ورود کاربران

بیستم جمادی الثّانی


1-ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها(کتاب تقویم شیعه)

در چنین روزی حضرت حوراء انسیه ، عذراء بتول ، ام ابیها ، حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها در سال پنجم بعثت در مکه مکرمه به دنیا آمد . (1)

انعقاد نطفه فاطمه سلام الله علیها

داستان انعقاد نطفه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مراحلی دارد که ذیلا خلاصه آن آورده می شود . (2)

1- در شب معراج خداوند سیبی به پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله هدیه داد که از عظمت خلقت و بوي و رنگ و زیبائی آن ملائکه تعجب کردند. خداوند امر فرمود تا پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله آن را میل کند. هنگامی که آن سیب را شکافت، نوري از آن درخشید. جبرئیل گفت: بخور یا رسول اللَّه، که تین نور منصوره فاطمه، دختري است که از صلب تو خارج میشود.(3). در بعضی روایات است که از رطب بهشتی هم خاتم الانبیاء میل فرمودند .(4)

2- در 10 شعبان سال چهارم جبرئیل بر پیامبر در ابطح نازل شد و فرمان کناره گیری از خدیجه را به مدت 40 روز به عنوان مقدمه حمل حضرت زهراء سلام الله علیها ابلاغ فرمود (5)

با اینکه آن حضرت علاقه وافری به خدیجه سلام الله علیها داشت و این کار برای آن حضرت پرمشقت بود ولی برای خدیجه پیغام داد که مدتی به منزل نمی آیم و به منزل فاطمه بنت اسد می روم . شب ها در را ببند و در بستر آسایش کن .

پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم شب ها به منزل فاطمه بنت اسد علیها سلام می آمد . هر شب هنگام افطار ، خرما و انگور و غذای بهشتی می آوردند . با آب بهشتی دست آن حضرت را شسته و تمیز می کردند . امیرالمومنین علیه السلام حسب دستور پیامبر جلوی در می نشست که کسی نیاید و در آن غذا با پیامبر شریک شود . در شب چهلم دستور رسید به خانه خدیجه برو که خداوند به خود سوگند خورده که امشب از صلب تو ذریه پاک و طیبه ای بیافریند . حضرت از جا برخاسته و به منزل خدیجه آمدند .

حضرت خدیجه سلام الله علیها می فرماید :((سوگند به آن کسی که آسمان را برافراشته و آب را از زمین جوشانیده ، حضرت از من دور نشده بود که سنگینی وجود فاطمه سلام الله علیها را در خود احساس کردم ))(6).

دوران بارداری خدیجه سلام الله علیها

هنگامی که حضرت خدیجه سلام الله علیها دوران حمل خود را می گذراند ، حضرت فاطمه سلام الله علیها از داخل شکم با مادرصحبت می فرمود ، و او را دلداری می داد و به صبر و پایداری دعوت می فرمود .

پیامبر به خدیجه فرمودند : ((جبرئیل به من بشارت داد که این مولود دختر است ، و او موجودی پاک و بابرکت است . خداوند متعال نسل و ذریه مرا از او قرار می دهد ، و از نسل او امامانی در امت قرار خواهد داد که بعد از پایان یافتن وحی او ، جانشینانش در روی زمین باشند .))

هنگام ظاهر شدن آثار وضع حمل ، سراغ زنان قریش فرستادند ، ولی کسی برای کمک نیامد ، چه اینکه انها راضی به ازدواج حضرت خدیجه علیها سلام با پیامبر صلی الله علیه واله نبودند و خدیجه از این برخورد آنها غمناک شد .

در همین حال ، چهار زن بلند بالا که شبیه زنان بنی هاشم بودند بر او وارد شدند ، یکی از آنان به او گفت: (( ای خدیجه غمگین نباش که ما فرستادگان پروردگار تو هستیم . ما خواهران توییم من ساره هستم و این اسیه دختر مزاحم و همنشین تو در بهشت و این مریم دختر عمران و این صفوراء دختر دختر شعیب است . خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در کارهای مربوط به زنان به تو کمک کنیم(7) )) یکی از آنان در سمت راست او ، و دیگری در سمت چپش ف سومی پیش روی آن حضرت و چهارمی پشت سر او نشستند .

 

فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمد

علیا مخدره خدیجه کبری علیها سلام حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها را پاک و پاکیزه بر زمین نهاد . در این هنگام نوری از وجودش درخشید که تمام خانه های مکه را روشن کرد و این نور در شرق و غرب درخشش نمود . بانویی که پیش روی حضرت خدیجه بود حضرت فاطمه سلام الله علیها را برداشت و با آب کوثر شستشو داد ، و پارچه سفیدی که از شیر سفیدتر و از مشک و انبر خوشبوتر بود بیرون اورد ، یکی را بر بدن او پیچیده و دیگری رابر سرش انداخت و سپس از او خواست که سخن بگوید .

حضرت فاطمه سلام الله علیها لب به سخن گشود وفرمود ((اشهد ان لااله الا الله و ان ابی رسول الله سید الانبیا و ان بعلی سید الاوصیاء و ان ولدی سادة الاسباط)) گواهی می دهم که جز الله خدایی نیست و پدرم فرستاده خدا و سرور پیامبران است و شوهرم سرور جانشینان و فرزندانم اقای نوادگان و اسباط هستند .

