ورود کاربران

ﺻﺪای ﻧﺎﻟﻪ اي ازﮐﻨﺞ زﻧﺪان (شعر)

ﺻﺪای ﻧﺎﻟﻪ اي ازﮐﻨﺞ زﻧﺪان 

ﺻﺪای ﻧﺎﻟﻪ اي ازﮐﻨﺞ زﻧﺪان             ﺑه ﮔﻮﺷﻢ ﻣﯽرﺳﺪ ﺑﺎ آه ﺳﻮزان

ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺑﺎﺷﺪ اﯾﻦﺻﻮت  ﻣﮑﺮر            ﺻﺪايﺣﻀـﺮت ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ

اﻟـﻬﯽ از دل زارم  ﮔــﻮاﻫﯽ              ﻧـﺪارم  ﺟﺰ  ﺗﻮ  ﻣﻦ دﯾﮕﺮ  ﭘﻨﺎﻫـﯽ

دﮔﺮﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﺟﺎن ﺑﺎﺑﺖ ﻧﺒﯿﻨﯽ           ﺑﻪ ﻣﺮﮔﻢ در   ﻣـﺪﯾﻨﻪ ﻣﯽﻧﺸـﯿﻨﯽ

رﺿﺎ  ﺑﺎﺑﺎ  ﺑﯿﺎ  اﻧﺪر  ﺑﺮ  ﻣﻦ                 ﺑﻪ داﻣﻦ ﮔﯿﺮ اﯾﻦﺳﺎﻋﺖ ﺳﺮ  ﻣﻦ

ﺑﯿﺎ زﻧﺠﯿﺮ از ﮔﺮدن ﺗﻮ  ﺑﺮدار                  ﺑﺮم ﺳﻮي وﻃﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻢﺧﻮﻧﺒﺎر

سير علوم و تاريخ شيعه در عصر امام رضا عليه السّلام‏

سير علوم و تاريخ شيعه در عصر امام رضا عليه السّلام‏

سياست إلهيّه أئمّه: با بنى عباس ايجاب نمود تا با آنان مسالمت نمايند، و بر احكام جائره صادره از قِبَلشان صبر نموده و دندان بر جگر نهند، براى هدف اصلى كه إذاعه حق بوده باشد. و اين امر پى نمى‏گيرد مگر با كار كردن در حال سِرّ و پنهان بدون آنكه آن دستگاههاى جائره جابره استشعار بدين مهم نمايند. زيرا اگر بنى عبّاس فى الجمله استشعار بدين امر مى‏نمودند أبداً رحمتى در آنان وجود نداشت كه مانع بروز آن نگردند.

و اگر آن گونه مسالمت نبود هر آينه فاتحه آنان و فاتحه شيعيان يكجا خوانده شده، يكسره شربت مرگ را مى‏نوشيدند پيش از آنكه منزلتشان و كراماتشان از فضائل و علوم و معارف به منصّه ظهور برسد. آن فضائل و علوم و معارفى كه به ذوى البصائر هشدار داد كه: ايشانند گنجينه داران علم رسالت و اهل بيت نبوّت.

مقتل حضرت معصومه سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

محبت بین امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه سلام الله علیها مثال زدنی بود . به قدری که دوری یکدیگر را اصلا نتوانستند تحمل کنند : لذا امام رضا علیه السلام وقتی در مرو اسقرار یافت نامه ای نوشت و حضرت معصومه سلام الله علیها را به مرو دعوت نمود . جالب این است که امام رضا به غلامشان دستور دادند که حضرت را سریع و بدون توقف به مرو بیاورند (1) .

به نقلی حضرت معصومه سلام الله علیها به همراه 5 برادرش و جمعی از برادرزادگان و غلامان و کنیزان بود . به شهر ساوه که رسید ، 23 تن از عزیزان و برادران خود را در ساوه به خون غلطان مشاهده کرد (2) . حضرت شروع به گریه کردن کرد به طوری که مریضی سختی حضرت را فرا گرفت . 

مردم قم وقتی از جریان شهادت برادران حضرت معصومه علیها سلام باخبر شدند و از ورود حضرت به ساوه نیز خبردار شدند به شهر ساوه رفته و آن حضرت را با استقبال گسترده ای به شهر قم آوردند و در منزل موسی بن خزرج ، بزرگ اشعری های قم جای دادند . بانوان با فضیلت قم دسته دسته به دیدار آن بانوی مجلله می شتافتند و اورا در سوگ عزیزان ازدست رفته اش تسلیت می گفتند  . و این در حالی بود که حضرت احوال مناسبی نداشتند(3) . چند روزی حضرت در شهر مقدس قم تشریف داشتند تا به دیارباقی شتافتند . 

