ورود کاربران

بیست و هفتم جمادی الثّانی


1-شهادت سلطان علی بن محمد باقر علیهما السلام

در این روز در سال 116 ه جناب ابوالحسن سلطان علی فرزند امام باقر علیه السلام در اردهال کاشان به شهادت رسید (1) . عده ای از دوستان اهل بیت علیهم السلام از اهالی چهل حصاران و فین کاشان نامه ای خدمت امام باقر علیه السلام نوشتند که چون ما از محضر شما دور هستیم ، یکی از آقا زادگان خود را برای راهنمایی و تربیت ما و تعلیم احکام به جانب ما بفرستید .

آن حضرت فرزند بزرگوار خود جناب علی بن محمد علیه السلام را با رسولان فرستاده ، روانه کاشان کردند و اسباب سفر آن حضرت را برادرش امام صادق علیه السلام فراهم نمودند . هنگام ورود آن حضرت در فین حدود شش هزار نفر برای استقبال آمدند . حضرت مدتی در جاسب و خاوه مشغول هدایت مردم بودند و بیشتر در مسجد جامع کاشان – که فعلا در کوی میدان کهنه واقع است – مشغول عبادت بودند و شیعیان برای ادای نمازجمعه خدمتش مشرف می شدند و کرامات زیادی مشاهده می نمودند .

آن حضرت نامه هایی برای پدر بزرگوارش به مدینه می فرستاد و حالات خود و شیعیان را بیان می فرمود ، تا در سال 114 ه خبر شهادت پدر بزرگوارش به آن حضرت رسید و بعد از شهادت پدر بزرگوارش در سال 116 ه مخالفین ان حضرت را با عده ای از دوستان و موالین و منصوبین به آن حضرت شهید کردند .

از آنجا که 27 جمادی الثانی در سال شهادت آن حضرت مصادف با 17 مهر ماه مجوسی بوده ، هر سال به مناسبت سالگرد آن حضرت در جمعه دوم مهرماه مجوسی مراسم قالیشویان همراه با عزاداری با شکوهی کنار قبر مطهرش برگزار می شود . هم اکنون در سرداب زیر ضریح مقدس آن حضرت بدن مبارک حدود 100 نفر از آن شهدای بزرگوار تازه و سالم هستند که مرحوم آیة الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی مشاهده فرمودند . (2)

پاورقی :

1-شرح زندگانی حضرت سلطانعلی بن محمد باقر علیهما السلام :ص62 . مراقد المعارف :ج2ص79.82 . روضات الجنات :ج4ص212 . تقویم شیعه :ص176 .

2-به کتاب ((نور باهر)) مرحوم محمد باقر مرندی و اجساد جاویدان- به نقل از کسانی که همراه آیة الله مرعشی نجفی اجساد مطهر را زیارت کرده اند -  مراجعه شود     

 


2-شهادت امام علی النقی علیه السلام به قولی

در اين روز، به قولى روز وفات امام على نقى عليه السلام است بدانكه سال شهادت آن جناب باتفاق سال دويست و پنجاه و چهار است و در روز وفات اختلاف است بعضى سوم رجب گفته اند(1) وشيخ كلينى و مسعودى چهار روز بآخر جمادى الاخرة فرموده اند و سن شريف آن حضرت در آنوفت بچهل يا چهل و يكسال و كسرى رسيده بود(2) و در وقت وفات والد بزرگوارش شش سال و پنج ماه تقريبا از سن شريفش گذشته بود كه بمنصب جليل امامت رسيد و قريب بسيزده سال در مدينه توقف داشت و بعد از آن متوكل آنجناب را به سره من راى طلبيد و بيست سال در آنجا توقف داشت و توطن فرمود در خانه اى كه اكنون مدفن آن حضرتش و درك فرمود زمان سلطنت معتصم و واثق ومتوكل و منتصر و  معتز را و در ايام خلافت معتز آن حضرت را زهر دادند و شهيد نمودند(3).

