اباعبدالله الحسین علیه السلام :
قَالَ : أُنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالُوا : اللَّهُمَّ نَعَم‏
--------------------------------
من با سوگند به خدا از شما می پرسم : آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او (امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب پدرم) را در روز غدیر خمّ نصب نمود و ندای ولایت او را در داد و گفت : واجب است که حضّار ، این مطالب را برای غائبین بازگو کنند؟ گفتند : بار پروردگارا ! آری !

ورود کاربران

نصوص داله بر امامت حضرت هادى عليه السلام

اخبار وارده بر امامت حضرت ابو الحسن هادى عليه السّلام 

1- اسماعيل بن مهران گويد: هنگامى كه حضرت ابو جعفر عليه السّلام در مرتبه اولى‏ از مدينه بطرف بغداد حركت دادند عرض كردم من از اين مسافرت تو بيمناك هستم اكنون بفرمائيد امام بعد از شما كيست؟ راوى گويد امام در اين هنگام صورت خود را بطرف من كرد و خنديد و سپس فرمود: من در اين سال از دنيا نخواهم رفت و در مرتبه دوم كه معتصم او را احضار كرد بار ديگر سؤال خود را تكرار كردم امام عليه السّلام گريه كرد باندازه‏اى كه محاسنش تر شد و بعد فرمود: اين مسافرت برايم خطر دارد و امامت بعد از من در دست پسرم علي خواهد بود.

2- مرحوم كلينى از خيرانى و او از پدرش كه از خدمت‏گزاران و ملازمين حضرت ابو جعفر جواد عليه السّلام بود روايت ميكند كه وى گفت: احمد بن محمد بن عيسى اشعرى در هنگام سحر خدمت آن جناب ميرسيد و از حالات وى جويا ميشد، در اين بين گاهى يكى از رسولان كه بين حضرت جواد و پدرم رفت و آمد ميكردند مى‏آمد و با پدرم به گفتگو مى پرداخت و احمد بن محمد از مجلس بيرون ميشد.

يكى از روزها كه پدرم با رسول حضرت جواد گرم گفتگو بود، و احمد بن محمّد هم در كنارى دور از ما نشسته بودند، و ليكن گفتار ما را استماع ميكردند، در اين هنگام مرديكه بين من و حضرت ابو جعفر رفت و آمد ميكرد گفت: پيشوا و سيد تو سلامت مى رساند، و ميفرمايد: من خواهم رفت و امر امامت در دست فرزندم علي قرار خواهد گرفت و شما همان طورى كه پس از پدرم به امامت من معتقد شديد بايد بعد از من هم به امامت وى اعتقاد پيدا كنيد.

بعد از اين كه آن مرد رفت احمد بن محمد بن عيسى بار ديگر جاى خود برگشت و به پدرم گفت: وى به شما چه گفت، پدرم گفت: مطلب خيرى در ميان گذاشت، احمد گفت: من كلام شما را شنيدم و گفته‏هاى او را اظهار كرد، پدرم به او گفت: خداوند استراق سمع را حرام كرده و فرموده: در امور ديگران كنجكاوى نكنيد، اما اكنون كه اين مطلب را شنيدى نگهدارى كن در يك روز به آن احتياج پيدا خواهد شد، و در جايى اين موضوع را اظهار نكن و در اخفاء آن بكوش.

پدرم هنگام صبح اين مطلب را در ده نسخه نوشتند و به ده نفر از بزرگان دادند و گفتند: اگر من از دنيا رفتم شما اين رقعه‏ها را باز كنيد و از مضمون آن مطلع گرديد، راوى گويد: هنگامى كه حضرت جواد از دنيا رفتند پدرم در منزل او ماندند، تا آنگاه كه گروهى از رؤساى اماميه در پيرامون محمد بن فرج رخجى جمع شدند و راجع به امام بعد از جواد عليه السّلام گفتگو ميكردند.

در اين هنگام محمد بن فرج نامه‏اى براى پدرم نوشت و به او اطلاع داد كه گروهى از شيعيان نزد من جمع شده‏اند و اگر از شهرت نميترسيدم با اين جماعت نزد شما مى‏آمدم و اكنون شما هم در اين اجتماع شركت كنيد، پدرم سوار شد و بطرف منزل محمّد بن فرج رفت، آن جماعت به پدرم گفتند: تو در اين موضوع چه نظرى دارى؟ پدرم گفت: اشخاصى كه رقعه‏ها را دارند حاضر كنيد.

هنگامى كه آن ده نفر حاضر شدند و رقعه‏ها را باز كردند، پدرم گفت: من به اين موضوع اعتقاد پيدا كرده‏ام، بعضى از آنها گفتند: ما دوست داريم در اين باره شاهد ديگرى هم داشته باشيم، پدرم گفت: اينك ابو جعفر اشعرى حاضر است و مرا تصديق ميكند و اين قضيه را همان طورى كه شنيده نقل ميكند.

پدرم از ابو جعفر اشعرى درخواست كرد تا در باره اين واقعه شهادت دهد، و ليكن وى توقف كرد و از شهادت خوددارى نمود، پدرم او را به مباهله دعوت كرد و از خداوند ترسانيد، پس از اينكه مطلب بر وى ثابت شد و دانست توطئه‏اى در كار نيست شهادت داد و قول پدرم را تصديق كرد، و گفت: توقف من از اين جهت بود كه ميخواستم اين شرافت براى مردى از عرب بماند، و اين جماعت پس از اين به امامت حضرت هادى عليه السّلام معتقد شدند.

اخبار در اين باب زياد است، و اجماع بر امامت وى قائم است، و كسى هم در زمان وى مدعى امامت نشده، و از اين جهت محلى براى ايراد ساير روايات نيست، و چون در اين زمان دشمنان ائمه قدرت و شوكت داشتند و لذا آن بزرگواران در تقيه شديدى بسر مى‏بردند، و از اين جهت شيعيان احتياج به نصوص داشتند تا امام بعدى را بشناسند.

ترجمه إعلام الورى   ص 471الی473 

امام مظلوم ( ويژه نامه شهادت امام هادي عليهالسلام)

آمدن امام هادى (علیه السلام) از مدينه به سامراء

آمدن امام هادى (علیه السلام) از مدينه به سامراء

 شيخ مفيد در ارشاد گويد: انگيزه حركت ابو الحسن (علیه السلام) به مدينه آن بود كه عبد الله بن محمد در شهر مدينه به عنوان متصدى جنگ و امامت جماعت برگزيده شد. وى از آن حضرت نزد متوكل بدگويى مى‏كرد و انديشه آزار و اذيت امام را در سر داشت.

  مسعودى در اثبات الوصية مى‏نويسد: بريحه عباسى امام جماعت حرمين نامه‏اى به متوكل نگاشت و در آن گفت: اگر به حرمين نياز دارى، على بن محمد را از آنها بيرون ران كه او مردم را به خود مى‏خواند و عده بسيارى از او تبعيت كرده‏اند: بريحه نامه‏هاى پياپى در اين باره به متوكل نوشت.

سبط بن جوزى در تذكرة الخواص آورده است: دانشمندان سيره نويس گويند: متوكل چون كينه على (علیه السلام) و فرزندانش را در دل داشت و از سويى به جايگاه على بن محمد در مدينه و گرايش مردمان به سوى او آگاهى داشت، آن حضرت را از مدينه به طرف بغداد حركت داد. او يحيى بن هرثمه را فرا خواند و به وى گفت: به مدينه برو و در حال او تأمل كن و وى را به سوى ما روانه نما. يحيى گويد: در پى دستور متوكل به مدينه عزيمت كردم چون به آن شهر وارد شدم فرياد و غوغايى از مردم بپا خاست كه تا آن روز چنين شور و غوغايى نشنيده بودم. آنان بر جان على بن محمد نگران بودند چرا كه وى در حق آنان نكويى مى‏كرد و همواره ملازم مسجد بود و در دل گرايشى به دنيا نداشت. من نيز مردم را تسكين دادم و براى‏ آنها قسم ياد كردم كه درباره على بن محمد به كار ناخوشايندى مأمور نشده‏ام و هيچ نگرانى بر او نيست. سپس خانه آن حضرت را بازرسى كردم و در آن جز قرآن و كتابهاى دعا و كتابهاى علمى چيزى نيافتم. پس آن حضرت در ديدگانم بزرگ جلوه كرد و خود عهده دار خدمتش شدم و امكانات زندگى او را نيكو گرداندم.

