اباعبدالله الحسین علیه السلام :
قَالَ : أُنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالُوا : اللَّهُمَّ نَعَم‏
--------------------------------
من با سوگند به خدا از شما می پرسم : آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او (امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب پدرم) را در روز غدیر خمّ نصب نمود و ندای ولایت او را در داد و گفت : واجب است که حضّار ، این مطالب را برای غائبین بازگو کنند؟ گفتند : بار پروردگارا ! آری !

ورود کاربران

اين منبر پدر توست

اين منبر پدر توست

نقل است كه روزى عمر بن خطّاب بر منبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سرگرم ايراد خطبه‏اى بود و در ضمن آن گفت كه او بر أهل ايمان اولى از خودشان است، امام حسين عليه السّلام كه در گوشه‏اى از مسجد نشسته بود

با شنيدن اين كلام فرياد برآورد كه: 

اى دروغگو ، از منبر رسول خدا؛ كه پدر من است نه پدر تو فرو شو! عمر گفت: بجان خود كه اين منبر پدر توست نه پدر من، چه كسى اين حرفها را به تو ياد داده؛ پدرت علىّ بن ابى طالب؟!

امام حسين عليه السّلام فرمود: اگر اطاعت پدرم در اين كار را كرده باشم بجان خودم سوگند كه او فردى هادى و من پيرو اويم، و او برگردن مردم بنا بر عهد رسول خدا بيعتى دارد، بيعتى كه جبرئيل بخاطر آن از جانب خداوند نازل شده كه جز افراد منكر قرآن كسى آن را انكار نمى‏كند، همه مردم با قلبهاشان آن را پذيرفته و با زبان ردّ نمودند، و واى بر منكرين حقّ ما أهل بيت، آيا محمّد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله جز با خشم و غضب و شدّت عذاب با ايشان روبرو خواهد شد!! عمر گفت: اى حسين، هر كه حقّ پدرت را انكار كند خدا لعنتش كند، مردم مرا به حكومت رسانده و پذيرفتم، و اگر پدرت را برگزيده بودند ما نيز اطاعتشان مى‏كرديم.

مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند

مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند

 

مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند

محمد بن يعقوب كلينى، از محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، و محمد بن الحسين، هر دو از محمد بن اسماعيل بن بزيع، از منصور بن يونس، از ابو الجارود، از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مى‏كند كه ابو الجارود گفت: من از حضرت ابو جعفر شنيدم كه مى‏فرمود:

خداوند عز و جل، پنج چيز بر مردم واجب كرده است، و ليكن اين مردم، چهار چيز از آن را گرفتند، و يكى را رها كردند!

من عرض كردم: فدايت شوم! آيا نام آنها را براى من بيان مى‏كنيد؟!

حضرت فرمود: نماز، مردم در ابتداء نمى‏دانستند چطور نماز بخوانند، جبرائيل نازل شد، و گفت: اى محمد مردم را به نمازشان و اوقات نمازشان مطلع كن!

تفسير آيه (وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ احْصَيْنَاهُ فِى امَامٍ مُبِينٍ)


أمير المؤمنين عليه السلام اعلم امت بوده‏اند

رواياتي كه درباره علم و أعلميّت أمير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا و از آن حضرت وارد شده است از حدّ شمارش بيرون است، علماى خاصّه و عامّه در اين موضوع كتابهائى نوشته و مسفورات خود را از أعلميّت و افقهّيت و اقضا بودن آن حضرت پر كرده‏اند، بطوري كه مى‏توان اين مسئله را از مسلميات اسلام دانست.

اين روايات با مضامين مختلفى اين موضوع را بيان مى‏كند، و ما در اينجا به جهت حفظ اختصار از هر سلسله و دسته از آنها فقط يك، يا دو روايت به عنوان نمونه ذكر مى‏كنيم.

اما از رواياتيكه اجمالًا غزارت، و وسعت علم آن حضرت را مى‏رساند، ابن بابويه با سند متصل خود روايت مى‏كند از حضرت باقر عليه السلام از پدرش از جدّش عليهم السلام كه چون آيه «وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ احْصَيْنَاهُ فِى امَامٍ مُبِينٍ» وارد شد، ابو بكر و عمر از محل خود برخاستند، و گفتند: اى رسول خدا آيا مراد از امام مبين، تورات است؟

رسول خدا فرمود: نه.

