منور خواست چون خلاق عالم چهر دنيا را
منور خواست چون خلاق عالم چهر دنيا را
نمود از مشرق ابداع تابان نور زهرا را
چه از برج نبوت مشرق آمد چهر اين کوکب
ز نور جلوه روشن کرد عقبي را و دنيا را
در اين مشکوة ناسوتي از اين مصباح لاهوتي
منور کرد يزدان روي ماه و چهر زيبا را
از اين دختر که با دست خدا شد پايهاش محکم
بر آدم تا ابد فخر و شرف باقي است حوا را
از آن رو خوانده احمد نور چشم و چشمه نورش
که پيش از آفرينش نور بود آن چشم بينا را
در اين ام العوالم زاد از وي علم هر عالم
که مادر بود پيش از طفل عالم عقل دانا را
شد از بحر نبوت گوهري تابان که انوارش
چراغ ليل در نه کشتي آمد هفت دريا را
هنوز اين نقش کاف و نون بدي در علم حق مکنون
اگر بر دفتر امکان نميزد مهر امضا را
نقاب افکند بر چهرش فلک چون ديد کاين کوکب
برد از جلوه رونق آفتاب عالم آرا را
بچهرش پرده بست و عالم از چهرش منور شد
بهر کس بنگرد سيماست آن نايده سميا را
شهود و غيبش از پاکي ز اوصاف نبي حاکي
در اين آئينه خوش ديدي محمد روي زيبا را
سزاوار است گر مريم کنيزش را کنيز آيد
و يا بهر غلامش گر غلام آرد مسيحا را
ز نورش تافت از خلقت حجب يکذره بر موسي
درآمد منصعق موسي چه مندک يافت سينا را
فواد كرماني
رياحين الشريعه / ج1 / ص 146 و 147
- توضیحات
- مدیحه
- 22 ارديبهشت 1391
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 4917