مرگ ابوبکر بن ابی قحافه
در شب سه شنبه 22 جمادی الثانی در سال 13 ه عبدالله بن عثمان معروف به ابوبکر بن ابی قحافه در سن 67 سالگی ، از این جهان به سوی سزای اعمالش رخت بربست (1) .
به قولی مرگ ابوبکر در 27 جمادی الثانی بوده است .(2)
او مدت 2 سال و 3 ماه و بیست و دو روز غاصب خلافت بود ، و اولین کسی بود که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم به انتخاب اعضای سقیفه بنی ساعده خلیفه شد . انتخاب ابوبکر به گونه ای بی حساب بود که عمر با انکه خود کرداننده برنامه سقیفه بود می گوید : ((بیعت با ابوبکر امری بدون تدبر و مشورت و دقت بود ، مثل زمان جاهلیت ، که خداوند مسلمانان را از شر آن محفوظ داشت . هر کس چنین کاری را تکرار کند او را بکشید))(3) .
اهل سنت در علت مرگ او نوشته اند : ابوبکر در روز دوشنبه 7 جمادی الثانی غسل کرده بود ، و آن روز هوا سرد بود . به این دلیل سرما خورد و تب کرد ، و 15 روز این تب ادامه داشت و به نماز نمی رفت ، تا در شب سه شنبه 22 جمادی الآخر بعد از آنکه خلافت را به عمر واگذار کرد ، مرد .(4)
قبل از وفات ، عثمان را برای نوشتن وصیت نامه ای درباره خلافت طلب کرد که امر خلافت بعد از ابوبکر با عمر بن خطاب باشد . او کلمه ای گفت و بیهوش شد ، بقیه را عثمان از پیش خود نوشت که امر خلافت با عمر است . ابوبکر به هوش آمد و عثمان را دعا کرد که آنچه او می خواسته نوشته است .(5)
باید پرسید : چرا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در روزهای آخر عمر کاغذ و قلم خواستند تا وصی بعد از خود را به امر خداوند معین کند نسبت هذیان به آن مقام معظم دادند ؟!
ابوبکر هنگام مرگ کلماتی گفت . از جمله اینکه : ((کاش تفتیش خانه فاطمه و علی علیهما السلام نمی کردم ))(6) . همان تفتیشی که شهادت پاره تن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به همراه داشت .
پاورقی :
1-بحارالانوار :ج29ص517-521 . العدد القویه :ص344 . تتمة المنتهی :ص10 . فیض العلام :ص279 . تاریخ الخلفاء :ص81 . شرح نهج البلاغة :ج1ص166 . تاریخ دمشق :ج30ص19 . تاریخ یعقوبی : ج2ص138 . تاریخ طبری :ج2ص611 . مروج الذهب :ج2ص304 . مستدرک حاکم :ج3ص63 . 81. 238 . تقویم شیعه :ص174.
2-مسارالشیعة :ص32 . العددالقویة :ص343 . مصباح کفعمی :ج2ص598 . مصباح المجتهد :ص732 . بحارالانوار :ج95ص200 . تقویم شیعه :ص174 .
3-الغدیر :ج3ص241 . ج5ص370 . ج7ص79-171 . الایضاح :ص134-138-516 . احتجاج :ج1ص381 . التعجب :ص13 . بحارالانوار :ج30ص443 . شرح نهج البلاغة :ج2ص26-29-34 . تاریخ یعقوبی :ج2ص158 . عمربن خطاب :ص203 . صحیح بخاری :باب رجیم الحبلی :ج8ص26 . مسند احمد :ج1ص55 حدیث 393 . سیرة النبی : (ابن هشام) :ج4ص308 . تاریخ طبری :ج2ص446 . البدایة و النهایة :ج5ص266 . تاریخ دمشق :ج30ص281-283-285 . سبل الهدی والرشاد : ج11ص127 . السیرة النبویه :(ابن کثیر) :ج4ص487 . الفائق فی غریب الحدیث :ج3ص50 . تقویم شیعه :ص175
4-تاریخ الخلفاء: ص81 . بحارالانوار :ج29ص521 . تقویم شیعه :ص175
5-بحارالانوار :ج30ص519 . شرح نهج البلاغة : (ابن ابی الحدید) :ج1ص165 . تقویم شیعه :ص175
6-مروج الذهب :ج2ص308 . الایضاح :ص518 . بحارالانوار :ج30ص352 . الغدیر :ج7ص170 . تتمة المنتهی :ص10 . سبعظ من السلف :ص77 . خلاصة عبقات الانوار :ج3ص322 . السقیفة و الفدک :ص75 . تاریخ طبری :ج4ص619 . میزان الاعتدال :ج3ص109 . شرح نهج البلاغة :ج20ص24 . کنزالعمال :ج5ص631 . تاریخ دمشق :ج30ص420 . لسان المیزان :ج4ص189 . الامامة و السیاسة :ج1ص36 . تقویم شیعه :ص175 .
