چرا أميرالمؤمنين عليه السّلام ميزان اعمال است؟
معنى «ميزان» و توضيح اين مقام محتاج به دو مقدّمه است:
مقدّمه اوّل آنكه: الفاظى كه در لغت وضع شده است آنها داراى معانى كليّه هستند، نه آنكه معنى آنها خصوص فردى خاصّ باشد؛ مثلًا لفظ «چراغ» را كه وضع كردند براى يك معنى كلّى بود كه عبارت است از موجودى نورانى كه در تحت خود موجودات ظلمانى را روشن مىكند. در آن زمان چراغ منحصر بود به يك رشته كه در ظرف روغن مىگذاردند و سر رشته را آتش زده از او روشنى و دود خارج مىشد؛ به اين موجود خاصّ به اين كيفيّت خاصّه چراغ مىگفتند. سپس كه چراغ نفت رائج شد و نفت را در ظرفى سر بسته ريخته و فتيلهاى در آن گذارده و روى فتيله حبابى از شيشه قرار مىدادند به اين هم «چراغ» گفتند، بدون مختصر عنايتى در تغيير اسم چراغ؛ گوئى همان معنى چراغى كه سابقاً با روغن بود همان معنا به عينه در اين چراغ نفتى حبابدار وجود دارد. پس خصوصيّت روغن چراغ و دود فتيله دخالتى در معنى اسم چراغ نداشته، بلكه معنا همان معناى كلّى بوده كه جسمى خود نورانى و نوردهنده باشد. و چون اين معنى كلّى در اين دو فرد از ساختمان چراغ تفاوت نداشت لذا به همان عنايت اوليّهاى كه لفظ چراغ را براى آن فرد اول استعمال كردند به همان عنايت در فرد دوّم نيز استعمال مىكنند و هكذا. پس از آنكه چراغ گازى اختراع شد و به دنبال آن چراغ كهربائى و برق پيدا شد با انواع و اشكال مختلفه آن، به همه همان چراغ را گفتند. اين مطلب اختصاص به لفظ چراغ ندارد، لفظ چراغ يك مثالى بود كه زده شده، تمام الفاظ از اين قبيلند.
لفظ «ميزان» نيز اينطور است. ميزان يعنى ترازو و آلت سنجش، اجسام را كه اوّل با يك ترازوى دو كفّهاى كه به اطراف كفّههاى آن زنجيرهاى بلندى بود و در رأس آن شاهين قرار داشت مىگفتند، سپس به ترازوهائى كه با دو كفّه بوده و زنجير ندارد و شاهين آن پائين است به همان عنايت اوليّه مىگويند، و سپس به قپان كه يك كفّه بيش ندارد، و به باسكول و قپانهاى فنرى به همه به يك منوال و يك عنايت ترازو و ميزان مىگويند. و در عين حال باز ملاحظه مىشود كه لفظ ميزان را براى عيار خصوص جسمانيات و سنگينى آنها وضع نكردهاند، بلكه ميزان يعنى آلت سنجش؛ و بديهى است كه آلت سنجش هر موجودى غير از اصناف و انواع ديگر است. به آلت سنجش مقدار مصرف كيلووات برق كنتور يا ميزانيّه مىگويند، به آلت سنجش مقدار جريان آب ميزانيّه مىگويند به آلت سنجش حرارت بدن درجه و ميزانيّه مىگويند، و به آلت سنجش فشار خون و ضربان قلب و به آلت سنجش مقدار شدّت جريان برق و يا قوّه الكتروموتورى به همه ميزانيّه مىگويند، به آلت سنجش باد و زلزله و حرارت جوّ و فشار جوّ ميزانيّه مىگويند.
پس ميزانيّه لفظ عامّى است كه به همه گفته مىشود، و ميزان سنجش هر چيز متناسب با خود اوست. ميزان سنجش آب غير از حرارت، و ميزان سنجش ضربان قلب غير از ترازوى هيزم كشى است. اگر بخواهيم محبّت را اندازه بگيريم و مقدار آنرا با ميزانيّه صحيحى در افراد معيّن كنيم چه ميزانيّهاى لازم است و بايد به چه شكلى بوده باشد؟ اگر بخواهيم خضوع و خشوع و عبوديّت و تقوى و صدق و غيرت و حميّت و ايثار و انفاق و جهاد و شجاعت و فناى از هستى مجازى و بقاء بوجود حقّ و تجلّى اسماء و صفات و درجه معرفت را اندازهگيرى كنيم هر يك از آنها چه ميزانيّهاى لازم دارد و به چه شكل بايد بوده باشد؟ پس از آنكه دانستيم ميزانيّه هر چيز حتماً بايد متناسب با خود او بوده باشد.