بعد بر یکایک آنان سلام کرده و هر یک را به اسم صدا زد ، آنان بر چهره او تبسم کردند و حورالعین و بهشتیان یکدیگر را به ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها بشارت دادند . در آسمان نوری درخشان پدید آمد که ملائکه تا آن روز چنان نوری را ندیده بودند و لذا نام حضرت را زهرا گذاشتند . بانوی ای که پیش روی خدیجه علیها سلام نشسته بود به حضرت گفت او را پاک و پاکیزه و اراسته و با برکت در بر گیر که در نسل و ذریه اش برکت قرار داده شده است . خدیجه حضرت را با شادی و خوشنودی از دست او گرفته و سینه در دهانش گذارده و دهان او را پر از شیر کرد و اینگونه بود که فاطمه علیها سلام رشد جسمی خود را اغاز کرد . (8)

پاورقی :

1-کافی :ج1ص458 . اعلام الوری :ج1ص290 . کشف الغمة :ج1ص449 . فیض الاعلام :ص273 . العدد القویة :ص219 . مصباح کفعمی :ج2ص597 . مصباح المجتهد :ص732 . بحارالانوار :ج43ص6-8-9 . ج95ص196 . ج97ص199 . عوالم العلوم :ج سیدة النساء فاطمة الزهرا ج1ص66-67 . ریاحین الشریعة :ج1ص59 . مستدرک سفینة البحار :ج2ص85 . توضیح المقاصد :ص14 . تاج الموالید :ص21 . اختیارات :ص36 . الخصائص الفاطمیة :ج1ص386 . تقویم شیعه :ص170

2-به برخی از منابع مربوط به انعقاد نطفه حضرت زهرا اشاره می شود :

امام سجاد علیه السلام: بحارالانوار :ج43ص18 . تفسیر فرات کوفی :ص322-321 . اللمعة البیضاء :ص116 . امام صادق علیه السلام :بحارالانوار :ج8ص120 . ج18ص364 . ج42ص42 . معانی الاخبار :ص396 . تفسیر برهان : ج2ص292 .

امام رضا علیه السلام : بحارالانوار :ج8ص119 . ج4ص3-4 . توحید صدوق :ص118 . امالی صدوق :ص373 . عوالم العلوم :ج1/11ص10 . سلمان فارسی :بحارالانوار :ج36ص361 . تفسیر فرات کوفی :ص211 . مدینة المعاجز :ج3ص224 . تاویل الایات :ج1ص236 . جابر بن عبدالله انصاری :دلائل الامامة :ص146 . تفسیر فرات کوفی :ص216 . علل الشرائع :ج1ص183 . بحارالانوار :ج43ص5 . عایشه :الطرائف : ص111 . شرح احقاق الحق :ج10ص6 . مناقب امیرالمومنین علیه السلام (ابن سلیمان کوفی) :ج2ص206 . ذخائرالعقبی :ص36 . المعجم الکبیر :ج22ص401 . تاریخ بغداد :ج5ص87 . تاریخ الخمیس :ج1ص277 . میزان الاعتدال :ج1ص81 . ج2ص518 . ج3ص539 . عمربن خطاب :شرح احقاق الحق :ج10ص5 . میزان الاعتدال :ج1ص541 . ج3ص261 . لسان المیزان :ج2ص297 . ج4ص365 . عیون الاخبار فی مناقب الاخیار :ص45 . تقویم شیعه :ص170-171

3-بحارالانوار :ج43ص18 . بیت الاحزان (شیخ عباس قمی) :ص7 . عوالم العلوم :ج فاطمة الزهرا :ج1ص36-37 . تفسیر فرات کوفی : ص321 . تقویم شیعه :ص171

4-دلائل الامامة :ص147 . بحارالانوار :ج43ص4-6-42-50 . عوالم العلوم ج فاطمة الزهرا:ج1ص37 . تقویم شیعه :ص171

5-وقایع الشهور :ص140 . قلائد النحور :ج شعبان ص393 .تقویم شیعه :ص171

6-العدد القویه :ص221-220 . بحارالانوار :ج16ص78-80 . انوارالبهیة :ص55-54 . بیت الاحزان :ص21-19 . تقویم شیعه :ص172

7-دربعضی از روایات ((حوا)) همسر حضرت آدم هم ذکر شده است .   

8-امالی صدوق :691 . العدد القویة :ص224-223 . دلائل الامامة :ص78 . المحتضر :ص26 . بحارالانوار :ج16ص80 . ج43ص3 . روضة الواعظین :ص144-143 . انوارالبهیه:ص157-156 . شجره طوبی :ص248 . اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء :ص230 . بیت الاحزان :ص23 . تقویم شیعه :ص174

 


2-میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها(کتاب وقایع الایام)

در اين روز، سال پنجم از بعثت و بقول سال دوم آن ، ولادت باسعادت حضرت فاطمه عليهاالسلام واقع شده

و در آن چند عمل مناسب است :
1- روزه .
2- خيرات و صدقات بر مؤ منين .
3- زيارت آن مخدره و سيددر اقبال زيارتى براى آنحضرت نقل كرده كه در زادالعماد نيز مذكور است .

