ورود کاربران

مکالمه کسرا با مرد فلاح

مکالمه کسرا با مرد فلاح

در کتاب انیس الادباء آمده است روزی کسرا را عبور افتاد به صید گاهی که در بعضی از قریه ها داشت پیرمردی را دید که درخت زیتون می نشاند فرمود: ای شیخ ! زمان درخت نشاندن تو گذشته ؛ زیرا تو پیرمردی کم قوا و درخت زیتون دیر بار می دهد . پیر مرد جواب داد : کسانی که قبل از ما بودند نشانیدند ، ما خوردیم . ما می نشانیم ، کسان بعد از ما می خورند .

بکاشتند و بخوردیم کاریم و خورند          چو بنگری همه برزیگران یکدگریم

انوشیروان گفت : زه ! یعنی احسنت . برای هرکس این کلمه را می گفت چهار هزار درهم به او می دادند . لذا چهار هزار درهم به پیرمرد دادند . شیخ گفت : چگونه سلطان تعجب می کند از درخت نشاندن من و دیر بارآور شدن او ؟ الحال درخت نشاندم و میوه او را هم چیدم . انوشیروان باز فرمود : زه ! چهار هزار درهم دیگر به او داداند . پیرمرد گفت: برای هر درخت در سال یک مرتبه میوه است و من از درخت خود ، در یک ساعت دو مرتبه بهره بردم . انوشیروان گفت : زه! و گذشت . چهار هزار دیگر به پیرمرد داده شد . کسری فرمود : اگر می ایستادم نزد این شیخ ، تمام خزائن من کفایت نمی کرد جواهر حکمت کلمات او را .

(گنجینه اخلاق جامع الدرر فاطمی /ج 2/ص106 - انیس الادباء  /ص 307)

 

برخی از آداب و احکام زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

الأمالي للصدوق عَنِ ابْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِيِّ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الْقُمِّيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: الْمُرُوَّةُ فِي‏ السَّفَرِ كَثْرَةُ الزَّادِ وَ طِيبُهُ وَ بَذْلُهُ لِمَنْ كَانَ مَعَكَ وَ كِتْمَانُكَ عَلَى الْقَوْمِ سِرَّهُمْ بَعْدَ مُفَارَقَتِكَ إِيَّاهُمْ وَ كَثْرَةُ الْمِزَاحِ فِي غَيْرِ مَا يُسْخِطُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏  بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏73 ؛ ص266

امام صادق علیه السلام فرمودند :

مردانگی درسفر عبارت است از : کثرت توشه و پاکی آن و بخشیدن از توشه خود به همراهان ، و راز داری بعد از جدا شدن از آنان ، شوخی کردن به گونه ای که خشم خدا را همراه نداشته باشد.

احکام وآداب سفر

پیش از سفر

این کارها پیش از سفر و در آغاز آن ، مستحب است:

  • 1- طلب خیر از خداوند.
  • 2- اطلاع به دوستان و بستگان و طلب حلالیّت از آنان.
  • 3- وصیت کردن به خصوص نسبت به امور واجب.
  • 4- انتخاب همسفران مناسب و هم شأن از نظر اخلاقی و اقتصادی.

شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع

دل غريب من از گردش زمانه گرفت 
به حسرت غم زهرا، شبي بهانه گرفت

شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع 
شكست و، ديده ز دل اشك دانه دانه گرفت

ز اشك جاري چشمم، زچشمه سار دلم 
در آن سحر، چمن عشق صد جوانه گرفت

ز پشت پنجره‌ها، ديدگان پر اشكم 
سراغ مدفن پنهان و بي‌نشانه گرفت!

نشان شعله و دود سراي زهرا را 
توان هنوز ز ديوار و بام خانه گرفت!

مصيبتي ست علي را، كه پيش چشمانش 
عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت!

چه گفت فاطمه كانگونه با تاثر و غم 
علي مراسم تدفين او شبانه گرفت؟!

فراق فاطمه را، بوتراب باور كرد 
شبي كه چوبه‌ي تابوت را به شانه گرفت

فضل‌الله قدسي (قدسي)

اي به بقيع آمده! هشيار باش

اي به بقيع آمده! هشيار باش 
خفته چرا چشم تو؟! بيدار باش

فرش رهت، بال ملك كرده‌اند 
ذره تو، مهر فلك كرده‌اند

ديده فروبند ز ناسوتيان 
تا نگري جلوه‌ي لاهوتيان

اين امامان كه در بقيع، درند

اين امامان كه در بقيع، درند 
افتخارات عالم بشرند

چار فصل كتاب تكوينند 
چار ركن مباني دينند

وارث انبياء و صد يقين 
سايه‌هاي خدا به روي زمين