 شيخ مفيد گويد: چون ابو الحسن (علیه السلام) از سعايت عبد الله بن محمد در نزد متوكل آگاه شد، نامه‏اى به خليفه نوشت و در آن از دروغ‏بافي هاى عبد الله بن محمد ياد كرد. متوكل دستور داد تا پاسخ نامه آن حضرت را بنويسند و او را به آمدن به سامرا دعوت كنند و دستور داد كه در گفتار و كردار به خوبى با آن حضرت رفتار كنند.

برای مشاهده نامه متوکل به امام هادی علیه السلام کلیک کنید

  مسعودى گويد: بريحه نيز براى مشايعت امام (علیه السلام) آمد. چون به قسمتى از راه رسيدند بريحه به آن حضرت گفت: من خوب مى‏دانم كه تو آگاهى كه علت بردن تو از مدينه به بغداد به خاطر من است و سوگندهاى استوار و مؤكد ياد مى‏كنم كه اگر از من به امير مؤمنان يا يكى از خواص او شكايت برى نخلستان تو را ويران مى‏كنم و دوستداران و هوا خواهانت را مى‏كشم و چشمه‏هاى كشتزارت را خشك مى‏كنم و چنين و چنان مى‏كنم. پس ابو الحسن (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: نزديك‏ترين شكايت من از تو، شب پيش در پيشگاه الهى بود. و من چنان نيستم كه شكايت تو پيش خدا برم و آنگاه از او به بندگانش متوجه شوم و از تو پيش آنان شكوه كنم. بريحه با شنيدن اين سخن بر پاى امام هادى (علیه السلام) فرو افتاد و زارى كرد و از آن حضرت طلب بخشش كرد. امام هم به او فرمود: من از تو در گذشتم. و از آنجا حركت كرد تا به بغداد رسيد. مسعودى گويد: اسحاق بن ابراهيم و همه اميران به استقبال آن حضرت آمدند. سبط بن جوزى مى‏نويسد: يحيى گفت: چون به بغداد وارد شدم ابتدا به ديدار اسحاق بن ابراهيم طاهرى، والى بغداد، رفتم. اسحاق به من گفت: اى يحيى! اين مرد زاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و متوكل را هم تو خوب مى‏شناسى اگر وى را بر ضد على بن محمد بشورانى او را مى‏كشد و آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز قيامت خصم تو خواهد بود. من در پاسخش گفتم: به خدا قسم از او جز كردار نيك و زيبا نديدم. سپس به سوى سر من راى، رفتم و در آغاز با وصيف تركى ملاقات كرده او را از آمدن على بن محمد آگاه ساختم. وصيف به من گفت: به خدا سوگند اگر يك موى از سر آن امام كم شود آن را جز از تو نخواهم. من از سخن او در شگفت شدم كه چگونه سخن او با قول اسحاق يكى بود. چون نزد متوكل رفتم از من درباره على بن محمد پرسيد: من نيز از خوش طينتى و سلامت طريقت و ورع و زهد وى به او گزارش دادم و گفتم كه خانه‏اش را در مدينه نيز بازرسى كردم و جز قرآن و كتابهاى علمى در آن نيافتم و مردم مدينه بر او نگران بودند. پس متوكل آن حضرت را مورد اكرام قرار داد و جايزه‏اى نيكو به وى عطا كرد.

مسعودى نوشته است: چون هادى (علیه السلام) به سر من راى، رفت همه اصحاب و ياران متوكل او را استقبال كردند. حتى متوكل نيز به نزد حضرت رفت و او را مورد اكرام و تعظيم قرار داد.

سپس امام (علیه السلام) از آنجا به خانه‏اى كه برايش مهيا كرده بودند، رفت.

شيخ مفيد گويد: يحيى بن هرثمه در ركاب آن حضرت روان شد تا به سر من راى رسيد. چون بدانجا رسيد، متوكل خود را از آن حضرت يك روز پنهان كرد. امام نيز در جايى معروف به خان صعاليك (گدايان) ماند و سپس متوكل دستور داد تا خانه‏اى به آن حضرت اختصاص دهند. آنگاه امام به آن خانه رخت كشيد. ابو الحسن (علیه السلام) در طول اقامتش در سر من راى، ظاهرا مورد اكرام قرار داشت اما متوكل همواره در انديشه طرح حيله‏اى براى از بين بردن آن امام بود ولى توفيق نمى‏يافت.

سيره معصومان ،ج‏6،ص:237الی240

چهره هاي درخشان ( اصحاب و ياران امام هادي عليه السلام )

چهره هاي درخشان ( اصحاب و ياران امام هادي عليه السلام )

در ميان اصحاب و ياران امام هادي (عليه‏السلام) به چهره‏هايي بر مي‏خورد مي‏كنيم كه مرداني بزرگ و عالم بودند.

جناب علي بن جعفر مبنا، و متوكل او را به زندان انداخت و مي‏خواست او را بكشد. بكي ديگر از ياران معروف امام هادي (عليه‏السلام) ابن السكيت بود كه متوكل او را به جرم محبت حضرت علي (عليه‏السلام) به شهادت رسانيد. علت شهادت ابن السكيت اين بود كه متوكل دو فرزندش را نزد او گذاشت تا تحصيل علم كنند.

متوكل از طريق فرزندان خود كم كم، متوجه شد كه جناب ابن اسكيت از هواخواهان حضرت علي (عليه‏السلام) و آل علي (عليه‏السلام) است.  متوكل كه از دشمنان سرسخت آل علي (عليه‏السلام) بود روزي ابن السكيت را به حضور خود خواست و از او پرسيد: آيا فرزنان من شرف بيشتري دارند و برترند يا حسن و حسين؛ يعني فرزندان علي (عليه‏السلام)؟ ابن السكيت كه از شيعيان و دوستداران با وفاي خاندان علوي بود، بدون ترس و ملاحظه جواب داد: فرزندان تو نسبت به امام حسن (عليه‏السلام) و امام حسين (عليه‏السلام) كه دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدي الهي هستند قابل مقايسه و نسبت دادن نيستند. فرزندان تو كجا و آن دو نور چشم ديده‏ي مصطفي (عليه‏السلام) كجا؟ آنها را با غلام حضرت علي (عليه‏السلام) قنبر هم نمي‏توان مقايسه كرد. متوكل از اين پاسخ سخت ناراحت شد. در همان لحظه دستور داد: زبان ابن السكيت را از پشت سر درآورند و بدين صورت آن عالم با عمل و يا راستين امام دهم به شهادت رسانيد.

 مرحوم محدث قمي در «منتهي الآمال» بيان نموده‏اند: نسبت حضرت عبدالعظيم حسني به وسيله‏ي چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبي (عليه‏السلام) ختم مي‏شود. جناب عبدالعظيم حسني از بزرگان، محدثان، علما و زاهدان روزگار خود بوده است و از ياران امام جواد و امام هادي (عليه‏السلام) بود. حضرت عبدالعظيم، اعتقاد زيادي به اصل امامت داشت. چنين گفته مي‏شود كه دوري حضرت عبدالعظيم از حاكم زمان خود به علت زاهد بودن و حديث گفتن وي نبوده؛ بلكه به علت فرهنگ سياسي او بوده است. حضرت عبدالعظيم حسني نيز مانند ديگر مجاهدان حق و عدالت براي نشر فرهنگ سياسي صحيح و درست كردن اصول و قواعد رهبري در اجتماع اسلام مي‏كوشيده است؛ چون از طرف امام هادي (عليه‏السلام) مامور اين امر شده بود.