كيفيت ولادت چنان بوده كه روزى حضرت رسول صلی الله علیه و آله با اميرالمؤ منين علیه السلام و حمزه و عباس و عمار و بعضى ديگر در ابطح نشسته بود كه ناگاه جبرئيل نازل شد با صورت اصلى خود و بالهاى خود را گشود و تا مشرق و مغرب را پر كرد و ندا كرد آنحضرت را و گفت : خداوند على اعلى ترا سلام ميرساند و امر ميفرمايد كه چهل شبانه روز، از خديجه دورى اختيار كنى .
آنحضرت چهل روز بخانه خديجه نرفت و روزها روزه ميداشت و شبها تا صباح عبادت ميكرد و عمار را بسوى خديجه فرستاد و فرمود: باويگوكه نيامدن من بسوى تو از كراهت و عدوات نيست ولكن پروردگار من ، چنين امر كرده است كه تقديرات خود را جارى سازد و گمان مبر در حق خود مگر نيكى و بدرستيكه حق تعالى بتو مباهات ميكند هر روز، چند مرتبه با ملائكه خود، بايد هر شب در خانه خود را به بندى و در رختخواب خود بخوابى و من در خانه فاطمه بنت اسد ميباشم ، تا مدت وعده الهى منقضى گردد و خديجه هر روز چند نوبت از مفارقت آنحضرت ميگريست .


چون چهل روز تمام شد، جبرئيل بر آنحضرت نازل شد و گفت اى محمد! خداوند اعلى ، ترا سلام ميرساند و ميفرمايد كه مهيا شو براى تحفه و كرامت من ، پس ناگاه ميكائيل نازلشد طبقى آورد كه دستمالى از سندس بهشت بر روى آن پوشيده بودند و در پيش آن حضرت گذاشت و گفت پروردگار تو ميفرمايد كه امشب بر اين طعام افطار كن و حضرت اميرالمؤ منين علیه السلام گفت كه هر شب چون هنگام افطار آنحضرت ميشد، مرا امر ميكرد كه در را ميگشودم كه هر كه خواهد بيايد و با آنحضرت افطار نمايد و در اين شب مرا فرمود كه بر در خانه بنشين و مگذار كسى داخل شود كه اين طعام بر غير من حرام است .

چون اراده افطار نمود طبق را گشود و در ميان آن طبق از ميوه هاى بهشت يكخوشه خرما و يكخوشه انگور بود و جامى از آب بهشت ، پس از آن ميوه ها تناول فرمود تا سير شد و از آن آب آشاميد تا سيراب شد و جبرئيل از ابريق بهشت آب بر دست مباركش ميريخت و ميكايئل دستش را شست و اسرافيل دستش را با دستمال بهشت پاك كرد و طعام باقى مانده با ظرفها بآسمان بالا رفت و چون حضرت بر خواست كه مشغول نماز شود جبرئيل گفت كه در اين وقت ترا نماز جائز نيست بايد الحال بمنزل خديجه روى و با او مضاجعت نمائى كه حق تعالى ميخواهد كه در اين شب از نسل تو ذريه طيبه خلق نمايد.


آنحضرت متوجه خانه خديجه شد.  خديجه گفت كه من با تنهائى الفت گرفته بودم و چون شب ميشد درها را مى بستم و پرده ها را مي آويختم و نماز خود را ميكردم و در جامه خواب خود، ميخوابيدم و چراغ را خاموش ‍ ميكردم و در اين شب در ميان خواب بودم كه صداى در خانه را شنيدم ، پرسيدم كه كيست در را ميكوبد كه بغير از محمد - صلى الله عليه وآله - ديگريرا روانيست كوبيدن آن ؟

حضرت فرمود كه منم محمد، چون صداى فرح افزاى آنحضرت را شنيدم از جستم و در را گشودم و پيوسته عادت آنحضرت آن بود كه چون اراده خوابيدن مى نمود آب ميطلبيد و وضو را تجديد ميكرد و دو ركعت نماز بجا مياورد و داخل رختخواب بر ميشد و در اين شب هيچ از اينها نكرد تا داخل شد دست مرا بگرفت و برختخواب برد و بعد از آن ، من نور فاطمه علیه السلام را در رحم خود يافتم (1).