مقدّمه دوّم آنكه: در آيات قرآن و أخبار ائمّه طاهرين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين وارد است كه: در دنيا خدا ميزانى براى أعمال قرار داده، و در آخرت نيز اعمال را توزين مىكنند؛ وليكن در هيچ آيه و خبرى ديده نمىشود كه ترازوى اعمال در يك كفّهاش حسنات و در كفّه ديگر بديها و سيّئات است. بلكه آيات و اخبار دلالت دارد بر آنكه حسنات داراى ارزش و ثقل بوده و سيّئات بىارزش و بىثقل است؛ و در آن عالم ربوبى آنچه دست را مىگيرد حسنات است، و سيّئات در آنجا تاب مقاومت و ايستادگى ندارد. كسى كه اعمال نيكوى او زياد باشد ميزان او سنگين، و كسى كه كم باشد سبك است؛ و سيّئات موجب سبكى ميزان مىگردد: وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُون[1]
در «توحيد» مرحوم صدوق روايتست از أميرالمؤمنين عليه السّلام:
إنَّما يَعنِى الحِسابَ توزَنُ الحَسَنَاتِ و السَّيِّئاتِ، وَ الحَسَناتُ ثِقلُ المِيزانِ وَ السَّيِّئاتُ خِفَّة المِيزانِ.[2]
و در «احتجاج» از حضرت صادق عليه السّلام روايتست:
أنَّهُ سُئلَ أوَ لَيسَ تُوزَنُ الأعمالُ؟ قالَ: لا! لأنّ الأعمالَ لَيسَ أجسامًا و إنَّما هِىَ صِفَة ما عَمِلُوا، و إنَّما يَحتاجُ إلَى وَزنِ الشَّىءِ مَن جَهِلَ عَدَدَ الأشياءِ و لايَعرِفُ ثِقلَها و خِفَّتَها و أنّ اللهَ لايَخفَى عَلَيهِ شَىءٌ. قيلَ: فَما مَعنَى الميزانِ؟ قالَ: العَدلُ. قيلَ: فَما مَعناهُ فى كِتابِهِ: فَمَن ثَقُلَت مَوازينُهُ؟ قالَ: فَمَن رَجَحَ عَمَلُهُ.[3]
از اينجا خوب استفاده مىشود كه عمل خير در نزد خدا مىرود و روح انسان را با ارزش مىكند، و عمل شرّ بسوى خدا نمىرود بلكه در جهت عكس به عالم بُعد و دورى انسان را مىكشاند. خدا حقّ است و چيزى كه در نزد خدا است حقّ است، و در مقابل چيزى كه در نزد خدا نيست هَباء و باطل و گم و خراب است.
در قرآن مجيد وارد است: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه،[4] و همچنين در (سوره 58 مجادله، آيه 11) مىفرمايد: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات؛[5] كه در اين دو آيه صعود و رفع در اعمال صالحه ملحوظ است. و به عكس راجع به دورى يا عمل زشت، صعود تعبير نمىكند بلكه هبوط و پائين آمدن و گم شدن است: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين؛[6] و در (سوره رعد 13 آيه 17) مىفرمايد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْض.[7]
و درباره كسانى كه اعتقاد به خدا و روز قيامت ندارند خداوند مىفرمايد: اصلًا آنها عمل ارزنده ندارند؛ و بنابراين چون حسنات آنها صفر است و سيّئات هم كه قابل اندازهگيرى نيست (چون هباء و باطل و نابود است) لذا ابداً در روز قيامت ميزانى براى آنها اقامه نمىشود: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالًا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياة الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً، أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة وَزْنا.[8] و در مقام بيانعدل خدا، بيان مىفرمايد كه: اگر به اندازه يك حبّه از خردل كسى كار نيك كرده باشد آن يك حبّه را حاضر مىكنند، و به او حتّى به اين مقدار هم ستم نمىشود: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ.[9]
معلوم است كه مراد از حبّه خردل از حسنات است نه از سيّئات. چون خدا در مقام بيان نفى ستم است به ذى نفسى، و ستم آن وقتى است كه حسنات او را به شمارش نياورند، ولى اگر سيّئات او را به شمارش نياورند لطفى است به او نه ستمى است به او؛ و از اين آيه نيز خوب واضح مىشود كه حسنات قابل آوردن و حساب كشيدن و در موازين قسط وارد نمودن است.
