ضَمَّهَا حَرَمٌ كَذَا                            أرَى كُلَّ دَارٍ أوْ طَنَتْ دَارَ هِجْرَة 7
وَ مَا سَكَنَتْهُ فَهْوَ بَيْتٌ مُقَدَّسٌ                         بِقُرَّة عَيْنِى فِيهِ احْشَاىَ قَرَّتَ 8
وَ مَسْجِدىَ الْأقْصَى مَسَاحِبُ بُرْدِهَا               وَ طِيبى ثَرَى أرْضٍ عَلَيْهَا تَمَشَّتِ 9
نَهَارِى أصِيلٌ كُلُّهُ إنْ تَنَسَّمَتْ                           أوَائِيلُهُ مِنْهَا بِرَدِّ تَحِيَّتى 10
وَ لَيْلِىَ فِيهَا كُلُّهُ سَحَرٌ إذَا سَرَى                       لِىَ مِنْهَا فِيهِ عَرْفُ نُسَيْمَة 11
وَ إنْ طَرَقَتْ لَيْلًا فَشَهْرِىَ كُلُّهُ                           بِهَا لَيْلَة الْقَدْرِ ابْتِهَاجاً بِزَوْرَة 12
وَ إنْ قَرُبَتْ دَارِى فَعَامِىَ كُلُّهُ                           رَبِيعُ اعْتِدَالٍ فِى رِياضٍ أرِيضَة 13

وَ إنْ رَضِيَتْ عَنِّى فَعُمْرِىَ كُلُّهُ                         زَمَانُ الصَّبَا طِيباً وَ عَصْرُ الشَّبِيَبة 14 

ترجمه اشعار:

1- چون در روز عيدى پرده از رخ برگيرد، آنقدر زيباست كه براى تماشاى جمالش ديدگان تمام قبيله‏ها با هم تزاحم كنند.
2- و بنابراين أرواح مردم آن قبائل براى ادراك معناى جمال او به سوى او روا آورده و مشتاقانه بدو بگروند؛ و ديدگان مردم آن قبائل از تماشاى زيبائيهاى او در باغ و لاله زار و در تنعّم به سر مى‏برند.
3- و در نزد من، عيد من آن روزى است كه چهره زيباى او را با چشم تازه و روشن ببينم.
4- و تمام شب‏هاى من شب قدر است، اگر او به من نزديك شود؛ همچنانكه تمام روزهاى من ديدار و ملاقات، روز عيد و جمعه من است.
5- و حركت من به سوى او حجّى است كه براى او كرده‏ام، و هر وقوفى بر در خانه‏اش، معادل هر وقوفى در مناسك حجّ است.
6- و اگر در شهرى از شهرهاى خدا وارد شود، در حالى كه او در چشم من وارد شده است، من آن شهر را غير از مكّه نمى‏بينم.
7- و هر مكانى كه او را در برگيرد حرم است؛ همچنين هر خانه‏اى كه او در آنجا سكونت گزيده است، خانه هجرت است.
8- و هر جائى كه او در آنجا ساكن شود، آنجا بيت مقدس است؛ و به جهت روشنى و تازگى چشم من در آنجا همه باطن و احشاى من تر و تازه مى‏گردد.
9- و مسجد الأقصاى من محلّ كشيده شدن بُرد و رداى اوست بر روى زمين؛ و عطر و گلاب من خاك آن زمينى است كه او از روى آن عبور كرده است.
10- اگر در أوائل روز، او جواب سلام و تحيّت مرا بدهد، تمام روز من همچون عصر با فرح و سرور خواهد بود.
11- و اگر در شبى بر من عبور كند و از بوى نسيم او به مشام من برسد آن شبِ من همه‏اش همچون سَحَر وقت زنده و بيدارى و نَباهت است‏
12- و اگر شبى بر من وارد شود، به واسطه آن ورود، تمام آن ماه من از شدّت ابتهاجِ آن ديدار يك شبه و زيارت او در حكم ليلة القدر من است.
13- و اگر به خانه من نزديك شود، تمام دوران سالِ من مانند فصل معتدل بهارى مى‏شود كه در باغهاى چشم انگيز و با طراوت پيوسته به تنزّه و تنعٌم مشغولم.
14- و اگر از من راضى شود، تمام عمر من از نقطه نظر پاكى و پاكيزگى همچون ايّام صباوت و دوران جوانى خواهد بود

امام شناسى، ج‏5، ص: 192 الی 195

شاه و گدا جمله غلام تواند

اى فلكت پايه كاخ وقار

اى فلكت پايه كاخ وقار                    اى ملكت چاكر و خدمتگزار

واسطه فيضى و خلاق جود              عالم امكان به تو دارد وجود

شاه و گدا جمله غلام تواند              ريزه خور سفره عام تواند

ابر به فرمان تو بارد همى                 خار به حكم تو گل آرد همى‏

خسرو عدلت چو فرازد علم               ظلم نهد روى به سوى عدم

مهروش آفاق مسخر كنى                  عالمى از چهره منور كنى‏

خواست صغير اى شه عالیجناب         ختم به نام تو شود اين كتاب‏

گفت به تاريخ دو مصرع كه آن             آمدش از روح قدس بر زبان‏

آنكه ز وى هست جهان را قيام            مهدى موعود بود و السلام


ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا

ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا

در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا

جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو

ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا

سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت

چونکه کند جمال تو با مه و مهر ماجرا

آمده دوش مه که تا سجده برد به پیش تو

غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا

خوش بخرام بر زمین تا شکفند جانها

تا که ملک فرو کند سر ز دریچه سما

چونکه شوی ز روی تو برق جهنده هر دلی

دست به چشم بر نهد  از پی حفظ دیده ها

هر چه بیافت باغ دل از طرب و شکفتگی

از دی این فراق شد حاصل او همه هبا

زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان

کی برسد بهار تو تا بنماییش نما

بر سر کوی تو دلم زار نزار خفت دی

کرد خیال تو گذر دید بدان صفت ورا

گفت چگونه ای از عارضه گران بگو

کز تنکی زدیده ها رفت تن تو در خفا

دیوان شمس تبریزی