ورود کاربران

مرثیه امام صادق علیه السلام

ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت 

دل مرا که بسی بود خون ، نشانه گرفت

              چو جدخویش علی سالهابه خانه نشاند              

زد دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت

                            هنوز خانه زهرا نرفته بود ز یاد                            

 که آتش از در  و دیوار من زبانه گرفت

نشان امامت

نشان خردورزی

«صفوان جمّ«صفوان جمّال» از جمله اصحاب و یاران امام کاظم علیه السلام که به شغل شتربانی مشغول بود، هر از چند گاهی، برای کسب فیض و بهره مندی از بیکران دانش ائمه علیهم السلام نزد ایشان شرفیاب می شد.

خود می گوید: روزی نزد امام صادق علیه السلام رفته تا در مورد پاره ای از مسائل و موضوعات از جمله موضوع امامت از ایشان پرسشی نمایم تا بدانم پس از امام صادق علیه السلام پیشوا و مقتدای شیعیان چه کسی خواهد بود؟

از امام پرسیدم: «[پس از شما] عهده دار امر امامت چه کسی خواهد بود؟» امام در پاسخ فرمود: «از جمله نشانه های فردی که پیشوا و امام مسلمانان می شود، این است که به سرگرمی نمی پردازد و دل مشغول بازیچه نمی شود و از کارهای بیهوده پرهیز می نماید.» در همین حین فرزند او، موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد خانه شد، در حالی که همراه خود بزغاله ای داشت. من به او نگریستم و تعجب کردم که چگونه این رفتار او با سخن امام صادق علیه السلام سازگاری می یابد. کمی دقت کردم دیدم او به بزغاله می فرماید: «در برابر پروردگار خود فروتن باش!» ازدانایی و بینش او شگفت زده شدم. امام صادق علیه السلام او را در آغوش کشید و فرمود:« پدر و مادرم به فدایت که به سرگرمی و بیهودگی نمی پردازی.»

 

غير اين حالت چيزى از او نديده‏ام (عبادت امام کاظم)

غير اين حالت چيزى از او نديده‏ام (عبادت امام کاظم علیه السلام)

روايت كرده شيخ صدوق از عبد اللّه قزوينى كه گفت: روزى بر فصل بن ربيع داخل شدم، بر بام خانه خود نشسته بود چون نظرش بر من افتاد مرا طلبيد، چون نزديك رفتم گفت: از اين روزنه نظر كن در آن خانه چه مى‏بينى؟
گفتم: جامه‏اى مى‏بينيم كه بر زمين افتاده است، گفت: نيك نظر كن، چون تأمّل كردم. گفتم: مردى مى‏نمايد كه به سجده رفته باشد. گفت: مى‏شناسى او را؟

گفتم: نه، گفت: اين مولاى تو است. گفتم: مولاى من كيست؟ گفت: تجاهل مى‏كنى نزد من؟ گفتم: نه، من مولايى براى خود گمان ندارم.

گفت: اين موسى بن جعفر عليه السّلام است، من در شب و روز تفقّد احوال او مى‏نمايم و او را نمى‏يابم مگر بر اين حالتى كه مى‏بينى، چون نماز بامداد را ادا مى‏كند تا طلوع آفتاب مشغول تعقيب است، پس به سجده مى‏رود و پيوسته در سجده مى‏باشد تا زوال شمس و كسى را موكّل كرده است كه چون زوال شمس شود او را خبر كند، چون زوال شمس مى‏شود برمى‏خيزد و بى آن كه وضويى تجديد كند مشغول نماز مى‏شود، پس مى‏دانم كه به خواب نرفته بوده است در سجود خود و چون نماز ظهر و عصر را با نوافل ادا مى‏كند باز به سجده مى‏رود و در سجده مى‏باشد تا غروب آفتاب و چون شام مى‏شود به نماز برمى‏خيزد و بى‏آن كه حدثى كند يا وضويى تجديد نمايد مشغول نماز مى‏گردد و پيوسته مشغول نماز و تعقيب مى‏باشد تا وقت نماز خفتن داخل مى‏شود، نماز خفتن را ادا مى‏كند، و چون از تعقيب نماز خفتن فارغ مى‏شود افطار مى‏نمايد بر بريانى كه برايش مى‏آورند، پس تجديد وضوء مى‏نمايد و بعد از آن سجده به جا مى‏آورد. و چون سر از سجده برمى‏دارد اندك زمانى بر بالين خواب استراحت مى‏نمايد پس برمى‏خيزد و تجديد وضوء مى‏نمايد و پيوسته مشغول عبادت و نماز و دعا و تضرّع مى‏باشد تا صبح و چون صبح طالع شد مشغول نماز صبح مى‏گردد. و تا او را به نزد من آورده‏اند عادت او چنين است و به‏ غير اين حالت چيزى از او نديده‏ام.