به هرحال پس از واضح شدن اين دو مقدّمه مىگوئيم كه:
مراد از ميزان عمل هر امّتى عمل پيغمبر يا وصىّ آن پيغمبر است. چون خدا آن پيغمبر و وصىّ او را فرستاده تا مردم را در سطح عقايد و افكار و رفتار خود دعوت كند؛ پس هر فردى كه عملش به عمل پيغمبرش نزديكتر باشد در مقام اخروى به او قريبتر، و هر كس حسناتش كمتر باشد دورتر واقع خواهد شد.
در «كافى» و «معانى الاخبار» از حضرت صادق عليه السّلام منقولست:
أنّه سُئِلَ عَن قَولِ اللهِ عَزَّوجَلَّ: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة قَالَ: هُمُ الأنبياءُ و الأوصياءُ عَلَيهِمُ السَّلامُ.[10]
بنابراين معانى اين أخبار كه مىفرمايد: علىّ بن أبىطالب ميزان عمل است، و در زيارت آن حضرت مىخوانيم: السّلامُ عَلَى مِيزانِ الأعمالِ خوب واضح مىشود، كه اعمال زشت موجب دورى و بُعد و قابل توزين نيست، و اعمال حسنه است كه بايد اندازهگيرى شود؛ در اين صورت اعمال امّت را با اعمال حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام اندازهگيرى مىكنند. مثلًا در مقام عبادت، عبادتهاى آن حضرت را مىگذارند و عبادت هر فرد را با او مىسنجند؛ از نقطه نظر خلوص هر قدر درجه آن عبادت به آن حضرت نزديك باشد مقام او به مقام آن حضرت نزديكتر، و هر چه دورتر باشد دورتر است. در مقام نماز، نماز آن حضرت را مىگذارند و نماز هر كس را با آن نماز مىسنجند؛ آن نمازهائى كه از آن حضرت ديده شد، آن طيران روح در حال نماز و بيهوش افتادن در ميان نخلستان و تير از پا بيرون كشيدن و يكسره محو در انوار خدا شدن.
در مقام عدل و انصاف، عدل آن حضرت را معيار قرار مىدهند، كه چگونه در عين آنكه ممالك اسلامى در دست آن حضرت بود و أقران آن حضرت مانند عبدالرّحمن بن عوف و عبدالرّحمن بن أبىبكر و معاويه و عمرو عاص هر يك كوههائى از ثروت اندوختند و پس از موت بعضى از آنها براى تقسيم تركه تا چند روز تبرزن شمشهاى طلائين آنان را خرد مىكرد، ولى آن حضرت براى يك صاع گندم كه[11] به برادرش عقيل بدهد، درحاليكه مىدانست او و فرزندانش گرسنهاند و گرد و غبار فقر و پريشانى در چهره آنان نشسته بود، و چندين بار عقيل خدمت آن حضرت رسيد و يك من گندم از بيت المال طلب كرد، آن حضرت آهن را داغ كند و بر بدن او نزديك كند بطورى كه ناله عقيل بالا آيد، و حضرت به او بگويد: واى بر تو! از اين آتش كه انسانى به جهت لعب تهيه كرده ناله مىكنى، و چگونه مرا دعوت مىكنى به آن آتشى كه جبّار آن را به جهت غضب براى ستمكاران تهيّه نموده است؟! و يا دخترش از بيتالمال گلوبندى عاريه بگيرد، و آنطور حضرت به او پرخاش كند! و حضرت امام حسن عليه السّلام پس از رحلت آن حضرت در فراز منبر در مسجد كوفه فرمود: پدرم از دنيا رفت و چيزى نگذارد جز چهار صد درهم كه مىخواست براى اهل خود كنيزى بخرد!