بدن مطهر آن حضرت را غسل داده ، کفن کردند و به طرف باغ موسی بن خزرج -مکان فعلی حرم مطهر - آوردند . دوسوار نقاب دار از بیرون شهر آمدند و بر بدن آن حضرت نماز خواندند . آنگاه داخل سرداب شده و بدن مطهر را دفن کردند و رفتند و کسی آنان را نشناخت . (بعضی گفته اند این دو وجود نازنین حضرت رضا و امام جوادالائمه علیهما السلام بودند ، که با قلبی آکنده از اندوه و مصیبت آمده و یکی عزادار خواهر و دیگری عزادار عمه خود بوده) و موسی بن خزرج آن باغ را وقف حضرت معصومه سلام الله علیها نمود . و از بوریا و حصیر سقفی برروی قبر مطهر حضرت قرار داد . (4)

منابع : 1-من لا یحضره الخطیب .ج4ص461 . به نقل ازعلی اکبر مهدی پور . زندگانی کریمه اهل بیت علیهم السلام .ص142

2-علی اکبر مهدی پور ، زندگانی کریمه اهل بیت علیهم السلام ص143

3-علی اکبر مهدی پور ، زندگانی کریمه اهل بیت علیهم السلام ص144

4-تقویم شیعه .ص133

 

 

از امام جواد عليه السلام چيزي نمي دانم

تاريخ ولادت و اسم و لقب و كنيه و نسب حضرت جواد عليه السلام را بيشتر بدانيم

بـدان كـه در تاريخ ولادت آن حضرت اختلاف است . اشهر بين علما و مشايخ آن است كه در نوزدهم شهر رمضان يا نيمه آن سنه صد و پنج در مدينه مشرفه متولد شده ، و ابن عياش ولادت شريف را در دهم رجب ذكر كرده و در دعاى ناحيه مقدسه :

 اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى رَجِبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍ الثّانى و ابْنِهِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ  . مؤ يد قول او است .
اسـم شـريـف آن جناب محمّد و كنيت مشهور او ابوجعفر و القاب شريفش تقى و جواد است ، و مـخـتار و منتخب و مرتضى و قانع و عالم و غير اينها نيز گفته شده ، شيخ صدوق فرموده كه آن حضرت را  تقى  گفتند براى آنكه از حق تعالى ترسيد پس خداوند عز و جـل او را نـگـاه داشـت از شـر مـاءمـون در وقـتـى كـه مـاءمـون بـا حال مستى شبى بر آن حضرت وارد شد و شمشير زد بر آن حضرت تا آنكه گمان كرد كه آن جناب را به قتل رسانيد پس حق تعالى او را نگاه داشت از شر او. 

مؤ لف گويد: كه تفصيل اين بيايد در فصل معجزات آن حضرت ان شاء اللّه تعالى .

والده ماجده آن حضرت ام ولدى بود كه او را  سبيكه  مى گفتند و حضرت امام رضا عـليـه السـلام او را خـيـزران نـامـيـد و آن مـعـظـمـه از اهل نوبه بود و از اهلبيت ماريه قبطيه مادر ابراهيم پسر حضرت صلى اللّه عليه و آله و سـلم . و بـود آن مـخـدره از افـضـل زنـهـاى زمـان خـود و اشـاره فـرمـود بـه او حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سلم در قول خود. بِاَبىِ ابْنَ خِيَرَةِ اْلاِماءِ النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةِ  ؛پـدرم بـه قـربـان پـسـر بـهـتـريـن كـنـيـزان كـه از اهـل نـوبـه و پاكيزه است . و در خبر يزيد بن سليط و ملاقات او امام موسى عليه السلام اسـت در طـريـق مـكـه كـه فـرمـود بـه او كـه مـرا مـى گـيـرنـد در ايـن سال و امر به سوى پسرم على عليه السلام است كه همنام ( على ) و ( على ) است ، اما على اول ، پس على بن ابى طالب عليه السلام است و اما على ديگر، پس على بن الحـسـيـن عـليـه السـلام . خـداونـد عـطـا فـرمـايـد بـه پـسـرم عـلى فـهـم عـى اول و حـكمت و بينايى و محبت و دين او را و محنت على ديگر و صبر او را بر چيزى كه مكروه او اسـت و جـايـز نـيـسـت از بـراى او كـه تـكـلم كـنـد مـگـر بـعـد از هـارون بـه چـهـار سـال ؛ پس فرمود: هرگاه مرور كردى به اين موضع و ملاقات كردى او را و زود است كه ملاقات كنى او را پس بشارت بده او را به آنكه متولد مى شود از براى او پسرى كه امين و امانت دار و مبارك باشد و اعلام كند ترا به آنكه تو مرا ملاقات كردى پس خبر بده او را در آن وقـت كه آن جاريه كه اين پسر از او خواهد شد از اهلبيت ماريه قبطيه جاريه پيغمبر صـلى اللّه عـليه و آله و سلم است و اگر توانستى كه سلام مرا به آن جاريه برسانى برسان .
مـؤ لف گـويـد: كـه كـافـى اسـت در جـلالت اين معظمه جليله كه حضرت موسى بن جعفر عـليـه السـلام امـر فـرمـايـد يـزيـد بـن سليط را كه سلام آن حضرت را به او برساند هـمـچـنـان كـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليه و آله و سلم امر فرمود جابر بن عبداللّه انصارى را كه سلام آن حضرت را به حضرت باقر عليه السلام برساند.

