ورود کاربران

احتجاجات و استشهاد امام حسن عليه السلام به آيه تطهير

استشهاد حضرت امام حسن عليه السلام به آيه تطهير

اوّل- هنگام رحلت امير المؤمنين عليه السّلام پس از فراغت از دفن آن حضرت به مسجد كوفه در آمده و در حالى كه انبوه جمعيّت مسجد را فرا گرفته بود حضرت امام حسن عليه السّلام خطبه مى‏خوانند و قدرى از حالات امير المؤمنين را شرح مى‏دهند و پس از خطبه تمام افراد جمعيّت با آن حضرت به خلافت بيعت مى‏كنند. از جمله فرمايشات آن حضرت در اين خطبه استشهاد به آيه تطهير است درباره خود.

محمّد بن عبّاس ابن ماهيار كه در نزد شيعه از موثّقين است در تفسير قرآن كه راجع به آيات نازله در حقّ اهل بيت نوشته است با سند متّصل خود از عمر بن علىّ بن أبى طالب روايت كند قال: خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلىٍّ عليهما السّلام النّاسَ حَينَ قُتِلَ عَلٌّى عليّه السّلام فَقال: قُبِضَ فى هذِهِ اللَّيْلَة رَجُلٌ لَمْ يَسْبِقْهُ الْاوَّلُونَ وَ لا يُدْركُهُ الْآخِرُونَ، ما تَرَكَ عَلى‏ ظَهْرِ الْارْضِ صَفْرآءَ وَ لا بَيْضآءَ الَّا سَبْعَمِائَة دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطائِهِ ارادَ انْ يَبْتاعَ بِها خادِماً لِأَهْلِهِ، ثُمَّ قالَ: ايُّهَا النّاسُ مَنْ عَرَفَنى فَقَدْ عَرَفَنى وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنى فَانَا الْحَسَنْ بْنُ عَلِىٍّ وَ انَا ابْنُ الْبَشيرِ النَّذيرِ وَ الدّاعى الَى اللهِ بِاذْنِهِ وَ السَّراجِ الْمُنيرِ، انَا مِنْ أهْلِ الْبَيْتِ الَّذِى كانَ يَنْزِلُ فيهِ جَبْرائيلُ وَ يَصْعَدُ، وَ انَا مِنْ أهْلِ الْبَيْتِ الَّذينَ أذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرَّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهيراً [1]

عمر بن على كه برادر حضرت امام حسن عليه السّلام است گويد: «چون پدرم كشته شد حضرت حسن بن على عليهما السّلام مردم را مخاطب قرار داده و چنين خطبه خواند: در اين شب كسى به سوى خدا رفت و جانش به عالم قدس پرواز كرد كه سابقين نتوانستند در راه خدا از او پيشى گيرند و آخرين نتوانستند خود را به مقام و منزلت او برسانند. از دنيا رفت و زرد و سفيدى باقى نگذاشت (مراد طلا و نقره است‏مگر هفتصد درهم كه از سهميّه او از بيت المال زياد آمده بود و مى‏خواست براى اهل خود خادمى بخرد.

سپس فرمود: اى جماعت مردم هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد؛ و هر كس كه مرا نمى‏شناسند بداند من حسن بن على هستم. و من فرزند رسول خدا، بشارت دهنده به رحمت خدا و ترساننده از عذاب خدا و دعوت كننده به سوى خدا و فرزند آن چراغ درخشانم؛ من از خاندانى هستم كه جبرائيل در آنجا فرود مى‏آمد و بالا مى‏رفت، و من از خاندانى هستم كه آنها را خداوند از هر آلودگى و زشتى پاك نموده و از هر عيب و نقصى مصون و پاكيزه داشته است».

و حاكم در كتاب «مستدرك» و هيثمى روايت كرده‏اند:

انَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ خَطَبَ النّاسَ حينَ قُتِلَ عَلِىٌّ وَ قالَ فى خُطْبَتِهِ: ايُّهَا النّاسُ مَنْ عَرَفَنى فَقَدْ عَرَفَنى وَ مَنْ لَمْ- يَعْرِفْنى فَانَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِىّ وَ انَا ابْنُ النَّبِىِّ وَ انَا ابْنُ الْوَصِىِّ وَ انَا ابْنُ الْبَشيرِ وَ انَا ابْنُ النَّذيرِ وَ انَا ابْنُ الدّاعى الَى اللهِ بِاذْنِهِ وَ انَا ابْنُ السِّراجِ الْمُنيرِ، وَ انَا مِنْ اهْلِ الْبَيْتِ الَّذى كانَ جَبْرَئيلُ يَنْزِلُ الَيْنا وَ يَصْعَدُ مِنْ عِنْدِنا، وَ انَا مِنْ اهْلِ الْبَيْتِ الَّذى اذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهيراً- الخطبة [2] «حسن بن على عليهما السّلام بعد از شهادت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام، مردم را مخاطب قرار داده و در خطبه خود فرمود: اى گروه مردم! هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد، و هر كس مرا نمى‏شناسد پس من حسن بن على هستم و من فرزند پيغمبرم و من فرزند وصىّ پيغمبرم، و من فرزند بشارت دهنده به سوى رحمت خدا و ترساننده از عذاب خدا هستم، و من فرزند دعوت كننده به سوى خدا به اذن او و فرزند چراغ درخشانم، و من از اهل بيتى هستم كه جبرائيل در آن آمد و رفت مى‏نمود، و من از اهل بيتى هستم كه خدا آنان را از هر پليدى و آلودگى مبرّا داشته و از هر عيب مصون و محفوظ داشته است.»

احتجاج دوّم حضرت امام حسن به آيه تطهير

احتجاج دوّم حضرت امام حسن به آيه تطهير در وقتى است كه با معاويه صلح كردند و بر منبر رفته و خطبه بليغ و بسيار مفصّلى را بيان فرمودند و در آن جميع‏ مناقب و فضائل خود را بيان كردند.

اين خطبه را شيخ در «امالى» با دو سند نقل كرده است. با سند اوّل از حضرت علىّ بن الحسين زين العابدين عليهما السّلام روايت كرده است و اين خطبه بسيار مفصّل است و در آن حضرت فضايل خود را شرح مى‏دهد تا آنكه مى‏فرمايد:

وَ أقُولُ مَعاشِرَ الْخَلائِقِ فَاسْمَعُوا وَ لَكُمْ أَفْئَدَة وَ أسْماعٌ فَعُوا: انّا اهْلُ بَيْتٍ اكْرَمَنَا اللهُ بِالْاسْلامِ وَ اخْتارَنا وَ اصْطَفانا وَ اجْتَبانا وَ أَ ذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنا تَطْهيراً، وَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ فَلا نَشُكُّ فِى اللهِ الْحَقِّ وَ دينِهِ ابَداً، وَ طَهَّرَنا مِنْ كُلِّ افْنٍ وَ عَيْبٍ مُخْلَصينَ الى‏ آدَمَ نِعْمَة مِنْهُ، لَمْ تَفْتَرِقِ النّاسُ فِرْقَتَيْنِ الّا جَعَلَنَا اللهُ فى خَيْرِهِما، فَادَّتِ الْامُورُ وَ افَضَتِ الدُّهُوُر.

مى‏فرمايد: «معاشر النّاس بشنويد براى شما قلب‏ها و گوش‏هائى است پس فرا- گيريد، ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را به اسلام مكرّم داشت و ما را اختيار كرده و برگزيده و انتخاب فرموده و هر گونه رجس و ناپاكى را از ما زدوده و ما را پاك و بى‏عيب قرار داده است. رجس، شكّ است، ما هيچ گاه در خدا و دينِ خدا شكّ نياورديم و ما را از هر گونه سستى فكر و ضعف انديشه و عيبى پاك نموده است و پدران ما را تا آدم ابو البشر پاك و خالص قرار داده و به دين نعمت سرافراز نموده است، هيچ گاه مردم به دو دسته نشدند مگر آنكه ما را در آن دسته بهتر و پاكيزه‏تر قرار داد. پس امور به جريان افتاد و روزگارها گذشت».

