مجلس تيراندازي امام باقر عليه السلام و تاثير اين جريان
روزي هشام بن عبد الملک ملعون به منظور تضعيف و خرد كردن شخصيت امام باقر عليه السلام پيش از ورود امام عليه السلام به قصر خلافت در روزمعين، عده اي از درباريان را به نصب نشانه و تيراندازي مشغول مي كند. زماني كه امام به دمشق وارد مي شود، هشام براي تحقير و تضعيف روحيهي او ابتدا تا سه روز اجازهي ملاقات به وي نمي دهد، چهارمين روز، اجازهي ورود به امام داده مي شود، محمد باقر عليه السلام و فرزندش جعفر صادق عليه السلام وارد محفل هشام مي شوند، در حالي كه او بر تخت سلطنت نشسته و گروهي از امرا و فرماندهان عالي رتبه در كنارش به حالت آماده باش ايستاده اند. گروهي ديگر در كنار قصر، پرده اي آويخته اند تا با پرتاب تير به وسط هدف، مهارت و قدرت نشانه گيري خود را به هشام نشان دهند. خليفه كه از بي اعتنايي امام نسبت به خود سخت خشمگين شده بود، شروع به سرزنش كرد و پس از او اطرافيان نيز هر كدام به نوبهي خود با سخناني به امام اهانت كردند. امام باقر عليه السلام به پا خاست و با جملاتي محكم و متين آنها را نصيحت كرد، در حالي كه تير اندازان در حضور هشام با نشانه گيري هدف، هنر نمايي مي كردند. او امام باقر عليه السلام را مخاطب ساخته، مي گويد: اي محمد تو هم با مردم قوم خود در تير اندازي شركت كن، امام باقرعليه السلام ابتدا خودداري كرد و فرمود: من پير شده ام، مرا معاف بدار، هشام سوگند ياد كرد كه هرگز از تو نمي گذرم و مگر آنكه تيري بيفكني.
آنگاه به اشارهي هشام يكي از بني اميه تير و كماني را به امام تسليم كرد. حضرت تيري بر زه زد و بيفكند و در ميان نشان جاي داد. سپس تيري بيفكند و بر آن تير بنشاند و همين طور سومين و چهارمين تير و همچنان تير از پي تير نشاند تا 9 تير كه بر يك هدف فرود آمدند اين عمل شگفت انگيز، حاضران را به شدت تحت تاثير قرار داده اعجاب و تحسين همه را برانگيخت. در اين هنگام هشام كه چنين مهارتي را از امام ديد و حسابهايش غلط از آب در آمد و نقشه اش بر آب شد، سخت مضطرب و خشمگين شده بي اختيار و با لحني توام با كينه بانگ زد: اي ابا جعفر سخت نيكو تير افكندي، تو از همهي تيراندازان عرب و عجم برتر و داناتر هستي.
بيانات امام صادق درباره عواقب اين جريان
روزي امام صادق عليه السلام فرمود: هشام تا آن زمان به خون پدرم نينديشيده بود، اما در اين وقت بود كه تصميم به قتل او گرفت. سر به زير افكند، پس از مدتي كه من و پدرم را همچنان ايستاده نگه داشت، ما را به نزد خود نشاند و رو به پدرم كرد و گفت: اين تير اندازي را از كه آموختي؟! يقين دارم كه در تمام روي زمين هيچ كس نتواند چنين تير افكند، آيا جعفر نيز مانند تو در تيراندازي مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان رسالت همهي كمالات ظاهري و باطني، علم، كمال و توانايي در كار را كه خداوند در سورهي مايده به آن اشاره فرموده 12 از يكديگر به ارث مي بريم و هيچ گاه زمين از چنين افرادي خالي نخواهد ماند. چهرهي هشام با شنيدن اين سخن از شدت خشم بر افروخته شد. سر به زير افكند تا در انديشه كه با طرح سوالاتي بتواند امام را مغلوب كند. پس از آن سوالاتي را مطرح كرد كه حضرت با بياني صريح و روشن به پاسخگويي پرداخت.
همسفر: آري با بررسي موقعيت امام و برخوردهاي ديگر او با هشام معلوم مي شود كه خليفه از پايگاه اجتماعي امام محمد باقر عليه السلام و فرزند بزرگوارش سخت بيمناك بود، از اين جهت به حاكم مدينه دستور مي دهد كه هر دو را به شام روانه سازد.
جوان: قطعا مي داني كه مسافرت حضرت به شام هر چند اجباري بوده و هشام بسيار مي كوشيد كه پدر و پسر را در برابر چشم مردم شام كوچك كند، اما پيروزي او در مسابقهي تيراندازي و مناظرهي حضرت با اسقف بزرگ مسيحيان به امام عظمت بخشيد كه همهي مردم شام از مقام شامخ حضرت آگاه شدند و خليفه مجبور شد هر دو را مرخص كند و آنان را به مدينه باز گرداند.
مشعل فروزان دانش و تقوی «امام محمد باقر» علیه السلام / ص 29 تا 31