شيخ صدوق از مفضل بن عمر روايتكرده كه گفت : از حضرت صادق عليه السلام سؤ ال كردم كه چگونه بود ولادت حضرت فاطمه ؟ حضرت فرمود: چون خديجه اختيار مزاوجت حضرت رسول صلی الله علیه و آله  فرمود، زنان مكه از عدواتى كه با آنحضرت داشتند از خديجه هجرت نمود و بر او سلام نميكردند و نميگذاشتند كه زنى بنزد او برود، پس خديجه را باين سبب ، وحشتى عظيم عارض شد و لكن عمده غم و جزع خديجه براى حضرت رسول بود كه مبادا از شدت عدوات ايشان ، آسيبى بآنحضرت برسد، چون بحضرت فاطمه حامله شد، فاطمه در شكم با او سخت ميگفت و مونس او بود و او را صبر ميفرمود.
خديجه اين حالت را از خود رسالت پنهان ميداست ، پس روزى حضرت داخل شد شنيد كه خديجه سخن ميگويد باشخصى و كسى را نزد او نديد، فرمود: كه اى خديجه با كه سخن ميگوئى ؟ خديجه گفت فرزندى كه در شكم من است با من سخن ميگويد و مونس من است .
حضرت فرمود كه اينك جبرئيل مرا خبر ميدهد كه اين فرزند دختر است ، او و نسل او طاهر و با ميمنت و با بركت است و حقتعالى نسل ما را از او بوجود خواهد آورد و از نسل او امامان و پيشوايان دينى بهم خواهند رسيد و حقتعالى بعد از انقضاى وحى ، ايشان را خيلفه هاى خود خواهد گردايند در زمين .
و پيوسته خديجه در اين حالت بود تا آنكه ولادت جناب فاطمه نزديك شد چون درد زائيدن را در خود احساس ‍ كرد بسوى زنان قريش و فرزندان هاشم كس فرستاد كه نزد او حاضر شوند، ايشان در جواب او فرستادند كه فرمان ما نبردى و قبول قول ما نكردى و زن يتيم ابوطالب شدى كه فقير است و مالى ندارد و ما باين سبب بخانه تو نمى آئيم و متوجه امور تو نميشويم .
خديجه چون پيغام ايشان را شنيد بسيار اندوهناك گرديد، در اين حالت بود كه ناگاه ديد چهار زن گندم گون بلند بالا نزد او حاضر شدند و بزنان بنى هاشم شبيه بودند.  خديجه از ايشان بترسيد، پس يكى از ايشان گفت كه مترس اى خديجه كه ما رسولان پروردگاريم بسوى تو و ما ظهيران توئيم ، منم ساره زوجه ابراهيم و دوم آسيه دختر مزاحم است كه رفيق تو و زن شوهر تو خواهد بود در بهشت و سوم مريم دختر عمران است و چهارم كلثوم خواهر موسى بن عمران است . حق تعالى ما را فرستاده است كه در وقت ولادت نزد تو باشيم و ترا بر اين حالت معاونت نمائيم .

آن چهار زن هر يك در يكطرف خديجه نشستند و حضرت فاطمه سلام الله علیها پاك و پاكيزه متولد شد و چون بزمين رسيد نور او ساطع گرديد بحديكه خانه هاى مكه را روشن گردانيد و در مشرق و مغرب زمين موضعى نماند مگر آنكه از آن نور روشن شد و ده نفر از حورالعين بآن خانه در آمدند و هر كدام ابريقى و طشتى از بهشت در دست داشتند و ابريقهاى ايشان مملو بود از آب كوثر، پى زنى كه در پيش روى خديجه نشسته بود جناب فاطمه را برداست و بآب كوثر غسل داد و دو جامه سفيد بيرون آورد كه از شير سفيدتر و از مشك عنبر خوشبوتر بود و فاطمه را در يكجامه پيچيد و جامه ديگر را مقنعه او گردايند، پس او را بسخن در آورد.

فاطمه گفت :
اشهدان لا اله الا الله و ان ابى رسول الله سيدالانبياء و ان بعلى سيد الاوصياء و ولدى سادة الاسباط 

پس بر هر يك از آن زنان سلام كرد و هر يك را بنام ايشان خواند، پس آن زنان شادى كردند و حوريان بهشت خندان شدند و يكديگر را بشارت دادند و اهل آسمانها يكديگر را بشارت دادند به ولادت آن سيده زنان و در آسمان نور و روشنى هويدا شد كه پيشتر چنان نورى مشاهده نكرده بودند، پس آن زنان مقدسه با خديجه خطاب كردند و گفتند بگير اين دختر را كه طاهر و مطهر است و پاكيزه و با بركت است حق تعالى بركت داده است او را و نسل او را.
خديجه آنحضرت را گرفت ، شاد و خوشحال و پستان خود را در دهان او گذاشت ، پس فاطمه در روز، آنقدر نمو ميكرد كه اطفال ديگر در ماهى ، نمو كنند و در ماه ، آن قدر نمو ميكرد كه اطفال ديگر در سالى نمو كنند.(2)
بدانكه آن مظلومه را نه (9) نام است نزد حقتعالى :
فاطمه يعنى بريده شده از بديها، يا بمعنى آنكه حق تعاليه او را و شيعيان او را از آتش جهنم بريده است .
صديقه يعنى معصومه ،
مباركه يعنى صاحب بركت در علم و كمالات و معجزات و اولاد گرام و غيرها.
طاهره يعنى پاكيزه از هر رجس و نقصى .
زكيه يعنى نمو كننده در كمالات و خيرات .
راضيه يعنى راضى بقضاى حق تعالى .
مرضيه يعنى پسنديده خدا و دوستان خدا.
محدثه يعنى ملك با او سخن گفته .
زهراء يعنى نورانى بنور صورى و معنوى .

 

معلوم باد كه فضائل آن مخدره زياده از آنستكه احصاء شود و من بجهت تبرك بچند سطرى اكتفا مى نمايم
مشايخ از حديث از طريق عامه ، روايت كرده اند كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: فاطمه ، پاره تن من است ، هر كه او را شادگرداند، مرا شادگردانيده است و هر كه او را آزرده كند، مرا آزرده كرده است فاطمه عزيزترين مردم است نزد من .(3)

ازعايشه روايت است كه گفت : نديده ام احدى را كه در گفتار و سخن شبيه تر باشد از فاطمه برسول خدا صلی الله علیه و آله چون فاطمه ، به نزد آنحضرت ميآمد او را مرحبا ميگفت و دستهاى او را مي بوسيد و در جاى خود مينشاند و چون حضرت بخانه فاطمه ميرفت بر مى خواست و استقبال آنحضرت ميكرد و مرحبا ميگفت و دستهاى آنحضرت را ميبوسيد.(4)

 از امام حسن عليه السلام روايت است كه فرمود در شب جمعه مادرم در محراب عبادت خود ايستاد و مشغول بندگى حق تعالى گرديد و پيوسته در ركوع وسجود و قيام و دعا بود و تا صبح طالع شد شنيدم كه پيوسته دعا ميكرد از براى مؤ منين و مؤ منات و ايشان را نام مى برد و دعا به براى ايشان بسيار ميكرد و از براى خود دعا نميكرد، پس گفتم ايمادر! چرا از براى خود دعا نكردى ، چنانچه از براى ديگران كردى فرمود :((يابنى الجارثم الدار))(5) اى پسرجان من اول همسايه را بايد رسيد، بعد خود را(6). 