گفتند: آيا مراد انجيل است؟

فرمود نه‏

گفتند: آيا مراد قرآن است؟

فرمود: نه‏

پس از اين امير المؤمنين عليه السلام وارد شد، حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود:

                   هُوَ هذا، انّهُ اْلِامامُ الّذى احْصَى اللهُ تَبارَكَ وَ تعالَى فيه عِلْمَ كُلِّ شَيْئى‏ءٍ

اينست آن امام مبين، اينست آن امامي كه خداوند تبارك و تعالى در او علم هر چيز را قرار داده است


امام شناسي علامه طهراني ج1 ص264

لوح حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها

 لوح حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها:

ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه آن جناب فرمود: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى گفت: من به شما احتياجى دارم هر گاه سرت خلوت شد ميل دارم با شما ملاقات كنم، و در پيرامون آن مسأله مورد احتياج گفتگو كنم جابر گفت: هر گاه ميل داشته باشى حاضر هستم.

روزى پدرم با وى ملاقات كرد و گفت: اى جابر اكنون مرا از جريان لوحى كه در نزد جده‏ام فاطمه عليها السّلام ديدى و از مذاكراتى كه در اين باب با شما انجام گرفت مطلع كنيد، جابر گفت: خدا را گواه ميگيرم بر اين مطلبى كه اظهار ميكنم، روزى خدمت مادرت حضرت زهراء سلام اللَّه عليها مشرف شدم و اين در هنگامى بود كه هنوز حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله حيات داشتند. علت شرفيابى من اين بود كه ميل داشتم حضرت زهرا را در ولادت حسين عليه السّلام تبريك و تهنيت بگويم، در دست زهرا عليها السّلام لوح زردى مشاهده كردم كه گوئى زمرد بود، و در آن لوح نوشته‏هائى را ديدم كه مانند نور آفتاب ميدرخشيد، عرض كردم: پدر و مادرم فدايت باد اى دختر پيغمبر اين لوح چيست؟

امام بمنزله قلب در پيكر انسان است‏

در بدن انسان دستگاه‏هاى مختلف و متنوّعى وجود دارد كه هر يك در انجام وظيفه‏اى مختص به خود مشغول فعاليت است.

چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن و بينى براى تنفس و بوئيدن و زبان براى چشيدن و دست و پا براى أخذ نمودن و راه رفتن است هر يك از اين اعضاء در انجام وظيفه خود ساعى و كوشاست ولى نيروى خود را از نقطه نظر حيات مادى از قلب ميگيرد.

قلب خون را به تمام اعضاء و جوارح ميرساند و در هر لحظه بدانها حيات نوينى ميدهد و خون تازه به وسيله ارسال قلب آنها را زنده و با نشاط نگاه ميدارد، بطوريكه اگر در يك لحظه قلب متوقّف گردد و از سركشى و سرپرستى خود باز ايستد اين اعضاء زنده و شاداب به صورت مرده و كدر درآمده تمام خواصّ خود را از دست مى‏دهند چشم نمى‏بيند، گوش نمى‏شنود، دست حركت ندارد، پا نيز مرده و بى‏حسّ مى‏گردد.

توصیف مقام امام از زبان امام رضا علیه السلام

    

 عبد العزیز بن مسلم می گوید: در شهر مرو همراه امام رضا علیه السلام بودیم ، روزی به مسحد جامع رفتم ، دیدم درباره امامت بحث و گفتگو می کنند ، و سخن از اختلاف نظرهای موجود به میان آمد ، پس از جلسه به خدمت امام رضا علیه السلام رسیده جریان را به عرض رساندم ، حضرت تبسمی کرد و فرمود : عبد العزیز ! مردم جاهلند و در دینشان فریب خورده اند ، خدای عز وجل پیغمبر را قبض روح نکرد جز وقتی که دینش را کامل نمود ، و قرآن را بر او نازل کرد که هر چیز در آن بیان شده ، حلال ، حرام ، حدود و احکام و همه احتیاجات مردم ، چنانکه فرموده : « از هیچ چیز در این کتاب فرو گذار نکردیم. ( انعام/ 38 )»

و  در سفر« حجة الوداع » که آخر عمر پیامبر بود این آیه  را فرستاد : « امروز دینتان را کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. (مائده/3) »  

امر امامت از کمال دین است و پیغمبر در نگذشت مگر وقتی که نشانه های راه دینش را برای امت بیان کرد ، راه ها را روشن ساخت ، امت را به راه راست گماشت ، و علی علیه السلام را به سِمت راهنما و امام برای آنها نصب کرد ، و هیچ یک از نیازمندی های آنها را وا نگذاشت جز اینکه بیان فرمود ، پس هر که تصور کند خدا دینش را ناقص گذاشته کتاب خدا را رد کرده و هر که کتاب خدا را رد کند کافر است .

