ورود کاربران

دوم جمادی الثّانی

وفات هارون الرشید بن مهدی بن منصور 

در این روز (سنه 193 ه) وفات کرد در طوس در قریه سناباد ، هارون الرشید بن مهدی بن منصور (1) 

قبرش در همان بقعه منوره رضویه سلام الله علیه در پشت سر آن حضرت واقع است و دعبل اشاره به این دو قبر نموده و در این اشعار گفته : 

قبران فی الطوس خیر الناس کلّهم           وقبر شرهم هذا علی العبر 

ما ینفع الرجس من قرب الزکی و لا          علی الزکی بقرب الرجس من ضرر 

هیهات کل امری رهن بما کسب          له یداه فخذ ماشئت او فذر(2)

هارون بیست و سه سال و چند ماه خلافت کرد و او را از سلطنت خط عظیمی بوده . جاحظ گفته که برای رشید جمع شده بود چیزهایی که برای غیر از او جمع نشده بود ، چه آن که وزرایش ((برامکه)) بوده اند و قاضی او ، ابو یوسف و شاعرش مروان بن ابی حفصه و ندیم او عباس بن محمد پسر عم پدرش و زوجه اش زبیده و مغنی او ابراهیم موصلی و حاجبش فضل بن ربیع و او از برای هر کدام از آن ها خصایص و امتیازی است . 


پاورقی :1- تاریخ یعقوبی :ج2ص433 . وقایع الایام :ص328 . 

2-عیون اخبار الرضا علیه السلام :ج1ص281 . وقایع الایام :ص328

شروع ماه جمادی الثانی

اعمال سفارش شده در این ماه 

بخوان دعایی را که سید در ((اقبال)) ذکر کرده : 

((اللهم یا الله انت الدائم القائم ...)) 

سید روایت کرده که در این ماه در هر وقت که خواهد ، چهار رکعت نماز کند ، یعنی به دو سلام و در رکعت اول بعد از حمد یک مرتبه آیة الکرسی بخواند و بیست و پنج مرتبه انّا انزلناه و در دوم حمد و تکاثر و بیست و پنج مرتبه توحید و در سوم حمد و سوره جحد و بیست و پنج مرتبه سوره فلق و در چهارم حمد و سوره نصر و بیست و پنج مرتبه ناس بخواند و بعد از سلام از رکعت چهارم ، هفتاد مرتبه تسبیحات اربع و هفتاد مرتبه صلوات و سه مرتبه ((اللهم اغفر للمومنین و المومنات )) بگوید ، پس سر بر سجده گذارد و سه مرتبه بگوید (( یا حی یا قیوم ، یا ذاالجلال و الاکرام ، یا رحمن یا رحیم ، یا ارحم الراحمین )) . 

پس حاجت خود را بخواهد پس هرکه این عمل را به جا آورد : خدا او را و مال و اهل و اولاد و دین و دنیای او را تا سال آینده حفظ کند و اگر در آن سال بمیرد بر شهادت بمیرد ، یعنی ثواب شهیدان داشته باشد . (1) 

پاورقی : 1- اقبال الاعمال :ج3ص157-160 . وقایع الایام :ص327 . 

باب اقصي المقاصد حضرت علي عليه السلام

 

 

بسم الـله الرّحمن الرّحيم

الحمدلـله رب العالمين و صلي الـله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الـله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين

أليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا۱

 

اميرالمومنين باب اقصي المقاصد


گرايش فطري به كمال در انسان

حركت به سوى كعبه مقصود و قبله معبود و رسيدن به كمالات از بزرگترين خواسته هاي فطري هر انساني است و براي نيل به اين مقصد بلند دست به هر اقدامي مي زند و به أنحاء  و انواع وسائل متمسك مي شود و چون سير به سوي اقصي المنازل محبوب خداوند نيز مي باشد بلكه  هدفش از خلقت انسان همين بوده و اگر طلبي هم در درون انسان وجود دارد آن هم در حقيقت ناشي از جذبه ربّاني خداوند متعال است، لذا براي  وصول انسان به اين مقصود و منظور تمام آنچه لازم و ضروري  و مورد نياز انسان بوده را به نحو اتم و اكمل در اختيار او قرار داده است ( إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً )۲تا با وجود تمام موانع و مصائب واصل شدن به اين ذروه  براي بشر مقدور و ميسور باشد..