در وقت شهادت آن امام غريب ، غير از امام حسن عسكرى علیه السلام نزد بالين آن جناب نبود و چون رحلت فرمود جميع امراء و اشراف حاضر شدند و امام حسن در مصيبت پدر خود گريبان چاك زد و خود متوجه غسل و كفن و دفن والد بزرگوار خود شد و آنجناب را در حجره اى كه محل عبادت آنحضرت بود، دفن كرد.
جمعى از جاهلان احمق بر آنحضرت اعتزاض كردند كه گريبان چاك زدن در مصيبت شايسته نبود، حضرت بانها فرمود كه چه ميدانيد احكام دين خدا را، حضرت موسى پيغمبر خدا بود و در ماتم برادر خود هارون گريبان چاك زد.
مسعودى در مروج الذهب گفته كه آنحضرت در روز دوشنبه چهار روز باخر جمادى الاخرة وفات كرد و گاهيكه جنازه آنحضرت را حركت ميدادند بجانب قبر ببرند، شنيدند كه كنيزكى ميگفت  ((ماذالقينا فى يوم الاثنين قديما و حديثا)) يعنى ما چه كشيديم از نحوست روز دوشنبه از قديم الايام تا اين زمان ، پس آن حضرت را در خانه خود در سامراء دفن نمودند.

فقير گويد كه صدمات و اذيتهائى كه انجناب رسيد در زمان خلفاى بنى عباس ، خصوص در زمان رجس پليد متوكل عنيد چه بخود آن حضرت ، چه بشيعيان و دوستان و علويين و اولاد فاطمه سلام الله علیها چه بقبر امام حسين و زوار آن قبر مطهر كه بازگشت تمام بآنحضرت است ، زياده از آنستكه در حوصله بيان بگنجد و من در غره شوال بمختصرى از شنايع اعمال متوكل اشارتى كردم .
شيخ اجل على بن الحسين المسعودى روايتكرده كه در باب امام على نقى (ع ) نزد متوكل سعايت كردند و گفتند كه در منزل آنجناب اسلحه بسيار و كاغذهاى زيادى است كه شيعيان او از قم براى او فرستاده اند و آنجناب عزم آن دارد كه بر تو خروج كند.

متوكل جماعتى از تركان را بخانه آنحضرت فرستاد، ايشان در شب بخانه آنحضرت ريختند و هر چه تفتيش ‍ كردند، چيزى نيافتند و ديدند آنحضرت در حجره ايست و در را بر روى زمين كه رمل و ريگ ريزه بود، نشسته و توجهش بسوى حق تعالى است و مشغول خواندن آيات قرآن است .

آنحضرت را با آنحال ماءخوذ داشتند و بنزد متوكل حمل كردند و گفتند در خانه او ريختيم و چيزى نيافتيم و ديديم آنجناب را نشسته بود رو به قبله و قرآن تلاوت مينمود و متوكل در آنحال در مجلس شرب بود، پس آن امام معصوم را در آن مجلس شوم . وارد كردند، در حاليكه متوكل جام شراب در دستش بود پس از براى آنحضرت تعظيم كرد و آنحضرت را در پهلوى خود نشانيد و جام شراب را خواست به آن حضرت بدهد.
آنجناب فرمود: والله شراب داخل گوشت و خون من نشده هرگز، مرا معفو دار، پس او را معفو داشت .
متوكل گفت : براى من شعر بخوان فرمود (( انى قليل الرواية للشعر )) من از شعر چندان روايت نشده ام گفت از اين چاره نيست پس حضرت انشاد فرمود آن اشعارى را كه مشتمل است بر بيوفائى دنيا و مرگ سلاطين و ذلت و خوارى ايشان ، بعد از مرگ و صدرش اين است :                                                                                                         

باتوا على قلل الا جبال تحرسهم                      غلب الرجال فما اغناهم القلل 

متوكل از شنيدن اشعار گريست باندازه ايكه اشگ چشمش ، ريشش را تر كرد و حاضرين نيز گريستند و بروايت ديگر متوكل جام شراب را بر زمين زد و عيشش منقص شد و آنحضرت را مكرما بخانه اش رد كرد(4).
و در اين روز، سنه 391، سراج و هاج حسين بن احمدمعروف به ابن حجاج شاعر امامى و مادح اهلبيت وفات كرد(5) و در پائين پاى حضرت امام موسى بخاك رفت ، چه آنكه وصيت كرده بود كه او را در آنجا دفن نمايند و بر لوح مزارش بنويسند (( و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد)) و جماعتى او را مرثيه گفته اند(6)  مانند سيد رضى و غيره و او را در درجه امر القيس شمرده اند و قصيده (( يا صاحب القبه البيضا على النجف ))(7) از انشارات او است و از براى او در باب اين قصيده ، لطيفه ايست كه گنجايش نقلش نيست و شيخ ما محدث متبحر در ((دارالسلام فيما يتعلق بالرؤ يا و المنام))  آن قضيه را با تمام قصيده نقل كرده ، جزاه الله خير الجزاء.


پاورقی :

1-شیخ مفید در المقنعة :ص484 . شیخ طوسی در المتهجد :ص819 . و شهید اول در الدروس :ج2ص15 وفات آن حضرت را در ماه رجب ذکر کرده اند .