قلب عالم

از حسن بن ابراهيم از يونس بن يعقوب روايت مى‏كند كه: در نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام جماعتى از اصحاب بودند كه از آنجمله حمران بن أعين و محمّد بن نعمان و هشام بن سالم و طيّار و جماعتى كه در ميان آنان جوانى برومند بنام هِشام بن حَكَم بود.
حضرت به هشام بن حكم فرمودند اى هشام! آيا خبر مى‏دهى به ما از آن مناظره و مكالمه‏اى كه بين تو و بين عمرو بن عبيد واقع شد؟
هشام گفت: يا بن رسول الله مقام و منزلت تو بالاتر از آنست كه من در مقابل شما لب بگشايم، و مناظره خود را باز گويم، من از شما حيا مى‏كنم و در پيشگاه شما زبان من قادر به حركت و سخن گفتن نيست.
حضرت فرمودند: زمانيكه شما را به كارى امر نموديم بايد بجا آوريد!
مناظره هشام بن حكم با عمرو بن عبيد
هشام در اين حال لب به سخن گشود و گفت داستان عَمرو بن عُبيد و جلوس او در مسجد بصره و گفتگوى او با مردم به من گوشزد شد، و بر من بسيار ناگوار آمد؛ براى ملاقات و مناظره با او حركت نموده و به بصره وارد شدم.

اختلاف اساسى بين شيعه و سنى‏


اختلاف اساسى بين شيعه و سنى‏
بين شيعه و سنى اختلاف فقط در مسئله ولايت است.
شيعه مى‏گويد امام بايد معصوم باشد و از جانب خدا منصوب گردد، سنيّان مى‏گويند عصمت از شرائط امام نيست و مردم مى‏توانند براى خود امامى را اختيار كنند و از او پيروى نمايند.
بقيه مسائلى كه مورد اختلاف بين اين دو گروه است همه تابع اين مساله بوده و از فروعات اين اصل بشمار ميرود، و روى زمينه اختلافى كه در اين اصل به ميان آمده است در آن فروعات نيز اختلافاتى قهراً پيدا شده است، بطوريكه اگر در اين اصل اختلاف از ميان برخيزد و اين دو فرقه داراى مرام و مذهبى واحد گردند، بقيه فروع نيز خود بخود به پيروى و به تبع اين اصل اختلافات خود را رها نموده و متحد خواهند شد

امام شناسى، ج‏1، ص 5

زیر مجموعه ها

اين منبر پدر توست

اين منبر پدر توست

نقل است كه روزى عمر بن خطّاب بر منبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سرگرم ايراد خطبه‏اى بود و در ضمن آن گفت كه او بر أهل ايمان اولى از خودشان است، امام حسين عليه السّلام كه در گوشه‏اى از مسجد نشسته بود

با شنيدن اين كلام فرياد برآورد كه: 

اى دروغگو ، از منبر رسول خدا؛ كه پدر من است نه پدر تو فرو شو! عمر گفت: بجان خود كه اين منبر پدر توست نه پدر من، چه كسى اين حرفها را به تو ياد داده؛ پدرت علىّ بن ابى طالب؟!

امام حسين عليه السّلام فرمود: اگر اطاعت پدرم در اين كار را كرده باشم بجان خودم سوگند كه او فردى هادى و من پيرو اويم، و او برگردن مردم بنا بر عهد رسول خدا بيعتى دارد، بيعتى كه جبرئيل بخاطر آن از جانب خداوند نازل شده كه جز افراد منكر قرآن كسى آن را انكار نمى‏كند، همه مردم با قلبهاشان آن را پذيرفته و با زبان ردّ نمودند، و واى بر منكرين حقّ ما أهل بيت، آيا محمّد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله جز با خشم و غضب و شدّت عذاب با ايشان روبرو خواهد شد!! عمر گفت: اى حسين، هر كه حقّ پدرت را انكار كند خدا لعنتش كند، مردم مرا به حكومت رسانده و پذيرفتم، و اگر پدرت را برگزيده بودند ما نيز اطاعتشان مى‏كرديم.

مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند

مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند

 

مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند

محمد بن يعقوب كلينى، از محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، و محمد بن الحسين، هر دو از محمد بن اسماعيل بن بزيع، از منصور بن يونس، از ابو الجارود، از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مى‏كند كه ابو الجارود گفت: من از حضرت ابو جعفر شنيدم كه مى‏فرمود:

خداوند عز و جل، پنج چيز بر مردم واجب كرده است، و ليكن اين مردم، چهار چيز از آن را گرفتند، و يكى را رها كردند!