حميرى از حضرت باقر روايت كرده است كه حضرت رسالت مقرر فرمود كه هر چه خدمت بيرون در باشد از آب و هيزم آوردند و امثال آنها حضرت امير المؤ منين بجا آورد و هر چه خدمت اندرون خانه باشد از آسيا كردن و نان و طعام پختن و جاروب كردن و امثال اين ها با حضرت فاطمه باشد.(7)

ابو نعيم روايت كرده كه حضرت فاطمه آنقدر آسيا گردانيد كه دستهايش آبله پيدا كرد و از اثر آسيا دستهايش پينه كرد(8).

ثعلبى از حضرت صادق علیه السلام روايت كرده كه روزى حضرت رسول بخانه فاطمه در آمد، فاطمه را ديد كه جامه پوشيده بود از جلهاى شتر و بدستهاى خو آسيا مى گردانيد و در آن حالت فرزند خود را شير ميداد، چون حضرت او را بر آنحالت مشاهده كرد آب از ديده هاى مباركش روان شد و فرمود اى دختر گرامى تلخيهاى دنيا را امروز بچش براى حلاوتهاى آخرت .
پس فاطمه گفت : يا رسول الله ! حمد ميكنم خدا بر نعمتهاى او و شكر مى كنم خدا را بر كرامتهاى او، پس حق تعالى اين آيه را فرستاد ((ولسوف يعطيك ربك فترضى))(9) يعنى حق تعالى در قيامت آنقدر به تو خواهد داد كه راضى شوى (10).

از حسن بصرى منقولست كه ميگفت حضرت فاطمه عبادت ترين مردم بود در عبادت حق تعالى ،آنقدر بر پاى ايستاد كه پاهاى مباركش ورم مى كرد وقتى پيغمبر خدا باو فرمود چه چيز بهتر است از براى زن ، فاطمه گفت : آنكه نه بيند مردى را و نه بيند مردى او را، پس حضرت نورديده خود را بسينه چسبانيد و فرمود:
(( ذرية بعضها من بعض(11) )) (12)

و هم روايت است كه روزى آنحضرت ، از اصحاب خود از زن سؤ ال فرمود اصحاب گفتند كه زن عورت است فرمود: در چه حالى زن بخدا نزديكتر است ؟
اصحاب جواب نتوانستند، چون فاطمه اين مطلب را شنيد گفت كه نزديكترين حالات زن بخدا آنستكه ملازم خانه خود باشد و بيرون از خانه نشود حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است(13) .

پاورقی :

1-العدد القویه :ص230-222 . وقایع الایام :ص346 .

2-امالی :ص690-692 . وقایع الایام :ص348 .

3-امالی :ص165 . وقایع الایام :ص348 .

4-مناقب اهل بیت علیهم السلام :ص233 . وقایع الایام :ص349

5-وسائل الشیعه :ج7ص112 . وقایع الایام :ص349

6-علل الشرایع :ج1ص182 . وقایع الایام :ص349

7-کافی :ج2ص65 . وسائل الشیعه :ج17ص64 . وقایع الایام :ص349

8-مناقب ال ابی طالب :ج3ص119 . وقایع الایام :ص349

9-الشرح :آیه 5

10-بحارالانوار :ج43ص86 . وقایع الایام :ص350

11-آل عمران :آیه 34

12-التحفظ السنیة:ص281. مناقب آل ابی طالب :ج3ص119 . وقایع الایام :ص350

13-بحارالانوار :ج43ص92 . وقایع الایام :ص350


3-وفات قاضی ابوبکر محمد بن عبدالرحمن بغدادی

و در اين روز، سنه 367، قاضى ابوبكر محمد بن عبدالرحمن بغدادى معروف به ابن قريعه در بغداد وفات كرد و او از فضلاء عصر خود بوده و بسيارى خوش قريحه و حاضر جواب بود و هر مسئله مضحك غريبى كه از او مى پرسيدند، بدون تاءمل مطابق سئوال جواب ميداده ، از جمله ، از او پرسيدند:
(( ما يقول القاضى و فقه الله تعالى فى يهودى زنى بنصرانية فولدت و لداجسمه للبشر و وجهه للبقر فكتب جوابه بديها هذا من اعدل الشهود على الملاعين اليهود بانهم اشربوا حب العجل فى صدور هم حتى خرج من ايورهم وارى ان يناط بر اس اليهود راس العجل و يصلب على عنق النصرانية الساق و الرجل و يسحباعلى الارض و ينادى عليهما ظلمات بعضها فوق بعض و السلام)(1) .