2-کافی :ج1ص498 . وقایع الایام :ص354

3-دلائل الامامة :ص407 . بحارالانوار :ج5ص114 . وقایع الایام :ص354

4-بحارالانوار :ج5ص211.213 . وقایع الایام :ص356

5-حقائق التأویل :ص92 . وقایع الایام :ص356

6-توضیح المقاصد :ص15 . وقایع الایام :ص356

7-خاتمة المستدرک :ج3ص215 . وقایع الایام :ص356

بیست و ششم جمادی الثّانی

وفات جناب حاجى ميرزا حسين نورى

در اين شب ، سنه 1320، وفات كرد شيخنا الاجل و استادناالاكمل خاتم الفقهاء و المحدثين غواص بحار الاخبار و محيى ما اندرست من الاثار، صاحب تصانيف رائقه ، جناب حاجى ميرزا حسين نورى نورالله قده (1).
مقام را گنجايش نقل احوال اين شيخ معظم نيست ، در خاتمه مستدرك وسائل ، اشاره به احوال خود فرموده و اين احقر(شیخ عباس قمی) نيز در آخر كتاب مزار كه بدست حقير تمام شد، احوال آن جناب و مصنفاتش را ذكر كردم و در كتاب فوائد الرضويه نيز احوال آن جناب را نگاشتم و بالجمله مؤ لفانش قريب به بيست و پنج كتاب است و غالبا بطبع رسيده و در نهايت مرغوبى و اشتهار است سنين عمرش بشصت و شش رسيده بد، قبر شريفش در صحن نجف واقع است در ايوان سوم ، از ايوانهاى شرقى باب القبله ، قدس الله تربته و جمعنى و آياه فى مستقر رحمته .

پاورقی : 1- مستدرک الوسائل :ج1ص47 . وقایع الایام :ص354 

بیست و پنجم جمادی الثانی

وفات شيخ معظم جليل ابوطالب محمد نجل

در اين شب ، سنه 771، وفات كرد شيخ معظم جليل فخر المحققين و المدققين ابوطالب محمد نجل جناب آية الله العلامه(4) رفع مقامه ، صاحب كتاب ايضاح فى شرح القواعد و غيره .
(( و كان والده العلامه يعظمه و يثنى عليه و يعتنى بشانه كثيرا حتى انه ذكره فى صدر جملة من تصنيفاته الشريفه و قال فى حقه جعلنى الله فداه و من كل سوء و قاه الى غير ذلك قيل انه فاز بدرجة الاجتهاد فى السنة العاشرة من عمره الشريف))(5)

پاورقی :

1-الذریعة :ص385 . وقایع الایام :ص353 .

2-ایضاح الفوائد :ج1ص10 . وقایع الایام :ص353 

بیست و سوم جمادی الثّانی

وفات شیخ اجل افقه استاد الفقهاء و شيخنا الحلی خال علامه حلی

در اين روز، بنابر قول شيخ بهائى سنه 676، وفات يافت شيخ اجل افقه استاد الفقهاء و سلطان العلماء شيخنا  ابوالقاسم جعفر بن الحسن الحلى (1) معروف به محقق علامه زمان و فقيه دوران يگانه عصر خويش صاحب شرايع و معتبر و نافع و غيرها و اين بزرگوار خال علامه حلى است و جلالت شاءنش زياده از آنست كه در اين مختصر بگنجد.
(( فما احسن ترك مثلى لمثله المدح و التوصيف قرب مدح من مادح قادح و تزكيته مزك جارح ))

تجاوز قدر المدح حتی کانه          یا حسن ما یتنی علیه یعیاب (2)

مزار شريفش در حله و تاريخ وفات او اين كلمه است :  زبدة المحققين رحمه الله . (3)

پاورقی :

1-منتهی المطلب :ج3ص18 . وقایع الایام :ص353

2-عمدة المطالب : ص19. وقایع الایام :ص353

3-معارج الاصول :ص4 . وقایع الایام :ص353

بیست و دوم جمادی الثّانی

مرگ ابوبکر بن ابی قحافه

در شب سه شنبه 22 جمادی الثانی در سال 13 ه عبدالله بن عثمان معروف به ابوبکر بن ابی قحافه در سن 67 سالگی ، از این جهان به سوی سزای اعمالش رخت بربست (1) .