اختصاص امّت اسلام به اقصي المقاصد

بدان كه خداوند متعال اقصي المنازل و المراتب و بالاترين كمالات را بواسطه ولايت كليه الهيه ائمه اطهار عليهم السلام اختصاص به امّت حضرت خاتم الأنبياء و المرسلين داده است. در امتهاي قبل از اسلام حتي براي انبياء الهي كمالات محدود و ومحصور بوده است از اين روى پيامبران الهي وقتي در دنيا به انواع ابتلائات دچار مى‏شدند متوسّل و متمسّك به ولايت معنوى و روحى رسول الله و أمير المؤمنين و صدّيقه كبرى و اولاد طاهرينشان مى‏شدند آنگاه نجات مى‏يافتند، و اين همان مقام ولايت كبراى معنويّه ايشان بود كه دفع هموم و غموم از آن انبياء مى‏كرد.همه پيامبران الهي موظف بودند روز غدير خم را عيد بگيرند به پاس حرمت و بزرگداشت اين روز، «امام صادق عليه السلام مي فرمايد: ... وَمَا بَعَثَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ نَبِيّاً اِلاَّ وَتَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِ، وَعَرَفَ حُرْمَتَهُ ۳   هيچ پيامبري مبعوث نشده مگر اين روز را عيد گرفته است و حرمت و منزلت او را شناخته است. »

هر يك از انبياء از زاويه‏اى و دريچه‏اى خاص و راهى مخصوص به خدا راه يافته و صاحب كمال مخصوص و محدود شده‏اند، ليكن نفس بزرگ اميرالمومنين عليه السلام از همه زوايا و همه دريچه‏ها و از همه راهها به آن مقام منيع بار يافته و همه اسماى الهيه در او تجلى نموده است.

 بنابراين امير المومنين عليه السلام تمام مراتب و درجات و كمالات و فضايل و مزايا و علوم و معجزات انبياء الهي و اسماء الهيه كليه و اسم اعظم  را  بيش از آنها دارا بودند .حضرت رسول اكرم فرمودند: «هر كس بخواهد به آدم ابو البشر نظر كند در علم او، و به نوح در تقواى او، و به ابراهيم در حلم و شكيبائى او، و به موسى در هيبت و جلال او، و به عيسى در عبادت او، بايد نظر كند به على بن أبى طالب.۴

«آنچه خوبان همه دارند تو به هزاران مرتبه بالاتر و والاتر از آنها دارى».

در بسياري از روايات از حضرت رسول و ائمه اثنا عشر صلوات اللّه علیهم اجمعین به عنوان باب اللهِ تعبير شده است. أسْود بن سعيد گفت: من در نزد حضرت باقر عليه السّلام بودم، او بدون آنكه من پرسش نموده باشم، ابتدا به سخن كرده گفت: نَحْنُ حُجَّةُ اللهِ! وَ بَابُ اللهِ! وَ نَحْنُ لِسَانُ اللهِ! وَ نَحْنُ وَجْهُ اللهِ! وَ نَحْنُ عَينُ اللهِ! وَ نَحْنُ وُلَاهُ أمْرِ اللهِ فِى عِبَادِهِ!۵

 «ما حجّت خدا هستيم، و ما دَرِ خدا هستيم، و ما زبان خدا هستيم، و ما وجه خدا هستيم، و ما چشم خدا هستيم، و ما واليانِ أمر خدا هستيم در ميان بندگانش.»