و از اشعار و است كه در مصيبت حضرت زهرا گفته :
(( يامن يسائل دائبا عن كل معظلة سخيفة الابيات )) (2)

پاورقی :

1-سیر اعلام النبلاء :ج16ص326 . وقایع الایام :ص351

2-الکنی و الالقاب:ص388 . وقایع الایام :ص351

 

نوزدهم جمادی الثانی

ازدواج حضرت عبدالله و آمنه علیهما السلام 

شب ازدواج حضرت عبدالله و آمنه علیها السلام و باردار شدن آن حضرت به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است (1) . سزاواز است مومنین آن شب را تعظیم و احترام نمایند و به عبادت احیاء کنند . (2) . قول دیگر شب عرفه (3) یا روز عرفه هنگام عصر(4)  است . 

پاورقی : 1-بحارالانوار : ج97ص168 . مستدرک سفینة البحار :ج2ص85 . اختیارات :ص18 . جنات الخلود :ص14 . تحفة الزائر :ص56-57 . فیض العلام :ص272 . تقویم شیعه :ص170 .

2-اقبال :ج3ص162 . فیض العلام :ص272 . تقویم شیعه :ص170 

3-وقایع الشهور :ص266 از ((اثبات الوصیلة)) و ((خیرات حسان)) . تقویم شیعه :ص170 . 

4-مناقب آل ابی طالب :ج1ص53 . بحارالانوار :ج15ص115 . تقویم شیعه :ص170 . 

 

ابتداء حمل حضرت آمنه به رسول خدا صلی الله علیه و آله

به قلم مرحوم محدث کبیر شیخ عباس قمی در وقایع الایام : ابتداء حمل حضرت آمنه است به سول خدا - صلى الله عليه وآله - و سزاوار است كه مؤمنين اين شب مبارك را تعظيم نمايند و بعبادت احياء كنند.(1)

 پاورقی : 1-وقایع الایام : ص343

 

وفات ابراهیم بن محمد (زجاج نحوی)

در اين روز، سنه 310، وفات كرد:  ابراهيم بن محمد معروف به  ((زجاج نحوى))  تلميذ ((مبرد)) و ((ثعلب)) (1)

پاورقی : 1-سیر اعلام النبلاء :ج14ص360 . وقایع الایام : ص344

هجدهم جمادی الثّانی

وفات شیخ اجل مرتضی بن محمد امین تستری

در اين روز، سنه 1281، وفات كرد: شيخ اجل اعظم اعلم رئيس العلماء و المجتهدين شيخ طائفه جناب شيخ مرتضى بن محمد ايمن تسترى متوطن در  نجف اشرف (1) صاحب تصانيف مشهوره كه فعلا مرجع درس و مباحثه است و شيخ مطلق در السنه علماء در زمان ما منصرف باين بزرگوار است . قبر شريفش در صحن مطهر اميرالمؤ منين علیه السلام در جنب باب القبله است ، رضوان الله عليه .
و تاريخ و فاته بالعربيه ظهر الفساد و قد نطمته بقولى :
                         و ابن الامين شيخنا الانصارى            شيخ فقيه قدوة الابرارى 

                          عنه الحسين شيخنا الاستاد             لفوته قد ظهر الفساد

اى يروى عنه شيخى الحاج ميرزا حسنى النورى - نورالله مرقده - و بالفارسية :((سال عمر شيخ و تاريخ وفاتش شصت و هفت)) (1281)  

پاورقی : 1- مستدرک الوسائل :ج1ص42 . وقایع الایام :ص343

پانزدهم جمادی الثانی

قتل عبدالله بن زبیر

بنابر قول شيخين وكفعمى در اين روز، (سنه 73) عبدالله بن زبير بقتل رسيد(1) و كفعمى گفته كه در اين روز نيز عبدالله بن زبير كعبه را منهدم كرد و از براى آن ، دو در قرار داد كه يكى از داخل شوند و از در ديگر بيرون شوند و اين بود تا عبدالملك خانه را بحال اول برگردانيد.
فقير گويد كه مناسب در اينجا، بمختصرى از حال ابن زبير اشاره شود. بدانكه عبدالله پدرش  زبير ابن العلوم بن خويلد اسدى  است كه مادرش صفيه عمه پيغمبر و پدرش برادر حضرت خديجه است و حضرت امير عليه السلام در حق او فرموده :
((مازال الزبير رجلا منا اهل البيت حتى نشا ابنه المشوم عبدالله ))(2).
اهل سنت او را از حواريين (3) حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم و از عشره مبشره شمرده و مقتلش در جمل گذشت .

مادر عبدالله اسماء ذات النطاقين دختر ابوبكر است و او در سال اول هجرت ، اولى طفلى است از مهاجرين كه بدنيا آمده و مسلمانان از ولادت او بسيار شاد شدند، چه آنكه يهود گفته بودند كه ما سحر كرده ايم كه از مسلمانان فرزندى نيايد و در واقعه جمل در ركاب خاله اش حاضر بود و مردى دلير و پر قوت بود و مبارزت او با اشتر و قول او :  ((اقتلونى و مالكا و اقتلوا مالكا معى))(4) معروف است .
او يكى از آن چهار نفر است كه موبر صورتشان نروئيد، ايشان :  قيس بن سيعد انصارى و شريح قاضى و احنف بن قيس  معروف بكثرة الحلم  و عبدالله زبير ميباشند و به همين جهت ، اين جماعت را سادات الطلس گويند و اطلس كسى را گويند كه موبر صورت در نياورد و طايفه انصار از جهت ريش در نيارودن قيس  بسى افسوس ميخوردند و ميگفتند كه اگر ممكن بود براى قيس ريشى بخريم ، دوست ميداشتيم كه تمامى اموال خود را صرف ريش او كنيم و اين از جهت آن بود كه قيس و پدرش در جاهليت و اسلام سيد و بزرگ و صاحب طعام بودند و بر انصار رياست داشتند و در روز سقيفه كه عمر گفت :  ((اقتلوا سعدا قتله الله))(5) بكشيد سعيد بن عباده  را خدا بكشد او را. قيس بر جست و ريش عمر را بگرفت و گفت اى پسر صهاك جشبه ! اى ترسنده و گريزنده در ميدان و شير غران در وقت امن و امان اگر يكموى از سعد از جاى خود جنبش ‍ كند از اين بيهود گوئى يكدندان در دهان تو بجاى نماند از بس دهانت را با مشت بكوبند(6).