و سپس آن حضرت به دنبال اين مطلب مشروحاً بقيه مناقب خود را بيان مى‏كند تا آنكه مى‏فرمايد: فَنَحْنُ اهْلُهُ وَ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ وَ نَفْسًهً وَ نَحُنُ مِنْهُ وَ هُوَ مِنّا، وَ قَدْ قالَ اللهُ تَعالى‏: «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكَمْ تَطْهيراً»، فَلمّا انْزِلَتْ آيَة التَّطْهيرِ جَمَعَنا رَسُولُ اللهِ صلّى الله عليّه و آله و سلّم أنَا وَ أخى وَ امّى وَ أَبى فَجَعَلَنا وَ نَفْسَهُ فى كِساءٍ لِامِّ سَلَمَة خَيْبَرِىٍّ فى حُجْرَتِها وَ يَوْمِها فَقالَ: اللّهُمَّ هؤُلآءِ اهْلُ بَيْتى وَ هؤُلآءِ اهْلى وَ عِتْرَتى فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، فَقالَتْ امُّ سَلَمَة- رَضِىَ اللهُ عَنْها- انَا ادْخُلُ مَعَهُمْ يا رَسُولَ- اللهِ؟ فَقالَ لَها رَسولُ اللهِ صلّى الله عليّه و آله و سلّم يَرْحَمُكِ اللهُ انْتِ عَلى‏ خَيْرٍ وَ الى‏ خَيْرِ وَ ما ارْضانى عَنْكِ وَ لكِنَّها خاصَّة لى وَ لَهُمْ، ثُمَّ مَكَثَ رَسُولُ اللهِ بَعْدَ ذلِكَ بَقِيَّة عُمْرهِ حَتّى قَبَضَهُ اللهُ الْيهِ يَأْتينا فى كُلِّ يَوْمٍ عِنْدَ طُلوُع الْفَجْرِ وَ يَقُولُ: الصَّلاة يَرْحَمُكُمُ اللهُ، «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ‏ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يَطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»- الخطبة[3]

مى‏فرمايد: «ما اهل رسول خدا هستيم و گوشت او و خون او و جان او؛ و ما از او هستيم و او از ماست، و خداوند تعالى فرموده: حقاً كه خداوند فقط اراده فرموده كه از شما خاندان اهل بيت هر آلودگى را پاك كند و هر عيب و نقصى را برطرف كند. و چون آيه تطهير نازل شد پيغمبر، ما را جمع كرد، مرا و برادرم را و مادرم را و پدرم را؛ با خود همگى را در زير كساء خيبرى كه مالِ امّ سلمه بود قرار داد و اين واقعه در حجره امّ سلمه اتّفاق افتاد و در روزى كه نوبت او بود، و سپس عرض كرد: بار پروردگارا اينان اهل بيت من هستند و اينان اهل من و عترت من هستند، پليدى و زشتى را از آنها بِزُدا و پاك و طاهرشان قرار ده. در اين حال امّ سلمه گفت: اى رسول- خدا من هم با آنها داخل شوم؟ رسول خدا فرمود: خدا تو را رحمت كند تو بر طريقّ خيرى و عاقبت به خيرخواهى بود و چقدر از تو خشنود هستم و ليكن اين مقام اختصاص به من و اينها دارد. و پس از اين قضيّه رسول خدا تا آخر عمر كه خدا جانش را به سوى خود قبض نمود هر روز صبح هنگام طلوع صبح نزد ما مى‏آمد و مى‏گفت: نماز، خدا شما را رحمت كند، اين است و جز اين نيست كه خداوند مشيّتش بر آن تعلّق گرفته كه شما اهل بيت را از هر رجس و خرابى دور كند و پاك و منزّه و مقدّس قرار دهد».

سند دوّم از ابو عمر زاذان كه گفت: چون حضرت امام حسن با معاويه صلح نمود بر منبر آمد و در حضور مردم از مناقب خود بيان فرمود تا آنكه فرمود:

وَ لَمّا نَزَلَتْ آيَة التَّطْهيرِ جَمَعَنا رَسُولُ اللهِ صلّى الله عليّه و آله و سلّم فى كِساءٍ لِامِّ سَلَمَة- رَضِىَ اللهُ عَنْها- خَيْبَرِىٍّ ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ هؤُلآءِ أهْلُ بَيْتى وَ عِتْرَتى فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهيراً- الخطبة[4]

 «چون آيه تطهير نازل شد رسول خدا همه ما را در كساء خيبرى كه مال امّ- سلمه- رضى الله عنها- بود جمع نمود و عرض كرد: بار پروردگارا اينان اهل بيت من و عترت من هستند، هر گونه زشتى را از آنان دور كن و پاك و منزّهشان قرار ده». و سپس حضرت بقيّه خطبه را بيان فرمود

 

احتجاج سوّم امام حسن عليه السّلام به آيه تطهير

احتجاج سوم امام حسن عليه السلام به آيه تطهير در وقتى است كه در جنگ با معاويه به رانِ آن حضرت خنجر زدند. پس از بهبودى، حضرت خطبه‏اى خواندند اين خطبه را از عامّه هيثمى و ابن كثير با مختصر اختلافى در لفظ آورده‏اند و ما به عبارت هيثمى بيان مى‏كنيم‏

. انَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِىّ حينَ قُتِلَ عَلِىٌّ اسْتُخْلِفَ، فَبَيْنا هُوَ يُصَلِّى بِالنّاسِ اذْ وَثَبَ رَجُلٌ فَطَعَنَهُ بِخَنْجَرٍ فى وَرِكِهِ فَتَمَرَّضَ مِنْها اشْهُراً ثُمَّ قامَ فَخَطَبَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقالَ: يا اهْلَ- الْعِراقِ اتَّقُوا اللهَ فينا فَانّا امَراؤُكُمُ وَ ضيفانُكُمْ، وَ نَحْنُ اهْلُ الْبَيْتِ الَّذى قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

 «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»،

فَما زالَ يَوْمَئِذٍ يَتَكَلَّمُ حَتْى ما نَرى فِى الْمَسْجِدِ الّا باكِياً.[5]

و سپس هيثمى گويد: اين حديث را طبرانى روايت كرده و روات حديث از موثّقين هستند. «حضرت امام حسن عليه السّلام بعد از شهادت پدرش كه به خلافت رسيد در وقتى كه با مردم نماز جماعت مى‏خواند ناگهان مردى جَست و با خنجر بر ران آن حضرت وارد كرد، حضرت چند ماه مريض شدند و پس از بهبودى به مسجد آمده و خطبه بر منبر خواندند و گفتند: اى اهل عراق از خدا بپرهيزيد و درباره ما اهل بيت چنين مكنيد زيرا كه ما اميران و ميهمانان شما هستيم، و ما همان خاندانى هستيم كه خداوند فرموده: فقط خداوند اراده كرده است كه از شما خاندان هر گونه پليدى را بزدايد و پاك و پاكيزه گرداند. (راوى گويد) پس پيوسته آن حضرت در آن روز به سخنرانى خود ادامه داد تا اينكه ما كسى را در مسجد نمى‏ديديم جز اينكه گريه مى‏كرد.»

 

امام شناسى، ج‏3، ص:175 تا 180



[1] غاية المرام» ص 295 حديث شانزدهم و حموينى در «فرائد السّمطين» بنا به نقل «غاية المرام» ص 291 حديث سى و پنجم و «ينابيع المودّه» باب 90 ص 479 از حافظ جمال الدين زرندى در «نظم درر السّمطين» نقل كرده است.

 

[2] مستدرك» حاكم ج 3 ص 199 باب فضائل حسن بن على عليهما السّلام و «مجمع الزوائد» هيثمى باب فضائل اهل بيت و «ينابيع المودّه» ص 107 عن ابن سعد مختصراً

[3] . غاية المرام» ص 297 حديث بيست و ششم.

[4] غاية المرام» ص 298 حديث بيست و هفتم و «تفسير ابن كثير» در تفسير آيه تطهير ج 3 ص 486 و «شواهد التنزيل» ج 2 ص 17.

[5] مجمع الزّوائد) جلد 9 ص 172 باب فضائل اهل البيت، «شواهد التنزيل» ج 2 ص 18 و در ص 19 به سند ديگر.

من مي خواهم از طرف امامان خود طواف كنم!!!!

آيا مي شود از طرف ائمه اطهار عليهم السلام طواف كنيم
شـيـخ كـليـنـى روايت كرده از موسى بن القاسم كه گفت : به حضرت جواد عليه السلام عـرض كـردم كـه مـن اراده كـردم كه از جانب شما و پدرت طواف كنم ، بعضى گفتند كه از بـراى اوصـيـاء طـواف كردن جايز نيست ، حضرت فرمود بلكه طواف كن آنچه ممكنت شود هـمـانـا ايـن مـطـلب جـايـز اسـت . راوى گـفـت : بـعـد از سـه سـال ديـگـر خـدمـت آن حـضـرت عـرض كـردم كـه چـنـد سـال قـبـل مـن رخصت طلبيدم از شما در باب طواف كردن از براى شما و پدرت ، شما اذن داديـد مـرا پس من طواف كردم از براى تو و پدرت آنچه خدا خواسته باشد پس واقع شد در دلم چيزى و به آن عمل كردم . فرمود: چه بود آن ؟
عرض كردم : طواف كردم روزى از براى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم ، حضرت تـا اسـم پـيـغـمـبـر شـنـيـد سـه مـرتـبـه فـرمـود صـلى اللّه عـلى رسول اللّه ، پس گفتم : روز ديگر طواف كردم از براى اميرالمؤ منين عليه السلام ، روز ديگر از براى امام حسن عليه السلام ، روز ديگر براى امام حسين عليه السلام ، و هكذا هر روز بـعـد را از بـراى امامى طواف كردم تا روز دهم از براى شما طواف كردم ، اى سيد من ايـن جماعت را كه ذكر مى كنم آنچنان كسانى هستند كه ولايت ايشان را دين خود قرار داده ام . حـضـرت فـرمـود: در ايـن هـنـگـام مـتـديـن شـدى بـه ديـنـى كـه قـبـول نـمـى كـنـد حق تعالى از بندگان غير آن را، پس گفتم : و بسا باشد كه از براى مـادرت فـاطـمـه صـلوات اللّه عـليـها طواف كردم و بسا هم طواف نكردم . حضرت فرمود: بـسـيـار كـن ايـن كـار را هـمـانـا ايـن كـار افـضـل چـيـزهـايـى اسـت كـه بـه آن عمل مى كنى ان شاء اللّه .


