ورود کاربران

ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما

ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما

ای در شکسته جام ما ای بر دریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی بر عود ما نظاره کن بر دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وا مکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

     دیوان شمس تبریزی

 

 

 

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد

نفس باد صبا مشك  فشان خواهد  شد                عالم پـیـر   دگر باره  جوان  خـواهـد  شد

ارغوان جام عقيقى به سمن خواهد داد                چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد

اين تطاول كه كشيد از غم هجران بلبل                  تا  سرا پرده   گل  نعـره‏ زنان  خــواهد   شد

گر ز مسجد به خرابات شدم ، خرده مگير               مجلس وعظ  درازست  و  زمان  خواهد شد

اى  دل  ار  عشـرت  امروز  به  فردا  فكــنى             مايه  نقد  بقا  را  كه  ضمان  خواهد   شد ؟

ماه شعبان منه از دست قدح كاين خورشيد            از  نظر  تا  شب  عيـد  رمضـان  خواهد  شد

گل عزيز  است  غنيمت  شمريدش  صحبت            كه  به  باغ  آمد  ازين راه و  از آن خواهد شد

مطربا مجلس انس است ، غزل خوان سرود            چند گوئى كه چنين رفت و چنان خواهد شد

« حافظ »  از  بهر  تو آمد  سوى اقليم  وجود            قدمى  نه به  وداعش  كه  روان  خواهد شد

آمدي؛ آن هنگام كه ....

آمدي؛ آن هنگام كه عباسيان، در انديشه‌اي عبث غوطه مي‌خوردند و زنجيرهايي را براي بريدن نفس، در خيال خود مي‌بافتند. ناگهان درهاي آسمان، به روي زمين گشوده شد و مژده رسيدنت، همچون زلال چشمه‌اي، در خانه‌اي محقر فوران كرد. تو از شكوه يقين آمده‌اي تا در تاريك‌ترين شب‌هاي تاريخ، تيرگي غبار اندوه را از قلب‌هاي مومنان بزدايي. سامرا، آغوش گشود تا قدم‌هاي تو را بوسه بزند. واحيرتا! كه در هر گوشه آسمان آل زهرا، صيادي به كمين نشسته است تا كبوتري از شما را اسير كند؛ اما معجزه عشق، فراگيرتر از آن است كه روياي پر گشودن در هواي شما را از آسمان نگاهمان بگيرد. 

جبرئيل و نقش انگشتر

زيد بن عليّ از پدرش امام سجّاد زين العابدين عليه السلام حکايت نمايد:

روزي پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله، انگشتر خود را به امام عليّ بن ابي طالب عليه السلام داد و فرمود: اين انگشتر را نزد حکّاک برده، به او بگو که بر نگين آن: «محمّد بن عبداللّه» نوشته شود.

پیرمرد بهشتی

پیرمردی از بهشت

پیرمرد بهشتی

حکم بن عتیبه مى‏گوید: در حالى که در خدمت امام باقر علیه السّلام بودم و اطاق آکنده از جمعیّت بود ناگاه پیرمردى که بر عصاى پیکاندارى تکیه داشت، پیش آمد تا به در اطاق ایستاد و گفت: سلام بر تو اى فرزند رسول اللَّه و رحمت و برکات الهى بر تو باد، و سپس خاموش شد. امام باقر علیه السّلام فرمود: و سلام بر تو و رحمت و برکات الهى نثارت.

سپس پیرمرد به چهره رو به اهل مجلس کرد و گفت: سلام بر شما، و سپس خاموش شد، و همگى سلامش را پاسخ گفتند.