بالجمله عبدالله بن زبير مردى بخيل و لئيم و بد خلق و حسود بوده و با اميرالمومنين علیه السلام  نهايت عدوات داشت و چهل روز خطبه خواند و صلوات بر سولخدا را كه در خطبه بايد ذكر شود، ترك كرد و گاه گاهى در خطبه هاى خود سب اميرالمومنين عليه السلام مينمود دو عائشه  او را بسيار دوست ميداشت بحديكه گفته اند بعد از ابوبكر هيچكس را مثل او دوست نميداشت و باسم او خود را مكباة ام عبدالله كرده بود.
در سنه 60 كه معاويه از دنيا، رخت بر بست و يزيد بجاى وى نشست چند نفر از بيعت او امتناع كردند از جمله عبدالله بين زبير بود كه سر از بيعت او بر تافت و بجانب مكه  شتافت .

يزيد بعد از فراغ از واقعه طف و حره مسلم بن عقبه  را بجهت دفع او به مكه  فرستاد و در اياميكه لشكر يزيد با ابن زبير مقاتلت ميكردند و خانه كعبه  از آسيب ايشان خراب شده بود كه خبر مرگ يزيد رسيد و در اين وقت ابن زبير در مكه  بلامزاحم شد، پس دعوى خلافت كرد، جمله اى از مردم با وى بعيت كردند و چون فى الجمله خلافت بر او مستقر شد، شروع كرد در بناء بيت الله الحرام  در اين هنگام هفتاد نفر از شيوخ شهادت دادند كه اين خانه را وقتى كه قريش بنا كردند چون اموالشان كفايت نميكرد: هفت ذرع از سعه اساس اصلى آن كه ابراهيم  و اسماعيل  بنا نهاده بودند، كم كردند، ابن زبير آن مقدار كاسته را بر خانه افزود و از براى خانه دو در قرار داد؛ يكى براى دخول ، ديگرى براى خروج و مكه را براى اقامت خود قرار داد و پيوسته اظهار زهد و عبادت ميكرد و خود را عائذبيت الله ميگفت و حرص بسيار بر خلافت داشت و بنى هاشم را بسيار اذيت ميكرد.

مسعودى در مروج الذهب نقل كرده كه جماعت بنى هشام را كه در مكه بودند كه از جمله ايشان محمد حنفيه بود در شعب محصور كرد و هيزم بسيارى جمع كرد و خواست ايشان را بسوازند كه ناگاه از جانب كوفه جماعتى كه مختارايشان را فرستاد بود، بيامندند و هاشميين را خلاص كردند و خواستند عبدالله را بكشند كه او خود را بمسجدالحرام رسانيد و استار كعبه را گرفت و گفت : اناعائذالله  .

مسعودى روايت كرده از عروة ابن زبيركه او عذر ميخواست از اين كار برادرش و ميگفت كه برادرم عبدالله اراده كرده بود كه ايشان را بترساند تا در اطاعت او داخل شوند، همچنانكه ترسانيدند بنى هاشم را و جمع كردند از براى ايشان هيزم براى سوازنيدن ايشان در وقتى كه ايشان از بيعت امتناع كردند در زمان سلف يعنى از بيعت ابى بكر تخلف كردند در زمانى كه خليفه گشت .
پس مسعودى گفته كه اين خبرى است كه ذكرش در اينجا شايسته نيست و ما در كتاب حدائق الاذهان كه در مناقب اهل بيت و اخيار ايشان است ، اين مطلب را شرح داده ايم .

و بالجمله عبدالله در سنه 67، برادرش مصعب را بدفع مختاربه كوفه فرستاد.  مصعب  مختار را بكشت و كوفه را تسخير نمود و در سنه 72، بدفع عبدالملك مروان بجانب شام حركت كرد و در اراضى مسكن با جنود عبدالملك ملاقات نمود و جنگ كرد تا كشته گشت ، پس عبدالملك به كوفه آمد و مردم را به بيعت خود در آورد، چنانچه هر يك در مقام خود ذكر شده است .

عبدالملك حجاج ثقفى را براى قتل عبدالله زبير به مكه فرستاد و خود با بقيه لشكر به جانب شام مراجعت كرد و حجاج با جنود و عساكر خويش به جانب حجاز شد و چند ماهى در طائف بماند، آنگاه وارد مكه شد و او نيز مثل حصين نمير ابن زبير را محاصره كرد و منجنيق بر كوه ابوقبيس نصب كرد و پنجاه روز مدت محاصره او و بقولى مدت چهار ماه طول كشيد، تا بر عبدالله زبيرظفر يافتند و بضرب سنگ او را از پا در آوردند و سرش را ببريدند.  حجاج سرش را براى عبدالملك فرستاد و بدنش را باژگونه بدار كشيد و گفت او را از دار فرود نميآوردم ، تا وقتيكه مارش اسماءدختر ابى بكرشفاعت او كند.