 چند تن از اصحاب امام هادي (عليه‏السلام) را نيز براي شما نام مي‏بريم و در مورد ايشان توضيحي مي‏دهيم:

 1- حسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران خادم علي بن الحسين (عليه‏السلام) يكي از راويان و روايت كنندگان حضرت امام رضا، حضرت جواد و حضرت هادي (عليه‏السلام) است. وي اهل كوفه است و با برادرش، حسن به اهواز رفتند و بعد از آن به قم آمدند و حسن بن ابان (قدس سره) در قم از دنيا رفت. وي سي كتاب تاليف كرده بود كه برادرش حسن، كتاب نوشته و در نوشتن اين سي كتاب هم دست داشت و به برادرش كمك كرد. اين سي كتاب كه دو تايي با هم نوشتند در ميان اصحاب و ياران معروف شده به طوري كه كتاب‏هاي سايرين را با اين سي كتاب مقايسه مي‏كردند و در ميان خود مي‏گويند كه فلاني كتاب‏هايش مثل كتب حسين بن سعيد اهوازي سي جلد است و حسن بن سعيد، كسي است كه علي بن مهزيار و اسحاق بن ابراهيم را به خدمت حضرت امام رضا (عليه‏السلام) رسانيد و بعد از آنان علي بن ديان را به خدمت امام رضا (عليه‏السلام) رسانيد و باعث شد كه اين سه نفر هدايت شوند و به دين اسلام رو كنند. او احمد، پسر حسين ملقب به دندان مرمري را نيز به خدمت امام رضا رسانيد و او نيز هدايت شد. احمد در قم وفات كرده است.

2- خيران خادم، خدمتگزار امام (عليه‏السلام)، از اصحاب امام هادي (عليه‏السلام) است. او از ياران حضرت امام رضا، امام جواد و هادي (عليهماالسلام) بوده و نگهدارنده‏ي راز ايشان بوده است. وي همان كسي است كه در سفري كه به خانه‏ي خدا مي‏رفت در مدينه به نزد حضرت جواد (عليه‏السلام) رفت؛ درحالي كه آن حضرت بالاي دكه نشسته بودند. طوري متوجه‏ي هيبت امام جواد (عليه‏السلام) شده بود كه ديگر نمي‏دانست از كجا بالا رود و به نزد امام جواد (عليه‏السلام) برسد، امام فرمود: «از پله بالا بيا.» بالا رفت، سلام كرد، دست آن حضرت را بوسيد، بر صورت خود ماليد، نشست و بعد از مدتي دست آن حضرت را رها كرد و عرض كرد: اي مولاي من! ديان بن شبيب خدمت مبارك شما سلام رسانيد و التماس كرد كه براي او و فرزندش دعا كنيد. حضرت جواد (عليه‏السلام) نيز براي او دعا كرد؛ ولي براي فرزندش دعايي نكرد.

 3- ابوهاشم الجعفري داوود بن القاسم بن اسحاق بن عبدا... بن جعفر بن ابيطالب (رضي الله عنه)، وي قدر و منزلت زيادي در نزد ايمه (عليهم‏السلام) داشت؛ ولي از حضرت امام رضا (عليه‏السلام) تا حضرت صاحب الامر امام زمان (عليهم‏السلام) را درك كرده بود و از همگي ايشان روايت كرد. و سيد بن طاووس او را از وكلاي قسمت مقدسه شمرده كه همان امامان مي‏باشد. وي در مورد ايمه خبرها شعرها و مسايل خوبي نوشته است. 

سید محمد بن الامام هادی علیهما السلام

 


رحلت عموی بزرگوارمولایمان حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

بیست و نهم جمادی الثانی مطابق با اول خردادشهادت حضرت سید محمد فرزند حضرت امام هادیعلیه السلام    معروف به سبع الدجیل را حضور عموی بزرگوارشان حضرت صاحب العصر والزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شیعیان ایشان تسلیت عرض می نمایم .      

امید است در روز شهادت حضرتش در حرم شریف آن بزرگوار دعاگوی شما باشیم

حضرت امام هادي(عليه السلام) چهار پسر به نام هاي محمد، حسن، جعفر و حسين داشتند. و دختري به نام عليّه.

سيد محمد، طبق برخي از منابع، حدود سال (228هـ.ق.) متولد شد. بنابر اين قول، سيد محمد فرزند اول امام است. ولي طبق برخي روايات، سيد محمد فرزند دوم و ازحضرت  امام حسن عسکري(عليه السلام) کوچکتر بود. علي بن مهزيار نقل مي کند به حضرت امام هادي(عليه السلام) گفتم: « (پناه مي برم به خدا) اگر شما از دنيا برويد، به چه کسي رجوع کنيم؟» حضرت امام علیه السلام فرمودند:« عَهْدِي إِلَي اْلأکْبَرِ مِنْ وَلَدِي»

سيد محمد، جليل القدر و عظيم الشأن بوده است؛ به طوري که شيعيان خيال مي کردند او امام بعدي است. ياران امام هادي(عليه السلام) نيز درباره امامت وي از امام سؤال مي کردند، علي بن عمرو نوفلي مي گويد: «همراه ابي الحسن (عليه السلام)، در حياط منزلشان بوديم که پسرش محمد از جلوي ما گذشت. گفتم: فدايت شوم! آيا امام ما بعد از شما اين است؟ امام در جواب من فرمود: نه امام شما بعد از من حسن است.»

 

علاقه حضرت امام عسکری علیه السلام به سيد محمد

امام هادي(عليه السلام) و فرزندش امام حسن عسکري(عليه السلام) به محمد بسيار ابراز علاقه مي کردند. به طوري که امام براي او مجلس ختم برگزار کرد. جمعي از بني هاشم؛ از جمله حسن بن حسن افطس نقل کرده اند:

« روز وفات سيد محمد، به خانه امام هادي(عليه السلام (رفتيم، ديديم، در صحن خانه بساط گسترده اند و مردم دور تا دور نشسته اند. جمعيت را تخمين زديم، غير از موالي و ساير مردم 150 نفر از آل ابي طالب، بني هاشم و قريش حضور داشتند. ناگهان امام حسن عسکری(عليه السلام (در حالي که گريبان خود را در مرگ برادر چاک کرده بود، واردشدند و در کنار پدرشان ايستادند، ما حضرت را نمي شناختيم. پس از ساعتي حضرت امام هادي(عليه السلام) رو به او کرده، فرمود: يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ شُکْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيکَ أَمْراً. امام حسن(عليه السلام( گريه کردند و گفت:اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اِيّاهُ نَشْکُرُ نِعَمَهُ عَلَيْنا وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ. پرسيدم او کيست؟ جواب داد: حسن(عليه السلام) فرزند امام علي النقي(عليه السلام)، در آن هنگام 20 ساله به نظر مي رسيد، ما فهميديم که پس از پدر، اوامام است.»

 

رحلت

سيد محمد در سال (252هـ.ق.) براي زيارت خانه خدا، قصد سفر کرد، هنگامي که به قريه بلد (نزدیکی سامرای عراق ) رسيد، مريض شدند ودر 29 جمادیالثانی درگذشتند. شيعيان ایشان را در همانجا دفن کردند. اللهم ارزقنا فی الدنیا زیارته وفی الاخرة شفاعته .

 

کرامات

کرامات زيادي از سيد محمد ديده شده است. ميرزا حسين نوري در «النجم الثاقب» مي نويسد:

«سيد محمد، صاحب کرامات متواتر است. حتّي نزد اهل سنت هم معروف است.

مردم عراق و حتي اعراب باديه نشين نيز مي ترسند به نام او سوگند ياد کنند.

اگر آنها را به برداشتن مالي متهم کنند، آن را بر مي گردانند، ولي به سيد محمد قسم نمي خورند؛ زيرا عذاب آن را ديده اند.»

تعدادي از علما در باره کرامات سيد محمد کتاب هايي نوشته اند؛ از جمله رساله اي در کرامات سيد محمدبن علي الهادي، تأليف مهدي آل عبدالغفار کشميري. در اينجا به نمونه اي از کرامات وي اشاره مي شود:

 

علاّمه سيد ميرزا هادي خراساني از سيد حسن آل خوجه از خدام آستانه عسکريين(عليهما السلام) نقل مي کند:

«در صحن شريف ابي جعفر سيد محمد نشسته بودم، متوجه شدم شخصي عرب در حالي که يکي از دستهايش را به گردن بسته بود، وارد آستانه شد. نزديک رفتم و از علت مريضي اش پرسيدم. گفت: سال گذشته، روزي به منزل خواهرم رفتم، ديدم در حياط، گوسفندي بسته است. خواستم ذبح کرده، بخورم. خواهرم اجازه نداد و گفت: اينگوسفند نذر سيد محمد است. من به حرف او توجه نکردم و آن را ذبح کردم، پس از سه روز آثار شلي در دستم نمايان شد و روز به روز بدتر شد. من متوجه علت آننبودم، تا اين که در اين اواخر متوجه کار خود شدم، حالا هم پشيمانم و براي شفا به آستانه سيد محمد آمده ام. سپس با همراهيان وارد حرم شد و شروع به گريه و زاري کردند. پس از ساعتي ديدم دستش را حرکت مي دهد. سجده شکر به جا آورد و نذر کرد هر سال گوسفندي بياورد و به نيت سيد محمد ذبح کند.»