به قولی مرگ ابوبکر در 27 جمادی الثانی بوده است .(2)

او مدت 2 سال و 3 ماه و بیست و دو روز غاصب خلافت بود ، و اولین کسی بود که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم به انتخاب اعضای سقیفه بنی ساعده خلیفه شد . انتخاب ابوبکر به گونه ای بی حساب بود که عمر با انکه خود کرداننده برنامه سقیفه بود می گوید : ((بیعت با ابوبکر امری بدون تدبر و مشورت و دقت بود ، مثل زمان جاهلیت ، که خداوند مسلمانان را از شر آن محفوظ داشت . هر کس چنین کاری را تکرار کند او را بکشید))(3) .

اهل سنت در علت مرگ او نوشته اند : ابوبکر در روز دوشنبه 7 جمادی الثانی غسل کرده بود ، و آن روز هوا سرد بود . به این دلیل سرما خورد و تب کرد ، و 15 روز این تب ادامه داشت و به نماز نمی رفت ، تا در شب سه شنبه 22 جمادی الآخر بعد از آنکه خلافت را به عمر واگذار کرد ، مرد .(4)

قبل از وفات ، عثمان را برای نوشتن وصیت نامه ای درباره خلافت طلب کرد که امر خلافت بعد از ابوبکر با عمر بن خطاب باشد . او کلمه ای گفت و بیهوش شد ، بقیه را عثمان از پیش خود نوشت که امر خلافت با عمر است . ابوبکر به هوش آمد و عثمان را دعا کرد که آنچه او می خواسته نوشته است .(5)

باید پرسید : چرا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در روزهای آخر عمر کاغذ و قلم خواستند تا وصی بعد از خود را به امر خداوند معین کند نسبت هذیان به آن مقام معظم دادند ؟!

ابوبکر هنگام مرگ کلماتی گفت . از جمله اینکه : ((کاش تفتیش خانه فاطمه و علی علیهما السلام نمی کردم ))(6) . همان تفتیشی که شهادت پاره تن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به همراه داشت .

پاورقی :

1-بحارالانوار :ج29ص517-521 . العدد القویه :ص344 . تتمة المنتهی :ص10 . فیض العلام :ص279 . تاریخ الخلفاء :ص81 . شرح نهج البلاغة :ج1ص166 . تاریخ دمشق :ج30ص19 . تاریخ یعقوبی : ج2ص138 . تاریخ طبری :ج2ص611 . مروج الذهب :ج2ص304 . مستدرک حاکم :ج3ص63 . 81. 238 . تقویم شیعه :ص174.

2-مسارالشیعة :ص32 . العددالقویة :ص343 . مصباح کفعمی :ج2ص598 . مصباح المجتهد :ص732 . بحارالانوار :ج95ص200 . تقویم شیعه :ص174 .

3-الغدیر :ج3ص241 . ج5ص370 . ج7ص79-171 . الایضاح :ص134-138-516 . احتجاج :ج1ص381 . التعجب :ص13 . بحارالانوار :ج30ص443 . شرح نهج البلاغة :ج2ص26-29-34 . تاریخ یعقوبی :ج2ص158 . عمربن خطاب :ص203 . صحیح بخاری :باب رجیم الحبلی :ج8ص26 . مسند احمد :ج1ص55 حدیث 393 . سیرة النبی : (ابن هشام) :ج4ص308 . تاریخ طبری :ج2ص446 . البدایة و النهایة :ج5ص266 . تاریخ دمشق :ج30ص281-283-285 . سبل الهدی والرشاد : ج11ص127 . السیرة النبویه :(ابن کثیر) :ج4ص487 . الفائق فی غریب الحدیث :ج3ص50 . تقویم شیعه :ص175

4-تاریخ الخلفاء: ص81 . بحارالانوار :ج29ص521 . تقویم شیعه :ص175

5-بحارالانوار :ج30ص519 . شرح نهج البلاغة : (ابن ابی الحدید) :ج1ص165 . تقویم شیعه :ص175

6-مروج الذهب :ج2ص308 . الایضاح :ص518 . بحارالانوار :ج30ص352 . الغدیر :ج7ص170 . تتمة المنتهی :ص10 . سبعظ من السلف :ص77 . خلاصة عبقات الانوار :ج3ص322 . السقیفة و الفدک :ص75 . تاریخ طبری :ج4ص619 . میزان الاعتدال :ج3ص109 . شرح نهج البلاغة :ج20ص24 . کنزالعمال :ج5ص631 . تاریخ دمشق :ج30ص420 . لسان المیزان :ج4ص189 . الامامة و السیاسة :ج1ص36 . تقویم شیعه :ص175 .