چون اين سخن را از او شنيدم گفتم: از خدا بترس و اراده بدى نسبت به او مكن كه باعث زوال نعمت تو گردد، زيرا كه هيچ كس بد نسبت به ايشان نكرده است مگر آن كه به زودى در دنيا به جزاى خود رسيده است.
فضل گفت كه: مكرّر به نزد من فرستاده‏اند كه او را شهيد كنم و من قبول نكردم و اعلام كردم ايشان را كه اين كار از من نمى‏آيد و اگر مرا بكشند نخواهم كرد آنچه از من توقّع دارند.

منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏3،ص:1471 -1472

اثبات امامت امام کاظم

مرحوم شيخ حرّ عاملى و راوندى و ديگران بزرگان آورده اند:
پس از آن كه امام جعفر صادق عليه السلام به شهادت رسيد، يكى از فرزندانش به نام عبداللّه  كه بزرگ ترين فرزند حضرت بود ادّعاى امامت كرد.
امام موسى كاظم عليه السلام دستور داد تا مقدار زيادى هيزم وسط حياط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نمايد.
چون عبداللّه وارد شد، ديد كه جمعى از اصحاب و شيعيان سرشناس نيز در آن مجلس حضور دارند.
و چون عبداللّه كنار برادر خود امام كاظم عليه السلام نشست ، حضرت دستور داد تا هيزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هيزم ها، آتش زيادى تهيه گرديد.
تمامى افراد حاضر در مجلس ، در حيرت و تعجّب فرو رفته بودند و از يكديگر مى پرسيدند كه چرا امام موسى كاظم عليه السلام چنين كارى را در آن محلّ و مجلس انجام مى دهد.
آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست ؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گرديد.
پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تكان داد و آمد در جايگاه اوّليه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر اين كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق عليه السلام امام و خليفه هستى ، بلند شو و همانند من در ميان آتش بنشين .
عبداللّه چون چنان صحنه اى را ديد و چنين سخنى را شنيد، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن كه پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترك كرد.
همچنين داود رقّى حكايت كند:
روزى به محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پس ‍ از عرض سلام در كنارى نشستم ، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليهما السلام وارد شد و از شدّت سردى هوا، لباس هاى خويش ‍ را به دور خود پيچيده بود.
همين كه امام موسى كاظم عليه السلام نزد پدر آمد، امام صادق عليه السلام اظهار داشت : اى فرزندم ! در چه حالتى هستى ؟
پاسخ داد: در سايه رحمت و پناه خداوند متعال هستم ، و بعد از آن اظهار نمود: اى پدر! من اشتهاى مقدارى انگور و انار دارم ؟
داود رقّى گويد: من با خود گفتم : چگونه حضرت در اين فصل زمستان و سرماى شديد اشتها و ميل به تناول اين نوع ميوه ها را دارد، ولى حضرت از افكار درونى من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چيز و هر كارى قدرت دارد.
و سپس به من فرمود: اى داود! بلند شو و برو داخل حياط منزل ببين چه خبر است ؛ و در باغ چه مى بينى ؟
پس ، از جاى خود برخاستم و به طرف حياط حركت كردم ، همين كه وارد حياط شدم ، با حالت تعجّب ديدم درخت انگور و انار پر از ميوه است .
با ديدن اين صحنه شگرف ، بر اعتقاد و ايمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم : اكنون به اسرار و علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم كامل گرديد.
سپس مقدارى از انگور و تعدادى انار چيدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسى كاظم عليه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت :
اين از فضل پروردگار است ، كه ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامى داشته است .

احتجاج امام موسى كاظم بر ابى يوسف‏

ميان أبو يوسف قاضى أبو الحسن موسى الكاظم عليه السّلام در حضور مهدىّ عبّاسى سوالاتی در رابطه با حج مطرح شد، و آن حضرت از أبو يوسف پرسشى فرمود كه از جوابش درماند و نتوانست چيزى بگويد، پس به آن حضرت گفت: من قصد دارم از شما پرسشى كنم، فرمود: بيان كن.

پرسيد: استفاده از سايه‏بان براى محرم چه حكمى دارد؟ فرمود: جايز نيست.

گفت: اگر چادر بزنند و داخل آن بشوند چطور؟ فرمود: عيبى ندارد.

أبو يوسف گفت: آن دو با هم چه فرقى دارند؟

راوى گويد: حضرت كاظم عليه السّلام فرمود: آيا زن حائض نمازش را بايد قضا كند؟
گفت: نه، فرمود: روزه را چطور؟ گفت: آرى بايد قضايش را بجاى آورد، فرمود: براى چه؟ گفت: حكم خدا اين چنين است، حضرت فرمود: آنهم اين گونه است! مهدىّ عبّاسى به أبو يوسف گفت: مى‏بينم كه نتوانستى كارى از پيش برى، گفت:
اى أمير المؤمنين جواب دندانشكنى بمن داد.

احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 362