 أصْبَغ بن نُبَاته گفت: من در نزد أمير المؤمنين عليه السّلام نشسته بودم كه ابْنِ كَوَّآ آمد و گفت: يا أمير المؤمنين! معناى اين سخن خدا كه مى‏گويد: لَيسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أُتُوا الْبُيوتَ مِنْ أَبْوابِهَا ۶ چيست؟ آن حضرت گفتند: «ما هستيم آن خانه‏هائى كه خداوند أمر كرده است كه در آنها بايد از درهايشان وارد شد، ما هستيم در خدا و خانه‏هائى كه از آنجا داخل مى‏شوند. پس كسى كه با ما بيعت كند، و إقرار به ولايت ما نمايد، پس او حقًّا در خانه‏ها از درهايش وارد شده است؛ و كسى كه با ما مخالفت نمايد؛ و غير ما را بر ما تفضيل و برترى دهد، پس او حقًّا در خانه‏ها از پشت‏هاى آنها وارد شده است.»

حضرت رسول و ائمه اثنا عشر صلوات اللّه علیهم اجمعینباب الـله و تنها روزنه هاي وصول به حقيقت و مقام مطلق انساني هستند و انبياء الهي هم  غير از خاتم الانبياء همه متوسل و متمسك به  ولايت خمسه طيبه مي شدند و به شرف خدمت و تمسك و استشفاع متمسك ‏بوده اند. و اين دسترسي براي امم سالفه غير از خود انبياء نبوده است اين در حالي است كه خداوند نعمت را بر امت اسلام تمام كرد و اين انوار مقدسه را در زمانشان به  منصه ظهور گذاشت تا مردم به طورمستقيم بتوانند به ابواب الهي دست پيدا كنند، لذا براي امت اسلام رسيدن به كمال مطلق و پي بردن به عالم لايتناهي وجود به واسطه حضرات معصومين مقدور و ميسور است.

 

سير طريق الي الـله براي شيعيان

مواليان و شيعيان اميرالمومنين عليه السلام بواسطه قبول ولايت آنحضرت و با قرار گرفتن تحت تربيت ايشان مي توانند بلند ترين قله هاي سعادت را طي و به مقام قاب و قوسين نائل آيند، كمال لايتناهي را درك كنند.  شرط رسيدن به اين مقام اين است كه از انانيت نفس خود بالمرّة دست شسته و خود را كالميت في يد الغسال در دستان مربيان الهي قرار دهد تا با عمل به دستورات نوراني و با سرمايه محبّت و عشق به خاندان عصمت و طهارت كشور وجود خود را از بدي ها شستشو داده و تمام صفات نيكو را در آن جايگزين كند .افرادي كه به اين حقيت اعتراف كردند و ولايت امير لمومنين عليه السلام را به جان و دل پذيرفتند  و در تحت تعاليم آن حضرت تربيت شدند به مقامي فراتر از مقام انبياء الهي رسيدند و از جمله اين افراد آن عده انگشت شماري  بودند كه به آنها حواريون علي عليه السلام مي گفتند، افرادي همچون‏ سَلْمان فارْسِىّ، و اوَيْسِ قَرَنىّ، وَ كُمَيْل بن زِيَاد نَخَعىّ، وَ مَيْثَم تَمّارِ كُوفىّ، وَ رُشَيْد هَجَرىّ، وَ جَابرِ جُعْفِىّ ،حُجر بن عدي، رضوان الله تعالى عليهم أجمعين»اينان كساني بودند كه نفس خود را به صاحب ولايت علي مرتضي عليه السلام سپردند و قلل سعادت را طي و صاحب كرامات و علوم  الهي  شدند و به سر منزل مقصود نائل آمدند. همگى داراى علم منايا و بلايا و أعمار و فِتَن و ملاحم بوده‏اند. أمير المؤمنين عليه السّلام از ناحيه وجود اقدس حضرت ختمى مرتبت- صلوات الله عليه- بر اين ذروه از علوم مطّلع، داراى جميع انحاء و اقسام‏ آن بودند. و بسيارى از اصحاب خاصّ و حواريّون مخلص و صميم خود را بدين مرحله ارتقاء دادند، كه اين مسئله از احوالات و سرگذشت نوراني آنان پيداست.  به نمونه مشهورى كه در اين باره نقل شده است توجه كنيد:

داستان ملاقات ميثم تمّار و حبيب بن مظاهر، و إخبار از شهادت يكدگر

شيخ كَشّى از فُضَيل بنُ زُبَير روايت كرده است كه: ميثم تمّار كه از خواصّ اصحاب أمير المؤمنين عليه السّلام بود، بر روى اسبى سوار بود. در اين حال حبيب بن مظاهر اسدى هم از طرف مقابل بدين سو مى‏آمد. و در محلّى كه جمعى از بنى اسد در مجلس خود نشسته بودند به هم رسيدند. و با يكدگر بطورى نزديك با هم به گفتگو پرداختند كه گردنهاى اسبانشان به هم رسيد؛ در اين حال حبيب گفت‏: 

 «گويا من دارم مى‏بينم پيرمردى را كه شكمش برآمده و جلوى سرش مو ندارد، و در كنار دار الرّزق شغلش خربزه فروشى است؛ كه وى را به جرم محبّت اهل بيت پيغمبرش بر دار كوبيده‏اند، و بر روى چوبه دار، شكمش شكافته شده است‏ ميثم در پاسخش گفت:‏

«و من مى‏شناسم مردى سرخ چهره را كه گيسوانش از دو سو بافته شده است؛ او براى يارى پسر دختر پيغمبرش خروج ميكند و كشته مى‏شود، و سرش را در محلّات و كوى و برزن كوفه براى تماشاى مردم مى‏گردانند.»

اين بگفتند و از يكدگر جدا شدند. اهل مجلس با هم گفتند: ما دروغگوتر از اين دو مرد كسى را نديده‏ايم!

هنوز اهل مجلس از جاى خود برنخاسته بودند كه رُشَيْد هَجَرِىّ به سراغ آن دو آمد و از اهل مجلس پرسيد: آن دو نفر كجا هستند؟! گفتند: از هم جدا شدند. و ما از آن دو شنيديم كه چنين و چنان ميگفتند.

رشيد گفت‏: «خدا ميثم را رحمت كند؛ فراموش كرد بگويد: به آن كس كه سر را در كوفه مى‏آورد، يكصد درهم به عطاى او از بيت المال كه پيوسته به او مى‏دهند، زياد مى‏نمايند! اين بگفت و پشت كرد و بازگشت.»

آن جماعت مجلس گفتند: «سوگند به خدا اين دروغگوترين آنهاست!»

سپس گفتند كه‏: وَ اللَهِ ما ذَهَبَتِ الايّامُ وَ اللَيالى حَتَّى رَأَيْنا مَيْثَمًا مَصْلوبًا عَلَى بابِ دارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ، وَ جى‏ءَ بِرَأْسِ حَبيبِ بْنِ مَظاهِرٍ وَ قَدْ قُتِلَ‏

مَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ؛ وَ رَأَيْنا كُلَّ ما قَالوا!

 «سوگند به خدا روزها و شبها سپرى نشدند مگر اينكه ديديم ما كه: ميثم را دَرِ خانه عمرو بن حريث به دار زده‏اند، و سر حبيب بن مظاهر را كه در كربلا با حسين عليه السّلام شهيد شده بود به كوفه آوردند؛ و هر چه را كه آن سه نفر گفتند، ما خود با ديدگانمان ديديم‏.۷

بعضي از اصحاب اميرالمومنين بقدري بر اثر مراوده و مجالست ومطاوعت آنحضرت به آنحضرت نزديك شده بودند كه حجاب و بينونيّت ميان ايشان و حضرت برداشته شده بود، «جُويرية بن مُسهر عَبْدى» از اينگونه افراد بود حضرت به او علم منايا و بلايا آموخته بودند. خودش دلى روشن و ضميرى تابناك داشت كه وقايع و حوادث آينده در آن منعكس ميشد. أمير المؤمنين عليه السّلام او را بسيار دوست داشتند بطورى كه از أخصّ خواصّ حضرت بود و حجاب و بينونيّت ميان او و حضرت برداشته شده بود. و قبل از واقعه كربلا در راه محبّت و ولايت سرور آزادگان أمير المؤمنين عليه السّلام دست و پايش را بريدند و سپس زنده به دار آويختند.۸