 

و چنین نگاشته مرحوم محدث قمی در کتاب فیض العلام فی عمل الشهورو وقایع الایام :

در اين روز، سنه 13، ابوبكر بن ابى قحافه وفات كرد(1)  ابوبكراز بنى تميم ابن مرة بن كعب است و اسم و نسبش چنين است :  عبدالله بن عثمان بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم بن مرة بن كعب(2) 

در سنه 6136 از هبوط بخلافت رسيد. قبل از وفات خود، عثمان را طلبيد باو امر كرد كه وصيت نامه در باب خلافت عمر بنويسد كه خلاصه معنى آن اينست كه اين وصيتى است از ابوبكر هنگامى كه از اين جهان بديگر سراى ميرود همانا من ، عمر بن الخطاب را بر شما خليفتى دادم اگر كار بعدل و انصاف كند گمان من در حق او بخطا نرفته و اگر از طريق معدلت انحراف جويد، من ندانم بلكه خداوند غيب داند و ظالمان بزودى كيفر فرمايد.(3)


چون اين وصيت نامه به نهايت رسيد، طلحه با چندتن از اصحاب درآمدند و آن معنى بدانستند طلحه سر برداشت و گفت : اى ابوبكر از خداى بترس ، فردا خداوند را جواب چه گوئى چون امروز بر مسلمانان حفظ غليظى را والى گردانى كه نفوس بر ماند و دلها را بر نجاند؟


ابوبكر بر قفا افتاده بود، امر كرد تا او را نشانيدند، پس روى با طلحه كرد و گفت : هان اى طلحه مرا بيم ميدهى كه اگر خدا از من اين پرسش كند جواب چه خواهم گفت گويم بهترين مردم را بايشان والى كردم (4).
طلحه گفت : اى خليفه رسول خدا پسر خطاب  بهترين مردم است ؟
ابوبكر در خشم شد و گفت : آرى والله و تو بدترين مردمى و بعضى كلمات باوى گفت و او را از مجلس خود بيرون كرد، پس روى با عثمان كرد و گفت : تو در حق عمر چه گوئى(5)

 گفت : نهان عمر از آشكارش بهتر و از ماهمگان ، فاضلتر است پس ، كس بطلب عمر فرستاد و گفت : اى عمر! من از براى تو عهد نامه اى نگاشته ام و ترا نائب و خليفه خويش داشته ام كتاب عهد را فرا گير و بادل قوى بكار خويش بپرداز.

عمر گفت : اى خليفه رسول خدا مرا بخلافت حاجت نيست ابوبكر گفت : خلافت را بتو حاجت است تو اى عمر كار روز را بشب مگذار و كار شب را بروز حوالت مكن و چند كلمه از باب موعظه و پند باوى گفت ، پس رو كرد بحاضرين مجلس و گفت : ايمردمان ! عمر بن الخطاب را به امامت شما كاشتم ، آيا بدان راضى شديد يا كسى را استكبار و استنكارى است ؟ گفتند بد ،چه فرمان كنى سر از اطاعت تو بر نتابيم .
مردمان از نزد او بيرون شدند، در اينوقت عايشه را طلب كرد و گفت : اى دختر پدر تو از اين جهان در ميگذرد، او را حنوط و كفن كنيد و چون بر من نماز كردند، مرا نزديك تربت رسولخدا بخاك سپاريد اين وصيت ها را روز يكشنبه بپاى برد و روز ديگر به جهان ديگر شد.

او را بر حسب وصيت بعد از غسل و حنوط و كفن بمضجع رسولخدادر آوردند عمرو عثمان و طلحه جسدش را بقبر نهادند و چنان بخاك سپردند كه سرش محاذى كتف رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم  واقع شد و ميان نماز شام و خفتن از دفن او فارغ شدند و اتفاقا همان روز عتاب بن اسيد اموى كه حكومت مكه داشت نيز وفات كرد و ابوقحافه پدر ابوبكر  بعد از چند ماه ديگر بسن نودوهفت يا نودونه ، در همانروز كه هند مادر معاويه رحلت كرد او نيز وفات كرد و سن ابوبكر شصت و سه سال و مدت خلافتش دو سال و سه ماه و بيست و دو روز بوده .

پاورقی :

1-مستدرک الحاکم :ج3ص81 . تاریخ المدینة :ج2ص673 . وقایع الایام :ص351  

2-مجمع الزوائد :ج9ص40 . وقایع الایام :ص351

3-تاریخ المدینة :ج2ص672 . وقایع الایام :ص351 .

4-الایضاح :ص518 . وقایع الایام :ص352

5-بحارالانوار :ج28ص157 . وقایع الایام :ص352