ورود کاربران

اجتماع صفات متضادّه در امير المؤمنين


اجتماع صفات متضادّه در امير المؤمنين عليه السلام

جامع «نهج البلاغه» مرحوم سيّد رضى در مقدّمه‏اى كه بر آن نوشته است گويد: از عجائب امير المؤمنين عليه السلام آن عجايبى كه اختصاص به خود او داشته و هيچ كس نتوانسته است با او مشاركت كند آن است كه چون شخص متأمّل و متفكّر در كلمات آن حضرت راجع به زهد و موعظه و ياد آورى خدا و منع از توجّه به دنيا و غير خدا به دقّت بنگرد و تأمّل كند و از موقعيت آن حضرت با آن جلالت قدر و نفوذ قدرت و سيطره كليّه بر امّت صرف نظر كند و به كلىّ شئون اجتماعى آن حضرت را از دل خارج كند هيچ گونه شكّ و ترديدى براى او پيدا نمى‏شود كه اين مواعظ، كلام يك زاهد است كه غير از زهد بهره‏اى نداشته و به غير از عبادت شغلى نداشته، هميشه سر خود را در خانه شكسته و بيغوله‏اى فرو برده يا در دامنه كوهى سكنى گزيده و با احدى رفت و آمد نداشته و غير از حسّ خود و نفس خود چيزى را نديده و برخورد نكرده است.

علی هو امیرالمؤمنین

بریدة بن الحصیب الاسلمی:

اَمَرَنا رَسول الله صلی الله علیه و آله اَن نُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ بِاِمرَةِ المُؤمِنینَ وَ نَحنُ سَبعَةٌ وَ اَنَا اَصغَرُ القَومِ یَومَئِذٍ

برید پسر حصیب اسلمی می گوید :

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که به علی سلام کنیم با لقب امیرالمؤمنینی و ما هفت نفر بودیم . که در آن هنگام من از همه آن هفت نفر کوچکتر بودم .

خلیفة النبی و یوم الانسانیة/ص 155 /ح1 /آیة الله سید رضا صدر

پس جهنم چه؟؟

در زمان عمر روزی اسقف نجران به مدینه آمد تا جزیه ی خود و سایر مسیحیان نجران را بپردازد.

عمر به او گفت :«اسلام بیاور»

اُسقف گفت :« شما مسلمانان میگویید خداوند تعالی بهشتی دارد که به اندازه ی آسمانها و زمین است بگو ببینم پس جهنم در کجاست ؟»

سوالات قیصر روم

 

هنگامی که عمر به خلافت نشست روزی یکی از اطرافیانش به نام حارث بن سنان ازدی با یکی از انصار نزاع و اختلاف پیدا کرد و هر دو برای رفع اختلاف به نزد عمر رفتند. عمر حق را به مرد انصاری داد حارث عصبانی شد و از مدینه خارج گردید و خودش را به قیصر روم رسانید و از او امان گرفت و از اسلام برگشت. و بعد هم هر چه از قرآن بلد بود فراموش کرد به جز این آیه قرآن که خداوند میفرماید:

تفسير آيه شريفه «رجال صدقوا» و شهادت امیرالمومنین

تفسير آيه شريفه «رجال صدقوا» و شهادت امیرالمومنین عليه السلام

ابن حجر هيتمى گويد:

وَ سُئِلَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ بِالْكُوفَة عَنْ قَوْلِهِ تَعالى: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديل اً» 1 فَقال: اللّهُمَّ غَفْراً، هَذِهِ الْآياتُ نَزَلَتْ فِىَّ وَ فى عَمِّى حَمْزَة وَ فِى ابْنِ عَمَّى عُبَيْدَة بْنِ الْحارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَلِّبِ، فَامّا عُبَيْدَة فَقَضى‏ نَحْبَهُ شَهيداً يَوْمَ بَدْرٍ، وَ حَمْزَة قَضى‏ نَحْبَهُ شَهيداً يَوْمَ احُدٍ، وَ امّا انَا فَانْتَظِرُ اشْقاها يُخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ وَ اشارَ بِيَدِهِ الى‏ لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ- عَهْدٌ عَهِدَهُ الَىَّ حَبيبى ابُو الْقاسِمِ صلّى الله عليه و آله و سلّم 2

مى‏گويد: «حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بر فراز مسجد كوفه بودند كه كسى‏ از تفسير آيه شريفه «رجال صدقوا» و شأن نزول آن سؤال كرد. حضرت فرمود: خدايا آمرزش با توست، سپس فرمود: اين آيات درباره من و درباره عموى من حمزه و درباره فرزند عموى من عبيدة بن الحارث نازل شده است. امّا عبيده در جنگ بدر به درجه شهادت رسيد، و امّا حمزه در جنگ احُد شهيد گشت، و امّا من منتظرم كه شقى‏ترين امّت اين را از اين خضاب كند- و با دست خود اشاره به محاسن خود و به سر خود نمودند- و اين پيمانى است كه حبيب من محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم با من بسته است‏»
 وَ رُوِىَ انَّ عَلِيًّا جاءَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ يَسْتَحْمِلُهُ 3 فَحَمَلَهُ، ثُمَّ قالَ رَضِىَ اللهُ عَنْهُ:
اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلى‏
عذيرى 4 مِنْ خَليلى مِنْ مُرادٍ ثُمَّ قالَ: هَذا وَ اللهِ قاتِلى، فَقيلَ لَهُ: الا تَقْتُلُهُ؟ فَقالَ: فَمَنْ يَقْتُلُنى؟! 5

«و در روايت آمده كه ابن ملجم خدمت امير المؤمنين عليه السّلام آمده و طلب حاجت و مركب سوارى كرد، حضرت به او اسبى داد و حاجت او را برآورد و سپس فرمود: من براى او زندگى و حيات مى‏خواهم و او اراده كشتن مرا دارد، بياور پذيرنده عذر مرا در اين صورت از دوستان من از طائفه مراد. و سپس فرمود: سوگند به خدا كه اين مرد قاتل من است. به حضرت گفتند: آيا او را نمى‏كشى؟ حضرت فرمود: پس چه كسى مرا خواهد كشت‏

امام شناسى، ج‏3، ص: 38-39

[1] سوره احزاب 33- آىّ 23.
[2] «الصواعق المحرقة» ص 80، و «نور الأبصار» شبلنجى ص 97.

[3]
.»؟ معناى «يستحمله» اين است كه از حضرت مركبى طلب مى‏نمود و شاهد بر اين معنى روايتى است از ابن سعد در «طبقات». مرحوم مجلسى در ج 9 «بحار الانوار» ص 647 گويد: و ذكر ابن سعد فى «الطبقات»: انّ امير المؤمنين عليه السّلام لمّا جاء ابن ملجم و طلب منه البيعة طلب منه فرساً أشقر فحمله عليه فركبه فأنشد أمير المؤمنين عليه السّلام: أريد حياته- البيت.
[4] در «نهاية» ابن اثير عذيرك من خليلك من مراد ذكر كرده است و گفته است «عذير» به معنى اسم فاعل يعنى عاذر است و عاذر پذيرنده عذر را گويند، و «عذيرَك» منصوب است به فعل مقدّر «اى هاكِ عذيرَك. و بنابراين عذيرك و عذيرى فرق نمى‏كند و كاف خطاب مراد نفس خود متكلّم است، و اين شعر را به خود امير المؤمنين عليه السَّلام نسبت داده است و تمثّل نيست، و در بعضى از نسخ به جاى «حياتَه» «حِباءه» آمده است.
[5] «الصواعق المحرقة» ص 80.