روزى أمير المؤمنين عليه السّلام ميرفت، نظرش در راه به جويريه افتاد و گفت: يا جويرية، ألحِق بى فإنّى اذا رأيتك هَوَيْتُك «اى جويريه، بيا به نزد من و خودت را به من برسان، زيرا كه من هر وقت تو را مى‏بينم هواى مجالست با تو در من پيدا ميشود».0

حبّة عُرَنى گفت: ما روزى با على عليه السّلام راه ميرفتيم حضرت برگشت و ديد جويريه از مسافت دورى به همراه او مى‏آيد، حضرت او را ندا كرد: يَا جويرية، ألِحق بى لا أبًا لك ألّا تعلم أنّى أهواك و أحبّك؟ «اى جويريه، خودت را به من برسان، پدرت بميرد مگر نمى‏دانى كه من تو را دوست دارم و هواى تو را در سر دارم»؟ جويريه دويد تا به حضرت رسيد، حضرت به او گفت: اى جويريه، من مطالبى را براى تو بيان ميكنم آنها را در خاطرت حفظ كن. از اين به بعد جويريه با حضرت سرًّا با هم سخن ميگفتند و از ما جدا شدند. جويريه گفت: اى أمير المؤمنين من مردى هستم فراموشكار. حضرت فرمود: من گفتارم را براى تو تكرار ميكنم تا آن را حفظ كنى. حضرت با او سخنانى پنهان گفتند و آخرين سخنى كه با او گفت و ما شنيديم اين بود كه: يا جويرية، أحبب حبيبنا ما أحبّنا فاذا أبغضنا فأبغضه. و أبغِض بَغِيضنا ما أبغضنا فاذا احبّنا فأحببه، «اى جويريه دوست بدار دوست ما را تا وقتى كه ما را دوست دارد، و اگر بغض ما در او پيدا شد و ديگر ما را دشمن داشت تو هم او را دشمن بدار و دشمن بدار كسى كه بغض ما را در دل دارد تا زمانى كه بغض ما را دارد. و چون ما را دوست داشت و دشمنى او از بين رفت تو هم او را دوست بدار». از شدّت نزديكى و خصوصيّتى كه جويريه با حضرت داشت در اين گفتار پنهانى، بعضى از كسانى كه درباره على عليه السّلام در امر ولايت او شك داشتند گفتند: على گويا دارد او را وصى خود قرار ميدهد همانطور كه خودش ادعا دارد من وصىّ رسول خدا هستم.۹

بنابر آنچه تا بدين جا ذكر شد با ميلاد حضرت مولي الموحدين اميرالمومنين عليه السلام راه مستقيم به سوي خدا و روزنه توحيد به روي مردم گشوده شد و بر عكس امم گذشته كه از اين نعمت برخوردار نبودند، باب تمام كمالات لايتناهي، ،مراحلى كه قابل شرح و بيان و قابل توصيف نيست باز شد و با قرار گرفتن تحت ولايت و تربيت و تعاليم نوراني  حضرات معصومين عليهم السلام  سير به كمالات و مقامات مدارج و منازل لاهوتي به سريعترين و سهل ترين وجه مقدور و ميسور است و  چنانچه عاشقان حق با طي طريق و سير و سلوك در پرتو طريقت و تربيت اميرالمومنين عليه السلام به صفات الشيعه وارده در روايت نفس خود را بيارايند مستحق فضائل الشيعه مي گرددند.امتنان خداوند متعال در قران كريم هم به همين دليل است آنجا كه مي فرمايد:

أليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا۱۰

 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ- دِينَ اللَّهِ الَّذِي نَزَّلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ- صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ‏  قَالَ شِيعَةُ عَلِيٍّ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع- لَمْ تَغْضَبْ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يَضِلُّوا۱۱

رسول گرامی اسلام فرمودند: منظور از {صِرَاطَ الّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ} شیعیان حضرت علی(ع) هستند که نعمت ولایت امیرالمؤمنین(ع) به آنان عنایت و ارزانی شده است. «شيعة عليّ(ع) الذين انعمت عليهم بولاية عليّ بن ابي طالب عليه السلام، غضب الهي آنان را نمي گيرد و گمراه نمي گردند.