 


خدایا به حقّ این سیّد جلیل فرج امام زمانمان را برسان

  این آستانه که معروف به آستانه سید محمد می باشد ، در هشت فرسخی شرق شهر سامرا و نزدیک شهر بلد ، از نواحی دوجیل ، در پنج کیلومتری غرب شط دجله ، بین راه بغداد – سامرا واقع است و امروز یکی از عظیم ترین زیارتگاه های شیعیان است و اعراب عراق ارادت خاصی به این آستانه دارند.

 

حرم مطهر محمد بن هادی علیه السلام

 عمارت اول: این آستانه مبارکه چون در مسیر اصلی راه سامرا نبود و با راه اصلی فاصله داشته ، بر اثر نا امن بودن آن منطقه تا عصر صفویه متروکه مانده بود ، لذا بطور دقیق از تاریخ بنای آن اطلاعی در دست نیست ، جز اینکه در تعمیرات اساسی که در سالهای ۱۳۷۹-۱۳۸۴ قمری در این آستانه انجام گشت و از قرائن و پیها که مشاهده شد، بعضی از اهل اطلاع اظهار می دارند که عمارت اول این آستانه متعلق به قرن چهارم است که توسط عضد الدوله دیلمی انجام گرفته است .

 

عمارت دوم: در قرن دهم هجری ، توسط شاه اسماعیل صفوی ، پس از فتح بغداد انجام گشت که در آن هنگام قسمتی هم جهت سکونت زائرین که قصد زیارت سامرا را داشتند از این آستانه زیارت کرده و در آنجا توقف می نمودند .

 

عمارت سوم : در سال ۱۱۹۸ قمری ، توسط ملا محمد رفیع فرزند محمد شفیع خراسانی تبریزی ، به هزینه احمد خان دنبلی انجام گشت . سید حسن امین در دائره المعارف الاسلامیه الشیعه به نقل از کتاب تحفه العالم میرزا عبد اللطیف تستری آنرا عمارت اول ثبت کرده است.

 

عمارت چهارم : حدود ۱۲۰۸ قمری توسط شیخ زین العابدین کاظمی آل سلماسی انجام گرفت و گنبدی از گچ و آجر بر روی قبر شریف بنا شد و همچنین کاروانسرای بزرگی در جهت شرقی آستانه برای سکونت زائرین ایجاد گردید که قسمتی از هزینه آنرا

احمد خان دنبلی تقبل کرد. این عمارت را شیخ ذبیح الله محلاتی در کتاب خود تاریخ سامرا به عنوان عمارت اول ثبت کرده و سید حسن امین به نقل از ماثر الکبراء شیخ ذبیح الله محلاتی ، در دائره المعارف الاسلامیه الشیعه عمارت سوم آستانه سید محمد ثبت نموده است .

 

عمارت پنجم : در ۱۲۴۴ قمری توسط ملا محمد صالح بزغانی قزوینی حائری و با نظارت سردار حسن خان و حسین خان قزوینی انجام گشت که تمامی عمارت سابق را خراب نمودند و آستانه مجللی با گنبد بزرگ کاشیکاری بنا کردند ، که شروع آن در سال ۱۲۴۴ قمری و پایان آن عمارت در سنه ۱۲۵۰ قمری بود.تارخ مذکور بر روی سنگ مرمر به خط ثلث در دو طرف ایوان آستانه نصب است . سید حسن امین بر آنست که در سال ۱۲۵۰ قمری سردارحسین خان آنرا تعمیر نموده و این عمارت در سال ۱۳۱۰ قمری توسط میرزا حسین نوری تعمیر گشت و قسمت هایی از کاشیکاری گنبد که ریخته بود مرمت شد و تاریخ آن در پیشانی گنبد ثبت شده و هشت حجره در جنوب صحن شریف جهت سکونت زائرین احداث گردیده بود . پس از هجرت میرزای شیرازی به سامرا ، در یکی از مسافرت های میرزا که همراه شاگردانش پیاده از سامراء به آستانه سید محمد مشرف گشتند تعمیراتی انجام داده و چند حجره به حجرات صحن افزودند . سپس میرزا محمد تهرانی عسکری صحن شریف را توسعه داد و حجراتی بدان اضافه نمود . در عصر مرجعیت حاج آقا حسین قمی جمعی از مردم ایران اموال زیادی جهت تعمیر آستانه سید محمد ارسال داشتند و مخصوصا بین سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ قمری این آستانه به شکل باشکوهی تکامل یافت . عمارت جدید دارای صحن مربع شکل به ضلع ۱۵۰ متر است و در وسط صحن شریف حرم مطهر واقع است که گنبد کاشیکاری آن نظر هر بیننده را به خود جلب می دارد . محیط گنبد حدود ۵۰ متر و ارتفاع آن ۴۵ متر است و در کنار آن مناره ای به ارتفاع ۴۰متر در سال ۱۳۷۹ قمری برافراشته اند. در مقابل حرم یک ایوان مسقف با ستون های باشکوه خودنمایی می کند . حرم مطهر با کاشیکاری وآیینه کاری هنرمندان ایرانی مزین شده و آیتی از هنر اسلامی را منعکس می کند. قبر مطهر در وسط حرم واقع است و بر روی آن صندوق نفیس و ضریح نقره نصب است.

 

منبع : دایره المعارف تشی

 

مقتل امام حسن عسکری علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

آن هنگامی که حضرت عسکری علیه السلام در رختخواب مثل برگ گلی می لرزید دارویی برای حضرت تهیه کردند و به دست حضرت دادند . روایت است که چنان دست حضرت می لرزید که لب کاسه به دندان مبارک اصابت می کرد و صدای آن به گوش می رسید . روبه امام زمان کرد و فرمود : یا سید اهل بیت انی ذاهب ، الی ربی(1)  من دیگر رفتنی ام و سپس از حضرت در خواست آب کرد و در حالی که دستهای امام از شدت مسمومیت می لرزید ، حضرت مهدی علیه السلام با دستان مبارک آب در دهان پدر می ریختند تا در همین حال امام یازهم شیعیان به شهادت رسیدند .

بعد از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام عموی امام زمان آمد تا بر بدن حضرت نماز بخواند ، یک وقت دیدند ، پرده حجره کنار رفت و یک آقازاده جلوآمد . فرمود : عمو ! کنار برو . من باید بر بدن بابایم نماز بخوانم .

نمی دانم با چه حالی بر بدن پدر نماز خواند ؟ 

1- غیبة الطوسی/ص273/------بحارالانوار/ج52/ص17

امام حسن عسکری علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

 به مناسبت فرا رسیدن هشتم ربیع الاول سالروز شهادت مظلومانه امام غریب حضرت مولانا امام حسن بن علی العسکری علیهما السلام ابتدا متن کتاب ارشاد مرحوم شیخ مفید رحمة الله علیه را می آوریم که زندگی امام حسن عسکری علیه السلام را به طور اجمال مروری کنیم و بعد از آن برای فارسی زبانان از کتاب منتهی الآمال قسمت مربوط به شهادت آن حضرت را ذکر می کنیم .

باشد  که مورد توجه و عنایت فرزند برومندشان حضرت حجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فی فرجه الشریف قرار بگیرد و آن بزرگوار تسلیت ما را به لطف و کرمش بپذیرد. 

[باب تاريخ الإمام الحسن العسكري علیه السلام و فضله‏]

[فصل في تاريخ ولادة الإمام الحسن العسكري علیه السلام و شهادته و ما يخصه‏]

وَ كَانَ الْإِمَامُ بَعْدَ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام ابْنَهُ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ لِاجْتِمَاعِ خِلَالِ الْفَضْلِ فِيهِ وَ تَقَدُّمِهِ عَلَى كَافَّةِ أَهْلِ عَصْرِهِ فِيمَا يُوجِبُ لَهُ الْإِمَامَةَ وَ يَقْتَضِي لَهُ الرِّئَاسَةَ مِنَ الْعِلْمِ وَ الزُّهْدِ وَ كَمَالِ الْعَقْلِ وَ الْعِصْمَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ الْكَرَمِ وَ كَثْرَةِ الْأَعْمَالِ الْمُقَرِّبَةِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ لِنَصِّ أَبِيهِ علیه السلام عَلَيْهِ وَ إِشَارَتِهِ بِالْخِلَافَةِ إِلَيْهِ.