گويند: مدت يكسال بردار آويخته بود و مرغ در سينه او آشيانه كرده بود، وقتى مادرش بر او عبور كرد و گفت وقت آن نشده كه اين راكب را از مركوبش پياده كنند، پس او را از دار بزير آوردند و دفن نمودند و سن او هفتاد و سه و مدت امارت او نه سال و ده شب بوده .
اميرالمؤ منين (ع ) در اخبار غيبيه خود اشاره بمآل كار او فرموده در آنجا كه فرمود:
(( خب صب يروم امرا و لايدر كه ينصب حبالة الدين لاصطياد الدنيا و هو بعد مصلوب قريش))(7) .

پس عبدالملك  حجاج را مكتوب كرد كه عروة بن الزبيربرادر عبدالله را متعرض نشود و بناى خانه كعبه را كه عبدالله بنا كرده بود، منهدم سازد و بهمان طريقكه قريش بنا كرده بودند و در عصر رسولخدا(ص ) بوده ، بنا كند و از براى خانه يك در قرار دهد.  حجاج چنان كرد كه عبدالملك گفته بود.

پاورقی :

1-تهذیب التهذیب :ج5ص223 . وقایع الایام :ص339

2-نهج البلاغة :ص555 . وقایع الایام :ص339

3- اهل سنّت گویند : رسول خدا را دوازده حواری بود : ابوبکر، عمر ، عثمان ، علی علیه السلام ، حمزه ، جعفربن ابیطالب . ابوعبیده جراح ، عثمان بن مظعون ، عبدالرحمن بن عوف ، سعد بن ابی وقاص ، طلحه و زبیر و نیز گویند که رسول خدا ده نفر را بشارت به بهشت داده و آن جماعت همین حواریین می باشند می باشند و به غیر از حمزه و جعفر و عثمان بن مظعون و دهم ایشان سعید است و اسامی ایشان را چنین به نظم آورده اند :

ده یار بهشتی اند می دان ، ابوبکر(ابی قحافه!) و عمر(ابن صحّاک!) علی علیه السلام و عثمان!      

        طلحه ! و زبیر! و ابوعبیده ، سعد و سعید و عبدالرحمن        (البته به قول اهل تسنن)

4-بحارالانوار :ج32ص179 . وقایع الایام :ص340

5-الایضاح :ص516 . وقایع الایام :ص340

6-الاحتجاج :ج1ص93 . وقایع الایام :ص340

7-بحارالانوار :ج41ص351 . وقایع الایام :ص342

چهاردهم جمادی الثّانی

وفات ابوحامد محمد بن محمد غزالی طوسی

در اين روز، )سنه 505(، وفات كرد ابو حامد محمد بن محمد غزالى طوسى شافعى ، صاحب ((احياءالعلوم))  و سنين عمرش در وقت وفات به پنچاه و چهار رسيده بود(1)، چنانچه شاعر گفته :

نصيب حجة الاسلام از اين سراى سپنج

حيات پنجه و چهار وفات پانصد و پنج

علماء سنت از غزالى تعبير به حجة الاسلام كرده اند و از او ستايش بليغ نموده اند و تصانيفش در نهايت خوبى و كامل است و احياءالعلوم او، رب النوع كتاب اخلاقيه است و برادرش احمد آنرا مختصر كره و نام گذشته به احياء الاحياء ، چنانچه محقق فيض كاشانى  آنرا مهذب نموده و ناميده به محجة البيضاء فى تهذيب الاحياء .
مولد غزالى  در طوس  (سنه 450،) واقع شده (2) و در نزد امام الحرمين در نيشابور تلمذ كره و نظام الملك طوسى كه وزير سلاطين سلجوقيه بود و عنايتى تمام بفقهاء و صوفيه داشت و اول كسى است كه انشاء مدرسه كرد، عنايتى تمام به غزالى داشت و احترام او را فرو گذار نميكرد و تدريس نظاميه بغداد را باو تفويض نمود، پس در سنه 484، به بغداد رفت . اهل عراق  چون بر كمال و فضل او مطلع شدند، شيفته او گرديدند و مدت ده سال آنجا بود و قريب سيصد نفر از اعيان اهل علم در درسش حاضر ميشدند، آنگاه زهد ورزيد و عزلت اختيار كرد و به دمشق رفت و احياء را تصنيف كرد، آنگاه بجانب مصر و اسكندريه  سفر كرد، پس ديگر بار به طوس  مراجعت نمود و مشغول تصنيف شد و در اوقاتى كه عزلت اختيار كرده بود، وزير منكوبى باونوشت و از او خواهش كرد بآمدن بغداد . غزالى  استعفا كرد و جواب شافى براى او نوشت ، چنانچه قاضى نورالله در مجالس نوشته .
غزالى  به تشديد زاى  و بتخفيف نيز نقل شده و منسوب است به غزاله كه يكى از قراى طوس  است .

پاورقی : 1-جامع الخلاف و الوفاق :ص625 . وقایع الایام :ص338

2-الرسائل العشر :ص13 . وقایع الایام :ص338