و چنین نگاشته مرحوم محدث قمی در کتاب فیض العلام فی عمل الشهورو وقایع الایام :
در اين روز، سنه 13، ابوبكر بن ابى قحافه وفات كرد(1) ابوبكراز بنى تميم ابن مرة بن كعب است و اسم و نسبش چنين است : عبدالله بن عثمان بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم بن مرة بن كعب(2)
در سنه 6136 از هبوط بخلافت رسيد. قبل از وفات خود، عثمان را طلبيد باو امر كرد كه وصيت نامه در باب خلافت عمر بنويسد كه خلاصه معنى آن اينست كه اين وصيتى است از ابوبكر هنگامى كه از اين جهان بديگر سراى ميرود همانا من ، عمر بن الخطاب را بر شما خليفتى دادم اگر كار بعدل و انصاف كند گمان من در حق او بخطا نرفته و اگر از طريق معدلت انحراف جويد، من ندانم بلكه خداوند غيب داند و ظالمان بزودى كيفر فرمايد.(3)
چون اين وصيت نامه به نهايت رسيد، طلحه با چندتن از اصحاب درآمدند و آن معنى بدانستند طلحه سر برداشت و گفت : اى ابوبكر از خداى بترس ، فردا خداوند را جواب چه گوئى چون امروز بر مسلمانان حفظ غليظى را والى گردانى كه نفوس بر ماند و دلها را بر نجاند؟
ابوبكر بر قفا افتاده بود، امر كرد تا او را نشانيدند، پس روى با طلحه كرد و گفت : هان اى طلحه مرا بيم ميدهى كه اگر خدا از من اين پرسش كند جواب چه خواهم گفت گويم بهترين مردم را بايشان والى كردم (4).
طلحه گفت : اى خليفه رسول خدا پسر خطاب بهترين مردم است ؟
ابوبكر در خشم شد و گفت : آرى والله و تو بدترين مردمى و بعضى كلمات باوى گفت و او را از مجلس خود بيرون كرد، پس روى با عثمان كرد و گفت : تو در حق عمر چه گوئى(5)
گفت : نهان عمر از آشكارش بهتر و از ماهمگان ، فاضلتر است پس ، كس بطلب عمر فرستاد و گفت : اى عمر! من از براى تو عهد نامه اى نگاشته ام و ترا نائب و خليفه خويش داشته ام كتاب عهد را فرا گير و بادل قوى بكار خويش بپرداز.
عمر گفت : اى خليفه رسول خدا مرا بخلافت حاجت نيست ابوبكر گفت : خلافت را بتو حاجت است تو اى عمر كار روز را بشب مگذار و كار شب را بروز حوالت مكن و چند كلمه از باب موعظه و پند باوى گفت ، پس رو كرد بحاضرين مجلس و گفت : ايمردمان ! عمر بن الخطاب را به امامت شما كاشتم ، آيا بدان راضى شديد يا كسى را استكبار و استنكارى است ؟ گفتند بد ،چه فرمان كنى سر از اطاعت تو بر نتابيم .
مردمان از نزد او بيرون شدند، در اينوقت عايشه را طلب كرد و گفت : اى دختر پدر تو از اين جهان در ميگذرد، او را حنوط و كفن كنيد و چون بر من نماز كردند، مرا نزديك تربت رسولخدا بخاك سپاريد اين وصيت ها را روز يكشنبه بپاى برد و روز ديگر به جهان ديگر شد.
او را بر حسب وصيت بعد از غسل و حنوط و كفن بمضجع رسولخدادر آوردند عمرو عثمان و طلحه جسدش را بقبر نهادند و چنان بخاك سپردند كه سرش محاذى كتف رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم واقع شد و ميان نماز شام و خفتن از دفن او فارغ شدند و اتفاقا همان روز عتاب بن اسيد اموى كه حكومت مكه داشت نيز وفات كرد و ابوقحافه پدر ابوبكر بعد از چند ماه ديگر بسن نودوهفت يا نودونه ، در همانروز كه هند مادر معاويه رحلت كرد او نيز وفات كرد و سن ابوبكر شصت و سه سال و مدت خلافتش دو سال و سه ماه و بيست و دو روز بوده .
پاورقی :
1-مستدرک الحاکم :ج3ص81 . تاریخ المدینة :ج2ص673 . وقایع الایام :ص351
2-مجمع الزوائد :ج9ص40 . وقایع الایام :ص351
3-تاریخ المدینة :ج2ص672 . وقایع الایام :ص351 .
4-الایضاح :ص518 . وقایع الایام :ص352
5-بحارالانوار :ج28ص157 . وقایع الایام :ص352