 

                      

 1 - سوره مائده: 5- آيه 3

2 -  سوره انسان 76 – 3

3 – وسائل الشيعه ج 5، 224، ح1

4 - امام شناسى، ج‏4، ص: 26

5 - الكافي، ج‏1، ص: 145

6 - امام شناسى، ج‏11، ص: 56 به نقل از احتجاج

7 - نور ملكوت قرآن، ج‏3، ص: 393

8 - امام شناسى، ج‏12، ص: 137

9 - همان

10 - سوره مائده: 5- آيه 3

11 - بحار الأنوار، ج‏36، ص: 128

 

 

 

 

 

 

 

استحباب زيارت امام رضا عليه السّلام در ماه رجب

 

بسم الـله الرحمن الرحيم

الحمد لـله رب العالمين و صلي الـله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الـله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين

 

سرّ استحباب زيارت امام رضا عليه السّلام در ماه رجب


 

بیست و ششم رجب (وفات حضرت ابوطالب)

بیست و ششم رجب

وفات حضرت ابوطالب علیه السلام پدرامیرالمومنین علیه السلام

چون سال دهم‏  از بعثت‏ درآمد ابو طالب بيمار شد و در آن بيمارى كسان و خويشان خود را طلبيد و آن حضرت بر بالين عمش نشسته بود، گفت: اجل من نزديك رسيده و من به عالم آخرت مى‏روم، حالا صحبت مرا غنيمت دانيد و آنچه وصيت مى‏كنم شما را بر آن موجب عمل نمائيد تا در دنيا معمور و در عقبى مسرور باشيد.

احباب به گريه درآمدند و خويشان جزع و بى‏قرارى آغاز كردند. ابو طالب گفت: اى خويشان و اى حاضران! گريه را بگذاريد و گوش به سخن من در آريد، وصيت مى‏كنم شما را به متابعت اين سيّد و سرور و اين برگزيده خداى اكبر، فرمان محمّد ببريد و از متابعت او سر متابيد تا در روز بازار آخرت فرومانده و نزد خداوند زمين و آسمان شرمنده نباشيد. رسول- صلّى اللّه عليه و آله- دست ابو طالب را گرفت و گفت: اى عم‏ مهربان! خداى ترا جزاى خير دهاد! در حالت صغر سن كفايت مهم من كردى و در حين كبر سن محافظت من نمودى و حالا كه به لقاء حق متوجه شده‏اى سفارش من مى‏كنى و غم من در چنين محل مى‏خورى. انّك اعظم النّاس علىّ حقّا و احسنهم عندي يدا:

يعنى: دست حمايت تو بر من اعظم است و بيش از جد بزرگوار و پدر و باقى خويشان بر من حق دارى. ديگر آن حضرت كلمه شهادتين تلقين مى‏كرد و ابو طالب مى‏گفت. در اين محل ابو لهب و ابو جهل و باقى كفار قريش حاضر بودند، فرياد برآوردند و آه و فغان به آسمان رسانيدند كه اى ابو طالب! از اين سراچه دنيا مى‏روى و ما را و محمد را به يكديگر مى‏گذارى، توقع از تو داريم و در چنين محل استدعا مى‏نمائيم كه از روى راستى و انصاف سخن گوئى و عداوت و خشونت كه ميان ما و محمد است بر طرف سازى. ابو طالب گفت: اى قوم! طريق انصاف و شيوه راستى آن است كه متابعت محمد كنيد و هر چه گويد و فرمايد از آن تجاوز منمائيد. بعد از آن چند بيت انشاء كرد كه يك بيت از آن اين است، بيت:   

لقد علمت بانّ دين محمّد       من خير اديان البرّية دينا

اين بگفت و از سراچه دنيا به منزل دار القرار عقبى رحلت كرد. بعد از آن على مرتضى او را غسل داد و آن حضرت1 بر سر او ايستاده بود شرايط تجهيز و تكفين به جاى آورد و به همراهى جنازه رفت و از فراق عم خود بسيار گريست و او را دفن كردند.
و چون رسول به خانه آمد سه روز از فراق عم خود از خانه بيرون نيامد و به مردم آميزش و الفت نكرد.

آثار الأحمدى، الأسترآبادي ص : 109