آرى آن كسى كه مىفرمايد:
وَ اللهِ لَو اعطيتُ الأقاليمَ السَّبعَة بِما تَحتَ أفلاكِها عَلَى أن أعصِىَ اللهَ فى نَملَة أسلُبُها جُلبَ شَعيرَة ما فَعَلتُ! و أنّ دُنياكُم عِندى لاهوَنُ مِن وَرَقَة فى فَمِ جَرادَة تَقضَمُها![12]
و نه تنها آنچه از افلاك در دست او باشد حاضر است بدهد و جلب شعيرى را از دهان مورچهاى نربايد، بلكه قسم ياد مىكند كه اگر به سختترين عقوبت گرفتار آيم در نزد من خوشتر است از آنكه به كسى ستم كنم:
وَ اللهِ لأن أبيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعدانِ مُسَهَّدًا أو اجَرَّ فى الأغلالِ مُصَفَّدًا أحَبُّ إلَىَّ مِن أن القَى اللهَ و رَسُولَهُ يَومَ القيامَة ظالِمًا لِبَعضِ العِبادِ و غاصِبًا لِشَىءٍ مِنَ الحُطامِ![13]
و در مقام ايثار و انفاق به مساكين، ايثار و انفاق آن حضرت را معيار قرار مىدهند: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا.[14] و در مقام جهاد فى سبيل الله بالأموال و الأنفس و الألسن، جهادهاى آن حضرت را ميزان مىگيرند. و در مقام كظم غيظ و بدون هوى و هوس زيست كردن، كظم غيظ و طهارت آن حضرت را ميزان مىگيرند.
در وقتى[15] كه آن حضرت به بصره براى دفع اصحاب جمل حركت مىكرد در ربذه فرود آمده و در خيمه خود مشغول پينه زدن به نعل خود بود. حجّاج كه از مكّه مراجعت كرده بودند آمده بودند از آن حضرت مسائلى سؤال كرده آن حضرت را ملاقات كنند؛ و در بيرون خيمه انتظار مىكشيدند. ابن عبّاس داخل خيمه آن حضرت رفت و گفت: يا على قسم به خدا اين امّت محتاجترند به تو از آنكه در خيمه بنشينى و كفش خود را وصله بزنى! أميرالمؤمنين به كلام او هيچ اعتنائى ننمود تا كفش خود را پينه زد، و سپس دو لنگه را پهلوى هم قرار داده گفت: اى ابن عبّاس! بگو ببينم اين يك جفت نعل چقدر قيمت دارد؟ ابن عبّاس گفت: درهمٌ او نصفٌ. أميرالمؤمنين فرمود: قسم به خدا ارزش اين يك جفت نعال در نزد من بيشتر است از اين حكومتى كه مرا به او دعوت مىكنيد، مگر آنكه بتوانم حقّى را بپاى دارم يا باطلى را دفع كنم![16]
و در مقام ايثار و فداكارى شخصيّت درباره رسول اكرم و دين، ليلة المبيت و دفاع آن حضرت را از حضرت رسول الله در غزوه احد و ساير غزوات معيار و ميزان قرار مىدهند.
و بطور كلّى در تمام صفات و افعال، آن حضرت را شاخص مىگيرند و اعمال امّت و شيعيان را با اعمال او اندازهگيرى مىكنند. عمل هر كس به عمل آن حضرت نزديكتر و عقربه ميزانيّه عملسنج، نمازسنج، جهادسنج، زكاتسنج، قرآنسنج و ... نزديك عمل او قرار گرفت آن عمل ثقيلتر و سنگينتر است. و اگر فرضاً كسى عملى انجام داد كه از هر جهت صد در صد خالصاً لوجه الله الكريم بوده باشد عقربه عملسنج روى عمل آن حضرت قرار مىگيرد، و در اين صورت آن كس فانى در مقام ولايت او شده است؛ هنيئاً له. و اگر كسى هيچ عمل خوبى نداشت، عقربه در آن طرف كه طرف مقابل است واقع مىشود. و افرادى كه عمل دارند ولى مشوب است در اين بين به حسب اختلاف درجه اخلاص و غير اخلاص قرار مىگيرند؛ و لذا هر كس در قيامت مقام و منزلتى خاصّ دارد. اين راجع به ميزان بودن آن حضرت.
انوارالملكوت، ج2، ص: 133 تا 141
[1] سوره الأعراف (7) آيه 8 و 9: [ميزان سنجش در آن روز، حقّ مىباشد؛ پس كسى كه ميزآنهاى وى سنگين باشد پس ايشانند البتّه رستگاران. و كسى كه ميزانهاى وى سبك باشد، پس ايشانند كسانى كه نفوس خود را به ضرر باختهاند؛ به سبب آنكه دأبشان اين بوده است كه به آيات ما ستم روا مىداشتهاند.]