زیر مجموعه ها

نصوص داله بر امامت حضرت هادى عليه السلام

اخبار وارده بر امامت حضرت ابو الحسن هادى عليه السّلام 

1- اسماعيل بن مهران گويد: هنگامى كه حضرت ابو جعفر عليه السّلام در مرتبه اولى‏ از مدينه بطرف بغداد حركت دادند عرض كردم من از اين مسافرت تو بيمناك هستم اكنون بفرمائيد امام بعد از شما كيست؟ راوى گويد امام در اين هنگام صورت خود را بطرف من كرد و خنديد و سپس فرمود: من در اين سال از دنيا نخواهم رفت و در مرتبه دوم كه معتصم او را احضار كرد بار ديگر سؤال خود را تكرار كردم امام عليه السّلام گريه كرد باندازه‏اى كه محاسنش تر شد و بعد فرمود: اين مسافرت برايم خطر دارد و امامت بعد از من در دست پسرم علي خواهد بود.

2- مرحوم كلينى از خيرانى و او از پدرش كه از خدمت‏گزاران و ملازمين حضرت ابو جعفر جواد عليه السّلام بود روايت ميكند كه وى گفت: احمد بن محمد بن عيسى اشعرى در هنگام سحر خدمت آن جناب ميرسيد و از حالات وى جويا ميشد، در اين بين گاهى يكى از رسولان كه بين حضرت جواد و پدرم رفت و آمد ميكردند مى‏آمد و با پدرم به گفتگو مى پرداخت و احمد بن محمد از مجلس بيرون ميشد.

يكى از روزها كه پدرم با رسول حضرت جواد گرم گفتگو بود، و احمد بن محمّد هم در كنارى دور از ما نشسته بودند، و ليكن گفتار ما را استماع ميكردند، در اين هنگام مرديكه بين من و حضرت ابو جعفر رفت و آمد ميكرد گفت: پيشوا و سيد تو سلامت مى رساند، و ميفرمايد: من خواهم رفت و امر امامت در دست فرزندم علي قرار خواهد گرفت و شما همان طورى كه پس از پدرم به امامت من معتقد شديد بايد بعد از من هم به امامت وى اعتقاد پيدا كنيد.

بعد از اين كه آن مرد رفت احمد بن محمد بن عيسى بار ديگر جاى خود برگشت و به پدرم گفت: وى به شما چه گفت، پدرم گفت: مطلب خيرى در ميان گذاشت، احمد گفت: من كلام شما را شنيدم و گفته‏هاى او را اظهار كرد، پدرم به او گفت: خداوند استراق سمع را حرام كرده و فرموده: در امور ديگران كنجكاوى نكنيد، اما اكنون كه اين مطلب را شنيدى نگهدارى كن در يك روز به آن احتياج پيدا خواهد شد، و در جايى اين موضوع را اظهار نكن و در اخفاء آن بكوش.

پدرم هنگام صبح اين مطلب را در ده نسخه نوشتند و به ده نفر از بزرگان دادند و گفتند: اگر من از دنيا رفتم شما اين رقعه‏ها را باز كنيد و از مضمون آن مطلع گرديد، راوى گويد: هنگامى كه حضرت جواد از دنيا رفتند پدرم در منزل او ماندند، تا آنگاه كه گروهى از رؤساى اماميه در پيرامون محمد بن فرج رخجى جمع شدند و راجع به امام بعد از جواد عليه السّلام گفتگو ميكردند.

در اين هنگام محمد بن فرج نامه‏اى براى پدرم نوشت و به او اطلاع داد كه گروهى از شيعيان نزد من جمع شده‏اند و اگر از شهرت نميترسيدم با اين جماعت نزد شما مى‏آمدم و اكنون شما هم در اين اجتماع شركت كنيد، پدرم سوار شد و بطرف منزل محمّد بن فرج رفت، آن جماعت به پدرم گفتند: تو در اين موضوع چه نظرى دارى؟ پدرم گفت: اشخاصى كه رقعه‏ها را دارند حاضر كنيد.

هنگامى كه آن ده نفر حاضر شدند و رقعه‏ها را باز كردند، پدرم گفت: من به اين موضوع اعتقاد پيدا كرده‏ام، بعضى از آنها گفتند: ما دوست داريم در اين باره شاهد ديگرى هم داشته باشيم، پدرم گفت: اينك ابو جعفر اشعرى حاضر است و مرا تصديق ميكند و اين قضيه را همان طورى كه شنيده نقل ميكند.

پدرم از ابو جعفر اشعرى درخواست كرد تا در باره اين واقعه شهادت دهد، و ليكن وى توقف كرد و از شهادت خوددارى نمود، پدرم او را به مباهله دعوت كرد و از خداوند ترسانيد، پس از اينكه مطلب بر وى ثابت شد و دانست توطئه‏اى در كار نيست شهادت داد و قول پدرم را تصديق كرد، و گفت: توقف من از اين جهت بود كه ميخواستم اين شرافت براى مردى از عرب بماند، و اين جماعت پس از اين به امامت حضرت هادى عليه السّلام معتقد شدند.

اخبار در اين باب زياد است، و اجماع بر امامت وى قائم است، و كسى هم در زمان وى مدعى امامت نشده، و از اين جهت محلى براى ايراد ساير روايات نيست، و چون در اين زمان دشمنان ائمه قدرت و شوكت داشتند و لذا آن بزرگواران در تقيه شديدى بسر مى‏بردند، و از اين جهت شيعيان احتياج به نصوص داشتند تا امام بعدى را بشناسند.

ترجمه إعلام الورى   ص 471الی473 

امام مظلوم ( ويژه نامه شهادت امام هادي عليهالسلام)

آمدن امام هادى (علیه السلام) از مدينه به سامراء

آمدن امام هادى (علیه السلام) از مدينه به سامراء

 شيخ مفيد در ارشاد گويد: انگيزه حركت ابو الحسن (علیه السلام) به مدينه آن بود كه عبد الله بن محمد در شهر مدينه به عنوان متصدى جنگ و امامت جماعت برگزيده شد. وى از آن حضرت نزد متوكل بدگويى مى‏كرد و انديشه آزار و اذيت امام را در سر داشت.

  مسعودى در اثبات الوصية مى‏نويسد: بريحه عباسى امام جماعت حرمين نامه‏اى به متوكل نگاشت و در آن گفت: اگر به حرمين نياز دارى، على بن محمد را از آنها بيرون ران كه او مردم را به خود مى‏خواند و عده بسيارى از او تبعيت كرده‏اند: بريحه نامه‏هاى پياپى در اين باره به متوكل نوشت.

سبط بن جوزى در تذكرة الخواص آورده است: دانشمندان سيره نويس گويند: متوكل چون كينه على (علیه السلام) و فرزندانش را در دل داشت و از سويى به جايگاه على بن محمد در مدينه و گرايش مردمان به سوى او آگاهى داشت، آن حضرت را از مدينه به طرف بغداد حركت داد. او يحيى بن هرثمه را فرا خواند و به وى گفت: به مدينه برو و در حال او تأمل كن و وى را به سوى ما روانه نما. يحيى گويد: در پى دستور متوكل به مدينه عزيمت كردم چون به آن شهر وارد شدم فرياد و غوغايى از مردم بپا خاست كه تا آن روز چنين شور و غوغايى نشنيده بودم. آنان بر جان على بن محمد نگران بودند چرا كه وى در حق آنان نكويى مى‏كرد و همواره ملازم مسجد بود و در دل گرايشى به دنيا نداشت. من نيز مردم را تسكين دادم و براى‏ آنها قسم ياد كردم كه درباره على بن محمد به كار ناخوشايندى مأمور نشده‏ام و هيچ نگرانى بر او نيست. سپس خانه آن حضرت را بازرسى كردم و در آن جز قرآن و كتابهاى دعا و كتابهاى علمى چيزى نيافتم. پس آن حضرت در ديدگانم بزرگ جلوه كرد و خود عهده دار خدمتش شدم و امكانات زندگى او را نيكو گرداندم.