من عرض كردم: فدايت شوم! آيا نام آنها را براى من بيان مى‏كنيد؟!

حضرت فرمود: نماز، مردم در ابتداء نمى‏دانستند چطور نماز بخوانند، جبرائيل نازل شد، و گفت: اى محمد مردم را به نمازشان و اوقات نمازشان مطلع كن!

تفسير آيه (وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ احْصَيْنَاهُ فِى امَامٍ مُبِينٍ)


أمير المؤمنين عليه السلام اعلم امت بوده‏اند

رواياتي كه درباره علم و أعلميّت أمير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا و از آن حضرت وارد شده است از حدّ شمارش بيرون است، علماى خاصّه و عامّه در اين موضوع كتابهائى نوشته و مسفورات خود را از أعلميّت و افقهّيت و اقضا بودن آن حضرت پر كرده‏اند، بطوري كه مى‏توان اين مسئله را از مسلميات اسلام دانست.

اين روايات با مضامين مختلفى اين موضوع را بيان مى‏كند، و ما در اينجا به جهت حفظ اختصار از هر سلسله و دسته از آنها فقط يك، يا دو روايت به عنوان نمونه ذكر مى‏كنيم.

اما از رواياتيكه اجمالًا غزارت، و وسعت علم آن حضرت را مى‏رساند، ابن بابويه با سند متصل خود روايت مى‏كند از حضرت باقر عليه السلام از پدرش از جدّش عليهم السلام كه چون آيه «وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ احْصَيْنَاهُ فِى امَامٍ مُبِينٍ» وارد شد، ابو بكر و عمر از محل خود برخاستند، و گفتند: اى رسول خدا آيا مراد از امام مبين، تورات است؟

رسول خدا فرمود: نه.

گفتند: آيا مراد انجيل است؟

فرمود نه‏

گفتند: آيا مراد قرآن است؟

فرمود: نه‏

پس از اين امير المؤمنين عليه السلام وارد شد، حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود:

                   هُوَ هذا، انّهُ اْلِامامُ الّذى احْصَى اللهُ تَبارَكَ وَ تعالَى فيه عِلْمَ كُلِّ شَيْئى‏ءٍ

اينست آن امام مبين، اينست آن امامي كه خداوند تبارك و تعالى در او علم هر چيز را قرار داده است


امام شناسي علامه طهراني ج1 ص264

لوح حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها

 لوح حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها:

ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه آن جناب فرمود: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى گفت: من به شما احتياجى دارم هر گاه سرت خلوت شد ميل دارم با شما ملاقات كنم، و در پيرامون آن مسأله مورد احتياج گفتگو كنم جابر گفت: هر گاه ميل داشته باشى حاضر هستم.

روزى پدرم با وى ملاقات كرد و گفت: اى جابر اكنون مرا از جريان لوحى كه در نزد جده‏ام فاطمه عليها السّلام ديدى و از مذاكراتى كه در اين باب با شما انجام گرفت مطلع كنيد، جابر گفت: خدا را گواه ميگيرم بر اين مطلبى كه اظهار ميكنم، روزى خدمت مادرت حضرت زهراء سلام اللَّه عليها مشرف شدم و اين در هنگامى بود كه هنوز حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله حيات داشتند. علت شرفيابى من اين بود كه ميل داشتم حضرت زهرا را در ولادت حسين عليه السّلام تبريك و تهنيت بگويم، در دست زهرا عليها السّلام لوح زردى مشاهده كردم كه گوئى زمرد بود، و در آن لوح نوشته‏هائى را ديدم كه مانند نور آفتاب ميدرخشيد، عرض كردم: پدر و مادرم فدايت باد اى دختر پيغمبر اين لوح چيست؟

امام بمنزله قلب در پيكر انسان است‏

در بدن انسان دستگاه‏هاى مختلف و متنوّعى وجود دارد كه هر يك در انجام وظيفه‏اى مختص به خود مشغول فعاليت است.

چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن و بينى براى تنفس و بوئيدن و زبان براى چشيدن و دست و پا براى أخذ نمودن و راه رفتن است هر يك از اين اعضاء در انجام وظيفه خود ساعى و كوشاست ولى نيروى خود را از نقطه نظر حيات مادى از قلب ميگيرد.