منتهي الآمال ج2 باب 11

نام پنج تن بر سرادق عرش


نام فاطمه بر سرادق عرش

 

ابوبکر شيرازي که از معتبرين عامه‏ي است در تفسير خود گفته که: مراد از اهل ذکر محمد و علي و حسن و حسين عليهم‏السلام مي‏باشند اين جماعت اهل علم و فضل و بيان هستند و بخدا قسم مؤمن ناميده نشد مؤمن مگر براي کرامت اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب.

ص 441 از حافظ ابوبکر شيرازي حديث کند که او سند بابن عباس مي‏رساند مي‏گويد پيغمبر فرمود در شب معراج اين کلمات را بر سرادق عرش بديدم (لا اله الا الله محمد رسول‏الله علي جنب الله الحسن والحسين صفوه الله فاطمه امه الله علي مبغضيهم لعنه الله.

ابن حجر هيثمي در صواعق از رسول خدا حديث کند که آن حضرت فرمود بعلي بن ابي‏طالب یا علي: ان اول من يدخل الجنه يا علي انا وانت و فاطمه والحسن والحسين في مکان واحد.

علي عليه‏السلام عرض کرد يا رسول‏الله دوستان ما در کجا باشند رسول خدا فرمود در پشت سرما بما ملحق مي‏شوند.

رياحين الشريعه / ج 1 ص 222 و 223

چند روایت امام صادق علیه السلام در اوصاف شیعه‏


چند روایت امام صادق علیه السلام در اوصاف شیعه‏

 

از «تفسیر عیاشى» از حضرت صادق علیه السلام روایت است که آن حضرت فرمود:

 

انَّما شِیعَتُنا اصْحابُ الْارْبَعَة الْاعْیُنِ عَیْنٍ فِى الرَّأْسِ وَ عَیْنٍ فِى الْقَلْبِ، الَا و الْخَلائِقُ کُلُّهمْ کَذلِکَ، الّا انَّ اللهَ فَتَحَ ابْصارَکُمْ وَ اعْمى‏ ابْصارَهُم«بحار الانوار» ج ۱۵ کتاب الاخلاق ص ۳۱٫

«شیعیان ما داراى چهار چشم هستند، دو چشم در سر، و دو چشم در دل. متوجّه باشید که همه بندگان خدا چنین‏اند لکن خدا چشم دل شما شیعیان را باز کرده و چشم دل دیگران را نابینا نموده است».

 

حدیث کساء

 

حدیث کساء 
جابربن عبدالله انصاری از فاطمه علیهاسلام روایت می‌کند که فرمود: 
یک روز پدرم رسول خدا نزد من آمد. سپس فرزندانم حسن و حسین و بعد امیرالمؤمنین علی وارد شدند. همه در زیر یک عبا جمع شدیم. 
پدرم دو طرف عبا را گرفت و با دست راست به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت:« پروردگارا! اینها اهل بیت و نزدیکان من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. هر که آنها را بیازارد، مرا آزرده است. با آن کس که با اینها جنگ کند، در جنگم و با آن کس که با اینها مدارا کند، مدارا می‏کنم. دشمنانشان را دشمن دارم و دوستانشان را دوست دارم. اینها از منند و من از اینهایم. پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.» 

خداوند عزوجل خطاب فرمود که ای ملائکه! آسمان و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را خلق نکردم مگر برای محبت این پنج نور پاک که در زیر این عبا قرار گرفته‏اند.» 
آن‌گاه جبرئیل این آیه را بر پیامبر نازل کرد:« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا»؛ (احزاب، آیه 33) ( پروردگار اراده می‌کند آلودگی و پلیدی را از اهل بیت پاک کند و آنان را مطهر گرداند.)