و اما كيفيت ولادت آن حضرت پس چنان است كه علامه مجلسى رحمه اللّه در  جلاءالعيون  ذكر كرده ، فرموده : ابن شهر آشوب به سند معتبر از حكميه خاتون صبيه محترمه امـام مـوسـى كـاظم عليه السلام روايت كرده است كه روزى برادرم حضرت امام رضا عليه السـلام مـرا طـلبـيد و فرمود كه اى حكيمه امشب فرزند مبارك خيزران متولد مى شود بايد كـه در وقـت ولادت او حـاضـر بـاشـى ، مـن در خـدمـت آن حـضرت ماندم چون شب درآمد مرا با خيزران و زنان قابله در حجره آورد و از حجره بيرون رفت و چراغى نزد ما افروخت و در را بـر روى مـا بـسـت چـون او را درد زايـيـدن گرفت و او را بر بالاى طشت نشانديم چراغ ما خـامـوش شـد و از خاموش شدن چراغ مغمون شديم ناگاه ديديم كه آن خورشيد امامت از افق رحـم طـالع گـرديـد و در مـيـان طشت نزول نمود و بر آن حضرت پرده نازكى احاطه كرده بـود مـانـند جامه و نورى از آن حضرت ساطع بود كه تمام آن حجره منور شد و ما از چراغ مـسـتـغـنـى شـديـم . پـس آن نـور مبين را برگرفتم و در دامن خود گذاشتم و آن پرده را از خـورشـيـد جـمـالش دور كردم ناگاه حضرت امام رضا عليه السلام به حجره درآمد بعد از آنكه او را در جامه هاى مطهر پيچيده بوديم و آن گوشواره عرش امامت را از ما گرفت و در گـهـواره عـزت و كـرامـت گذاشت و آن مهد شرف و عزت را به من سپرد و فرمود كه از اين گـهـواره جـدا مـشـو. چـون روز سـوم ولادت آن حـضرت شد ديده حقيقت بين خود را به سوى آسـمـان گـشـود و بـه جـانب راست و چب خود نظر كرد و به زبان فصيح ندا كرد كه  اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّهِ. چون اين حالت غريب را از آن نور ديـده مـشاهده كردم به خدمت حضرت شتافتم و آنچه ديده و شنيده بودم به خدمت آن حضرت عـرض كـردم ، حـضـرت فـرمـود كـه آنـچـه بـعـد از ايـن عـجـايـب احوال او مشاهده خواهى كرد زياده است از آنچه اكنون مشاهده كردى .
و در كتاب  عيون المعجزات  به سند معتبر از كليم بن عمران روايت كرده است كه گـفـت : بـه خـدمـت حـضـرت امـام رضـا عليه السلام عرض كردم كه دعا كن حق تعالى ترا فـرزنـدى كرامت فرمايد، حضرت فرمود كه حق تعالى به من يك پسر كرامت خواهد كرد و او وارث امـامـت مـن خـواهـد بـود. چـون حضرت امام محمّد تقى عليه السلام متولد شد حضرت فـرمـود كـه حـق تعالى به من فرزندى عطا كرده است كه شبيه است به موسى بن عمران عـليه السلام كه درياها را مى شكافت و نظير عيسى بن مريم عليه السلام كه حق تعالى مقدس و مطهر گردانيده بود مادر او را و طاهر و مطهر آفريده شده بود پس حضرت فرمود كـه ايـن فـرزنـد مـن بـه جـور و سـتـم كـشـتـه خـواهـد شـد و بـر او خـواهـنـد گـريـسـت اهـل آسـمانها و حق تعالى غضب خواهد كرد بر دشمن او و كشنده او و ستم كننده بر او و بعد از قـتـل او از زنـدگـانـى بـهـره نـخـواهـد بـرد و بـه زودى بـه عـذاب الهـى واصل خواهد گرديد. در شب ولادت آن حضرت تا به صبح در گهواره با او سخن مى گفت و اسرار الهى را به گوش الهام نيوش ‍ او مى رسانيد. و مشهور آن است كه رنگ مبارك آن حضرت گندم گون بود و بعضى سفيد گفته اند و ميانه بالا بود، و مروى اسـت كـه نـقـش خـاتـم آن حضرت نعم القادر اللّه بود. انتهى . و تسبيح آن حضرت در روز دوازدهم و سيزدهم ماه است و اين است تسبيح آن جناب :
سـُبـْحـانَ مـَنْ لايـَعـْتـَدى عَلى اَهْلِ مَمْلَكَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ لايُؤ اخِذُ اَهْلَ اْلاَرضِ بِاَلْوانِ الْعَذابِ، سُبْحانَ اللّهِ وَ بِحَمْدِهِ .
و در  درّالنـظـيـم  از حـكـيـمه نقل كرده كه حضرت جواد عليه السلام روز سوم ولادتـش عـطـسه كرد و گفت : اَلْحَمْدللّهِ وَ صَلَّى اللّه عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى اْلاَئِمَّةِ الرّاشِدينَ.