قلب خون را به تمام اعضاء و جوارح ميرساند و در هر لحظه بدانها حيات نوينى ميدهد و خون تازه به وسيله ارسال قلب آنها را زنده و با نشاط نگاه ميدارد، بطوريكه اگر در يك لحظه قلب متوقّف گردد و از سركشى و سرپرستى خود باز ايستد اين اعضاء زنده و شاداب به صورت مرده و كدر درآمده تمام خواصّ خود را از دست مى‏دهند چشم نمى‏بيند، گوش نمى‏شنود، دست حركت ندارد، پا نيز مرده و بى‏حسّ مى‏گردد.

توصیف مقام امام از زبان امام رضا علیه السلام

    

 عبد العزیز بن مسلم می گوید: در شهر مرو همراه امام رضا علیه السلام بودیم ، روزی به مسحد جامع رفتم ، دیدم درباره امامت بحث و گفتگو می کنند ، و سخن از اختلاف نظرهای موجود به میان آمد ، پس از جلسه به خدمت امام رضا علیه السلام رسیده جریان را به عرض رساندم ، حضرت تبسمی کرد و فرمود : عبد العزیز ! مردم جاهلند و در دینشان فریب خورده اند ، خدای عز وجل پیغمبر را قبض روح نکرد جز وقتی که دینش را کامل نمود ، و قرآن را بر او نازل کرد که هر چیز در آن بیان شده ، حلال ، حرام ، حدود و احکام و همه احتیاجات مردم ، چنانکه فرموده : « از هیچ چیز در این کتاب فرو گذار نکردیم. ( انعام/ 38 )»

و  در سفر« حجة الوداع » که آخر عمر پیامبر بود این آیه  را فرستاد : « امروز دینتان را کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. (مائده/3) »  

امر امامت از کمال دین است و پیغمبر در نگذشت مگر وقتی که نشانه های راه دینش را برای امت بیان کرد ، راه ها را روشن ساخت ، امت را به راه راست گماشت ، و علی علیه السلام را به سِمت راهنما و امام برای آنها نصب کرد ، و هیچ یک از نیازمندی های آنها را وا نگذاشت جز اینکه بیان فرمود ، پس هر که تصور کند خدا دینش را ناقص گذاشته کتاب خدا را رد کرده و هر که کتاب خدا را رد کند کافر است .

قلب عالم

از حسن بن ابراهيم از يونس بن يعقوب روايت مى‏كند كه: در نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام جماعتى از اصحاب بودند كه از آنجمله حمران بن أعين و محمّد بن نعمان و هشام بن سالم و طيّار و جماعتى كه در ميان آنان جوانى برومند بنام هِشام بن حَكَم بود.
حضرت به هشام بن حكم فرمودند اى هشام! آيا خبر مى‏دهى به ما از آن مناظره و مكالمه‏اى كه بين تو و بين عمرو بن عبيد واقع شد؟
هشام گفت: يا بن رسول الله مقام و منزلت تو بالاتر از آنست كه من در مقابل شما لب بگشايم، و مناظره خود را باز گويم، من از شما حيا مى‏كنم و در پيشگاه شما زبان من قادر به حركت و سخن گفتن نيست.
حضرت فرمودند: زمانيكه شما را به كارى امر نموديم بايد بجا آوريد!
مناظره هشام بن حكم با عمرو بن عبيد
هشام در اين حال لب به سخن گشود و گفت داستان عَمرو بن عُبيد و جلوس او در مسجد بصره و گفتگوى او با مردم به من گوشزد شد، و بر من بسيار ناگوار آمد؛ براى ملاقات و مناظره با او حركت نموده و به بصره وارد شدم.

اختلاف اساسى بين شيعه و سنى‏


اختلاف اساسى بين شيعه و سنى‏
بين شيعه و سنى اختلاف فقط در مسئله ولايت است.
شيعه مى‏گويد امام بايد معصوم باشد و از جانب خدا منصوب گردد، سنيّان مى‏گويند عصمت از شرائط امام نيست و مردم مى‏توانند براى خود امامى را اختيار كنند و از او پيروى نمايند.
بقيه مسائلى كه مورد اختلاف بين اين دو گروه است همه تابع اين مساله بوده و از فروعات اين اصل بشمار ميرود، و روى زمينه اختلافى كه در اين اصل به ميان آمده است در آن فروعات نيز اختلافاتى قهراً پيدا شده است، بطوريكه اگر در اين اصل اختلاف از ميان برخيزد و اين دو فرقه داراى مرام و مذهبى واحد گردند، بقيه فروع نيز خود بخود به پيروى و به تبع اين اصل اختلافات خود را رها نموده و متحد خواهند شد

امام شناسى، ج‏1، ص 5

زیر مجموعه ها