[2] تفسير الصافى، ج 2، ص 181.
[4] سوره فاطر (35) آيه 10: [كلمه پاك و پاكيزه به سوى خدا بالا مىرود؛ و عمل صالح كلمه پاك را بالا مىبرد.]
[5] [تا بدين سبب، خداوند مقام كسانى را كه از شما ايمان آوردهاند به يك درجه؛ و كسانى را كه به ايشان علم داده شده است، به چندين درجه بالا ببرد.]
[6] سوره التّين (95) آيه 5: [و سپس او را در پائينترين درجات سفل و پستى پائين آورديم.]
[7] [پس امّا آن كف به واسطه حركت سيل به كنارى پرتاب مىشود. و امّا آنچه براى مردم مفيد و نافع است در روى زمين؛ پس از نشستن سيل باقى مىماند.]
[8] سوره الكهف (18) آيه 103 إلى 105: [بگو (اى پيامبر!) آيا من شما را آگاه بنمايم بر آن كسانى كه اعمالشان زيانبارتر است؟! آنان كسانى هستند كه سعى و كوشش آنها در راه تحصيل زندگانى پائينتر و پستتر گم شده است در حالى كه خودشان مىپندارند كه از جهت كار و كردار، نيكو عمل مىنمايند! هان اى پيامبر! ايشانند كسانى كه به آيات و علامات پروردگارشان، و به ديدار و لقاى وى كفر ورزيدهاند! بنابراين اعمالشان جملگى حبط و نابودگرديده است؛ و ما براى آنها در روز بازپسين ميزان عملى را اقامه نخواهيم نمود.]
[9] سوره الأنبيآء (21) آيه 47: [ما براى روز قيامت، ميزآنهاى عدل و داد را قرار مىدهيم؛ پس ابداً به صاحب نفسى ستم نمىشود. و اگر آن ستم به قدر سنگينى يك حبّه خردل (يك دانه فلفل) بوده باشد ما آن را مىآوريم و ما محاسب كافى و تامّ و تمامى هستيم.]
[10] تفسير الصّافى، ج 3، ص 341: [سؤال شد از كلام الهى: «ما در روز قيامت ميزان قسط و عدل برقرار مىنمائيم.» فرمود: ميزان عدل و قسط انبياء و اوصياء عليهم السّلام هستند. مترجم]
[11] نهج البلاغه، ج 2، ص 216، فى خطبة رقم 224 أوّلها: واللهِ لأن ابيتَ علَى حَسَكِ السَّعدانِ مُسَهَّدًا.
[12] نهج البلاغة، شرح عبده، ج 2، ص 218، خطبه 224: [قسم به خدا اگر تمامى آسمانهاى هفتگانه را با كُرات درون آنها به من ببخشايند در مقابل اينكه دانه جوى را از دهان مورى درآورم انجام نخواهم داد. و بدرستى كه دنياى شما نزد من پستتر است از برگ گياهى كه در دهان ملخى در حال جويدن است. مترجم]
[13] نهج البلاغه، ج 2، ص 216، فى خطبة رقم 224: [قسم به خدا اگر بر روى خار مغيلان شب را به روز آورم و يا در ميان غل و زنجير بر روى زمين كشيده شوم پسنديدهتر است نزد من از اينكه خداوند را ملاقات كنم در روز قيامت درحاليكه نسبت به بعضى از بندگانش ظلم نموده باشم و از حطام دنيا غصب كرده باشم. مترجم]
[14] سوره الإنسان (76) آيه 8: [و بر اساس محبّت خداوندى مسكين و يتيم و اسير را اطعام مىنمايند.]
[15] منتهى الآمال، ص 109، نقلًا عن المفيد (ره).
[16] در نهج البلاغه، فى باب الحكم، طبع مصر، عبده، ج 4، ص 52، حكمة 236: قال عليه السّلام: واللهِ لدنياكم هذه أهون فى عينى من عِراق خنزير فى يد مجذوم! و در ج 1، ص 37 ضمن مكاتبه به عثمان بن حنيف مىفرمايد: و لألفيتم انَّ دنياكم هذه ازهد عندى من عطفه عنزٍ!