 شيخ مفيد گويد: چون ابو الحسن (علیه السلام) از سعايت عبد الله بن محمد در نزد متوكل آگاه شد، نامه‏اى به خليفه نوشت و در آن از دروغ‏بافي هاى عبد الله بن محمد ياد كرد. متوكل دستور داد تا پاسخ نامه آن حضرت را بنويسند و او را به آمدن به سامرا دعوت كنند و دستور داد كه در گفتار و كردار به خوبى با آن حضرت رفتار كنند.

برای مشاهده نامه متوکل به امام هادی علیه السلام کلیک کنید

  مسعودى گويد: بريحه نيز براى مشايعت امام (علیه السلام) آمد. چون به قسمتى از راه رسيدند بريحه به آن حضرت گفت: من خوب مى‏دانم كه تو آگاهى كه علت بردن تو از مدينه به بغداد به خاطر من است و سوگندهاى استوار و مؤكد ياد مى‏كنم كه اگر از من به امير مؤمنان يا يكى از خواص او شكايت برى نخلستان تو را ويران مى‏كنم و دوستداران و هوا خواهانت را مى‏كشم و چشمه‏هاى كشتزارت را خشك مى‏كنم و چنين و چنان مى‏كنم. پس ابو الحسن (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: نزديك‏ترين شكايت من از تو، شب پيش در پيشگاه الهى بود. و من چنان نيستم كه شكايت تو پيش خدا برم و آنگاه از او به بندگانش متوجه شوم و از تو پيش آنان شكوه كنم. بريحه با شنيدن اين سخن بر پاى امام هادى (علیه السلام) فرو افتاد و زارى كرد و از آن حضرت طلب بخشش كرد. امام هم به او فرمود: من از تو در گذشتم. و از آنجا حركت كرد تا به بغداد رسيد. مسعودى گويد: اسحاق بن ابراهيم و همه اميران به استقبال آن حضرت آمدند. سبط بن جوزى مى‏نويسد: يحيى گفت: چون به بغداد وارد شدم ابتدا به ديدار اسحاق بن ابراهيم طاهرى، والى بغداد، رفتم. اسحاق به من گفت: اى يحيى! اين مرد زاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و متوكل را هم تو خوب مى‏شناسى اگر وى را بر ضد على بن محمد بشورانى او را مى‏كشد و آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز قيامت خصم تو خواهد بود. من در پاسخش گفتم: به خدا قسم از او جز كردار نيك و زيبا نديدم. سپس به سوى سر من راى، رفتم و در آغاز با وصيف تركى ملاقات كرده او را از آمدن على بن محمد آگاه ساختم. وصيف به من گفت: به خدا سوگند اگر يك موى از سر آن امام كم شود آن را جز از تو نخواهم. من از سخن او در شگفت شدم كه چگونه سخن او با قول اسحاق يكى بود. چون نزد متوكل رفتم از من درباره على بن محمد پرسيد: من نيز از خوش طينتى و سلامت طريقت و ورع و زهد وى به او گزارش دادم و گفتم كه خانه‏اش را در مدينه نيز بازرسى كردم و جز قرآن و كتابهاى علمى در آن نيافتم و مردم مدينه بر او نگران بودند. پس متوكل آن حضرت را مورد اكرام قرار داد و جايزه‏اى نيكو به وى عطا كرد.

مسعودى نوشته است: چون هادى (علیه السلام) به سر من راى، رفت همه اصحاب و ياران متوكل او را استقبال كردند. حتى متوكل نيز به نزد حضرت رفت و او را مورد اكرام و تعظيم قرار داد.

سپس امام (علیه السلام) از آنجا به خانه‏اى كه برايش مهيا كرده بودند، رفت.

شيخ مفيد گويد: يحيى بن هرثمه در ركاب آن حضرت روان شد تا به سر من راى رسيد. چون بدانجا رسيد، متوكل خود را از آن حضرت يك روز پنهان كرد. امام نيز در جايى معروف به خان صعاليك (گدايان) ماند و سپس متوكل دستور داد تا خانه‏اى به آن حضرت اختصاص دهند. آنگاه امام به آن خانه رخت كشيد. ابو الحسن (علیه السلام) در طول اقامتش در سر من راى، ظاهرا مورد اكرام قرار داشت اما متوكل همواره در انديشه طرح حيله‏اى براى از بين بردن آن امام بود ولى توفيق نمى‏يافت.

سيره معصومان ،ج‏6،ص:237الی240

چهره هاي درخشان ( اصحاب و ياران امام هادي عليه السلام )

چهره هاي درخشان ( اصحاب و ياران امام هادي عليه السلام )

در ميان اصحاب و ياران امام هادي (عليه‏السلام) به چهره‏هايي بر مي‏خورد مي‏كنيم كه مرداني بزرگ و عالم بودند.

جناب علي بن جعفر مبنا، و متوكل او را به زندان انداخت و مي‏خواست او را بكشد. بكي ديگر از ياران معروف امام هادي (عليه‏السلام) ابن السكيت بود كه متوكل او را به جرم محبت حضرت علي (عليه‏السلام) به شهادت رسانيد. علت شهادت ابن السكيت اين بود كه متوكل دو فرزندش را نزد او گذاشت تا تحصيل علم كنند.

متوكل از طريق فرزندان خود كم كم، متوجه شد كه جناب ابن اسكيت از هواخواهان حضرت علي (عليه‏السلام) و آل علي (عليه‏السلام) است.  متوكل كه از دشمنان سرسخت آل علي (عليه‏السلام) بود روزي ابن السكيت را به حضور خود خواست و از او پرسيد: آيا فرزنان من شرف بيشتري دارند و برترند يا حسن و حسين؛ يعني فرزندان علي (عليه‏السلام)؟ ابن السكيت كه از شيعيان و دوستداران با وفاي خاندان علوي بود، بدون ترس و ملاحظه جواب داد: فرزندان تو نسبت به امام حسن (عليه‏السلام) و امام حسين (عليه‏السلام) كه دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدي الهي هستند قابل مقايسه و نسبت دادن نيستند. فرزندان تو كجا و آن دو نور چشم ديده‏ي مصطفي (عليه‏السلام) كجا؟ آنها را با غلام حضرت علي (عليه‏السلام) قنبر هم نمي‏توان مقايسه كرد. متوكل از اين پاسخ سخت ناراحت شد. در همان لحظه دستور داد: زبان ابن السكيت را از پشت سر درآورند و بدين صورت آن عالم با عمل و يا راستين امام دهم به شهادت رسانيد.

 مرحوم محدث قمي در «منتهي الآمال» بيان نموده‏اند: نسبت حضرت عبدالعظيم حسني به وسيله‏ي چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبي (عليه‏السلام) ختم مي‏شود. جناب عبدالعظيم حسني از بزرگان، محدثان، علما و زاهدان روزگار خود بوده است و از ياران امام جواد و امام هادي (عليه‏السلام) بود. حضرت عبدالعظيم، اعتقاد زيادي به اصل امامت داشت. چنين گفته مي‏شود كه دوري حضرت عبدالعظيم از حاكم زمان خود به علت زاهد بودن و حديث گفتن وي نبوده؛ بلكه به علت فرهنگ سياسي او بوده است. حضرت عبدالعظيم حسني نيز مانند ديگر مجاهدان حق و عدالت براي نشر فرهنگ سياسي صحيح و درست كردن اصول و قواعد رهبري در اجتماع اسلام مي‏كوشيده است؛ چون از طرف امام هادي (عليه‏السلام) مامور اين امر شده بود.

 چند تن از اصحاب امام هادي (عليه‏السلام) را نيز براي شما نام مي‏بريم و در مورد ايشان توضيحي مي‏دهيم:

 1- حسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران خادم علي بن الحسين (عليه‏السلام) يكي از راويان و روايت كنندگان حضرت امام رضا، حضرت جواد و حضرت هادي (عليه‏السلام) است. وي اهل كوفه است و با برادرش، حسن به اهواز رفتند و بعد از آن به قم آمدند و حسن بن ابان (قدس سره) در قم از دنيا رفت. وي سي كتاب تاليف كرده بود كه برادرش حسن، كتاب نوشته و در نوشتن اين سي كتاب هم دست داشت و به برادرش كمك كرد. اين سي كتاب كه دو تايي با هم نوشتند در ميان اصحاب و ياران معروف شده به طوري كه كتاب‏هاي سايرين را با اين سي كتاب مقايسه مي‏كردند و در ميان خود مي‏گويند كه فلاني كتاب‏هايش مثل كتب حسين بن سعيد اهوازي سي جلد است و حسن بن سعيد، كسي است كه علي بن مهزيار و اسحاق بن ابراهيم را به خدمت حضرت امام رضا (عليه‏السلام) رسانيد و بعد از آنان علي بن ديان را به خدمت امام رضا (عليه‏السلام) رسانيد و باعث شد كه اين سه نفر هدايت شوند و به دين اسلام رو كنند. او احمد، پسر حسين ملقب به دندان مرمري را نيز به خدمت امام رضا رسانيد و او نيز هدايت شد. احمد در قم وفات كرده است.