منتهي الآمال ج2 باب يازده

کیفیت ولادت امام جواد علیه السلام

کیفیت ولادت امام جواد علیه السلام

و روى أيضا عن حكيمة بنت أبي الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام قالت:

لما حضرت ولادة الخيزران أم أبي جعفر عليه السّلام دعاني الرّضا فقال لي: يا حكيمة احضري ولادتها و ادخلي و اياها و القابلة بيتا و وضع لنا مصباحا و اغلق الباب علينا فلما اخذها الطلق طفى المصباح و بين يديها طست فاغتممت بطفإ المصباح، فبينا نحن كذلك اذ بدر أبو جعفر عليه السّلام في الطست و اذا عليه شي‏ء رقيق كهيئة الثوب يسطع نوره حتى أضاه البيت فأبصرناه فاخذته فوضعته في حجري و نزعت عنه ذلك الغشاء.

فجاء الرّضا عليه السّلام ففتح الباب و قد فرغنا من امره، فأخذه فوضعه في المهد و قال لي: يا حكيمة الزمي مهده. قالت: فلما كان في اليوم الثالث رفع بصره الى السماء ثم نظر يمينه و يساره ثم قال: أشهد ان لا إله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه، فقمت ذعرة فزعة فأتيت ابا الحسن عليه السّلام فقلت له: لقد سمعت من هذا الصبي عجبا، فقال: و ما ذاك؟ فأخبرته الخبر، فقال: يا حكيمة ما ترون من عجائبه اكثر. «1»

ترجمه روایت: 

حكيمه دختر موسى بن جعفر عليه السّلام گفت: موقع زايمان خيزران مادر حضرت جواد كه شد امام  رضا علیه السلام من را  خواست و  فرمود: در سر زايمان فرزندم باش خودت با خيزران و قابله در يك اطاق باشيد براى ما چراغى آورد و درب را بر روى ما بست همين كه حالت زايمان دست داد چراغ خاموش شد طشتى جلو او بود من از خاموش شدن چراغ غمگين شدم ناگاه حضرت جواد در طشت قرار گرفت روى پيكرش چون جامه پرده‏اى نازك قرار داشت چنان نور از آن ميدرخشيد كه اطاق روشن شد. كاملا مشخص ديده ميشد او را برداشته در آغوش گرفتم آن روكش را از پيكرش جدا كردم حضرت رضا عليه السّلام آمد و درب را گشود ما از كار خيزران فارغ شده بوديم او را گرفت و در گهواره گذاشت بمن فرمود:

حكيمه پيوسته كنار گهواره‏اش باش.

حكيمه گفت: روز سوم چشم به آسمان انداخت بعد بجانب چپ و راست متوجه شده گفت:

 «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمّدا رسول اللَّه»

من وحشت زده از جاى پريدم و خدمت ابا الحسن حضرت رضا عليه السّلام رفتم و عرض کردم: آقا چيز عجيبى از اين كودك ديدم پرسيد چه چيز. جريان را توضيح دادم. فرمود: حكيمه عجايب زيادى از او مشاهده خواهيد كرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) مسند الإمام الجواد(ع)، العطاردي ،ص:13