حديث جابر درباره أئمّه اثنا عشر
مرحوم مولى فتح الله كاشانى در تفسير خود ، در ذيل آيه وَعَدَ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْارْضِ،
از جابر بن عبد الله انصارى روايت كرده است كه چون آيه اطيعُوا اللهَ وَ اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اولىِ الْامْرِ مِنْكُمْ نازل شد، به محضر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم عرض كردم: يا رسول الله خداى تعالى و رسول خدا را مىشناسم ولى اولى الامر كه خداوند در اين آيه اطاعت آنها را با اطاعت رسولش برابر و مقرون با يكديگر داشته چه كسانند؟
فرمود: يا جابِرُ هُمْ خُلَفائى وَ ائِمَّة الْمُسْلِمينَ مِنْ بَعْدى، اوَّلُهُمْ عَلِىُّ بْنُ ابى طالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَيْنُ، ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ الْمَعْرُوفُ فِى التَّوْراة بِالْباقِرِ، وَ سَتُدْرِكُهُ يا جابِرُ فَاذا لَقيتَهُ فَاقْرِأْهُ مِنِّى السَّلام، ثُمَّ الصّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُوسى، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلّىٍ، ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىّ، ثُمَّ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلّىٍ سَمِيِّى وَ كَنِيِّى حُجَّة اللهِ فِى ارْضِهِ وَ بَقِيَّة اللهِ فى بِلادِهِ، ذلِكَ الَّذى يَفْتَحُ اللهُ عَلى يَدِهِ مَشارقَ الْارْضِ وَ مَغارِبَها، ذلِكَ الَّذِى يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ غَيْبَة لا يَثْبُتُ فيها عَلَى الْقَوْلِ بِامامَتِهِ الّا مَنِ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ بِالْايمانِ.
يعنى: «اى جابر! أُولوا الامر خليفههاى من و جانشينان من بعد از من هستند كه امامان و پيشوايان مسلمانانند. اوّل آنها علىّ بن أبى طالب و پس از او حسن و سپس حسن و سپس حسين و بعد از او علىّ بن الحسين و آنگه محمّد بن علىّ كه در تورات به باقر معروف است، و اى جابر تو او را درخواهى يافت و چون او را ملاقات نمودى سلام مرا به او برسان، و پس از او جعفر بن محمّد الصادق و سپس موسى بن جعفر و بعد از او علىّ بن موسى و بعد از او محمّد بن علىّ و پس از او علىّ بن محمّد و سپس حسن بن على و بعداً فرزندش، كه هم اسم و هم كنيه من است. اوست حجّت خدا در روى زمين و بقيهخدا در ميان شهرهاى خدا. و او همان كسى است كه از شيعيان خود غيبتى طولانى خواهد نمود كه هيچيك از افرادى كه قائل به امامت او هستند پايدار نخواهند ماند مگر آن كس كه خداوند قلب او را به مراتب ايمان و يقين آزموده باشد».
جابر مىگويد: «گفتم: يا رسول الله آيا شيعيان او در زمان غيبت او از او بهرهمند خواهند شد؟
فرمود: بلى سوگند به آن كسى كه مرا به نبوّت برگزيده است، اى وَالَّذِى بَعَثَنِى بِالنُّبُوَّة، كه شيعيان از نور او استضائه كنند و به ولايت او بهرهمند گردند اگرچه در غيبت باشد، همچنانكه از آفتاب در وقتى كه ابر روى آنرا پوشانيده باشد بهرهمند گردند.
سپس فرمود: يا جابِرُ هَذا مِنْ مَكْنُوِن سِرِّ اللهِ وَ مَخْزُونِ عِلْمِ اللهِ فَاكْتُمْهُ الّا عَنْ اهْلِهِ. «اى جابر اين كلام از اسرار مخفيّه خدا و از خزائن علم خداست، تو نيز او را از غير اهلش مخفى دار».
جابر گويد مدّتى مديد گذشت و من منتظر اين وعده بودم تا يك روز نزد امام همام زين العابدين علىّ بن الحسين عليهما السّلام رفته بودم و در حاليكه او با من سخن مىگفت ناگاه محمّد بن على از اطاق زنها بيرون آمد و بر سرش دو رشته از گيسو بود، چون در او خوب نگريستم پهلوهايم بلرزيد و مو بر اندامم راست شد زيرا تمام خصوصيّاتى كه رسول خدا فرموده بود در او مشاهده كردم. گفتم: يا غُلامُ اقْبِلْ اى كودك روى به من آر، روى به من آورد. گفتم: ادْبِرْ، برگرد، برگشت، گفتم: شَمائِلُ رَسُولِ اللهِ وَ رَبِّ الْكَعْبَة، اين شمائل سوگند به پروردگار كعبه كه شمائل رسول خداست. گفتم: نام تو چيست؟ فرمود: محمّد، گفتم پدرت كيست؟ فرمود: زين العابدين علىّ بن الحسين، گفتم: همانا كه تو باقرى؟ فرمود: آرى اى جابر پيغام رسول خدا را به من برسان. گفتم: رسول خدا مرا بشارت داد كه تو چندان در دنيا زيست كنى كه باقر را دريابى و چون او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان. اينك اى محمّد بن على بدان كه رسول خدا به تو سلام مىرساند، فرمود: عَلى رَسُولِ اللهِ السَّلامُ ما دامَتِ السَّمواتُ وَ الْارْضُ، وَ عَلَيْكَ يا جابِرُ كما بَلَّغْتَ السَّلامَ. بر رسول خدا سلام خدا باد تا وقتى كه آسمانها و زمين بر پا هستند و بر تو سلام باد اى جابر كه سلام رسول خدا را به من رسانيدى.
جابر گويد: از آن به بعد من به محضر آن حضرت رفت و آمد مىكردم و از مسائلى چند پرسش مىنمودم. يك روز آن حضرت از من مسئلهاى پرسيد، گفتم
: لا وَ اللهِ لا دَخَلْتُ فى نَهْىِ رَسُولِ اللهِ حَيْثُ قالَ: انَّهُمُ الْائِمَّة الْهُداة مِنْ اهْلِ بَيْتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، احْلَمُهُمْ صِغاراً وَ اعْلَمُهُمْ كِباراً، لا تُعَلَّمُوهُمْ فَانَّهُم اعْلَمُ مِنْكُمْ.
عرض كردم سوگند به خدا كه جواب نخواهم گفت و خود را در نهى رسول خدا وارد نخواهم ساخت، چون آن حضرت فرمود:
ايشانند ائمّه و راهنمايان از اهل بيت من بعد از مرگ من، حلم و بردبارى آنها در كودكى از همه افراد بشر بيشتر و دانش آنها در بزرگى از همه افراد بشر افزون است، شما آنها را تعليم نكنيد كه آنها از شما داناترند.
فرمود: صَدَقَ رَسُولُ اللهِ انِّى اعْلَمُ مِنْكَ بِهَذِهِ الْمَسْأَلَة وَ لَقَدْ اوتيتُ الْحُكْمَ صَبِيّاً، كُلُّ ذلِكَ بِفَضْلِ اللهِ عَلَيْنا وَ رحْمَتِهِ لَنا اهْلَ الْبَيْتِ.
راست گفت رسول خدا، من در اين مسأله از تو داناترم و حقّاً كه حكم از طرف خدا در زمان كودكى به من عنايت شده است و تمام اين مزايا و كمالات در اثر فضل خدا و رحمتش بر ما اهل بيت رسول خدا است»
امام شناسي علامه طهراني ج3 ص 19