2- خيران خادم، خدمتگزار امام (عليه‏السلام)، از اصحاب امام هادي (عليه‏السلام) است. او از ياران حضرت امام رضا، امام جواد و هادي (عليهماالسلام) بوده و نگهدارنده‏ي راز ايشان بوده است. وي همان كسي است كه در سفري كه به خانه‏ي خدا مي‏رفت در مدينه به نزد حضرت جواد (عليه‏السلام) رفت؛ درحالي كه آن حضرت بالاي دكه نشسته بودند. طوري متوجه‏ي هيبت امام جواد (عليه‏السلام) شده بود كه ديگر نمي‏دانست از كجا بالا رود و به نزد امام جواد (عليه‏السلام) برسد، امام فرمود: «از پله بالا بيا.» بالا رفت، سلام كرد، دست آن حضرت را بوسيد، بر صورت خود ماليد، نشست و بعد از مدتي دست آن حضرت را رها كرد و عرض كرد: اي مولاي من! ديان بن شبيب خدمت مبارك شما سلام رسانيد و التماس كرد كه براي او و فرزندش دعا كنيد. حضرت جواد (عليه‏السلام) نيز براي او دعا كرد؛ ولي براي فرزندش دعايي نكرد.

 3- ابوهاشم الجعفري داوود بن القاسم بن اسحاق بن عبدا... بن جعفر بن ابيطالب (رضي الله عنه)، وي قدر و منزلت زيادي در نزد ايمه (عليهم‏السلام) داشت؛ ولي از حضرت امام رضا (عليه‏السلام) تا حضرت صاحب الامر امام زمان (عليهم‏السلام) را درك كرده بود و از همگي ايشان روايت كرد. و سيد بن طاووس او را از وكلاي قسمت مقدسه شمرده كه همان امامان مي‏باشد. وي در مورد ايمه خبرها شعرها و مسايل خوبي نوشته است. 

سید محمد بن الامام هادی علیهما السلام

 


رحلت عموی بزرگوارمولایمان حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

بیست و نهم جمادی الثانی مطابق با اول خردادشهادت حضرت سید محمد فرزند حضرت امام هادیعلیه السلام    معروف به سبع الدجیل را حضور عموی بزرگوارشان حضرت صاحب العصر والزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شیعیان ایشان تسلیت عرض می نمایم .      

امید است در روز شهادت حضرتش در حرم شریف آن بزرگوار دعاگوی شما باشیم

حضرت امام هادي(عليه السلام) چهار پسر به نام هاي محمد، حسن، جعفر و حسين داشتند. و دختري به نام عليّه.

سيد محمد، طبق برخي از منابع، حدود سال (228هـ.ق.) متولد شد. بنابر اين قول، سيد محمد فرزند اول امام است. ولي طبق برخي روايات، سيد محمد فرزند دوم و ازحضرت  امام حسن عسکري(عليه السلام) کوچکتر بود. علي بن مهزيار نقل مي کند به حضرت امام هادي(عليه السلام) گفتم: « (پناه مي برم به خدا) اگر شما از دنيا برويد، به چه کسي رجوع کنيم؟» حضرت امام علیه السلام فرمودند:« عَهْدِي إِلَي اْلأکْبَرِ مِنْ وَلَدِي»

سيد محمد، جليل القدر و عظيم الشأن بوده است؛ به طوري که شيعيان خيال مي کردند او امام بعدي است. ياران امام هادي(عليه السلام) نيز درباره امامت وي از امام سؤال مي کردند، علي بن عمرو نوفلي مي گويد: «همراه ابي الحسن (عليه السلام)، در حياط منزلشان بوديم که پسرش محمد از جلوي ما گذشت. گفتم: فدايت شوم! آيا امام ما بعد از شما اين است؟ امام در جواب من فرمود: نه امام شما بعد از من حسن است.»

 

علاقه حضرت امام عسکری علیه السلام به سيد محمد

امام هادي(عليه السلام) و فرزندش امام حسن عسکري(عليه السلام) به محمد بسيار ابراز علاقه مي کردند. به طوري که امام براي او مجلس ختم برگزار کرد. جمعي از بني هاشم؛ از جمله حسن بن حسن افطس نقل کرده اند:

« روز وفات سيد محمد، به خانه امام هادي(عليه السلام (رفتيم، ديديم، در صحن خانه بساط گسترده اند و مردم دور تا دور نشسته اند. جمعيت را تخمين زديم، غير از موالي و ساير مردم 150 نفر از آل ابي طالب، بني هاشم و قريش حضور داشتند. ناگهان امام حسن عسکری(عليه السلام (در حالي که گريبان خود را در مرگ برادر چاک کرده بود، واردشدند و در کنار پدرشان ايستادند، ما حضرت را نمي شناختيم. پس از ساعتي حضرت امام هادي(عليه السلام) رو به او کرده، فرمود: يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ شُکْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيکَ أَمْراً. امام حسن(عليه السلام( گريه کردند و گفت:اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اِيّاهُ نَشْکُرُ نِعَمَهُ عَلَيْنا وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ. پرسيدم او کيست؟ جواب داد: حسن(عليه السلام) فرزند امام علي النقي(عليه السلام)، در آن هنگام 20 ساله به نظر مي رسيد، ما فهميديم که پس از پدر، اوامام است.»

 

رحلت

سيد محمد در سال (252هـ.ق.) براي زيارت خانه خدا، قصد سفر کرد، هنگامي که به قريه بلد (نزدیکی سامرای عراق ) رسيد، مريض شدند ودر 29 جمادیالثانی درگذشتند. شيعيان ایشان را در همانجا دفن کردند. اللهم ارزقنا فی الدنیا زیارته وفی الاخرة شفاعته .

 

کرامات

کرامات زيادي از سيد محمد ديده شده است. ميرزا حسين نوري در «النجم الثاقب» مي نويسد:

«سيد محمد، صاحب کرامات متواتر است. حتّي نزد اهل سنت هم معروف است.

مردم عراق و حتي اعراب باديه نشين نيز مي ترسند به نام او سوگند ياد کنند.

اگر آنها را به برداشتن مالي متهم کنند، آن را بر مي گردانند، ولي به سيد محمد قسم نمي خورند؛ زيرا عذاب آن را ديده اند.»

تعدادي از علما در باره کرامات سيد محمد کتاب هايي نوشته اند؛ از جمله رساله اي در کرامات سيد محمدبن علي الهادي، تأليف مهدي آل عبدالغفار کشميري. در اينجا به نمونه اي از کرامات وي اشاره مي شود:

 

علاّمه سيد ميرزا هادي خراساني از سيد حسن آل خوجه از خدام آستانه عسکريين(عليهما السلام) نقل مي کند:

«در صحن شريف ابي جعفر سيد محمد نشسته بودم، متوجه شدم شخصي عرب در حالي که يکي از دستهايش را به گردن بسته بود، وارد آستانه شد. نزديک رفتم و از علت مريضي اش پرسيدم. گفت: سال گذشته، روزي به منزل خواهرم رفتم، ديدم در حياط، گوسفندي بسته است. خواستم ذبح کرده، بخورم. خواهرم اجازه نداد و گفت: اينگوسفند نذر سيد محمد است. من به حرف او توجه نکردم و آن را ذبح کردم، پس از سه روز آثار شلي در دستم نمايان شد و روز به روز بدتر شد. من متوجه علت آننبودم، تا اين که در اين اواخر متوجه کار خود شدم، حالا هم پشيمانم و براي شفا به آستانه سيد محمد آمده ام. سپس با همراهيان وارد حرم شد و شروع به گريه و زاري کردند. پس از ساعتي ديدم دستش را حرکت مي دهد. سجده شکر به جا آورد و نذر کرد هر سال گوسفندي بياورد و به نيت سيد محمد ذبح کند.»

 


خدایا به حقّ این سیّد جلیل فرج امام زمانمان را برسان

  این آستانه که معروف به آستانه سید محمد می باشد ، در هشت فرسخی شرق شهر سامرا و نزدیک شهر بلد ، از نواحی دوجیل ، در پنج کیلومتری غرب شط دجله ، بین راه بغداد – سامرا واقع است و امروز یکی از عظیم ترین زیارتگاه های شیعیان است و اعراب عراق ارادت خاصی به این آستانه دارند.

 

حرم مطهر محمد بن هادی علیه السلام

 عمارت اول: این آستانه مبارکه چون در مسیر اصلی راه سامرا نبود و با راه اصلی فاصله داشته ، بر اثر نا امن بودن آن منطقه تا عصر صفویه متروکه مانده بود ، لذا بطور دقیق از تاریخ بنای آن اطلاعی در دست نیست ، جز اینکه در تعمیرات اساسی که در سالهای ۱۳۷۹-۱۳۸۴ قمری در این آستانه انجام گشت و از قرائن و پیها که مشاهده شد، بعضی از اهل اطلاع اظهار می دارند که عمارت اول این آستانه متعلق به قرن چهارم است که توسط عضد الدوله دیلمی انجام گرفته است .

 

عمارت دوم: در قرن دهم هجری ، توسط شاه اسماعیل صفوی ، پس از فتح بغداد انجام گشت که در آن هنگام قسمتی هم جهت سکونت زائرین که قصد زیارت سامرا را داشتند از این آستانه زیارت کرده و در آنجا توقف می نمودند .

 

عمارت سوم : در سال ۱۱۹۸ قمری ، توسط ملا محمد رفیع فرزند محمد شفیع خراسانی تبریزی ، به هزینه احمد خان دنبلی انجام گشت . سید حسن امین در دائره المعارف الاسلامیه الشیعه به نقل از کتاب تحفه العالم میرزا عبد اللطیف تستری آنرا عمارت اول ثبت کرده است.

 

عمارت چهارم : حدود ۱۲۰۸ قمری توسط شیخ زین العابدین کاظمی آل سلماسی انجام گرفت و گنبدی از گچ و آجر بر روی قبر شریف بنا شد و همچنین کاروانسرای بزرگی در جهت شرقی آستانه برای سکونت زائرین ایجاد گردید که قسمتی از هزینه آنرا

احمد خان دنبلی تقبل کرد. این عمارت را شیخ ذبیح الله محلاتی در کتاب خود تاریخ سامرا به عنوان عمارت اول ثبت کرده و سید حسن امین به نقل از ماثر الکبراء شیخ ذبیح الله محلاتی ، در دائره المعارف الاسلامیه الشیعه عمارت سوم آستانه سید محمد ثبت نموده است .

 

عمارت پنجم : در ۱۲۴۴ قمری توسط ملا محمد صالح بزغانی قزوینی حائری و با نظارت سردار حسن خان و حسین خان قزوینی انجام گشت که تمامی عمارت سابق را خراب نمودند و آستانه مجللی با گنبد بزرگ کاشیکاری بنا کردند ، که شروع آن در سال ۱۲۴۴ قمری و پایان آن عمارت در سنه ۱۲۵۰ قمری بود.تارخ مذکور بر روی سنگ مرمر به خط ثلث در دو طرف ایوان آستانه نصب است . سید حسن امین بر آنست که در سال ۱۲۵۰ قمری سردارحسین خان آنرا تعمیر نموده و این عمارت در سال ۱۳۱۰ قمری توسط میرزا حسین نوری تعمیر گشت و قسمت هایی از کاشیکاری گنبد که ریخته بود مرمت شد و تاریخ آن در پیشانی گنبد ثبت شده و هشت حجره در جنوب صحن شریف جهت سکونت زائرین احداث گردیده بود . پس از هجرت میرزای شیرازی به سامرا ، در یکی از مسافرت های میرزا که همراه شاگردانش پیاده از سامراء به آستانه سید محمد مشرف گشتند تعمیراتی انجام داده و چند حجره به حجرات صحن افزودند . سپس میرزا محمد تهرانی عسکری صحن شریف را توسعه داد و حجراتی بدان اضافه نمود . در عصر مرجعیت حاج آقا حسین قمی جمعی از مردم ایران اموال زیادی جهت تعمیر آستانه سید محمد ارسال داشتند و مخصوصا بین سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ قمری این آستانه به شکل باشکوهی تکامل یافت . عمارت جدید دارای صحن مربع شکل به ضلع ۱۵۰ متر است و در وسط صحن شریف حرم مطهر واقع است که گنبد کاشیکاری آن نظر هر بیننده را به خود جلب می دارد . محیط گنبد حدود ۵۰ متر و ارتفاع آن ۴۵ متر است و در کنار آن مناره ای به ارتفاع ۴۰متر در سال ۱۳۷۹ قمری برافراشته اند. در مقابل حرم یک ایوان مسقف با ستون های باشکوه خودنمایی می کند . حرم مطهر با کاشیکاری وآیینه کاری هنرمندان ایرانی مزین شده و آیتی از هنر اسلامی را منعکس می کند. قبر مطهر در وسط حرم واقع است و بر روی آن صندوق نفیس و ضریح نقره نصب است.

 

منبع : دایره المعارف تشی

 

مقتل امام حسن عسکری علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

آن هنگامی که حضرت عسکری علیه السلام در رختخواب مثل برگ گلی می لرزید دارویی برای حضرت تهیه کردند و به دست حضرت دادند . روایت است که چنان دست حضرت می لرزید که لب کاسه به دندان مبارک اصابت می کرد و صدای آن به گوش می رسید . روبه امام زمان کرد و فرمود : یا سید اهل بیت انی ذاهب ، الی ربی(1)  من دیگر رفتنی ام و سپس از حضرت در خواست آب کرد و در حالی که دستهای امام از شدت مسمومیت می لرزید ، حضرت مهدی علیه السلام با دستان مبارک آب در دهان پدر می ریختند تا در همین حال امام یازهم شیعیان به شهادت رسیدند .

بعد از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام عموی امام زمان آمد تا بر بدن حضرت نماز بخواند ، یک وقت دیدند ، پرده حجره کنار رفت و یک آقازاده جلوآمد . فرمود : عمو ! کنار برو . من باید بر بدن بابایم نماز بخوانم .

نمی دانم با چه حالی بر بدن پدر نماز خواند ؟ 

1- غیبة الطوسی/ص273/------بحارالانوار/ج52/ص17

امام حسن عسکری علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

 به مناسبت فرا رسیدن هشتم ربیع الاول سالروز شهادت مظلومانه امام غریب حضرت مولانا امام حسن بن علی العسکری علیهما السلام ابتدا متن کتاب ارشاد مرحوم شیخ مفید رحمة الله علیه را می آوریم که زندگی امام حسن عسکری علیه السلام را به طور اجمال مروری کنیم و بعد از آن برای فارسی زبانان از کتاب منتهی الآمال قسمت مربوط به شهادت آن حضرت را ذکر می کنیم .

باشد  که مورد توجه و عنایت فرزند برومندشان حضرت حجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فی فرجه الشریف قرار بگیرد و آن بزرگوار تسلیت ما را به لطف و کرمش بپذیرد. 

[باب تاريخ الإمام الحسن العسكري علیه السلام و فضله‏]

[فصل في تاريخ ولادة الإمام الحسن العسكري علیه السلام و شهادته و ما يخصه‏]

وَ كَانَ الْإِمَامُ بَعْدَ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام ابْنَهُ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ لِاجْتِمَاعِ خِلَالِ الْفَضْلِ فِيهِ وَ تَقَدُّمِهِ عَلَى كَافَّةِ أَهْلِ عَصْرِهِ فِيمَا يُوجِبُ لَهُ الْإِمَامَةَ وَ يَقْتَضِي لَهُ الرِّئَاسَةَ مِنَ الْعِلْمِ وَ الزُّهْدِ وَ كَمَالِ الْعَقْلِ وَ الْعِصْمَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ الْكَرَمِ وَ كَثْرَةِ الْأَعْمَالِ الْمُقَرِّبَةِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ لِنَصِّ أَبِيهِ علیه السلام عَلَيْهِ وَ إِشَارَتِهِ بِالْخِلَافَةِ إِلَيْهِ.

زیر مجموعه ها